در تحليل
فتنـه سال گذشته آگاهی از چند نکته ضروری است؛ نكته اول اين است كه نگـــرشها و
تحليــلهايي كه اين حادثه بزرگ را از رقابتهاي انتخاباتـــي شروع ميكند، درك
كاملي از وقايع مهم تاريخي ارائـــه نميدهد؛ كه اين ناشي از فقـــدان يك نگـــرش
جامع و فلسفه تاريخي است که علل وقوع انقلاب اسلامي و اين انتخابات در روند انقلاب
را نمی توتنند تحلیل نمایند. عوامل
پيدايش انقلاب اسلامي فوق عوامل روانشناختي و جامعهشناختي است و تنها در يك نگرش
فلسفه تاريخي قابل تحليل است.
به گزارش
سرویس فرهنگی پایگاه 598، حجت الاسلام والمسلمین سید مهدی میرباقری (رئیس
فرهنگستان علوم اسلامی) بواسطه جامع نگری در تحلیل این وقایع و همچنین آگاهی از
فلسفه تاريخي اینگونه جریانات در گفتاری به تحلیل فتنه سال 88 و بیان مواضع امام
خمینی(ره) و رهبر معظم انقلاب در قبال رسالت های پیش روی انقلاب اسلامی در دنیا، پرداخته
اند؛
نگرش حضرت
امام (ره) به غرب مثبت نيست؛ حامیان تفکر ایجاد تمدن اسلامي كليّت جريان غرب را
منفي ميدانند؛ نميگويند كه هيچ عنصر مثبتي در غرب نيست! در كاخ فرعون هم مؤمن آل
فرعون هست، همسر فرعون هست، نميگويند كه هيچ موحدي در غرب نيست، هيچ عنصر مثبتي
در غرب نيست! ميگويند جهت كلي اين تمدن باطل است؛ اين تمدن را به صورت يك منظومه
و سيستم ميبينند؛ آن را داراي لايههاي عميق ميبينند، ميگويند كوه يخي است كه
بيشتر آن زير آب است، برجي است كه شالوده آن از آنچه مشاهده ميشود خيلي اساسيتر
است.
لذا غرب
را مجموعهاي به هم پيوسته و داراي عمق و سطح ميبينند و ميگويند كليت اين جريان
منفي است. شما اين را در بعضي از آثار امام ببينيد؛ از همان دورهاي كه در جواب
«اسرار هزار ساله»، كشفالاسرار را نوشتند كليّت غرب را مثبت نميدانند؛ گاهي از
كل تمدن غرب به بت پرستي مدرن تعبير ميكنند؛ چه تعبيري از اين بهتر ميخواهيد؟!
نظامهاي اجتماعي آنها را تحقير ميكنند؛ حملههاي زيادي به دو نظام سرمايهداري و
سوسياليت ميكنند. فرصت نيست تا نمونههايي از بيانات امام و مقام معظم رهبري را
بخوانم كه نگاهشان به غرب اينگونه است؛ نميخواهم بگويم هيچ عنصر مثبتي در غرب نميبينند.
ولي نگاهشان به كليت غرب نگرشی بر اساس تفکر ایجاد تمدن اسلامی است، نگاه از سر
فريفتگي نيست. نگاه سکولاریستی و اسلام مدرن نگاه از سر فريفتگي است؛ اين فريفتگي
عامل استعمار مدرن است، استعمار مدرن خيلي وقت است كه اردوكشي نظامي را كنار
گذاشته است.
هرچند
الآن به علت ضعف فرهنگ مجبور شده است در مواجهه تمدني با اسلام، اردوكشي نظامي
كند. به عقب برگشته است ولي يكي دو قرن بخصوص بعد از جنگ جهاني اردوكشي نظامي را
كم كردهاند، بيشتر از طريق همين ايجاد فريفتگي پيش ميروند، متفكريني را تربيت ميكنند
كه فريفته غرب هستند مثل تقيزادهها كه ميگويند نجات ما در غربي شدن است و بايد
از مغز سر تا نوك پا غربي شويم؛ اين آدم لازم نيست جاسوس باشد! او كاردار فرهنگي
غرب است؛ ولو اينكه ايراني است اما اگر كشور را دست او بدهيد به غرب تحويل ميدهد.
اما نگرشی
بر اساس تفکر ایجاد تمدن اسلامی نگاه فريفتگي به غرب نيست. راه سعادت بشر را انحلال
در جريان تجدد نميداند، بلكه حاكميت بر تجدد و تسخير آن را به نفع اسلام ميداند؛
شما همه جاي سخنان امام (ره) اين را ميبينيد؛ این نگرش به غرب، به اسلام و انقلاب
اسلامي متفاوت است؛ انقلاب اسلامي را فقط يك انقلاب ضد استبدادي و يا ضد استعماري
نميدانند. آن را يك انقلاب حقيقتاً معنوي و اسلامي ميدانند كه از متن حقيقت هستي
و از اعماق جبهه حق جوشيده و دنبال دگرگوني كل جهان است؛ شما شنيدهايد، كه امام
(ره) همان روزهاي اولي كه حركتشان را شروع كردند به جناب آقاي عسكراولادي فرمودند
كه ما ميخواهيم سه تا قدم برداريم، اگر هستيد بيائيد و اگر نيستيد كناربرويد!
حالا من اين سه قدم را تفسير ميكنم؛
1. بايد
در كانون اقتدار شيعه يا وطن جغرافيايي شيعه (يعني ايران) يك دولت اسلامي تشكيل
بدهيم.
2. بايد
در جهان اسلام بيداري اسلامي اتفاق بيفتد و هويت اسلامي در مقابل هويت غرب احيا
شود؛ احياي اين هويت است كه به احياي مجدد تمدن اسلامي و به برخورد تمدنها ختم ميشود؛
هر كجا مسلماني است احساس هويت اسلامي و عزت كند؛ احساس كند كه هويت وابسته، با
هويت اصيل ما چالش دارد. هانتينگتون خوب ميفهمد كه ميگفت دوره دوره برخورد
تمدنهاست و دوره پايان تاريخ نيست!
3. قدم
سوم ايجاد بيداري معنوي آن هم از سنخ معنويت توحيد در جامعه مادي فعلي است؛ گرايش
به معنويت توحيدي در جهان است كه همه معادلات جهاني را به هم ميريزد، اين به
معناي ايجاد شكاف ايدئولوژيك در خود غرب است، و اين دارد اتفاق ميافتد.موج گرايش
به معنويت توحيدي و موج گرايش به اسلام در غرب، از مخاطراتي است كه غرب را تهديد
به فروپاشي از درون ميكند، اين سه قدم امام (ره) است كه مقدمه ظهور حضرت (عج)
است.
نگاه امام
(ره) اين است كه انقلاب اسلامي يكي از مراحل حركت جبهه حق به سمت عصر ظهور است؛
مأموريتي هم كه براي انقلاب اسلامي قائلند در قدم اول ايجاد جمهوري اسلامي و نه يك
حكومت دموكراتيك است. عبور از شاهنشاهي به دموكراتيك، افتادن از چاله در چاه است؛
از چنگال دموكراتيك رها شدن خيلي سختتر از رها شدن از چنگال پادشاهي است؛ فتنههاي
دموكراسي خيلي سنگينتر از فتنههاي سلطنت و پادشاهي است؛ ليبرال دموكراسي و
ساختارهاي آن بتپرستي مدرن در جهان است؛ چطور ميتوانيد آن را با ساختارهاي كهنه
مقايسه كنيد، دموكراسي، كفر شرح صدر يافته است؛ لذا من با اين تقسيمبنديها كه
دموكراسي را در طبقه تجدد و سلطنت را به سنت ميبرند مخالفم؛ ميگويم شما حق و
باطل داريد و هر دويش هم گذشته و آينده دارد؛ اين سنت و تجددي كه آقايان ميگويند
هر دويش در جبهه باطل است، هم بردهداري سنت بوده، هم سلطنت سنت است، سنتي است كه
تجددش دموكراسي ميشود؛ هر دويش هم باطل است؛ اين كفرِ شرح صدر يافته است و آن كفر
بسيط است.
نگاه امام
(ره) به مأموريت انقلاب اسلامي يك مأموريت فراگير است، حالا اين قسمت را من از
كلام امام ميخوانم.امام در تاريخ 2 / 1 / 68 به مهاجرين جنگ تحميلي پيامي دادند
كه قريب 72 روز مانده به رحلتشان است، پيام عجيبي است، به تناسب حرفهاي مهمي
ميزنند كه يكي از آنها اين است، «مسئولان ما بايد بدانند كه انقلاب ما محدود
به ايران نيست، انقلاب مردم ايران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداري
حضرت حجت ارواحنا فداه است كه خداوند بر همه مسلمانان و جهانيان منت نهد و ظهور و
فرجش را در عصر حاضر قرار دهد». ببينيد چه توصيهاي نسبت به مأموريت دولت ميكنند،
دولتي كه ميخواهد دنبال ظهور باشد. «مسائل اقتصادي و مادي اگر لحظهاي مسئولين را
از وظيفهاي كه بر عهده دارند منصرف كنند خطري بزرگ و خيانتي سهمگين را به دنبال
دارد». بايد دولت جمهوري اسلامي تمامي سعي و توان خود را در اداره هر چه بهتر
مردم بنمايد ولي اين بدان معنا نيست كه آنها را از اهداف عظيم انقلاب كه ايجاد
حكومت جهاني اسلام است منصرف كند» اينكه «مأموريت اين انقلاب دموكراتيك و بر عليه
استبداد است، يك انقلاب ضد استعماري است كه ميخواهد از استعمار آزاد باشد» در
نگاه امام (رض) كودكانه است. نگاه امام نگاه فلسفه تاريخي است، به مردم هم توصيه
ميفرمايد كه «مردم عزيز ايران كه حقّاً چهره منور تاريخ بزرگ اسلام در زمان
معاصرند بايد سعي كنند كه سختيها و فشارها را براي خدا پذيرا گردند تا مسئولان
بالاي كشور به وظيفه اساسيشان كه نشر اسلام در جهان است برسند و از آنان بخواهند
كه تنها برادري و صميميت را در چارچوب مصلحت اسلام و مسلمين در نظر بگيرند»
يعني
تعامل با جهان در چارچوب مصلحت اسلامي، نه منافع ملي ناسيوناليستي. نه اينكه كشور
را از اسلام جدا كنيم و بعد هم منافع ملي ناسيوناليستي را اصل قرار بدهيم! اين
حتماً خلاف است. باز هم ميفرمايد: «من بار ديگر از مسئولين بالاي نظام جمهوري
اسلامي ميخواهم كه از هيچ كس و از هيچ چيز جز خداي بزرگ نترسند و كمرها را ببندند
و دست از مبارزه و جهاد عليه فساد و فحشاي سرمايهداري غرب و پوچي و تجاوز كمونيسم
نكشند كه ما هنوز در قدمهاي اول مبارزه جهاني خود عليه غرب و شرقيم»، اينها
الزامات دارد اينها با گل و بلبل نميشود. سياستهاي امام (ره) را ببينيد.
«من باز
ميگويم همه مسئولان نظام و مردم ايران بايد بدانند كه غرب و شرق تا شما را از
هويّت اسلاميتان ـ به خيال خام خودشان ـ بيرون نبرند آرام نخواهند نشست، نه از
ارتباط با متجاوزان خوشنود شويد و نه از قطع ارتباط با آنان رنجور، هميشه با بصيرت
و با چشماني باز به دشمنان خيره شويد و آنان را آرام نگذاريد كه اگر آرام گذاريد
لحظهاي آرامتان نميگذارند»، اين مأموريت انقلاب اسلامي است. يك درگيري
مستمر.اين دسته نگاهشان به قدرتهاي بزرگ جهاني منفي است و همه را استكباري ميدانند،
ميگويند كل جبهه مخالف، دشمن اسلام هستند.
ساخت كشور
از منظر اين سه نگاه چگونه است؟ «مأموريت براي وطنم»، اين نگاه سكولاريست هاي
مسلمان است، همان مأموريت براي وطن شاه است و چيز ديگري نيست، آنها را با هم
مقايسه كنيد، شاه دم از دروازههاي تمدن زد و كمكم به سمت آن رفت كه تاريخ اسلامي
را عوض كرد. اينها از اين هم بدتر ميگويند؛ مدرنيزاسيون مبناي اصلاح قرائت ديني
است و اين مدلي است كه براي بازسازي كشور ميدهند و بعد هم ميروند تا تغييرات
بنيادين و تغيير در قانون اساسي و حذف اسلاميت از ساختار نظام؛ يك نظام دموكراتيك
محض؛ به قول خودشان نهادهايي مثل ولايت فقيه، سپاه و ... را حذف كنند، اين مدل
سكولاريستهاست؛ مأموريت آنها مدرنسازي است. در مدرنسازي سعي ميكنند كشور را از
دست اسلام انقلابي نجات دهند، دشمن اصلي را اين ميدانند، بعد كه نجاتش دادند و در
فرآيند توسعه قرار گرفت، سعي ميكنند سهم تأثير خودشان را در معادلات جهاني بالا
ببرند.
توصيه
گروه دوم اين است كه ميگويند يك ايران آباد از نوع ژاپن اسلامي بسازيم كه اين ميشود
«مأموريت براي وطنمِ» دوم، نگاهشان به غرب چيست؟ ميگويند آنها قدرت دارند و در
تكنولوژي و عقلانيت هم برتر هستند و بايد آنها را به رسميت شناخت و با آنها تعامل
كرد، در تعامل با غرب يك ايران آباد مذهبي ميسازيم. تعامل، گفتوگو، مذاكره،
مصالحه، چانه زني، كوتاه آمدن، اين امنيت ملي است.
اما نگاه
سوم ميگويد اين كشور را به پايگاه تحول تمدني تبديل كنيد، نقطه كانوني تمدني
اينجا است. كسي ميگفت، ايران تا قبل از اسلام كانون تمدن بوده است اما بعد از
اسلام كانون تمدن نيست؛ ايران هم اكنون هم كانون تمدن است ولي تمدنش عوض شده است.
بعد از اسلام ، ايران كانون تشيع شده است، تمدن عصر ظهور تمدن شيعي است، پس هنوز
هم ايران نقطه كانوني تمدن است اما تمدني كه نمادش كعبه است، نمادش مدينه و نجف و
كربلاست.
الآن
ايران يكي از كشورهاي تأثيرگذار در موازنههاي جهاني است، چه كسي اين را انكار ميكند؟
وقتي رئيس جمهور خبري را اعلام ميكند در رسانه ها غوغا ميشود! اگر كشور ضعيفي
بود كاري با آن نداشتند.اما موضع اين سه نگاه نسبت به مأموريتهاي جهاني چيست؟
سكولارها ميگويند كه ما چه مأموريت جهانياي داريم! هزار تا عنوان عقبافتادگي هم
بارمان ميكنند كه يك كشور عقبافتاده چنين و چنان، در مقابل پيشرفته و توسعه غرب
چه ميتواند انجام دهد. ديدگاه دوم هم به يك نسبتي همينطور است. ميگويند مأموريت
جهاني ما اين است كه يكي از اقمار جامعه جهاني بشويم و تعامل كنيم. اما ديدگاه
سوم ميگويد بايد يك كشور نمونه متمدن مذهبي بسازيم، بايد از مبارزان عالم دفاع
كنيم، بسيجيان عالم را راه بيندازيم و قلههاي رفيع عالم را بگيريم و به طرف عصر
ظهور حركت كنيم.
نگاه اول
و دوم گر چه با هم اختلاف دارند ولي در عمل آنجايي كه ميخواهند الگوهاي كلان را
طراحي كنند، حتي در الگوي توسعه، نظريه دوم به نظريه اول گرايش پيدا ميكند و منحل
در آن ميشود. هر دو در دراز مدت در يك تقابل و تعامل فرسايشي به نفع جريان تجدد
عقبنشيني ميكنند، همه عرصهها را واگذار ميكنند يك حضور حداقلي را در اين ميدانها
ميپذيرند و قانع ميشوند.