انسانها در مطالعه وقایع اجتماعی و حتی وقایع
تاریخی نباید بی طرف باشند. بی طرفی یعنی بی مصرفی! بلکه انسان باید در مطالعه
وقایع اطرافش همیشه با چرتکۀ زیر بغل پشت میز مطالعه بنشیند. یعنی باید بتواند با
ابزار محاسبه دقیق سر مطالعه حاضر شود نه با احساساتش. تا بتواند سود و زیانهای هر
دو طرف را خوب محاسبه کند و در نهایت اگر لازم بود و توانش را هم داشت یک نسخه خوب
به نفع اندیشه خودش بدهد. باور ندارید یک بار با این سبک که من گفتم به همه
تاریخهای نوشته شده از گذشته تا به امروز دنیا مراجعه کنید، تمام آنهایی که
ماندگار شده اند به خاطر ذهن دقیق و منظم پژوهشگرش باقی مانده است نه به خاطر بی
طرفی او. بی طرفی امری محال است. حداقل برای انسانی که ما می شناسیم نشدنی است. نه
از جهت روانی و نه از جهت منطقی!
این وبلاگ سیاسی نویس نبوده است. پس برای خودم که خیلی واضح است - برای خوانندگان
وبلاگم نمی دانم!- که به این سادگی ها امکان نداشت که من یک سال گذشته را جنبش سبزی
بوده باشم، پس چرا نباید از 9 دی بنویسم؟
9دی برای من و اعتقاداتم یک معنا دارد و آن هم اینکه نظام ما توانسته است
با طیف عظیمی از ملت ایران مفاهمه کند (نمی گویم چند درصد فقط اشاره به عظمت آن می
کنم) و در یک لحظه از این نزاع داخلی، بدون هماهنگی آنچنانی، به یک رفتار هماهنگ
عظیم دست یابد. برای کسانی که جامعه شناسی خواننده اند و دستی هم بر در مدیریت
هیجانات اجتماعی دارند پر واضح است که 9 دی واقعه عظیمی بود که ظرفیت تفاهم غیر
کلامی یک جریان اجتماعی با جامعه هدفش را می رساند. برای جامعه امروز ایران که
متاسفانه 22 بهمن هم به سبک کارناوال های شادی تبلیغ می شود، و از هفته ها قبل
نسبت به آن هیجان آفرینی می شود، 9دی اثبات این امر بود که مردم به دلیل دیگری
هیجانی می شوند نه به دلیل کارناوال راه انداختن ها. اینها مسائل کوچکی نیست. این
پیامها حداقل برای غرب خیلی پر معنا بود. انکار این مسئله سر در برف کردن کبک است.
اما طرف ما هم نباید فراموش کند که اصل آنچه پس
از انتخابات رخ داد نیز خیلی واقع عظیمی بود. اما باید بدانیم دستاورد غرب از جنبش
سبز ایجاد یک شکاف عظیم سیاسی فرهنگی بوده است. 9دی 88 مسئله سیاسی را حداقل برای
مدیران جهان غرب تمام شده اعلام کرد که خود دستاورد بسیار مهمی بود. اما جنبش سبز توانسته
است کشور ما را به دو پاره فرهنگی تقسیم کند. یعنی فرهنگی عمومی ما با وقایع سال
88 پاره پاره شد. عده ای نه چندان اندک و با تعدادی قابل قبول در ایران شکل گرفت که
دیگر نسبت به دیندارها و آمال دینی آنها امید ندارند و بیشتر امیدوارند که غرب و
امکانات غربی به داد آنها برسد بعد هم کسانی تازه وارد به این جرگه هستند را با
قدیمی ترها آشنا کرد و به آنها وحدت سازمانی داد. اثرات این مسئله تنها در عرصه
سیاست متوقف نبوده است و نخواهد بود. مثلا من دوستی دارم تحصیل کرده و کارآمد که
واقعا اهل تلاش است و مصداق بارز جوانان مومن نخبه ای است که کارهای ناشدنی انجام
می دهند. از طرف دیگر اهل اردوهای جهادی هم هست و اصلا برنامه ریز و نفر اصلی یکی
از این گروه هاست. به هر دلیل (که بیشتر به شخص آقای احمدی نژاد برمی گردد تا نظام)
در این انتخابات سبز بود. برخی از راهپیمای سبز هم شرکت کرد. اما نکته جالب برای
من چیز دیگری بود. علی کسی بود که همیشه در ماشین و موبایلش پر از فایل مداحی بود.
او حتی با وجود مداحی علاقه چندانی به گوش کردن موسیقی در ماشینش را نداشت. اما
ظرف یک سال گذشته به خاطر ناراحتی از مداحان نه تنها دیگر مداحی گوش نمی دهد و حتی
مجلس اهل بیت نمی رود، بلکه به راحتی موسیقی را جایگزین مداحی کرده است! این یعنی
شکل گیری یک شکاف فرهنگی! واقعا غرب توانسته است یک شکاف فرهنگی در کشور ما ایجاد
کند. مهم نیست که چند درصد جذب این شکاف شده اند مهم این است که کاری که ما کردیم(هم
سبزها و هم حزب اللهی ها) ظرفیت پاره کردن جامعه ایران را داشت.
9دی تنها توانست نزاع سیاسی را به نفع جریان
اصیل ولایت فقیه و شخص عزیز و مبارک رهبری به پایان برساند اما این شکاف و دوری
فرهنگی که در حال شکل گیری در کشور است را چه کسی قرار است حل کند؟
ب
رای من پر واضح است که راه حل این مسئله اولا و
بالذات بر عهده خود مردم است تا دوباره با هم گفتگو کنند و ببینند قرار است با هم
چه کنند؟ اما مسئولین هم نقش دارند. اما من که ظرف سالهای اخیر مدیر فرهنگی غیر از
مرحوم امام و حاج آقای خامنه ای در این مرز و بوم ندیده ام و نمی شناسم!
گله ای هم از حزب اللهی هایی که درک فرهنگی
ندارند هم ندارم، چون معضل موجود کاملا ملی و همه به آن دچارند! مگر اقای خاتمی 8
سال بر گردۀ ناامیدی حزب اللهی ها حکومت نکرد؟ در حالی که ناامیدی یک معضل بزرگ فرهنگی
نیست؟ مگر سال 88 طرف بازنده سعی نمی کرد احمدی نژاد را یک دیو 7 سر نشان دهد که
به اسم خودروها هم رحم نمی کند؟ این کار مگر یک حجمه فرهنگی به مردم نبود؟ مگر
میرحسین موسوی سال 88 دوباره بر روی همین مسئله سرمایه گذاری بی پروا نکرد؟ بعد هم
چرا غیر از رهبری کسی عقلش نرسیده است که از دو طرف دعوا سوال کند چرا محصول جنگ
سیاسی شما یک ناامیدی و قهر ملی شده است؟ دلیلش خیلی ساده است ما در کشور یک عقل
فرهنگی فعال که به سرنوشت بلند مدت به این مردم فکر کند بیشتر نداریم.
میرحسین تصمیم داشت به یکباره همه فرهنگ این ملت
را خرج کند برای برنده شدنش. حالا هم که برنده نشده است چند میلیون مریض فرهنگی و
یک فضای پر از میکرب به جای گذاشته است. باز هم به شرف احمدی نزاد که برای برنده
شدن دوباره بازی سیاسی راه انداخت! 9دی برای پاسخ به شبهات سیاسی سال گذشته کافی
بود اما پاسخ به سوالات فرهنگی سال گذشته اصلا آغاز نشده است! یادمان باشد که اگر
برای اصلاح مشکلات فرهنگی سال گذشته اقدام نکنیم، دستاوردهای 9دی 88 به سوهان روح
عده زیادی از جنبش سبزی ها خواهد شد که میدانیم دوری آنها از ما ریشه در غفلتی از سوی
آنها و کج خلقی از سوی ما دارند نه بیشتر! آن وقت خدا روز قیامت نسبت به حق این
دوستان ما از ما سوال نخواهد کرد؟
خرداد 88 احمدی نزاد قریب 25 میلیون رای آورد و
کل جریان مخالف او حدود 15 میلیون. اما این تازه آغاز راه یک ملت برای
پاسخ به سوالات جدید است. انتخابات 88 صف بندی خیابانی یک درگیری فرهنگی
بود که ناگزیر یک روز ایجاد میشد. اما
چه کسی قرار است به این مسئله هم پاسخ صحیحی بپردازد؟ کی قراراست با این نگاه یامین پور ها را
پرورش دهیم؟ حسین شریعتمداری های این اندیشه کجا هستند؟