کد خبر: ۷۹۶۲
زمان انتشار: ۰۹:۴۵     ۱۸ دی ۱۳۸۹

نصراله سجادی / كیوان مرادیان |  تختی اما حدیثی دیگر دارد، حدیثی كه نه از همگنان كه از كودكان خردسال چهار نسل بعد نیز می‌توان نامش را شنید، حدیث او، حدیث جاودانه آزادگی است، چنان كه جلال آل احمد سرود: او پوریای ولی نبود، او هیچكس نبود، او خودش بود. بگذار دیگران را به نام و حضور او بسنجیم، او هرگز به طبقه خود پشت نكرد، او معنی آزادگی است...در سالروز هجرتش مروری داریم بر برخی سر فصل‌ها از حیات اجتماعی‌اش، سرفصل‌هایی كه با خاطرات نزدیكانش پیوند دادند. امید آنكه مقبول افتد.

اعتقادات مذهبی

غلامرضا تختی در خانواده‌ای مذهبی دیده به جهان گشود و همواره در طول زندگیش به ارزش‌های اسلامی پایبند ماند و تا لحظه مرگش از اعتقاداتش دست نكشید. علی دلالباشی كه از خدمتگزاران سالن‌های كشتی بود در این باره می‌گفت: «او به محض اینكه تمرین تمام می‌شد نماز را شروع می‌كرد و ما هم با او به نماز می‌ایستادیم كه البته در آن روزگار با نگاه مخصوص دیگران مواجه بودیم. ولی تختی توجهی به این مسائل نداشت. ظهر پس از تمرین با او به مسجد هدایت می‌رفتیم و نماز می‌خواندیم و پای صحبت آیت‌الله طالقانی می‌نشستیم. 1»

پدر تختی به علت عشق و علاقه‌ای كه به امام رضا (ع) داشت اسم او را غلامرضا نامید كه تختی خود در این زمینه می‌گوید:«نه تنها به علت اینكه اسمم غلامرضاست، غلام حضرت رضا هستم بلكه غلام همه ائمه اطهارم و از خدا می‌خواهم كه تا پایان عمر توفیق انجام فرایض مذهبی را داشته و یك مسلمان واقعی باشم. 2»

تختی پیش از هر مسابقه به زیارت امام رضا(ع) می‌رفت و در بازگشت از مسابقات نیز مجددا به پایبوسی آن امام عزیز می‌رفت. تختی در آخرین باری كه امام رضا(ع) را زیارت كرد خطاب به امام عرض كرده بود:«یا امام رضا، من غلامرضا، غلام تو هستم، هر چه دارم از تو دارم، به من روحیه و توان بده تا بتوانم همچنان در خدمت مردم باشم. 3»

عشق به اهل بیت در غلامرضا آنقدر بود كه پس از شكست در مسابقات 1954 توكیو به اتفاق سایر كشتی‌گیران شكست خورده از توكیو رهسپار كربلا شد تا غم شكستش را فراموش كند و در میادین بعدی پاك‌تر و سالم‌تر حاضر شود.

در این سفر تختی شب‌ها به صحن مطهر حرم امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) می‌رفت و زیارتنامه‌ها را با صدای زیبا برای همراهان می‌خواند و آنها را صبح زود برای نماز بیدار می‌كرد. تختی پس از كسب مدال طلای المپیك ملبورن در پاسخ به سؤال خبرنگار كیهان ورزشی كه پرسید: آیا شما از اعتقادات مذهبی چیزی همراه خود به ملبورن برده بودید؟ پاسخ داد: «بله من همیشه قرآن كریم را در جیب دارم و هیچ وقت خدا را فراموش نمی‌كنم4.»

ضربه رضاه شاه به خانواده تختی

نخستین چیزی كه باعث نفرت تختی از خاندان پهلوی شد، غصب زمین‌های آنها توسط رضا شاه بود. پدر تختی معروف به ارباب رجب 30 هزار متر زمین و یخچال‌‌های طبیعی در جنوب تهران داشت. این زمین‌ها در زمان رضاخان برای احداث ایستگاه راه‌آهن تصرف شد و بدین ترتیب خانواده تختی از هستی ساقط شد.

تختی خود در این زمینه می‌گوید:«‌پدرم برای تأمین معاش خانواده پر اولادش مجبور شد كه خانه مسكونی خود را به گرو بگذارد. یك روز طلبكاران به خانه ما آمدند و اثاثیه خانه و ساكنینش را به كوچه ریختند. ما مجبور شدیم كه دو شب را توی كوچه بخوابیم، شب سوم اثاثیه را بردیم به خانه همسایه‌ها و دو تا اتاق اجاره كردیم. 5»

این حوادث باعث شد كه پدرش به اختلال هواس و دیگر مریضی‌ها مبتلا شود و غلامرضا كه كودكی بیش نبود و باید به بازی‌های كودكانه می‌پرداخت همراه و همقدم همیشگی پدرش شد.

اما تختی از رفتاری كه با خانواده‌اش شده بود و درس ظلم ستیزی گرفته بود می‌خواست قدرتی بیابد تا با ظلم مبارزه كند. غلامرضا توان تحمل ظلم را نداشت و به همین دلیل به سوی ورزش و زورخانه كشیده شد.

تختی به علت نیاز خانواده‌اش خیلی زود مجبور به كار كردن شد و در نزد شیخ ابراهیم نجار، به شاگردی مشغول شد و همانجا بود كه تختی به طور جدی ورزش را شروع كرد. چرا كه شیخ ابراهیم هر شب به زورخانه گردان می‌رفت و تختی را نیز با خود می‌برد و تختی در همان زمان شروع به ورزش باستانی كرد. سال‌ها بعد دختر عموی تختی درمصاحبه‌ای گفت:«‌خاطره‌ای كه از تختی به یاد دارم مربوط به زمانی است كه از مسابقه‌های المپیك بازگشته بود. شبی درخانه صحبت بود ما از او خواستیم حالا كه تو قهرمان شده‌ای و امكان دیدار شاه و مقامات رژیم را داری در مورد یخچال‌هایی كه پدر شاه از خانواده ما گرفت و بی‌ آن كه پولی از آن بابت بپردازد آنها را غصب كرد صحبت كن، شاید مال پدری ما را به ما برگردانند. تختی در حالی كه برافروخته شده بود گفت: ما اگر چیزی می‌خواهیم باید از خدا طلب كنیم. ولی آنجا كه پای حق مردم در بین بود هیچگاه سازش نكرد. 6»

اشك قهرمان

پس از كودتای انگلیسی- امریكایی 28 مرداد 1332 و سقوط دولت دكتر مصدق اختناق شدیدی بر كشور حاكم شد و رژیم هرگونه تحركی را از سوی مخالفان به شدت سركوب می‌كرد. در این میان حكومت روی غلامرضا تختی خیلی حساس شده بود چون هم از محبوبیت بسیار برخوردار بود و هم با نیروهای مخالف حكومت همراهی می‌كرد و دیدارهایی هم با آیت‌الله طالقانی داشت. حكومت سعی بسیار داشت كه با تهدید یا تطمیع تختی را از مسیر مبارزه باز دارد اما موفق به این كار نشد. حكومت برای اینكه محبوبیت تختی را كم كند سعی می‌كرد به هر نحوی شده او را از كشتی دور نگه دارد و حتی او را به سالن‌های مسابقات راه نمی‌دادند تا اینكه تصمیم گرفتند با بازگشت تختی به كشتی موافقت كنند ولی به هر نحوی شده كاری كنند كه او در مسابقات شكست بخورد تا اسطوره تختی در میان مردم بشكند و نتواند از محبوبیتش در جهت مخالفت با رژیم استفاده كند.

اردوی قهرمانان برای بازی‌های المپیك 1964 توكیو در محل دانشكده افسری تشكیل شد. عطاءالله بهمنش از مفسران و كارشناسان قدیمی كشتی واقعه را اینطور شرح می‌دهد:« در اردو حضرات بیكار نبودند و وسیله ناراحتی تختی را فراهم می‌كردند، حرف زیاد بود و كنایه فراوان، طبع زودرنج پهلوان پیوسته از رفتار اطرافیان، هم آنها كه مسئولیت تیم را داشتند، هم آنها كه باید برای آمادگی تیم كوشش به خرج می‌دادند. در این مورد معكوس رفتار می‌كردند چون می‌خواستند كه روح قهرمان آزرده شود و وقتی انسان در وضع بغرنج قرار گیرد، بحرانی سرتاپای وجودش را در هم می‌كوبد و جسمش بازده ندارد، این یك اصل است. 7»

در ادامه مطلب بهمنش از زبان سیدرضا سكاكی كه آن زمان مدیر اردو بود نقل می‌كند:« شبی از شب‌های اردو صدای گریه‌ای شنیدم و وقتی از دفتر كارم خارج شدم «تختی» را روی پله‌های راهرو طولانی دانشكده افسری كه به محوطه باز ختم می‌شد دیدم كه مانند كودكی كه به او ظلم شده است هق هق گریه می‌كند. در كنارش نشستم، او را دلداری دادم و علت ناراحتی را پرسیدم، معلوم شد كه (حضرات اردو) كشتی‌گیر (البته نه همه) مربی دیگر عوامل گویا وظیفه دارند كه پایه ناراحتی‌های جهان پهلوان را كامل كنند. 8»

جهان پهلوان گفته بود، آخر من هیچ‌گاه از كسی رنجش و دلخوری نداشته و آرزوی موفقیت همه را دارم چطور اینها با من چنین رفتاری را دارند؟ روز تمرین حریف سنگینی ندارم، سعی می‌شود كه افراد هم وزن مرا وادارند كه با من تمرین نكنند. بی‌ادبی و بی‌حرمتی رواج داشته باشد. من اگر ببازم و انتخاب نشوم كه حرفی ندارم، گروهی مرا تشویق كردند كه دوباره بازگردم، حالا هم حضرات وسیله‌ای شده‌اند كه روحیه‌ام خراب شود و اردو را ترك كنم!


تلاش برای نزدیك كردن تختی به شاه

غلامرضا تختی كم‌كم داشت برای رژیم مشكل‌ساز می‌شد و دیگر همه مردم می‌دانستند كه او مخالف شاه است. او حتی جلسات كمیته ورزشكاران جبهه ملی را در منزل خود كه پشت مسجد سپهسالار(شهید مطهری كنونی) بود تشكیل می‌داد و در محافل سیاسی ضد رژیم شركت می‌كرد.

به همین خاطر تلاش‌های زیادی صورت گرفت كه تختی دست از مخالفت بردارد اما او دست از عقایدش نكشید و تسلیم نشد.

سرهنگ معروفخانی كه در سال‌های 44-43 رئیس باشگاه ورزشی جوانان بود تلاش بسیار كرد تا تختی را به شاه نزدیك كند.او به تختی گفت كه دست از راه و روش خود بردارد و با دربار كنار بیاید و مخالفت نكند چون هیچ نتیجه‌ای نمی‌گیرد. تختی در جواب گفت:« وقتی گاندی را دستگیر و زندانی كردند رئیس زندان به او گفت: از این كارهایت چه نتیجه‌ای می‌گیری؟ گاندی در جواب گفت: فرزندم، من این ناراحتی‌ها را تحمل می‌كنم تا فردا فرزند تو دچار این مصیبت‌ها نشود.»9

امینی كه زمانی نخست‌وزیر شاه بود نیز از تختی خواست كه دست از مخالفت با رژیم بردارد كه تختی در جواب او نیز گفته بود:«‌جناب آقای دكتر امینی من هرگز چنین كاری نمی‌كنم و شما هم اصرار نكنید، چون نتیجه‌ای كه نمی‌گیرید، بد را بدتر می‌كنید.»10

تلاش‌های حسین علاء وزیر دربار هم برای ترغیب تختی با شاه به شكست انجامید و باعث ملاقات تختی با شاه نشد.

بنابراین شاه و عواملش كه از مخالفت‌های تختی بیزار و از فریب او ناامید شدند حقوق او را از سازمان برنامه و بودجه و فدراسیون كشتی قطع كردند كه با قطع این حقوق تختی در مضیقه افتاد و با مشكل مالی مواجه شد.

چمدان پول

رژیم پهلوی با قطع حقوق تختی می‌خواست او را در تنگنا قرار دهد زیرا به خوبی می‌دانست كه تختی كسی نبود كه فقط به فكر خودش باشد و حقوق او نه تنها خرج خانواده و مادر و خواهرانش می‌شد بلكه به بسیاری دیگر از محرومان و نیازمندان جامعه كمك می‌كرد. رژیم پهلوی كه از مخالفت‌های تختی به ستوه آمده بود خواست با قراردادن تختی در تنگنای مالی او را در استیصال قرار دهد و مانع از كارهای خیرخواهانه و مردمی او شود. همچنین حكومت به ادارات دستور داد كه دیگر به مراجعات تختی برای حل مشكلات مردم ترتیب اثر ندهند.

رژیم كه از تسلیم تختی با زور ناامید شد و از قطع كردن حقوق وی طرفی نبست، مالك و سرمایه‌دار بزرگ و فاسد رحیم علی خرم را كه از كار چاق‌كن‌های شاه بود با چمدانی پر از پول به سراغ تختی فرستاد. او در رستوران فرودگاه مهرآباد كیفی پر از پول را در مقابل جهان پهلوان گذاشت اما تختی كه شرافت و جوانمردی را سرلوحه زندگانیش قرار داده بود با پس زدن كیف به او گفت:« آقای خرم، آنها كه شرافت و درستی و راه خدمت به مردم را انتخاب كرده‌اند، از عسرت و پریشانی مالی هم وحشت ندارند، بنابراین من به این پول نیاز ندارم. 11»

خرم كه مأموریت داشت برای برقراری ارتباط میان شاه و تختی و عكس گرفتن آن دو با هم هفتصد هزار تومان به تختی بدهد، در این مأموریت شكست خورد و دانست كه شرافت مردانگی با پول قابل خریدن نیست.

این دو غلامرضا

غلامرضا تختی به علت دلاوری و رشادت در میادین مسابقه و روی تشك و نیز جوانمردی، عیاری و پهلوان منشی در اجتماع و میان مردم بسیار محبوب بود و مردم در سیمای او پهلوان حماسی و افسانه‌ای شاهنامه«رستم دستان» را می‌یافتند. اما برخلاف رستم فردوسی كه تاج بخش بود و شاهان را بر اریكه قدرت می‌نشاند، تختی كه رستم زمانه بود می‌خواست تاج از سر شاه بردارد و از مخالفین حكومت به حساب می‌آمد. در این میان غلامرضای دیگری هم بود كه او هم می‌خواست محبوب مردم باشد و مردم برایش هورا بكشند. این غلامرضا، غلامرضای پهلوی برادر شاه بود كه رئیس كمیته ملی المپیك هم بود ولی نمی‌توانست مثل تختی مورد توجه قرار گیرد و حنایش در مقابل جهان پهلوان رنگی نداشت و در چند صحنه‌ای كه او و تختی همزمان در میان مردم ظاهر شدند، بدجوری قافیه را باخت و به همین خاطر در میان مردم معروف بود كه از تختی كینه به دل دارد و نسبت به او حسادت می‌ورزد.

حاج اسماعیل زرافشان از عكاسان قدیمی ورزشی كه خود نیز زمانی به كوهنوردی می‌پرداخت، واقعه جالبی از تقابل این دو غلامرضا نقل می‌كند:«در اوایل سال‌های 40 شمسی بود، جشنی به افتخار كوهنوردان در تالار فرهنگ ترتیب یافته بود كه همسرم و من جزو گردانندگان آن برنامه بودیم. غلامرضا پهلوی رئیس كمیته ملی المپیك ایران، در ابتدای مراسم به تالار آمد و در صندلی جلو نشست. چند تنی برای او دست زدند، بیش از یك ربع از برنامه نگذشته بود كه تختی با دعوت قبلی به تالار فرهنگ وارد شد، جمعیت كثیری با مشاهده جهان پهلوان به پا خاست و از او استقبالی بی‌نظیر و در حد عالی به عمل آمد. كف زدن‌ها چند دقیقه‌ای به طول انجامید و با تشكری كه تختی كرد، موج جمعیت و افراد حاضر به خصوص دانش‌آموزان و دانشجویان، بار دیگر نسبت به پهلوان بزرگ كشور ابراز احساسات نشان دادند كه این تشویق‌ها حدود 10 دقیقه ادامه داشت و در چنین شرایطی غلامرضا پهلوی با ناراحتی به عنوان قهر تالار را ترك كرد كه باز كف زدن‌ها برای تختی ادامه پیدا كرد. در آن شب قرار بود برادر شاه، جوایز بهترین كوهنوردان را بدهد. اما با خروج غیرقابل پیش‌بینی وی، مردم و همه ورزشكاران و كوهنوردان از تختی خواهش كردند كه توزیع‌كننده همان جوایز باشد. در این رهگذر، من نیز كه یكی از كوهنوردان منتخب بودم، مدال خود را از دست تختی دریافت كردم كه عكس آن در همان زمان در كیهان ورزشی به چاپ رسید و موجب افتخار من است. جالب توجه آن است كه غلامرضا پهلوی به دلیل حضور تختی و تشویق كم نظیری كه از وی به عمل آمد، دیگر یارای حضور در تالار فرهنگ را نداشت و میدان را به طور غیرمستقیم به دست كسی سپرد كه در آن زمان به عنوان چهره مخالف حكومت مطرح بود. 12»

بعد از المپیك 1964 توكیو، رژیم ورود تختی را به سالن‌های كشتی منع كرده بود.در جریان یك دوره مسابقات كشتی كه در سالن هفتم تیر فعلی در جریان بود، غلامرضا پهلوی هم سخت مشغول تماشا بود. تختی برای تماشای كشتی‌ها به سالن رفت. به علی دلالباشی كه از خدمتگزاران سالن‌های كشتی بود دستور داده بودند كه در را برای تختی باز نكند اما او كه تختی را بسیار دوست می‌داشت دلش نیامد كه او را به سالن راه ندهد و در را برایش باز كرد. تختی با ورود به سالن از گوشه ورزشگاه به سوی دوستانش رفت، مردم كه به یكباره متوجه حضور تختی شدند با تشویق و كف زدن‌های بسیار و شعارهای «تختی خوش‌آمدی» سالن را به لرزه درآوردند كه وقفه‌ای در جریان مسابقه‌ها پیش آمد و غلامرضا پهلوی هم با ناراحتی سالن را ترك كرد.

با مردمان بر ظالمان

منصور رحیمی‌ها از هم دوره‌های جهان پهلوان تختی در خاطراتش به مهربانی و بخشندگی و جوانمردی تختی در قبال دوستان و نیازمندان و روحیه مبارزه‌طلبی‌اش در مقابل ظالمان و رژیم پهلوی اشارات جالبی می‌كند:« سال‌ها پیش وقتی یك صبح از خواب بیدار شدم دیدم طفل نوپایم جان به جان آفرین سپرده است. دست در جیبم كردم دیدم چهارده تومان پول دارم و این مقدار كفاف كفن و دفن را نمی‌دهد. به فوریت راهی پشت مسجد سپهسالار منزل غلامرضا تختی شدم. مادر پیرش تا مرا دید گفت:‌غلامرضا بعد از نماز تازه به خواب رفته است. به اتاقش رفتم و از او طلب وجه دستی كردم. به داخل اتاقكی روان شد و ساكی پر از پول كه به خاطر مقام قهرمانی جهان گرفته بود جلویم قرار داد. در داخل ساك چند بسته پول دیده می‌شد. یكی را برداشتم و شروع به شمارش كردم. تختی خیلی از عمل من ناراحت شد و گفت الان موقع شمارش پول است؟ من مقداری از دسته اسكناس را برداشتم و به بیرون رفتم. وقتی پول را شمردم دیدم هشتصد و هفتاد تومان است. بعد از كفن و دفن در مسگرآباد پس از مدتی تختی به دیدن من آمد. پول را آماده كرده جلویش گذاشتم. گفت: چیه حق مأموریته؟ گفتم :نه. گفت:‌اضافه كار؟ پاسخ تكرار شد. وقتی از موضوع با خبر شد خیلی ناراحت شد پول را پرت كرد و بدون خداحافظی از من جدا شد. او برای پول و مقام هیچ ارزشی قائل نبود و به قول خودش هرچه داشت تعلق به رفقایش داشت.


مدت‌ها بعد از این واقعه در باشگاه انقلاب مشغول جاده سازی بودم به من سر زد. گروهی كه تعدادشان به 700، 800 نفر می‌رسید او را دوره كردند. تختی می‌گفت: دلم می‌خواست اینها تحت اختیار من بودند و من می‌توانستم به حمایت این سپاه، امرای ظالم و جبار را در كنار دریا به دام انداخته و آنها را مجبور كنم كه به داخل دریا بروند و شرشان را از سر مردم بی‌گناه كم كنند. 13»

تختی و چمران

شهید سرافراز اسلام دكتر مصطفی چمران بحق از دلاوران رشیدی است كه سهم بسیار بزرگی بر گردن انقلاب اسلامی ایران و سایر جنبش‌های آزادی بخش منطقه خاورمیانه دارد. او كه خود از استادان مسلم جنگ‌های نامنظم و چریكی بود از دوستی عمیقش با تختی پرده برمی‌دارد و می‌گوید:« تختی از دوستان من بود. افتخار داشتم كه در دبیرستان دارالفنون تحت تعلیم او كشتی یاد بگیرم. وقتی خاطرات سوزناك و دردانگیز خود را به او می‌گفتم باران اشك از چشمانش سرازیر می‌شد. به یاد می‌آ‌ورم روزهایی را كه مزدوران رژیم دانشجویان را محاصره می‌كردند تختی ظاهر می‌شد و دانشجویان با فریاد «تختی تختی» او را به كمك می‌طلبیدند و دشمن پراكنده می‌شد.

تختی رمز قهرمانی و پهلوانی در آئین ماست. او از توده‌های مردم برخاست، كسی كه تحصیلات عالی نداشت و از خانواده مرفه برخوردار نبود، چنان مثل روح، وجود مردم را تسخیر كرد كه شخصیت او بدینسان متجلی شد. 14»

تختی، تبلیغات و سینما

غلامرضا تختی بحق یك مرد بزرگ و ژرف اندیش با اراده‌ای استوار بود و در حالی كه بیشترین فشارهای مالی را به علت اعتقاداتش و مبارزاتش با رژیم تحمل می‌كرد اما باز به اصول پهلوانی و جوانمردی در سخت‌ترین شرایط پایبند بود و نمی‌خواست كوچك‌ترین خدشه‌ای به رابطه نابش با مردم وارد شود. در حالی كه خیلی از ورزشكاران هم عصر تختی برای كسب پول و شهرت بیشتر در تبلیغات مختلف و فیلم‌های سینمایی یكی پس از دیگری حضور می‌یافتند. اما تختی در اوج فقر و نداری هیچ كدام از پیشنهادها را نپذیرفت. «مؤسسه تیغ ناست»‌از تختی خواست تا در ازای یكصد هزار تومان در فیلمی برای مصرف تیغ مزبور حضور یابد كه تختی قبول نكرد.

تختی همچنین پیشنهاد شركت فروش «تیغ ریش‌تراش پرما» را كه از او خواسته بودند در مقابل حضور چهار دقیقه‌ای در برابر دوربین، پانصد هزار تومان بگیرد را رد كرد. تختی در این باره گفت: ظاهرا طرف می‌خواهد مدل تبلیغاتی او بشویم و به عبارت دیگر حیثیت و آبروی خودمان را پیش مردم برای پول بر باد دهیم. 15»

كارگردان‌های مختلف سینما هم بارها به تختی كه در آن زمان از محبوبیت فوق‌العاده‌ای برخوردار بود و حضورش در هر فیلم قطعاً فروش آن را تضمین می‌كرد پیشنهادهای سرسام‌آوری دادند.در این مورد حسین خرم از دوستان جهان پهلوان می‌گوید:«‌روزی به اتفاق تختی در سالن غذاخوری نشسته بودیم كه آقای ساموئل خاچیكیان با یك سری از هنرپیشه‌ها آمدند و گفتند:‌آقای تختی پانصدهزار تومان بگیرید تا ما زندگی شما را به صورت فیلم درآوریم و شما فقط سه مرتبه در صحنه حاضر شوید. تختی خندید و گفت:‌ پول برایم مهم نیست بروید سراغ دیگران. 16»

یكی از تولیدكنندگان عسل هم بعد از المپیك 1964 توكیو كه تختی به شدت از طرف رژیم تحت فشار شدید روحی و مالی بود و حقوقش قطع شده بود و احتیاج مبرم به پول داشت به تختی پیشنهاد داد كه از عكس تختی روی شیشه‌های عسل برای تبلیغ استفاده كند كه جوابی كه تختی در مقابل این پیشنهاد داد به خوبی علت رد پیشنهادهای مختلف قبلی را هم نشان می‌دهد. او به تولیدكننده عسل گفت: «آیا می‌خواهی مردم را فریب دهی كه تختی با خوردن عسل قهرمان شد؟ در حالی كه قهرمان شدن من به خوردن عسل ارتباطی ندارد، من برای این كار عسل نخورده و بنابراین با فریب دادن مردم مخالفم. 17»

پی‌نوشت‌:

1- زندگی و مرگ جهان پهلوان تختی در آئینه اسناد

2- همان

3- همان

4- كیهان ورزشی، شماره 57، 22/10/1335

5- تختی مرد همیشه جاوید

6- از پس كوچه‌های خانی‌آباد تا ژرفای دل مردم

7- اشك قهرمان، سرگذشت غلامرضا تختی

8- همان

9- زندگی و مرگ جهان پهلوان تختی در آئینه اسناد

10- همان

11- همان

12- جهان پهلوان تختی، بیژن روئین‌پور، تهران:‌مؤسسه كتاب همراه، 1374

13- از پس كوچه‌های خانی‌آباد

14- همان

15- زندگی و مرگ جهان پهلوان تختی در آئینه اسناد

16- از پس كوچه‌های خانی‌آباد تا ژرفای دل مردم
17- حماسه جهان پهلوان تختی

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها