فارس، «محمدعلی شعبانی» سالهاست در عرصه سینمای مستند فعال است. او که
کارشناس سینماست، موفق به دریافت بیش از 12 جایزه و دیپلم افتخار از
جشنوارههای داخلی شده است. شعبانی که عضو موسسه فرهنگی روایت فتح است،
آثار متعددی در حوزههای مختلف از جمله دفاع مقدس جلوی دوربین برده است که
میتوان به «درخت گیلاس»، «کتیبه»، «خانه هنرمندان»، «ملی بدون کارت»،
«نسیم» و ... اشاره کرد. جدیدترین ساخته او با عنوان «هفتمین روز تابستان»
با موضوع شهید دکتر پاکنژاد در بخش مسابقه جلوهگاه نور جشنواره فیلم
مقاومت و دفاع مقدس پذیرفته شده است. به همین بهانه با وی به گفتوگو
نشستیم که در ادامه میخوانید:
چگونه درگیر ساخت فیلمی درباره دکتر پاکنژاد شدید؟
از
سال 84 کار تحقیق بر روی زندگی و فعالیتهای دکتر سیدعباس پاکنژاد که
نماینده مردم یزد در مجلس شورای اسلامی و از اسرای کشورمان بودند، آغاز
کردم. برادر این شهید به من پیشنهاد داد که درباره برادرم فیلم بساز، من
هم مشتاق به ساخت فیلم درباره دکتر شهید سید رضا پاکنژاد شدم و تحقیقاتم
را نیز از همان سال آغاز کردم. ایشان 39 جلد کتاب چاپ کردند که برای فهم هر
جلد آن نیاز به مطالعه وسیع است. من در این مدت کتابهایشان را خواندم و
به یک جمعبندی رسیدم. پروژه مانده بود تا ببینم کی و کجا میتوانم این کار
را جلوی دوربین ببرم. تا اینکه آقای لشکریپور و آقای خزاعی پیشنهاد دادند
تا فیلمی درباره این شهید بسازم.
دکتر پاکنژاد انسان
جامعالاطرافی هستند که نمیتوان کاری با سرعت و عجله برایشان انجام داد.
در این کار من با شخصیتی مواجه بودم که برای پدر و مادر فرزند مطیع، سر
بهراه و سلامت، برای همسر و فرزندانش مرد بسیار خوب و دوست داشتنی، برای
بیماران یک پزشک که پول ویزیت از مستمندان نمیگرفتند و بعضا مبلغ داروها
را هم میپرداختند. ایشان فعالترین و کم درآمدترین پزشک بودند و در این
حال نماینده خوب برای کل مردم یزد و نویسندهای خوب برای دنیای اسلام.
نویسندهای که 39 جلد کتاب (اولین دانشگاه و آخرین پیامبر) از نوشتههای
ایشان به چاپ رسیده و در کتابهایش تلاش کرده علم را با اسلام ثابت کند و
اسلام را با علم به مردم بشناساند و مبلغی خوب برای دین باشد.
دکتر
پاکنژاد در مقطعی از زندگیشان مبارزه با بهاییت را در برنامه خود
داشتند. ایشان از معدود کسانی بودند که با گفتوگو و منطق با این افراد
مبارزه کرد و در جمع کردن این فرقه ضاله، بدون حمله کردن و رفتار
خشونتآمیز با منطق و درایت عملکرد درستی داشتند.
با
توجه به تحقیقات گسترده، فیلم شما چند دقیقه است و با این تحقیقات وسیع
آیا تمام مطالب گفته شده است یا نیاز است مستندهای دیگری درباره این شهید
ساخته شود؟
حداکثر زمانی که برای این دسته از فیلمها در بخش
جلوهگاه نور در نظر گرفته بودند، 25 تا 30 دقیقه بود؛ نسخه اولیه 60
دقیقه بود اما در حال حاضر 30 دقیقه آماده شده است.
به عقیده من
میتوان با استفاده از تکنیک سینمایی و موجزگویی و با بیان خوب به درستی
حق مطلب را ادا کرد. هر قدر حواشی را کم کنیم و اصل مطلب را بگوییم، به
مراتب زیباتر و بهتر خواهد بود. درباره شهید پاکنژاد میتوان ساعتها و
روزها حرف زد و تکراری هم نیست.
از سوی دیگر باید به این نکته توجه
داشت که سرعت زندگی به طور کلی زیاد شده است و آدمها فرصت زیادی برای
حرفهای فیلمسازها ندارند؛ باید دقت بیشتری داشته باشیم تا با زمان کوتاه
بین 25 یا 30 دقیقه حرفهایمان را خلاقانه بزنیم تا از حوصله مخاطب خارج
نشود. دیگر نمیتوان مستند 13 یا 14 قسمتی ساخت و توقع داشته باشیم که
مخاطب آن را دنبال کند.
مستندساز باید موجزگو باشد، زیرا مخاطب اصلی این مدیوم مردم هستند و مردم هم از پای تلویزیون باید کارها را دنبال کنند.
به نظر میرسد اطلاعات زیادی در فیلم به مخاطب داده میشود و همین امر ریتم تندی را میطلبد.
حجم
اطلاعات زیاد است اما سعی کردم از هر قصهای مغز حرفها که جذابتر است را
در فیلم بگنجانم و خیلی در مسایل ریز نشدم اما نریشن این فضا را میشکند.
در جاهایی که سید رضا روایت میکند، لحن کاملا آرام است و به جزئیات
میپردازد.
ما 30 دقیقه فرصت داریم و 5
اتفاق مهم را در اثر شاهد خواهیم بود، البته از هزاران اتفاق مهمی که در
زندگی شهید رخ داده است، این پنج اتفاق را انتخاب کردم. به نظرم این حجم
اطلاعات در فیلم برای مخاطب ثقیل نباشد.
فیلم مستند روایی است یا مستند داستانی؟
فیلم
ماجرای یک روح است. روحی که خودش را به فرزندان معرفی میکند. ما در طول
فیلم با این روح همراه هستیم، در طول فیلم به صورت گفتار متن با روح همراه
میشویم. این تدبیر و این نوع روایت امتحانش را پس داده است و مخاطب
بیشتر دوست دارد آن را دنبال کند؛ با وجود اینکه مصاحبه هم در کار دیده
میشود.
مستند ما گفتوگو محور نیست و کاملا روایی است؟
مصاحبهها
فقط برای صحه گذاشتن روی مطالب و تصدیق کردن نریشن (گفتار متن) است. هرگز
گفتوگویی در فیلم اتفاق نمیافتد. گفتوگو تنها حرفهایی است که سیدرضا
پاکنژاد به فرزندانش میزند. اینکه عنوان میکنم فرزندانش، منظورم این
است که ما همه فرزندان شهید پاکنژاد هستیم؛ از این جهت که فرزندان آن نسل
هستیم. نریشنی که در فیلم به کار برده شده، نریشن جسورانهای است. در فیلم
سعی کردم بیان صریح داشته باشم. نکات مثبت که به وفور وجود دارد عنوان
میشود، نکات منفی هم عنوان میشود. من در کار سعی کردم خودسانسوری نکنم و
یک شخصیت واقعی را به مخاطب معرفی کنم.
سادهترین و سهلترین نوع روایت استفاده از گفتار متن است، چه تمهیدی برای دوری از این فضا اندیشیدید؟
کار
من داستانی نیست، نوع روایتش ترکیبی است که خیلی تجربه نشده است. یک تجربه
شکست خورده در «گفتوگو با سایه» آقای خسرو سینایی انجام شده است.
چرا شکست خورده؟
به
عقیده من زمانی که فیلمساز قضاوت میکند، آن زمان شکست فیلمساز است.
فیلمساز حق قضاوت ندارد. قضاوت همیشه با مخاطب است. ما راوی هستیم و باید
تنها مثل آینه عمل کنیم و اصل مطلب را بگوییم. دکتر پاکنژاد از منظر من
معرفی میشود، ممکن است هزاران فیلم درباره رضا پاکنژاد ساخته شود که
کارهای متفاوتی باشد. من باید در روایتم صادق باشم و مرزها را حفظ کنم که
دچار تفکر زائد و ایجاد تناقض یا پارادوکس اطلاعاتی در فیلم نشوم. این که
میگویم نمونه شکست خوردهاش در فیلم «گفتوگو با سایه » است، به این دلیل
است که در آن فیلم صادق هدایت به مخاطب معرفی میشود که پای محکمه است. من
در این کار شهید پاکنژاد را پای محکمه نیاوردم، من فقط روایت میکنم و
سعی کردم این کار را به بهترین نحو انجام دهم. نمونه موفق این کار را آقای
فارسی در معرفی شهید صیاد شیرازی به نام «رستاخیز» انجام دادند که به
نظرم به خوبی از عهده این ساختار برآمده است.
روایت مستند به صورت
گفتار متن، کار کردن روی لبه تیغ است. در اولین لحظه مخاطب با این مسئله
مواجه است که این نوع روایت بارها تکرار شده است یا باید به سمت درام صرف
حرکت کنیم یا به سمت مستند برویم و یا به سمت مستند داستانی حرکت کنیم.
اگر بخواهیم مستند صرف کار کنیم، باید مستند گفتوگو محور باشد یا باید
مستندی کار کنیم که در آن درام تعبیه شده و لزوم درام قهرمان و ضد قهرمان
است. کار من ترکیبی است که در سینمای مستند ما کار موفق در این زمینه
خیلی کم بوده است.
در شرایط امروز چقدر نیاز به ساخت آثاری از این دست درباره شهدا داریم.
نسل
امروز نسلی پرسشگر است و به راحتی در مقابل آرمانها کرنش نمیکند. برای
این نسل سوالات جدیدی پیش آمده و باید با معرفی ابعاد مختلف شخصیت شهدا در
فضای سینمای مستند و با استفاده از روایت مناسب به سوالات این نسل پاسخ
دهیم. این روزها درگیر روزمرگی شدیم و افرادی از این دست مهجور ماندند، من
به خاطر شهادت دکتر به سراغ شخصیت ایشان نرفتم، به دلیل بسیاری از مسایل
انسانی و اخلاقی به سراغ ایشان رفتم.
باید حواسمان باشد شخصیتها را
با ریاکاری معرفی نکنیم، زیرا مخاطب تاب نمیآورد. همچنین دقت کنیم
شخصیتها را مصادره به مطلوب و از شخصیتها بهرهبرداری نکنیم. اجازه دهیم
آدمها احساس تعلق به این شخصیتها داشته باشند. شخصیت را به گونهای معرفی
کنیم که فراجناحی و فراحزبی باشد اما اگر با ریاکاری یا بزرگنمایی معرفی
کنیم، تا به نفع خودمان باشد یا قضاوت کنیم و خلاف واقع بگوییم، اینها
نکاتی است که مخاطب را پس میزند و نقطه شکست فیلمساز است. من خوشحالم
سفارشدهندگان کار فهیم هستند و با نگاهی منطقی و درست به دور از بحثهای
امروز و بدون چشمداشت کار میکنند و موفق هستند. خوشحالم هنوز انسانهایی
دلشان برای این نسل میتپد.
به نظر میرسد که درباره شخصیتها و
شهدای کشورمان غافلیم و اگر تاریخ را برای نسل خودمان معرفی نکنیم، نسل ما
بیهویت خواهد بود. باید به شخصیتهای معرفی نشده دقت نظر داشته باشیم و در
کارها قضاوت نکنیم؛ اجازه بدهیم جوانها با دید باز و آزادی به ماجرا نگاه
کنند و به دنبال سمت و سو دادن به مخاطب نباشیم.
چگونه شهادت دکتر را در فیلم روایت میکنید؟
شهادت
ایشان یک بخش کوچکی از فیلم من را تشکیل میدهد؛ به هر حال در یک کار
مستند باید به این مسئله که مرگ شخصیت است، بپردازیم. مرگ ایشان نیز
شهادتشان بوده است؛ ما در فیلم اصلا به اتفاقات هفتم تیر (با وجود جذابیت
این موضوع) نپرداختیم و تنها به شخصیت و جلوههای مردمی و انسانی ایشان
پرداختیم.