کد خبر: ۷۸۵۸۱
زمان انتشار: ۱۳:۳۸     ۲۱ شهريور ۱۳۹۱
با این کم کاریمان این جبهه باید از بین می رفت! متأسفانه بچه‌های شاعرمان، بچه‌های نقاش‌مان، بچه‌های فیلم‌سازمان، هنوز به این نتیجه نرسیده‌اند که جنگی در گرفته و بسیار بزرگتر از جنگ هشت ساله است.

به گزارش 598 به نقل از خبرنگار ادبیات انقلاب اسلامی؛ بخش دوم صحبت های "جواد شیخ الاسلامی" شیرین تر و خواندنی تر است. او از عرصه ای برایمان گفته که در آن جنگی سخت در حال شکل گیری است. و وظیفه ی بزرگی روی دوش فرماندهان و سربازان این جنگ است که هنوز این وظیفه خوب شناخته نشده و ضعف دارد. شیخ الاسلامی این فرمایش آقا که: «بسیجی کسی است که در هر میدانی که انقلاب اسلامی به آن نیاز داشته باشد حاضر باشد» را سرلوحه ی کار خود قرار داده است.

گفت و گوی حسین قرایی با جواد شیخ الاسلامی را بخوانید.

 

 

فارس: من یک سوال در عرصه رسانه‌ی ملی از شما می‌پرسم، آیا تا به حال شده که شما در عرصه‌ی شعر از رئیس سازمان صدا و سیما مطالبه کنید؟ مثلا اگر شما می‌نشستید با یک گروه شاعران مطالبه می‌کردید و یا می‌رفتید پیش «آقای ضرغامی» و یا معاونین شان مطالبه می‌کردید -بالاخره ایشان و معاونین‌شان در عرصه‌ی شعر یک کارهایی می‌کنند دیگر چونکه دغدغه‌ی خود «آقای ضرغامی» دغدغه‌ی انقلاب اسلامی است و ایشان هم منصوب مقام معظم رهبری هستند- آیا شما تا به حال یک جلسه با «آقای ضرغامی» نشسته‌اید یا یک نامه بنویسید و مطالبه کنید که «آقای ضرغامی» شما ده دقیقه به ما شاعران اختصاص بدهید. آیا تا به حال این کار را کرده اید؟

این حرکت‌ها را به صورت جمعی خیلی سال‌ها انجام داده اند، نه فقط در حوزه شعر انقلاب اسلامی، بلکه در حوزه‌ی کلاً فرهنگ، چهره‌های فرهنگی ما و شاعرانی که امروز دارند در این جبهه مبارزه می کنند با جریان روشنفکری و ضد انقلاب زیاد این کار را کرده اند و نامه نوشته اند و مصاحبه کرده اند. اما کو گوش شنوا؟! نمونه‌ی واضح و آشکارش اینکه یکبار در دیدار شاعران با «حضرت آقا» -که یادم نیست دقیقاً چه سالی بود- «آقای محمد حسین جعفریان»...

 

 

* مگر "آقا" بارها نفرموده اند که «شعر ثروت ملی این کشور است»؟ کجاست آن توجهی که باید به ثروت ملی کشور بشود؟!

 

فارس: همان سالی که شعر «کلمن» را خواندند؟

بله، «آقای محمد حسین جعفریان» از فضای رسانه‌ای کشور انتقاد کردند و به ناعدالتی در رسانه ی ملی اعتراض کردند. حضرت آقا هم کاملاً حق را به «آقای جعفریان» و به ما دادند. خب اگر این در اینجا دیده نشود پس در کجا باید دیده شود؟! اگر این را نبیند آقای ضرغامی دیگر چه را می خواهد ببیند؟! مگر آقا بارها نفرموده اند که "شعر ثروت ملی این کشور است"؟ خب پس کجاست آن توجهی که باید به ثروت ملی کشور بشود؟!  این یعنی از نفت با ارزش تر است دیگر، از فلان و فلان و فلان باارزش تر است. اما دریغ از توجه. ما خودمان در همین چند ماهه به دلیل اتفاقاتی که در رسانه ملی افتاد و چهره های شاخص و دلسوز انقلاب اعتراضاتی به عملکرد صدا و سیما داشتند بارها به «آقای ضرغامی» نامه نوشتیم، اما دریغ از یک پاسخ. خب ما هم پای آن را امضا کرده بودیم؛ اما چه شد؟!

یک نکته‌ای که برای من خیلی جالب است این است که ایشان در طی این سالیان که ریاست صدا و سیما را به عهده دارند تا حالا یکبار بیشتر مصاحبه مطبوعاتی نداشته‌اند که بنشینند و پرسش و پاسخی باشد و جدی بنشینند جواب بدهند، جوانان حرف بزنند و بشنوند. فقط یکبار در طول هفت، هشت، ده سال شده است که بیایند و با یک نشریه ای جایی مصاحبه ای بکنند، تازه آن مصاحبه هم فرمایشی بوده است که بگذریم!

 

فارس: حالا ما می‌گوییم که رسانه‌ی ملی این کار را انجام نمی‌دهد -که البته من روی این هم بحث دارم، اگر بخواهیم بحث کنیم، بله، توقع از رسانه‌ی ملی بیشتر است و به نحو احسنت در این حوزه کار نمی‌کند. ولی تک و توک یک کارهایی می‌کند- اما عرصه‌ی مطبوعات چه طور؟ به نظر من طیف بچه‌های انقلاب اسلامی یک طیف وسیع‌‌شان مطبوعات را رها کردند، یعنی بیایند یک پایگاهی درست کنند. این دیگر ربطی به «آقای ضرغامی» ندارد و به نظر شما خود شاعران آیا در این عرصه مقصر نیستند؟

چرا، صددرصد، البته بچه‌های تهران در عرصه مطبوعات کارهایی را جدیدا شروع کرده‌اند. یک زمانی هم «آقای قزوه» در مطبوعات فعال بود. وجود ایشان کلی باعث خیر و برکت شد.

 

فارس: چه زمانی؟

زمانی که «آقای قزوه» در اطلاعات بودند.

 

فارس: آن برای بیست سال پیش است.

بله، حرف شما درست است. اما اتفاقاتی به صورت دومینووار در عصر جدید دارد می‌‌افتد که ...

 

فارس: که این اتفاقات متأسفانه برای شعر نمی‌افتد

بله، می‌خواهم عرض کنم، یک اتفاقاتی دارد در جامعه می‌افتد که شاعران -یا نه فقط شاعران را- کل انسان‌ها را خیلی درگیر خودش کرده است. الان خیلی از رسانه‌ها آمده اند که مخاطب را از شعر دزدیده اند. سینما هست، فوتبال هست، موسیقی هست و اینها به شدت دارند با مخاطب شعر بازی می‌کنند و شعر را از آنها گرفته‌اند. مخاطب از ما گرفته شده است و به غیر از آن آنقدر اتفاقات جهانی دارد رخ می‌دهد که ما شاعران به نظرم گیج شده‌ا‌یم و نمی‌دانیم که به کدامیک از آنها باید توجه کنیم و جواب چه کسی را باید بدهیم. هزارها اتفاق در زندگی شخصی ما می افتد، هزارها اتفاق در جهان ما افتاده است و ما –حداقل خود من- یک احساس گیج بودنی می کنم. این عصر عصری است که تمرکز ذهنی و آرامش ما از دست رفته است و این مشکلاتی را برای شعر و فرهنگ بوجود آورده.

 

 

* لباسی شبیه کفن تنم کرده بودم و داد می‌زدم: "کمک، کمک کنید به مسلمانان سومالی..."

 

فارس: آقا جواد! شما یکی از آن جوانانی هستید که بی‌تفاوت از کنار مسائل گذر نمی‌کنید، مثلا اگر یک فیلم خوب نمایش داده شود، اگر یک کتاب خوب منتشر شود -مثلا کتاب «پایی که جا ماند» منتشر شد فکر می‌کنم یکی دو ماه بعد از آن بود مطلبی از شما در یکی از سایت‌ها مشاهده کردم که خیلی زیبا هم نوشته بودید- اگر همه‌ی بچه‌ها و شاعران انقلاب نگاه اینگونه به فعالیت‌های فرهنگی ا‌ی که در این حوزه‌ها انجام می‌شود داشته باشند چه اتفاقی خواهد افتاد؟

ببینید در فاصله زمانی که شما فرمودید، قرار است امروز با شما مصاحبه کنم من یکسری نکاتی را نوشتم که یکی از آنها مربوط به بحث شما می‌شود. آن این بود که خود من به شخصه متعهد به هیچی نیستم مگر اعتقادات و آرمان‌های انقلاب و شهدا. هر جایی که احساس کنم نیرویی لازم است و باید حرفی زده شود آنجا وارد می‌شوم. بحث کتابی که شما مطرح کردید هم همین طور است، خب من این کتاب را خواندم و دیدم خیلی جالب است و نوشته‌ای در مورد آن نوشتم که منتشر شد و بعضی از دوستان مصر شدند آن را بخوانند. خب من می خواهم با شعرم به مخاطب چه بگویم؟ همان را این کتاب دارد می گوید، آن فیلم دارد می گوید، آن عکس دارد می گوید؛ به مخاطبم می گویم آنها را هم بخواند.

به غیر از آن کتاب یک نکته جالب دیگر اینکه من سال گذشته به دیدار شاعران و حضرت آقا رفته بودم، دو، سه شب بعد از آن که برگشتم مشهد، شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان بحث «سومالی» هم پیش آمده بود و بچه‌ها پانزده صندوق دور حرم گذاشته بودند تا شب‌های قدر یک پولی برای مردم «سومالی» جمع‌آوری شود، و مدیریت یکی از آن صندوق‌ها نزدیک حرم با من بود و یک دوستی بود. یک لباسی شبیه کفن که روی آن شعاری نوشته شده بود تنم کرده بودم و مثل درویش‌ها داد می‌زدم: "کمک، کمک، کمک کنید به مسلمانان سومالی..." یعنی فضا اینجوری بود. یکی از شعرای تهرانی که مرا در دیدار دیده بود نزدیک آمد و گفت: آقا شما «آقای شیخ الاسلامی» هستید؟ جواب دادم بله. همانی که در دیدار شاعران حضرت آقا بودید؟! با لهجه‌ی مشهدی گفتم ها! خُدُم بودُم! او تعجب کرده بود و می‌گفت شما که دیدار حضرت آقا رفتید، اینجا چیکار می‌کنید؟ و این برای خود من هم خیلی جالب بود، من به عنوان وظیفه و دغدغه این کار را انجام داده بودم.

 

 

* شروع شعرم و ادامه آن فقط به خاطر بیانات آقا بود

 

فارس: البته او نمی‌دانسته است که «جلال آل احمد» یک روزی داشته در مشهد راه می‌رفته، کتش را می‌اندازد روی دوشش و یک فردی می‌آید به او می‌گوید آقا کت را چند می‌فروشی، او خیال می‌کند که «جلال آل احمد» کت کهنه می‌فروشد، و «جلال» به بغل دستی‌اش می‌گوید من کیف کردم وقتی که آن فرد خیال کرد من کت می‌فروشم و دستفروش‌ام. رویه‌ی بچه‌های انقلاب هم باید همین باشد.

من این جمله را بارها به بچه‌ها گفته‌ام، ما هیچکدام از بچه‌های انقلابی، مؤمن و هیأتی این کشور، هیچ کدام‌مان، به هیچ وجه متعهد به شعر نیستیم که بخواهیم و فقط بگوییم همه چیز شعر است؛ نه، طبق فرمایش امام و طبق فرمایش آقا «بسیجی کسی است که در هر میدانی که انقلاب اسلامی به آن نیاز داشته باشد حاضر باشد» که این جمله عین فرمایش حضرت آقا هست و من هم سعی کرده‌ام که همین جوری باشم. حالا شما نپرسیدید که "من جریان شعر و شاعری را چگونه شروع کردم؟" اما خود من شروع شعرم و ادامه آن فقط به خاطر بیانات آقا بود. وقتی من مجموعه فرمایشات ایشان در مورد شعر و هنر شاعری را یک جایی خواندم احساس کردم انقلاب اسلامی به شاعر نیاز دارد و من هم آمدم و وارد این عرصه شدم. و حالا وقتی می‌بینم در این عرصه ی خالی گاهی -مثل تاریخ شفاهی- وجود دارد، برای انجام وظیفه وارد این عرصه می‌شوم و کار می‌کنم. حالا امکان دارد این کاری که می‌خواهم انجام دهم در مورد یک شاعر انقلاب باشد یا امکان دارد یک جایی ببینم حق یک جانباز خورده شده و باید وارد شوم و ...

 

فارس: حالا من یک مقدار ریزتر وارد شوم؛ در رابطه با این کتاب، خب مثلا کتاب «نورالدین پسر ایران» هم منتشر شده، چند تا کتاب دیگر هم مانند «دا» در حوزه‌ی جنگ منتشر شده است و خود شما هم بهتر از من می‌دانید و قطعا آنها را هم خواندید، چه ویژگی ای کتاب «پایی که جا ماند» داشت که برای آن شعر گفتید و یادداشت نوشتید؟ آن چه ویژگی خاصی داشت که شما را جذب کرد؟

ببینید، در زمان جنگ یک حمله‌ به کشور شده بود و دین و ناموس و همه چیز این ملت در معرض تاراج بود، یک جنگ همه جانبه علیه اسلام و انقلاب راه افتاده بود و آن جنگ لوازم خودش را داشت، فرمانده عملیات خودش را داشت، آموزش خودش را داشت، تک تیراندازش مشخص بود، آر پی جی زن آن مشخص بود، کسی که باید خاکریز می‌زد و این نیروها را پشت خاکریز نگه می‌داشت مشخص بود، همه آموزش دیده بودند، همه آماده بودند، چیزی که متأسفانه ما در فضای فرهنگی کشور نداریم احساس همین جنگ است.

 

 

* جنگی در گرفته است بسیار بزرگتر از جنگ هشت ساله

 

فارس: یعنی هنوز جبهه‌ی فرهنگی انقلابی اسلامی شکل نگرفته است؟

معتقد نیستم که شکل نگرفته، معتقد هستم که شکل گرفته است اما ضعیف است، یعنی اگر عنایات و نصر خدا نباشد -که فرمود «و کان حق علینا مقصر و مؤمنین» یاری و یاوری مومنین حقی بر ماست» - ما با این کم کاری مان این جبهه باید از بین می رفت! پس شکل گرفته اما ضعیف است و باید قوی شود و ما متأسفانه بچه‌های شاعرمان، بچه‌های نقاش‌مان، بچه‌های فیلم‌سازمان، هنوز به این نتیجه نرسیده‌اند که جنگی در گرفته است بسیار بزرگتر از جنگ هشت ساله.

من اگر برای این کتاب چیزی نوشتم فقط به خاطر این بود، و اگر یادتان باشد آنجا گفتم که آقای سید ناصر حسینی‌پور، بیایید بگویید که چقدر شما در اسارت سختی کشیده‌اید و ما امروز باید سختی‌های بیشتری بکشیم، بیایید بگویید تا بچه‌ها ناامید نشوند وقتی یک جا بی‌مهری می‌بینند، یک جایی بودجه به آنها نمی‌دهند، یک جایی فحش ‌شان می‌دهند و می‌زنند توی سرشان و یا ما را متهم می‌کنند به شاعر دولتی بودن، در حالی که خود دولت به ما کمک که نمی‌کند هیچ از ما حمایت هم نمی‌کند! بیایید بگویید که اینها دلسرد نشوند. من هدف اصلی‌ام برای نوشتن این یادداشت این بود. البته کتاب‌های دیگری که شما فرمودید -مثل «نور‌الدین پسر ایران»- من هر کتابی که بخوانم یک چیزی برای خودم می‌نویسم و آن نوشته‌ای بود که من منتشر کردم.

 

فارس: آقای شیخ الاسلامی! شما کتاب «جنگ پابرهنه» «رحیم مخدومی» را هم خوانده‌اید؟

بله من آن را هم خوانده‌ام.

 

 

* شاعران و همه‌ی کسانی که در این جبهه در حال فعالیت و زحمت و عرق ریختن هستند باید دستشان از معارف و قرآن پر باشد

 

فارس: آن کتاب را چگونه می‌بینید؟

آن هم فضایش همین فضا هست و خواندن این کتاب‌ها به خود من روحیه‌ی صد برابر داده است و شده که شبها تا صبح بیدار ماندم و «پایی که جا ماند» را خواندم، «جنگ پابرهنه» را خواندم، «نور‌الدین پسر ایران» را خواندم، کتابِ «حرف ما»یِ «آقای مرتضی سرهنگی» را خواندم، «نامه‌های فهیمه» را خواندم، هر کدام از این کتاب‌ها را که خواندم یک روحیه و نیروی دوباره‌ای گرفتم. به خاطر همین هم در هیأتمان و هر جا که هستم به بچه‌ها می‌گویم بچه‌ها، کتاب بخوانید. شاعرهای جوان ما از لحاظ محتوا و حکمت واقعا دستشان خالی است، خود ما هم به شدت واقعا احساس ضعف می‌کنیم. یک جایی من قرآن می‌خواندم و تفسیر می‌شد، به سوره‌ی «مزمل» رسید که دوران ابتدایی رسالت پیامبر است و خدا به ایشان می‌فرماید که «اگر می‌خواهی حرف دلت بر مردم تأثیر بگذارد و رسالتت را انجام دهی، بلند شو شبها قرآن و نماز بخوان و شب زنده‌داری داشته باش» و ما شاعران اگر بخواهیم امروز تأثیرگذار باشیم باید -نه تنها شاعران بلکه همه‌ی کسانی که در این جبهه در حال فعالیت و زحمت و عرق ریختن هستند- باید دستمان از معارف و قرآن پر باشد.

 

فارس:« قم الیل الاقلیلا»

آفرین! می گوید شب بلند شوید و نماز بخوانید و این خیلی برای من جالب بود که خدا به پیامبر می‌فرماید «اگر می‌خواهی حرفت در دل مردم اثر بگذارد نماز شب بخوان و با نماز شب هست که حرف تو در دل مردم می‌رود».  شاعر، فیلمساز و بازیگر متعهد ما اگر قرار است آرمان‌های شهدا را به نسل جدید منتقل کند -که واقعا در فقر و مضیقه هستند و ما بیشتر از جمعیت «سومالی» داریم در جوانان خودمان کشته و مجروح می‌دهیم به خاطر نداشتن خوراک فرهنگی-باید خودشان قوی باشند. یعنی واقعا دست جوان‌های ما خالی است، حالا که ما می‌خواهیم به آنها یک چیزی را بگوییم، ماها نباید دستمان خالی باشد. مطالعه، اخلاص، معنویت لازم است و به اینها باید توجه داشته باشیم.

 

 

* محمدحسین جعفریان از آن آدم‌های دلسوز است که پیشرفته تر از ما و زبانشان تندتر از ماست

 

فارس: روحیات شما را از لحاظ حماسی به «محمد حسین جعفریان» نزدیک می‌بینم:

تو چه می‌دانی که رمل و ماسه چیست

بین ابروها رد قناصه چیست

هیچ می‌دانی بسیجی سر جداست

هیچ می‌دانی دوئیجی در کجاست

این مثنوی بلند 300 - 200 بیتی «محمد حسین جعفریان» است. ارتباط شما با «جعفریان» و شعرای دیگر چطور است؟

من «آقای جعفریان» را به غیر از اینکه حالا چند تا شعر از خود ایشان شنیدم، البته بیشتر شعر نو، مثلا شعر «کلمن» و همین مثنوی که خود شما الان خواندید خیلی شعر ایشان را دنبال نکردم. اما مقاله‌‌ها و حرف‌های ایشان را هر جا که می‌بینم -می‌خواهد روزنامه یا مجله باشد- را می‌خوانم. ایشان از آن آدم‌های دلسوز هستند که البته یک مقدار از ما پیشرفته‌تر هستند و زبانشان تندتر از ما هست و همیشه نوشته‌های ایشان به من کمک کرده است، اما من شعرشان را کمتر خوانده‌ام.

 

 

* آقای مؤدب را به عنوان یکی از فرمانده‌هان عرصه‌ی فرهنگی کشور می‌بینم

 

فارس: من اسم چند نفر را نام می‌برم و در رابطه با این چند نفر دوست دارم بیشتر صحبت کنید و یا کمتر صحبت کنید هر طور که خودتان صلاح می‌دانید.

«علی محمد مؤدب»؟

در خدمت «آقای مؤدب» در «اردوی آفتابگردانها»یِ مشهد بودم. چند روزی که قبل از اردو ایشان به مشهد تشریف آوردند تا دنبال مکان و فراهم آوری مقدمات اردو باشند، من هم در کنار ایشان بودم و لحظات و احساسات خیلی خوشی بود. یک شبی از اردو بچه‌های شاعر را به حرم بردیم و هر کسی نسبت به حال و هوای خودش یک گوشه‌ای نشست و نماز خواند و زیارتی کرد و بعد بچه‌ها یک مقدار متفرق شدند، من بودم و «آقای مؤدب» و چند تای دیگر از بچه‌ها، آن شب من خودم خیلی احساس دلتنگی می‌کردم؛ مخصوصا اینکه در حرم امام رضا با بچه‌های شاعر و کسانی که همفکر بودیم یک فضایی به من دست داده بود و حالم را عوض کرده بود. رفتیم در حرم تقریبا روبروی ضریح نشستیم و یک مقدار به استاد نگاه کردم و به ایشان گفتم:"استاد! این روزها هر موقع من شما را می‌بینم گریه‌ام می‌گیرد." یعنی دقیقا حسی که داشتم همین بود. وقتی این جمله را به استاد گفتم، هم خودم به شدت متأثر شدم و هم ایشان. شاید حدود یک ساعت و نیم بود که ما به هم نگاه می کردیم و گریه می کردیم. مثل یک فرمانده و شاگرد که در شبهای عملیات با هم توسل می خواندند و حرف می زندند و اشک می ریختند، بدون مبالغه. این احساس هم به خاطر دیدن دلسوزی های ایشان برای بچه ها و برای انقلاب و برای این راه در من به وجود آمد.

من «آقای مؤدب» را به عنوان برادر بزرگتر خودم می‌دانم و به ایشان افتخار می‌کنم. «آقای مؤدب» را به عنوان یکی از فرمانده‌هان عرصه‌ی فرهنگی کشور می‌بینم و به خاطر همین به شدت با ایشان احساس نزدیکی و دوستی دارم و همیشه هم دعا می‌کنم که در خدمت ایشان باشیم و بتوانم کمک کنیم تا از نکته ها و نصیحت هایشان استفاده کنیم. «آقای مؤدب» از کسانی هستند که واقعا امروز دارند دلسوزانه کار می‌کنند و نه چشمداشتی دارند و نه دنبال میز و ریاست می‌گردند. من نمی‌دانم این درست هست بگویم یا نه؟  اما امسال که «آقای مؤدب» برای دیدار شاعران با رهبری و مقدمات آن خیلی زحمت کشیدند، فکر می‌کردم که «آقای مؤدب» می روند در صندلی‌های جلو می‌نشینند. اما هر چقدر دنبال ایشان گشتم ایشان را پیدا نکردم، از آخر دیدم که ایشان رفته اند صندلی‌های آخر نشسته اند. در رابطه با این موضوع که با ایشان صحبت کردم فرمودند که من خجالت می‌کشم که یک آدم مسنی در این جلسه باشند و عقب نشسته باشند و من بروم صندلی‌های جلویی بنشینم. می گفتند خوب نیست که آن فرد مسن و ریش سفید برود صندلی‌های عقب و من جوان را ببیند و در دلش از من ناراحت شود.حرف درباره ی ایشان زیاد است و من فکر می‌کنم که الان در گنجایش این مصاحبه ما نیست. اما ان شاء‌الله که خدا ایشان را برای ما حفظ کند.

 

فارس: «قاسم علی اسفندیاری»؟

از کسانی است که حق بسیار زیادی بر ادبیات متعهد کشور ما دارد، شاید خیلی‌ها برایشان جالب باشد که «آقای اسفندیاری» که بود، چه بود و از کجا آمد؟ این هم در ادامه‌ی همان بحث‌ پیشینه‌ای است که من خدمت شما عرض کردم که ما باید پیشینه‌ی خودمان را بشناسیم.

 

 

* شعرهای قاسم علی اسفندیاری را آهنگران در جبهه ها می خواند

 

فارس: خب یک توضیحی در رابطه با «قاسم علی اسفندیاری» بدهید که کجایی هست و چه کار می‌کند؟

«آقای اسفندیاری» از شاعران دفاع مقدس هستند اما نه از آن شاعرانی که بیشتر در شهر بودند و شعر برای دفاع مقدس گفتند. ایشان از آن شاعرانی هستند که هشت سال جنگ را در جبهه‌ها و خط مقدم بودند و برای مداح‌های لشکری مختلف شعر گفتند، بعضی از شعرهای ایشان را «آقای آهنگران» خواندند.

 

فارس: می‌توانید یکی، دو تا از شعرهایش که «آقای آهنگران» خوانده است را برای ما بخوانید.

بله، یکی از شعرهایشان این است:

من مسلمانم/اهل قرانم/ سوی میدان می‌روم مادر خداحافظ

با عزیزان می‌روم مادر خداحافظ

حالا چند تا شعر است که این را خاطرم بود، اما بالاخره ایشان برای «آقای آهنگران» شعر گفته‌اند، شعرهای مداح‌های لشکری‌های مختلف را گفته اند.

 

فارس: «آقای کویتی‌پور» هم کارهای ایشان را خوانده‌اند؟

تا حالا نخوانده است، نه

 

فارس: مداح ها دیگر چطور؟

ما یک مداحی در مشهد داریم به نام «آقای مهماندوست» که ایشان در سپاه بودند. به «آقای اسفندیاری» از طرف سپاه مأموریت داده شده بود که هشت سال دفاع مقدس را در کنار «آقای مهماندوست» باشند و شعر بگویند و «آقای مهماندوست» در تشییع جنازه ها و در جذب نیروها و در لشکرها و ... بخوانند. آقای مهماندوست هم صدای‌شان خیلی شبیه «آقای آهنگران» است و هشت سال دفاع مقدس را در جبهه‌ها و لشگرهای مختلف مداحی می‌کردند و شعر تمام مداحی‌های ایشان هم از «آقای اسفندیاری» بود. نزدیک 12 تا گروه سرود هم داشتنه اند که شرح ماجراهای آن طول می کشد. دارم خاطرات ایشان را هم کار می کنم. دعا کنید زود تمام شود.

 

فارس: «مصطفی محدثی خراسانی»؟

از کسانی هستند که من ایشان را به عنوان معلم دلسوزی می‌شناسم و با ایشان ارتباط دارم. شاید اولین کسی که شعرم را به صورت جدی با او مطرح کردم ایشان بودند. یادم هست که زمان «فتنه» بود و تازه در فضای شعر وارد شده بودم و نمی‌دانم که شماره ایشان را از کجا گیر آورده بودم و دم به ساعت به ایشان زنگ می‌زدم و می‌گفتم که من شاعر هستم و شعر گفتم و بیا شعرهای ما را ببین و راجع به آنها صحبت کن. که ایشان در همان برخورد اول من را خیلی تحویل گرفت و هندوانه زیر بغل من گذاشتند. به ایشان از این لحاظ واقعا اعتقاد دارم و در جریان شعر مشهد هم خیلی تأثیرگذار بودند.

 

فارس: «محمد کاظم کاظمی»؟

ایشان از چهره‌هایی بودند که در فضای شعر مشهد مخصوصا اردوهای دانش‌آموزی بسیار اثرگذار بودند. مجموعه «روزنه»ی ایشان هم در کلاسهای آموزشی اردوهای دانش‌آموزی شکل گرفت که «آقای کاظمی» آنها را به صورت جزوه درمی‌آوردند و در آخر با پیگیری‌های «آقای محدثی» تبدیل به این کتاب مفید شد. شعر ایشان هم که واقعا حرف درباره‌اش زیاد هست و اعتقاد دارم که «آقای کاظمی» یکی از بهترین شاگردان معلمان نسل اول ما مثل «قیصر و سید حسن» بوده‌اند و بعضی جاها حتی از خود «سید حسن و قیصر» و بزرگان دیگر جلو زده‌اند، که البته این اعتقاد من است.

 

فارس: «علی رضا قزوه»؟

اسامی که شما مطرح می‌کنید کسانی هستند که من واقعا قلبی همه‌ی آنها را دوست دارم. همه را به خاطر روحیه‌ی خیلی صمیمی و خضوع و خشوعی که دارند، دوست دارم. «آقای قزوه» هم از این دسته است و در دو سه سالی که من به صورت جدی تر وارد این عرصه شدم خیلی خودم را به ایشان مدیون می‌دانم و هم از شعرهایشان استفاده می‌کنم و هم از روحیه‌ ایشان خیلی درس گرفتم که اگر ان شاء‌ الله ما روزی بر مسند معلمی نشستیم امیدوارم که مثل اینها باشم.

 

 

* "سیار" نمی ترسد که به او انگ زده شود؛ کار خودش را می کند

 

فارس: «محمد مهدی سیار»؟

«آقای سیار» هم از بچه‌های جوان شعر انقلاب هستند که همه‌ی شاعران جوان انقلاب به ایشان افتخار می‌کنند و الحمدالله این روحیه تواضع و افتادگی هم به شدت در «آقای سیار» ملاحظه می‌شود و از کسانی هست که اصلا حرف دیگران برایش مهم نیست، که بخواهند به او طعنه‌ای بزنند یا فحشش بدهند، اصلا اینها برایش مهم نیست. هر جایی که احساس نیاز کرده است وارد شده است. اگر احساس کرده در بحث موسیقی انقلاب اسلامی باید وارد شود وارد شده و شعر گفته و موسیقی ساخته، اگر احساس کرده که ما در عرصه مداحی نیاز به شعر داریم وارد شده و شعر گفته است و از کسی خجالت نکشیده. چون الآن اگر کسی وارد این فضاها بشود هزار تا انگ به او می زنند!

 

فارس: «رضا شیبانی اصل»؟

از شاعران جوانی است که به غیر از اینکه من شعرش را دوست دارم و دعا می‌کنم که ان‌شا‌ء‌الله روز به روز پیشرفت کند، -البته  نقدهایی هم حتما دارم که آنها را به خودش می‌گویم و شاید هم گفته‌ام- اما از کسانی هست که خود من واقعا از آشنایی با او خوشحال هستم و در فضای شعر تبریز تلاش خودش را دارد می‌کند که این غربتی که در شهرستانها هست و ما در موردش صحبت کردیم را ان ‌شاء‌الله نداشته باشند، جلساتی که دارند و ظاهرا جلسه‌ای را هم جدیدا به اسم «شعر آورد» شروع کرده‌اند که دارد تلاش می‌کند که این فضا را آنجا پر کند و فضای شعر انقلاب را از غربت دربیاورد.

 

فارس: و حرف آخر؟

چیز خاصی نیست اما شاید تکرار همان حرفهای قبلی باشد که بالاخره امروز ما در شرایطی قرار گرفته‌ایم که رسالت از آدم تا خاتم بر دوش ماست.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها