به گزارش 598 ، شانزدهمین
اجلاس کشورهای جنبش عدم تعهد در ایران و در تهران برگزار شد. این اجلاس
بیانه ای 700 بندی حول موضوعات متعدد و مختلف جهان داشت. اما همیشه این
محتوا و مصوبات جلسات نیست که در جهان سیاست حکم می راند بلکه حواشی و آنچه
که از سوی رسانه های مورد توجه قرار می گیرد و تحلیلگران آن را برجسته می
کنند صحنه دار اصلی حوزه ی سیاست و دیپلماسی می شوند. به عبارت دیگر این
تحلیل ها و ذهن تحلیل گران هستند که متن و حاشیه می سازند نه لزوما اتفاقات
و حوادث عالم سیاست.
از جمله اتفاقاتی که باعث ایجاد تحلیل
های زیادی در اجلاس جنبش عدم تعهد در تهران شد؛ حضور محمد مرسی رئیس جمهور
جدید مصر بعد از انقلاب این کشور در تهران بود. نفس این حضور نیز خود می
تواند از زوایای مختلف مورد بررسی و تحلیل قرار بگیرد. اما بخشی از سخنان
وی که برجسته شده و ذهن تحلیل گران را به خود جلب کرده است، اظهارات محمد
مرسی در مورد حوادث سوریه بود. مواضع مرسی در قبال مسئله ی سوریه به صراحت
با مواضع ایران در خصوص سوریه متفاوت بود.
محمد مرسی در ایران، یعنی در جایی که
به عنوان قوی ترین متحد استراتژیک سوریه در منطقه محسوب می شود خواستار
ساقط شدن حکومت سوریه شد. او خطاب به مخالفان دولت سوریه گفت: (مخالفان
بايد صفوف خود را متحد كنند؛ به گونهاي كه همه جريانها را در بر گيرد و
مخالفتي در ميان آنها نباشد. ما كاملا آمادهايم از اين مساله حمايت كنيم.
همه طرفها در بحث سوريه بايد جلوي خونريزي را بگيرند و سوريهاي آزاد و
جديد را بسازيم و وارد يك مرحله سازندگي در اين كشور شويم ...)
همچنین مرسی در جمع وزرای امور خارجه
اتحادیه ی عرب در قاهره با مخاطب قرار دادن رهبران و حاکمان سوریه به صراحت
از آنان خواست تا از قدرت کنار روند
.
او گفت: (رهبران سوریه تصمیمی بگیرند تا خون ریزی در سوریه متوقف شود. هم
اکنون زمان تغییر در رهبری سوریه است. زمینه ای برای غرور وجود ندارد.
رهبران سوریه باید از تاریخ درس بگیرند و نباید وقت را از دست بدهند ...
ملت سوریه حرف خود را زد و حضور شما طول نخواهد کشید. رهبران سوریه باید از
قدرت کناره گیری کنند و هیچ فرصتی برای سخن گفتن از اصلاحات وجود ندارد.)
چه چیز باعث شد تا محمد مرسی در تهران و
در نشست جنبش عدم تعهد و همچنین در نشست وزرای امور خارجه کشورهای عرب این
مواضع را اتخاذ کند؟ برای آنان که دستی در عالم سیاست دارند مشخص بود که
مواضع مصر و ایران در خصوص سوریه با یکدیگر متفاوت است هر چند در مسأله ی
فلسطین و مقابله با اسرائیل اشتراکات بیشتری در مواضع دارند. اما سؤال اصلی
این است چرا مرسی در قامت مخالف جدی بشار اسد و رهبران فعلی سوریه قد علم
کرده است؟
2. سوریه؛ حزب بعث و جنبش اخوان المسلمین
سوریه و مصر را می توان دو کشور مهم در
جهان عرب دانست که بر عکس کشورهای حاشیه خلیج فارس تنها بر منابع نفتی
تکیه ندارند و تلاش دارند تا با فکر و اندیشه جامعه ی خود را مدیریت کنند.
این نکته وقتی بیشتر خود را نشان می دهد که بدانیم سوریه و مصر هیچکدام،
منابع و ذخایر نفتی ندارند و سوریه حتی گاز هم ندارد و تنها منبع گازی مصر
نیز در ازای بهایی اندک به اسرائیل صادر می شود. به عبارت دیگر سوریه و مصر
همواره با اندیشه و سیاست رهبران آن رهبری می شوند. اوج سیاست ورزی در
سوریه دوران حافظ اسد و اوج سیاست ورزی مصر در دوران جمال عبدالناصر بوده
است. بعد از استقلال سوریه از فرانسه دو گروه مهم برای کسب قدرت در سوریه
به رقابت پرداختند. حزب بعث و جنبش اخوان المسلمین.
ریشه ی تشکیل حزب بعث در جهان عرب به
شخصی به نام میشل عفلق بر می گردد. سوری الاصلی که در قاهره درس خواند و
تلاش داشت تا سوسیالسم را با ناسونالیسم عرب گره زده و جهان عرب را احیاء
کند. این حزب دو کانون مهم در جهان عرب پیدا کرد. سوریه و عراق. در عراق
حزب بعث توانست با کودتاهای فراوان توسط اعضای این حزب و در رأس آنها صدام
حسین قدرت را در عراق قبضه کند. در سوریه نیز حافظ اسد با طی مراحل قدرت
تلاش کرد تا حزب بعث را حاکم کند. او ابتدا افسر ارتش، سپس وزیر دفاع و سپس
نخست وزیر سوریه شد. وی بلافاصله چند ماه بعد از نخست وزیری با یک همه
پرسی به ریاست جمهوری رسید.
جنبش اخوان المسلمین نیز هر چند در ابتدا از مصر نضج یافت اما در مصر ماندگار و محصور نشد
.
این تفکر به کشورهای فلسطین، اردن، ترکیه، سوریه و حتی ایران نیز صادر شد.
از این رو خاستگاه اصلی اخوان المسلمین در جهان عرب کشور مصر بوده و از
این کشور به سایر کشورهای اسلامی انتقال یافت. مصر همواره به دلیل وجود
دانشگاه الازهر، یکی از پایگاه های اندیشه ای جهان عرب بوده و رهبری سیاسی
جهان عرب را حداقل در زمان جمال عبدالناصر بر عهده داشته است. بنیانگذار
شاخه ی اخوانی سوریه به شخصی به نام دکتر مصطفی الاسباعی که دوست و هم
دانشگاهی حسن البناء بنیانگذار اصلی جنبش اخوان المسلمن در جهان اسلام بوده
برمی گردد. این دو دوست دیرینه تلاش داشتند تا آموزه های دینی و اسلامی را
در عرصه ی سیاست وارد کنند. اخوانی های سوریه هر چند اهداف مشترکی با
اخوانی های مصر در عرصه ی سیاست داشتند اما در روش و تاکتیک با یکدیگر
اختلاف داشتند.
از زمان اشغال سوریه توسط فرانسه تا
روی کار آمدن حزب بعث درآن بین این دو گروه برای کسب قدرت رقابت بوده است.
بعد از قدرت یابی حزب بعث سوریه ارتباط اخوان و بعث وارد مرحله ی جدیدی شد.
در قبال این قدرت یابی حزب بعث؛ اخوان المسلمین سوریه دو روش را برای
مشارکت در قدرت به کار بست. روش مسالمت آمیز یا اصلاح طلبانه و روش جهادی.
معتقدین به روش اول به دنبال تصاحب قدرت به صورت قانونی بودند و تلاش
داشتند تا با اتخاذ تاکتیکی اخوانی های مصر و ترکیه به تدریج فضای سیاسی را
برای خود باز نموده و قدرت را به دست بگیرند. دسته ی دوم که معتقد به روشی
جهادی برای مقابله با حزب بعث بودند تلاش کردند تا با برجسته ساختن علوی
بودن حافظ اسد به تحریک اهل سنت سوریه پرداخته و بستر را برای سقوط حزب بعث
آماده سازند. گروه های جهادی اخوان المسلیمن در سوریه در شهرهای حلب و
ادلب که دو مقر مهم اهل سنت سوریه محسوب می شود قیام کرده و تلاش داشتند تا
به همکاری اهل سنت دمشق دولت مرکزی را ساقط کنند
. همچنین آنان با پی ریزی طرحی نافرجام ترور حافظ اسد را طراحی کردند.
پس از این به دلیل عملیات های جهادی از
سوی دسته ی دوم اخوان المسلیمن در سوریه و به دنبال سوءقصد به حافظ اسد از
جانب اخوانی های سوریه؛ بهانه برای سرکوب شدید اخوان المسلمین در مناطق
سنی شنین سوریه آغاز شد. حافظ اسد با تمام قوا این دسته را سرکوب کرد. عدم
حمایت اصلاح طلبان اخوان المسلمین با دسته های جهادی، عدم حمایت تمام طوایف
سنی از جمله اهل سنت دمشق و سرکوب قدرتمند دولت مرکزی، این قیام کنترل شد.
بعد از این اقدام حافظ اسد فعالیت تمامی احزاب سیاسی به غیر از حزب بعث را
ممنوع اعلام کرد و فعالیت سیاسی گروه ها و احزاب دیگر به شدت کنترل شد.
حتی عضویت در جنبش اخوان المسلمین کیفر اعدام داشت.
بعد از مرگ حافظ اسد، جانشین وی بشار
اسد با درک ضرورت های جامعه ی سوریه تلاش کرد تا با اصلاحاتی در حزب و
آرمان های آن زمینه را برای فعالیت مسالمیت آمیز و قانونی گروه های مختلف
آماده سازد. وی زندانیان سیاسی را آزاد کرد، فعالیت دیگر احزاب و گروه های
سیاسی را بلامانع دید و تلاش داشت با ایجاد اصلاحاتی زمینه را برای رقابت
بدون خشونت گروه ها در سوریه مهیا سازد. این اقدمات رئیس جمهور جوان سوریه
بازتاب های جهانی داشت تا جایی که سال 2000 یعنی سال نخست ریاست
جمهوری بشار اسد به خاطر این اصلاحات به بهار دمشق معروف شد.
حتی در تحولات اخیر سوریه نیز، بشار
اسد بسیار تلاش کرد تا با اصلاح قانون اساسی، سوریه را از یک جنگ داخلی
تمام عیار نجات دهد. این اقدام بشار اسد هر چند دیرهنگام بود اما گامی بلند
در اصلاحات سوریه محسوب می شد. شاید مهم ترین موضوعی که در قانون اساسی
جدید جلب توجه می کند این است که قانون اساسی جدید؛ دولت را از انحصار حزب
بعث سوریه خارج ساخته و اشاره ای به رهبری انحصاری حزب بعث ندارد. همین
مطلب مهمترین خواسته ی احزاب و گروه های مختلف سوریه از جمله جنبش اخوان
المسلمین بود و در زمان حافظ اسد تاکید بسیاری بر لغو آن داشته اند. ماده
هشتم پیش نویس این قانون می گوید نظام سیاسی کشور بر مبنای اصل تنوع و تکثر
سیاسی و اعمال قدرت از طریق رای گیری خواهد بود. بر اساس این ماده، احزاب
سیاسی دارای مجوز فعالیت و تجمعات انتخاباتی در حیات سیاسی ملی مشارکت می
کنند و باید به اصول حاکمیت ملی و دموکراتیک احترام بگذارند.
اصلاحات دوره ی بهار دمشق و اصلاحاتی
که از سوی بشار اسد در جریان تحولات داخلی چند ماه گذشته ی سوریه انجام
داد؛ گام های بلندی بود که دولت سوریه به منظور کم کردن خشونت و جلوگیری از
جنگ داخلی در سوریه برداشت. از طرف دیگر نسل جوان حزب بعث به ضرورت تغییر
در آرمان ها و شعارهای 50 سال پیش حزب بعث با توجه به شرایط و نیازهای
امروز جامعه ی سوریه پی برد و درصدد اصلاح و تغییر برآمد. به بیان دیگری در
حال حاضر پوست اندازی جدی در حزب بعث انجام شد، حزبی که دیگر شباهتی به یک
حزب انحصارطلب ندارد و حاضر است با همکاری دیگر احزاب و گروهای سیاسی
موجود در جامعه در قدرت سهیم باشد. اما ظاهرا این اصلاحات چندان به مذاق
اخوانی ها خوش نیامده است. تا جایی که محمد مرسی در اجلاس وزرای امور خارجه
ی اتحادیه عرب به صراحت می گوید: (رهبران سوریه باید از قدرت کناره گیری
کنند و هیچ فرصتی برای سخن گفتن از اصلاحات وجود ندارد).
3. چرا مرسی مخالف خوان شد؟
با توجه به جریان شناسی که بیان شد؛
جواب اصلی و واضح این سؤال آن است که ایران به سوریه به عنوان یکی از
متحدین استراتژیک خود و یکی از محورهای مقاومت در قبال اسرائیل می نگرد و
هرگز حاضر نیست این پایگاه دچار جنگ داخلی و سقوط حکومت مرکزی شود. هر گونه
تحولی که باعث از دست رفتن این پایگاه شود، برای ایران خطرناک قلمداد می
شود. ایران، سوریه و حزب الله لبنان محور مقاومت بوده و اگر عراق را به این
جمع اضافه کنیم؛ بی شک به دلیل داشتن مواضع یکسان می توانند تأثیرگذاری
بالایی بر حوادث منطقه داشته باشند. اما مصر، محمد مرسی و دولتی که در آن
حاکم است هر چند نسبت به اسرائیل مواضع مشترکی با محور مقاومت در منطقه
دارد اما رویکرد آنان به رهبران و دولت فعلی سوریه، از منظر یک حزب متخاصم و
رقیب است.
به عبارت دیگر مصر هر چند می داند
سوریه یکی از کشورهای خط مقدم مبارزه با اسرائیل است اما ترجیح می دهد این
وظیفه را گروه های اخوان المسلمین سوریه که نزدیکی فکری با اخوانی های مصر
دارند بر عهده داشته باشند تا حزب بعث سوریه.
مشکل مرسی با محور مقاومت و مقابله با
اسرائیل نیست بلکه از دریچه ی ذهن اخوانی محمد مرسی این حزبی که در سوریه
در رأس قدرت است حزبی نامشروع است و باید ساقط شود. اما در اثبات این تحلیل
ـ که رویکرد مرسی به مسأله ی سوریه رویکردی حزبی است
ـ چند نکته قابل تأمل است.
1) محمد
مرسی از سابقه ی رقابت و تخاصم حزب بعث سوریه و جنبش اخوان المسلمین سوریه
مطلع است و حتی اصلاحات بشار اسد مبنی بر فضای باز سیاسی را قبول ندارد.
این در حالی است که حزب بعث دچار تغییرات فراوان شده و شخص بشار اسد بعد از
به قدرت رسیدن اصلاحات و تحولات فراوانی در فضای سیاسی کشور سوریه ایجاد
کرد تا جایی که این اصلاحات به بهار دمشق معروف شد. از این رو نباید بشار اسد و حسنی مبارک را با یک چوب راند و آن دور را یکسان انگاشت!
2) مرسی
به دنبال به قدرت رسیدن اخوان المسلمین سوریه است تا با اخوانی های فلسطین
(گروه حماس) و اخوانی های ترکیه (حزب حاکم) و اخوانی هایی که در مصر قدرت
را در دست دارند محور اخوانی ها را برای مقابله با اسرائیل تشکیل دهند.
هر چند وجود اخوانی های ترکیه در این جمع محل تأمل است. اما به نظر می رسد
مصر و ترکیه با یکدیگر بر سر ساقط نمودن بشار اسد همرأی باشند.
3) محمد
مرسی از دریچه ی یک اخوانی به تحولات سوریه می نگرد نه از جایگاه رئیس
جمهور مصر انقلابی؛ چرا که او به صراحت در جمع وزرای امور خارجه ی اتحادیه ی
عرب بیان داشته که ما به دنبال صدرو انقلاب خود نیستیم.
4)
او از دریچه ی یک اخوانی به حوادث سوریه می نگرد نه در قامت رئیس جنبش عدم
تعهد؛ چرا که او اگر واقعا نگران خونریزی ها در منطقه است، در نطق وی در
تهران، در کنار ابراز نگرانی از خونریزی ها در سوریه، سهمی هم باید
برای بحرین باشد. این در حالی است که نه تنها نامی از بحرین و خون هایی که
در آنجا ریخته می شود نیست بلکه به صراحت در قامت یک حامی تمام عیار برای
نظام حاکم در بحرین ظاهر می شود و در جمع وزرای امور خارجه ی اتحادیه ی عرب
بیان می کند: (از اقدامات کشورهای جنوب خلیج فارس برای مقابله با دخالت در
سرنوشت آنها، حمایت می کنیم)!!!!!
5) مقایسه
ی اوضاع بحرین با سوریه به خوبی نشان می دهد که محمد مرسی رئیس جمهور جدید
مصر یک اخوانی است و تحولات را از این دریچه تحلیل می کند. در سوریه
اصلاحات فراونی برای ایجاد فضای سیاسی انجام گرفته است این در حالی است که
در بحرین نظام حاکم کوچکترین انعطافی نسبت به خواست های مردم ندارد. از طرف
دیگر افرادی که در بحرین برای احقاق حقوق خود قیام کرده اند مردم آن کشور
هستند اما آنان که در سوریه با دولت مرکزی می جنگند اغلب سوری نیستند و از
سوی کشورهای دیگر مسلح می شوند. مردم بحرین از سوی کشور دیگر یعنی عربستان
سعودی سرکوب می شوند اما در سوریه مخالفان از سوی دیگر کشورهای منطقه تسلیح
می شوند.
6) اگر
رویکرد اخوانی ها را به شیعیان در نظر داشته باشیم و آن را در کنار سلام
ابتدایی محمد مرسی به خلفای اهل سنت در نطق جنبش عدم تعهد را در کنار عدم
حمایت از مردم بحرین بگذاریم نتایج بهتری برای تحلیل خواهیم داشت.
مواضع مرسی در اجلاس
تهران و در جمع وزرای امور خارجه ی اتحادیه ی عرب بیشتر از سابقه ی ذهن
اخوانی مرسی نسبت به رقابت و تخاصم با حزب بعث سوریه بود تا در مقام رئیس
جنبش عدم تعهد. از دریچه ی ذهنی اخوانی محمد مرسی اگر به تحولات سوریه
بنگریم؛ بشار اسد باید برود با اصلاحات یا بدون اصلاحات، چون او یک بعثیست!