بررسی آماری و تاریخی عمر هیاتمدیرههای
دو باشگاه مطرح پایتخت گواه آن است که می توان به آن لقب اتوبوسی را داد
که عدهای مسافر در هر ایستگاه بر آن سوار میشوند و چند ایستگاه جلوتر هم
پیاده شده و آن را ترک میکنند.
به گزارش رجانیوز، شاید تنها تفاوت
میوه و شیرینیای باشد که هرگز در خطوط حمل و نقل عمومی توزیع نمیشود تا
قربانی بحثهای بیپایان و البته بیسرانجام درگرفته در آن باشند. اینکه
دستاورد کار چه باشد بحث دیگری است که به آن هم در جایش خواهیم پرداخت اما
فارغ از کیفیت افراد و چرایی و چگونگی آمدن و رفتنشان به نظر میرسد«زمان»
حلقه مفقوده تمام این جمعها به عنوان یک گروه مدیریتی است.
1 - عمر
متوسط هیاتمدیرههای سرخابی در عصر حرفهای شدن(!) فوتبال ایران چیزی
حدود یکسال است و هرگز هیاتمدیرهها نتوانستهاند مدت زمانی بیش از متوسط
365روز دوام آورند. حال پرسش این است که اگر در شرح وظایف یک گروه مدیریتی
در سطح هیاتمدیره تدوین سند چشمانداز برای سیاستهای کلی یک باشگاه در
مسیر رشد و تکامل دیده شود آیا این مدت زمان برای رسیدن به یک دیدگاه و
استراتژی مثبت و قابل اجرا در چنین باشگاههایی کافی است.
در واقع جملاتی از این دست که این
هیاتمدیره آمده است تا اصول حرفهای باشگاهداری را پیاده کند به جملاتی
نخنما در تاریخ این دو باشگاه در روزهای پس از خانهتکانی در آنها تبدیل
شده است آنها که با شعارهای آنچنانی میآیند و البته چند صباحی بعد مغموم و
مستاصل از عقیم ماندن اجرایی شدن ایدهها صحنه را ترک میکنند حال آنکه
به روایتی زمان مناسب را هم برای سبک سنگین کردن ایدهها و پختن فکرهای خام
خود هم نیافتهاند.
2 -
از زمان که بگذریم به گزینه قحطالرجال خواهیم رسید. رجالی که شاید هرکدام
مجزا از یکدیگر از پس مسوولیتهای بزرگی چون نمایندگی مردم در خانه ملت و
یا مدیریت بر ارگانهای سیاسی و اقتصادی برمیآمدند اما هرگاه در قالب
اعضای هیاتمدیره این دو باشگاه در کنار هم قرار میگرفته خروجی کار چیز
دندانگیری نبود اما چه بلایی بر سر مردان تاثیرگذار عالم سیاست و اقتصاد
میآید زمانی که ردای مدیریت دو باشگاه ورزشی را برتن میکند؟
پرسش در مورد گزینه قحطالرجال را
میتوان به مردان ورزشی دو گروه که معمولا از جمع پیشکسوتان دو باشگاه
انتخهاب میشوند هم تعمیم داد. آنها که به نظر میرسد چون از گوشت و خون دو
باشگاه هستند حتما باید نقش محوری در گروه بازی کرد. حلقه اتصال ایشان به
کادر فنی و هواداران باشند. اما تجربه ثابت کرده که آنها هم نتوانستهاند
رسالت تاریخی خود را به نحو احسن انجام دهند.
مایلیکهن، جعفر کاشانی و یا محمد
پنجعلی چه کردند؟ فرزامی و زرینچه چگونه کمک حال گروه خود شدند یا علی
پروین با پرسپولیس و سرمربیای در همان ناکامی اول فصل چه کرد؟ آنها کدام
مشاوره فنی را دارند تا گره از کار تیم خود باز کرده باشند یا اصلا کدام
گوش شنوا برای تذکرات فنی آنها وجود داشت تا آن را چیزی فراتر از دخالت در
امور فنی تلقی کرد و پذیرای آن باشد؟
3 -
آیا در جلسات هیات مدیره سرخابیها تخم نفاق و کینه سرو میشود؟ اگر جواب
منفی است چرا عمر همزیستی مسالمتآمیز ایشان هرگز دیر پا نبوده است. صفحات
آرشیو روزنامهها را که ورق بزنید پر از جنگهای رسانهای اعضای این
گروهها علیه یکدیگر است. جنگهایی به مراتب سهمگینتر از آنچه میان
دشمنانی از دو گروه، نژاد، فرقه و کشور متفاوت رخ میدهد.
مایلیکهن چگونه از هیات مدیره
پرسپولیس جدا شد. کار فرزامی و فتحا...زاده به کجا کشید؟ هدایتی و مصطفوی
با هم چه کردند و یا همین آتشبازی چند ماه پیش میان رسولینژاد و
فتحا...زاده که هنوز هم ترکشهای آن وجود دارد، چگونه ممکن است
کارگروههای کوچک 5 یا 7 نفره که فقط چند ماهی از شکلگیری نطفه آنها
میگذرد ناگهان به چنین نبردهای وحشتناکی کشیده شود. گروهی که در ذاتش
اهدافی مشترک و همسو دارد.
چرا فقط کافیست پای انتخاب یک سرمربی
وسط بیاید تا هر یک برای نشاندن نظر خود بر کرسی شمشیر از میان کشیده و سر
از بدن نظر مخالف جدا کند؟
4 -
از هیات مدیرههای جدید سرخابیها دیروز رونمایی شد. چند چهره سرشناس رفته
و چند چهره سرشناس دیگر جایگزین شدند. درب ورود باز شد و چند نفر سوار
شدند و همزمان چند نفر هم اتوبوس را ترک کردند. آیا این شروع فصل جدیدی از
بحران در این دو باشگاه است و یا عصر طلایی مدیران سرخابیاند که در کنار
هم جمع شدهاند؟
فتحا...زاده از اعضای جدید کمکهای
مالی میخواهد و رویانیان به دنبال مشاورانی بیحاشیه است. آیا بالاخره این
دو گروه به مفهوم واقعی وظایف خود را انجام خواهد داد و فرصت پیاده کردن
افکار جدیدی به ایشان دادهخواهد شد یا باز هم به سرافت دوران آرام اداره
این دو باشگاه به مشکل سرپرستی خواهیم افتاد.