علامه سید منیرالدین حسینی الهاشمی بنیانگذار فقید دفتر فرهنگستان علوم اسلامی قم در نوشتاری به ارائه مدلی برای شخصیت شناسی انسان های تاریخ ساز با تاکید بر شخصیت شناسی حضرت زینب (سلام الله علیها) پرداخته است که به مناسبت ایام حزن و اندوه آل الله در ماه صفر، به پیشگاه ایشان تقدیم می شود.
مقدمه
این
بحث دربارهی وجود مبارک حضرت زینب کبری(س) است که از یک مقدمه و دو بخش
تشکیل میشود. در مقدمه، مدل شناسایی شخصیت تاریخی را به صورت عام بیان
میکنیم. در دو بخش دیگر هم، یک بخش دربارهی شناسایی تأثیر شخصیت تاریخی
حضرت زینب کبری(س) است. بخش دوم هم ارزیابی پیامد فعالیتهای این شخصیت
تاریخی است.
مدل شناسایی شخصیت تاریخی از سه عنصر تشکیل میشود:
الف ـ عوامل درونزا.
ـ استغنای روانی؛
ـ استعلای آرمانی؛
ـ استقامت اجرایی؛
ب ـ عوامل برونزا
ـ شرایط سیاسی؛
ـ شرایط فرهنگی؛
ـ شرایط اقتصادی؛
ج ـ سطوح موضعگیری:
ـ نسبت به نیازمندیهای فردی؛
ـ نسبت به نیازمندیهای اجتماعی؛
ـ نسبت به نیازمندیهای تاریخی؛
در بخش شناسایی شخصیت تاریخی حضرت زینب(س) محور مطرح، فعالیت سیاسی شخصیت بزرگ ایشان در شرایط اجتماعی آن زمان، با جامعهی اُسراست؛ که تحت سرپرستی ایشان قرار داشتند.
بخش دوم، در شناسایی شخصیت تاریخی و محور فعالیتهای حضرت زینب کبری(س) است که عبارت است از:
الف ـ در جامعهی اُسرا
ـ ایثار در تأمین امنیت سیاسی جامعهی اُسرا؛
ـ یادآوری اصول ارزشها در تفاهم فرهنگی؛
ـ توسعهی صبر در دشواریها؛
ب ـ در مقابل جامعه
ـ برخوردی که با شرایط اجتماعیداشتند؛
ـ فعالیتی که در شکستن اعتماد عمومی نسبت به نظام اموی و اخلاق قومیتگرا داشتند؛
- آموزش پرخاش علیه ستمگری و تحقیر دنائت در ستمکِشی؛
ج ـ در مقابل حکومت...
بخش سوم که ارزیابی پیامدهای فعالیت تاریخی ایشان است سرفصلها از این قرار است:
الف ـ پیدایش نافرمانی اجتماعی:
ـ در عراقین؛
ـ در حجاز؛
ـ در شام؛
ب ـ فروریختن نظام اموی:
ـ سقوط منطقهای نظام اموی؛
ـ سقوط کل نظام حکومت یزید؛
ـ سقوط مروان و نژاد قومیگرایی؛
ج ـ تغییر محور ارزشهای اجتماعی یا ارتقاء وجدان:
ـ برخورد ایشان با نظام حاکم و برتری تاریخی و نظام ستمگر؛
ـ اثبات تشتت و ناهنجاری فرهنگی؛
ـ افشای دنائت عملی، موجب موضعگیری ستمگر است.
1ـ مدل شناسایی شخصیت تاریخی
وقتی
میگوییم یک نفر شریف است یا باشرف است، یا وقتی این تعبیر را به کار
میبریم که یک نفر پست است، شرافت و عدم شرافت به صورت عمومی چه تعریفی
میتواند داشته باشد؟ و صورت خاص چه مراتبی دارد؟
1/1ـ عوامل درونی صیانت و شرافت
به
صورت عمومی میتوان گفت در هر جامعهای، کسی که نیازمندیهایش را به صورت
مشروع برطرف میکند، شریفتر از کسی است که نیازمندیهای خود را بهصورت
نامشروع بر طرف میکند. مثل اطلاق کلمهی شریف و برتر به کسی که در
نیازمندیهای فردی و اقتصادی خود زحمت میکشد، کار میکند و سعی میکند
بدون تجاوز به حقوق دیگران نیازمندیهایش را حل کند. در معنای عمومی، این
فرد دارای شرف و شخصیت اجتماعی در سطح حقوق مدنی است.
ـ استغنای روانی
یک
انسان به هر نسبت که استغنای روحی، غنا و بینیازی باطنی داشته باشد، به
همان نسبت نیز از اِبراز ذلّت به دور است. اِبراز ذلّت یعنی اِبراز «جزع»
نسبت به ناملایمات؛ تردید در مواضع و انفعال از شرایط. پس انسان با احساس
ذلّت، منفعل و تابع شرایط میشود و دیگر مؤثر بر شرایط نخواهد بود. یک
انسان به هر نسبتی که احساس غنا و بینیازی کند، به همان نسبت نیز مسلّط
بر شرایط میشود.
نازلترین
مرتبهای که میتوان برای این غنا و بینیازی ذکر کرد، «تجلُّد» است. یعنی
با یک صفت و توانایی نفس، صفت دیگری را پوشاندن. یعنی انسان دغدغه و نیاز
درونیاش را برطرف نمیکند، اما اینگونه نشان میدهد که انگار دارای
دغدغه نیست و با خوداتکایی میتواند نیازش را برطرف کند. اما این مرتبه از
استغنای روانی، حتماً نقطه شکستن دارد؛ حتی اگر برای پایداری در راه هدفش
تا پای مرگ بایستد. مثلاً یک چریک انتحاری که به دنبال یک آرمان خاص
اجتماعی است، یک انسان شریف جامعالاطراف نیست؛ چون اینطور نیست که
لزوماً عواطفش نسبت به کودکان نیز رئوف باشد، یا نسبت به ضعفا هم با خضوع
عمل کند، یا نسبت به عموم مردم برخوردش حساب شده باشد و در همهی این
حسابها هم، محور محاسباتش، «برتری آرمان» مورد نظرش باشد.
تفاوت
تجلُّد با «استغنای بالله» این است که مستغنی بالله میتواند نسبت به
همهی امور، حول محور آرمان، جامعیت داشته باشد. «افتقار
الیالله» که احساس نیازمندی به خدا در همهی امور است، منشاء استغنای از
غیر اوست.
ـ استعلای آرمانی
پس از
گذشتن از اولین عامل درونی و روانی که نظام «حساسیتهای فرد» را موصوف به
صفت استغنا میکند، نوبت به وضعیت فکری فرد میرسد. استعلای آرمانی یعنی
برتری اهداف مکتب.
نازلترین استعلای آرمانی در شرافت سادهی عمومی
است، اگر تجلُّد با این «استعلای آرمانی» همراه گردد. هدف فرد این است که
محتاج دیگران نشود و شرافت خودش را حفظ کند، اما عالیترین رتبهی استعلای
آرمانی این است که برتری مکتب را در تاریخ حفظ کند.
ـ استقامت اجرایی
«استقامت اجرایی» یعنی از نظر عملی پافشاری و جدّ لازم را داشته باشد؛ در برخورد با ناملایمات دچار تردید، تزلزل و شکست نشود؛ جزع و فزع نداشته باشد و آثار شکست و تردید در او ظاهر نشود.
در
سادهترین شکل آن میتوان یک قالیباف را فرض کرد که یک کار دستی برای رفع
نیازمندیهای فردی خود انجام میدهد. او در طول مدت قالیبافی از سختی و
دشواریهایی که پیش پایش میآید احساس عجز نمیکند. اگرچه با زحمت، قالی
را بافته است، اما خم به ابرو نمیآورد و این را بهراحتی تحمّل و تجلُّد
میکند. این سطح نازل استقامت است و سطوح بسیار عالی آن استقامت اجرایی
است که حضرت زینب(س) داشتهاند.
همچنین برای بررسی یک شخصیت تاریخی باید بهدنبال این باشیم که این خصوصیات، چه علائم و آثاری در وضعیت بیرونی او دارند.
2/1ـ عوامل بیرونی شرافت
سه شاخصه و عامل برونزا نیز وجود دارند که باید شناسایی گردند. باید دید زمانهای که او در آن شرایط عمل کرده است، چه وضعیت سیاسی، فرهنگی و اقتصادی داشته است.
ـ شرایط سیاسی
در دورهی نظام اموی، نژادگرایی و قومیتگرایی عربی دوباره در نزد عرف پذیرفته شده بود. در تاریخ شواهدی برای چگونگی قومگرایی نظام اجتماعی آن زمان قابل رؤیت است. مثلاً در محیطهایی که به بنیامیه وفادار نیستند، مثل قبیله بنیخزاع، وقتی مصعببنسلیمانبنصرد خزاعی برای قومش سخنرانی میکند و برتریهای سیّدالشّهداء(ع) و پستی یزید را میشمارد، از پایین منبر او فردی بلند میشود و میگوید: «ما دنبال تو هستیم تو دنبال حسین باش! دنبال حسین یعنیچه؟» یعنی قبیلهگرایی تا این حد پیش رفته است که وقتی رئیس قبیله خوبیها و بدیهای امام معصوم(ع) را میگوید، مردم نمیگویند ما طرفدار خوبیها هستیم؛ بلکه میگویند ما طرفدار شخص تو هستیم؛ چون تو رئیس قوم هستی. یا اینکه وقتی رؤسای اقوام به طرف ابنزیاد رفتند، مردم هم فوجفوج به سمت ابن زیاد رفتند!
وضعیت سیاسی، نژادگرایی در سطح قبیلهای است و عدالتگرایی، اسلامخواهی و خداخواهی آنچنان ضعیف شده است که یزید در اشعارش میگوید «لیت اشیاخی ببدرٍ شهدوا» کاش بزرگان فامیل من که در بدر کشته شدند میبودند و میدیدند. یعنی خلیفهی جامعه اسلامی کفار را بزرگان خود میداند. مشایخ خودش را مسلمین نمیداند! بلکه حس انتقام- گیری از مسلمانان دارد. اساساً اگر جامعه این انحراف اصولی را نپذیرفته باشد، یزید بهعنوان رئیس این جامعه در عمل چنین حرفی نخواهد زد. این شرایط قومگرایی و حاکم اموی است که فرهنگ خود را نیز به جامعه آورده است. در این جامعه، ملاک ارزیابی و ارزشگذاری، قدرت، تسلّط، جاه و مال است. تا حدی که شِمر میگوید بیایید پای رکاب من طلا و نقره بریزید که من بهترین مردم را کشتم! یعنی میشود بهترین انسانها را با طلا و نقره عوض کرد و در عین حال به آن افتخار هم کرد! جامعه هم او را توبیخ نکند! یعنی کلیهی شاخصههای برتری سر جای خود، اما بتوان بهترینها را با طلا و نقره عوض کرد و قهرمان نیز شد! این یعنی اخلاق مادی بر اخلاق الهی برتری یافته است.
ـ شرایط فرهنگی
فرهنگ
جامعهی آن زمان، فرهنگی شده بود که دیگر کاری به «رضوان الله» نداشت.
انحراف فرهنگی در جامعه رسوخ پیدا کرده و پذیرفته شده بود و «ستمگری» در
کنار «ستمکِشی» قرار گرفته بود. اگر «ستمکِشی» در یک جامعه نباشد
«ستمگری» واقع نمیشود. «ظلم» ستمگری است و «جور» ستم پذیری است. در آن
جامعه نه تنها ظلم هست، جور نیز بیداد میکند؛ یعنی هم ستمپذیری هست، هم
افتخار به ستم پذیری.
وضعیت فرهنگی آن زمان بهگونهای است که اخلاق
به شدّت تنزّل کرده است؛ بهنحوی که عدالتگرایی حتّی در حدّ حقوق مدنی
نیز در آن مهم نیست.
ـ شرایط اقتصادی
وضعیت اقتصادی مردم نیز بهگونهای بود که حاکم، قدرتِ بخشیدن قسمتی از مملکت به یک فرد را داشت و میتوانست حکومت یک منطقه را هرگونه که میخواست بذل و بخشش کند.
وقتی جایزه میدهد به یک نفر، مُلک ری جایزه میدهد! و الّا اگر ری سودی برای طرف نداشت و فقط زحمتِ مسئولیت داشت (مثل حکومت مصر برای مالک اشتر که وجود مبارک علیابنابیطالب(ع) آن را در اختیار او میگذارند) که دیگر جایزه نمیشد!
وقتی
میگویند هر کاری میخواهی بکنی آزاد هستی؛ یعنی مُلک را به او تسلیط
کردهاند و همهی زیردستها مالک الرّقاب شدهاند؛ یعنی میشود با مردم
مثل بنده و مِلک رفتار کرد.
وقتی میتوانند یک منطقه را به یک نفر جایزه بدهند؛ یعنی در وضعیت اقتصادی این مردم تحمیل استضعاف، امری طبیعی است.
3/1 ـ سطوح موضعگیری شخصیت تاریخی
بعد از ملاحظهی عوامل درونزا و برونزا، باید سطوح موضعگیری را هم ملاحظه کنیم تا بفهمیم که در این شرایط، برخورد ایشان نسبت به نیازهای فردی، نیازمندیهای اجتماعی و در نهایت نیازمندیهای تاریخی و تکاملی چگونه بوده است؟
طبیعی است که بهفرض وجود موضعگیری تاریخی و تکاملی در یک شخص، زندگیهای فردی آنها کنار زده میشود و برعکس؛ کسی که شاخصههای او نشان از صفات فردگرایانه دارد، دیگر شخصیت تاریخی نیست. شخصیت تاریخی، شخصیتی است که حضور و عدم حضورش در جریان تاریخ و تکامل جوامع بشری مؤثر باشد.
کسی که به دیگران تجاوز نمیکند، اما فقط زندگی فردیاش را برطرف میکند (متجلِّد است)، نیازمندیهایش را با استقامتها، افکار و روحیاتش برطرف میکند؛ خودکفاست، اما افقش محدود به زندگی خودش است؛ قطعاً نظام و ساختارهای اجتماعی را بههم نخواهد ریخت. او اِبراز ذلّت شخصی نمیکند، اما نه به این معنا که آرمان او ایجاد تغییر در وجدان عمومی جامعه باشد. با شرف است، اما شرافتش هم بسیار محدود است. شرافت تاریخی ندارد، بلکه شرافت مدنی دارد؛ آن هم در محدودهی نیازهای فردی؛ چراکه وقتی کسی در جامعه حضور پیدا میکند نسبت به روابط اجتماعی و نظامهای اجتماعی حساسیت خواهد داشت و با ناهنجاریها برخورد خواهد کرد. او باید از درجهی بالاتری از «استغنای روانی» و «استعلای آرمانی» و «استقامت اجرایی» برخوردار باشد. «شخصیت اجتماعی»، آن کسی است که به طور مرتب برای جامعه تلاش میکند و با ناهنجاریهای اجتماعی برخورد مینماید، اما نسبت به نگرانیهای فردیاش استغنای روانی دارد. شخصیت اجتماعی نسبت به ناهنجاریهای جامعه، حساس است و در مقابله با آنها تلاش و استقامت لازم را دارد، اما حضور در حساسیتهای جامعه به معنای تغییر معیار «عدالت» نیست، بلکه به معنای جاریسازی عدالت است.
اما درگیری کسی که از این مرتبه بالاتر باشد، درگیری با «نظام حاکم»، «فرهنگ پذیرفته شدهی اجتماعی» و «شرائط اقتصادی» جاری است. اثر فعل این شخص، تغییر یک جامعه در حد ارتقاء و تکامل وجدان است. بنابراین شدّت و اندازهی صیانت و شرافت یک شخص به سطوح موضعگیریاش (البته با ملاحظهی شرائط اجتماعی) معیّن میشود، که «استغنای روانی، استعلای آرمانی و استقامت اجرایی» شاخصههای آن است. اگر ما بتوانیم هر عاملی را با زیربخشهایش بهطور دقیق بررسی کنیم، خواهیم توانست تا «مدل ارزیابی شخصیتهای تاریخی» را سامان دهیم؛ یعنی میتوانیم بگوییم یک شخصیت تاریخی قدرت روحیاش تا چه اندازه، قدرت و همت فکریاش تا چه اندازه و استقامتش تا چه اندازه بوده است!
2ـ شناسایی شخصیت تاریخی حضرت زینب کبری(س)
در ادامه
باید شخصیت بزرگوار حضرت زینب(س) را بررسی کنیم و ببینیم آثاری که از
ایشان صاعد میگردد چه آثاری است؟ چه فعلهایی داشته است که بتوانیم
بگوییم این فعلها بدون استغنای کامل روانی، استعلای کامل آرمانی و
استقامت کامل اجرایی، انجام نگرفته است؟ ظرفیتش چه ظرفیتی است؟ تمامیت و
جامعیت ایشان چه جامعیتی است؟ ایشان با جامعهی اُسرا چگونه برخورد
داشتند؟ و... .
حضرت زینب(س) در سفر اسارت، در سه محورِ فعالیتی پیروز شدند و معلم تاریخ گریدند:
اول: جامعه اُسرا؛
دوم: مردم و جامعه؛
سوم: نظام حاکم؛
1/2 ـ سطوح موضعگیریهای حضرت زینب(س)
ـ با اُسرای آل محمد(ص)
حضرت
زینب کبری(س) برای حفظ هویت سیاسی و امنیت جامعهی اُسرا از خود «ایثار»
نشان میدهند. هر کودکی را که میخواهند بزنند حضرت زینب کبری(س) خودشان
را سپر میکنند. این صحبت، در مقام شنیدن ساده است؛ حال اگر تصور کنید که
این وضعیت بیش از یک ماه ادامه داشته است؛ عدهای با خشونت و سبوعیت تمام
با این کاروان برخورد میکردند و سرپرست این جامعه نیز همواره خود را
عهدهدار حفظ آنها از آزار میدانسته و مرتب خود را سپر بلای آنها
میکرده است، دیگر سخن سادهای نخواهد بود!
وقتی این کاروان وارد کوفه شد همهی بچهها اسیرانی گرسنه بودند. وقتی برخی از مردم نان و خرمایی بهعنوان صدقه برای اُسرا آورده بودند، حضرت به آن بچههای کوچک قوانین و اصولِ شرافتشان را یادآوری میکنند و میفرمایند: صدقه برای اینها حرام است؛ چرا که «نحن آل محمد(ص)». حضرت زینب کبری(س) با این کار دنائت مردم آن زمان در ستمپذیری را به آنها گوشزد میکردند و با برخوردشان، روحیهی مردم کوفه را تحقیر میکردند. این رفتار ایشان بیامنیتی مطلق آنها را گوشزد میکند و احساس امنیت کاذبی که مردم کوفه دارند را نیز از بین میبرند.
جامعهای که تحت سرپرستی حضرت زینب کبری(س) است سخت آسیب پذیر است؛ چراکه این جامعه متشکل از تعدادی زنان مصیبتزده و کودکان است. قدرت مقاومت جسمی یک کودک در برابر تشنگی و گرسنگی کم است و در برابر ضرب و جرح کمتر، اما روح این جامعهی کوچک بهگونهای است که وقتی حضرت(س) خود را سپر آنها قرار میدهند یا نکتهای را یادآوری میکنند، عُلوّ روحی آنها بالاتر میرود. این جامعه در عین حالی که در محرومیت شدید هستند، اما هماهنگی روحی، فکری و آرمانی آنها باعث میشود که حضرت زینب کبری(س) بتوانند ایشان را اداره کنند.
پس در سلوک حضرت زینب(س) با جامعهی اُسرا، سه شاخصه ذکر شد:
ـ ایثار حضرت زینب کبری(س) در سرپرستی این جامعه؛
ـ یادآوری اصول و ارزشها در تفاهم با این جامعه و هماهنگسازی آنها؛
ـ توصیه به صبر در دشواریهای اقتصادی و نیازمندیهای فردی با جامعهی آن زمان
اکنون
میتوانیم برخورد ایشان با «اجتماع»شان را نیز مطالعه کنیم. زینب کبری(س)
میخواهند در برخورد با جامعهی زمان خود نشان دهند که شما این کار را
کردید تا به جایزه برسید، ولی آن که با ما اینگونه سلوک کرد به شما هم
احترام نخواهد گذاشت. پس حضرت(س) میخواهند تمام اعتماد جامعه به حکومت را
بشکنند.
زینب کبری(س) آموزش میدهند که انسانیت یعنی پرخاش در برابر
ستمگر؛ حتی اگر در محاصرهی نظامی، یا اسیر باشیم. این، معنای بسیار بزرگی
است! آموزش پرخاش در مقابل ستمگر، هم با کلام و هم با عمل، همراه با
تحقیرِ دنائت و ستمکِشی مردم و همراه با تحقیر نفاقی که برای رسیدن به
زندگی مادی است. فهماندن این که تن به ذلّت و حقارت دادن، برای شما رفاه
دنیایی نمیآورد.
آنچه در فرمایشات ایشان در ورود به کوفه، شام و مجالس ابنزیاد و یزید وجود دارد در این قسمت قابل استفاده است.
ـ با حکومت زمان
برخورد
با نظام حاکم در مجلس ابنزیاد دیده میشود. البته مجلس یزید خود مسئلهای
است که ابعاد مختلفی دارد. گاهی با مردم صحبت میکنند، گاهی با رئیس یک
حکومت صحبت میکند. از یک طرف تقویت روحی میکند برای برخاستن؛ از یک طرف
نشان میدهد که جلوی بزرگترین قدرتها هم تا چه حد میتوان ایستاد.
وقتی
یزید شروع به تحقیر و تهدید میکند، حضرت در برابر تحقیرها و تهدیدها
میفرمایند: «هر کاری که میخواهی بکن، اما به خدا قسم نمیتوانی یاد ما
را از بین ببری.» این اعلام برتری تاریخی از اسیر یعنی «یاد ما پیروز است
و بر تو غلبه میکند!»
اعلام مواضع برتر تاریخی در برابر یزید، اولین قسمتی است که حضرت زینب کبری(ع) در برابر تحقیر یزید عکسالعمل نشان میدهند و خود او را تحقیر میکنند و میگوید برتری تو، برتری جزئیّه و موقت است. در حال اسارت اعلام برتری میکند و بعد تشتت فرهنگی یزید را ذکر میکند؛ یعنی نشان میدهد که تو نمیتوانی در جامعه دوام داشته باشی، چه رسد به تاریخ! یعنی یزید را در تعارض میاندازد.
یزید تهدید میکند که هر کاری بخواهم میکنم، اما حضرت جواب میدهند که نمیتوانی، یابن الطلقاء! تو آزاد شده بهدست برادران و پدران من هستی و پدران تو بهدست پدران ما هدایت شدهاند؛ پس این فرهنگ و قدرتی که مدّعی داشتن آن هستی واقعی نیست!
نفاق به حکم ضرورت به «تشتت فرهنگی منجر» میشود. حضرت زینب کبری(س) این تشتت فرهنگی را افشا میکنند و بعد هم موضعگیری او را در نزد عموم حاضرین به قضاوت میکشانند. «أمِن العدل یابن الطلقا ...؟» یعنی حضرت اقرار عمومی میگیرد که او ظالم است؛ او پست است، پس او تشتت فرهنگی دارد.
به نظرم میآید که اگر این سه شاخصه را در اعلام برتری مواضع تاریخی در اعلام تشتت فرهنگی طرف مقابل و اعلام ظلم اجرایی و عملی او قرار دهیم، هم در مجلس ابنزیاد و هم در مجلس یزید نمونههای زیادی وجود دارد که میتوانند نشان بدهند موضعگیری ایشان باعث چه پیامدهای تاریخی میشود.
3ـ پیامدهای تاریخی قیام حضرت زینب کبری(س)
بهدنبال پیام حضرت زینب(س) مبارزه از جنگ نظامی به جنگ سیاسی در آمده است. در جنگ سیاسی سرپرستی به دست حضرت زینب(س) است. در مبارزهی سیاسی، ایشان بهترین سرپرستی را داشتهاند، بنابراین به بهترین پیامدها منتهی شده است. در عراقین قیام شده است، در حجاز قیام شده است، بعد هم قیام اوج گرفته و به شام رسیده است.
نتیجه این قیامها چه بود؟ اول سقوط منطقهای؛ یعنی حکومت اموی تجزیه شد. عراق بهدست مصعببن زبیر و بعد بهدست مختار افتاد. بعد این سقوط و تجزیهی منطقهای به جایی رسید که کل سلطنت یزید فروریخت. در پایان نیز سقوط سلطنت مروان و نژاد اموی، نقطه پایانی نظام حکومتی گردید.
موضوع بعد، ایجاد تغییر در محور ارزشهای اجتماعی است که خود به تنهایی یک کار تتبّعی خاص لازم دارد که باید انشاءاللهتعالی انجام گیرد. مثلاً بعد از نژاد اموی، گرچه عباسیان تا پانصد سال حکومت کردند، اما بهنام طرفداری از عدالت آمدند، نه بهنام نژاد. سعی کردند عِلم را سپر خویش قرار دهند، بههمین دلیل علما و کتب یونان را آوردند و محدثین و متکلمین را به ظاهر تقویت کردند. بنابراین میتوانیم بگوییم قیام کربلا ـ هم شکل نظامیاش در عاشورا و هم شکل سیاسی منفیاش در قیام حضرت زینب(س) ـ وجدان عمومی تاریخ را تحریک نمود.
مطالعهی این موضوع حتماً یک مطالعهی تتبُّعی جدّی میطلبد و طبیعتاً یک کار هنری نیاز دارد.
نتیجهگیری
امروزه
پرچم اسلام بهدست امام خمینی(ره) بلند شده است و شهدا پشت سر ایشان آمدند
و نسبت به اسلام انجام وظیفه نمودند. امام به مردم متذکر شدند که در زندگی
تجملگرایانهی فردی غرق نشوند و رفع نیازی فردی، آن هم از هر راه مشروع و
غیر مشروع را تعریف به شرافت نکنند، بلکه باید شرافتهای انقلابی و آرمانی
را بشناسند. در نیازهای فردی، آرایشهای فردی، تنوع در اکل و شرب و ...
غرق نشوند. البته نمیگویم که هیچ بها ندهند، بلكه برایش سقف تعیین کنند.
اگر بخواهیم به «تنوع طلبی» بها بدهیم زمان، امکانات مالی و فکری و
دلبستگی میخواهد! آن وقت برای امور اجتماعی باید چهکار کنیم؟ اگر
زیباییها به این دسته از امور تعریف شوند جایی هم برای امور دیگر
میماند؟ چقدر؟ ارزش آنها چند برابر است؟
برای مشکلات جهان اسلام، مشکلات جامعهای که در آن زندگی میکنیم، مشکلات خانواده و خودتان و..؟ یک طبقهبندی قائل شویم و صرفاً نگوییم که حلال یا حرام است، بلکه بگوییم هر کدام از اینها چه جایگاهی دارند؟ سپس متناسب با آن جایگاه و آن ارزش، امکاناتمان را تخصیص دهیم.