*کیهان
روزنامه کیهان در سرمقاله خود با عنوان « دوستان آقای رئیس » به قلم « حسین شریعتمداری » آورده است.
1-آن روزها- قبل از پیروزی انقلاب اسلامی- و در دوران دانشجویی، چند تن از دوستان برای تحقیق و بررسی میدانی درباره یک پروژه درسی عازم اصفهان بودند. اواخر شب با اتوبوس یک شرکت معروف مسافربری به راه افتادند. چند ساعت بعد، سپیده صبح نزدیک به دمیدن بود ولی از توقف اتوبوس برای نماز صبح خبری نبود. یکی از برادران نزد راننده رفت و از او خواست برای ادای فریضه صبح توقف کند و آقای راننده قول داد که بعد از رسیدن به اولین رستوران بین راه توقف کند، اما همچنان به حرکت ادامه می داد. درخواست توقف یک باردیگر هم تکرار شد و پاسخ، بازهم، همان بود. قول توقف بدون توقف. دوستان که احساس کردند تا چند دقیقه دیگر نمازشان قضا خواهد شد به راننده گفتند؛ همین جا توقف کن، ما پیاده می شویم و شما به راه خود ادامه بدهید و تاکید کردند که ما هیچ شکایتی هم از شما نخواهیم داشت- و صد البته در دوران طاغوت گوش شنوایی هم برای اینگونه شکایت ها نبود- در این هنگام، صدای برخی دیگر از مسافران هم بلند شد که خواستار توقف اتوبوس و ادای نماز صبح بودند.
راننده که به غیرت دینی اش برخورده بود، به نرمی و با صدایی که شرمندگی از آن می بارید گفت؛ پسرم! من که شمر نیستم! و در حالی که قطره اشکی به گونه اش دویده بود، کنار یک روستا توقف کرد. بعد از توقف، 19 نفر از 24 مسافر اتوبوس پیاده شده و به نماز ایستادند!... مسافران که دوباره سوار شدند، یکی از دوستان خطاب به چند تن از آنهایی که برای نماز پیاده شده بودند گفت؛ شما که اهل نماز هستید چرا ساکت نشسته بودید و از همان ابتدا، اعتراض نکردید؟ پاسخ عبرت انگیز بود و درس آموز که هنوز در گوش دوستان زنگ می زند. مرد میان سالی گفت «فکر نمی کردیم که اعتراض شما نتیجه ای داشته باشد، اما، وقتی به راننده گفتید که حاضرید برای ادای نمازصبح وسط بیابان پیاده شوید و اتوبوس به راه خود ادامه بدهد، از خودمان خجالت کشیدیم و فهمیدیم که شما چند جوان در آنچه می خواهید جدی هستید. پس چرا ما هم که همان خواسته را داریم با شما همصدا نشویم؟... گفتنی است که راننده اتوبوس هم به نماز ایستاد. عجیب بود؟! نه! بخوانید؛
2- مروری گذرا بر مجموعه اظهارنظرهای مقامات آمریکایی، اروپایی و اسرائیلی در آستانه برگزاری اجلاس تهران که در پاره ای از موارد با تهدید کشورهای عضو جنبش عدم تعهد و خط و نشان کشیدن برای آنها نیز همراه بود، به وضوح نشان می دهد آمریکا و متحدانش از این که دو موضوع «رژیم اشغالگر قدس» و «بحران سوریه» در دستور کار اجلاس تهران قرار گیرد، بیشترین دغدغه و نگرانی توأم با اضطراب را داشته اند. تا آنجا که در فاصله چند هفته ای قبل از برگزاری اجلاس حجم انبوهی از رایزنی ها و رفت و آمدهای دیپلماتیک را می توان آدرس داد که برای پیشگیری از مطرح شدن دو محور یاد شده صورت پذیرفته بود و به گواهی اظهارات رسما اعلام شده مقامات غربی و عبری و برخی از کشورهای عربی، نگرانی یاد شده از آن بود که دو محور مورد اشاره با نگاه و دیدگاه جمهوری اسلامی ایران مطرح شود و از مطرح شدن آن با نگاه آقای بان کی مون که نظریه محو اسرائیل از جغرافیای سیاسی جهان را غیرمنطقی می دانست! و یا دیدگاه ارائه شده از سوی آقای محمد مرسی که خواستار برکناری دولت بشاراسد شده بود! نه فقط مخالفتی نداشتند که از آن استقبال هم می کردند. اما، آنچه در اجلاس تهران اتفاق افتاد و اعتراض نزدیک به فحاشی نتانیاهو و مقامات آمریکایی به سران و هیئت های نمایندگی کشورهای شرکت کننده در اجلاس را به دنبال داشت، دقیقا و بی کم و کاست حاکی از آن بود که دغدغه و اضطراب حریف از اجلاس تهران بی علت نبوده است و به قول نتانیاهو، در حالی که در اجلاس بر محو اسرائیل از جغرافیای سیاسی جهان تاکید شده بود، هیچیک از سران و هیئت های نمایندگی حاضر در اجلاس، نه فقط به عنوان اعتراض محل اجلاس را ترک نکردند، بلکه از ارسال یک یادداشت اعتراض آمیز به هیئت رئیسه نیز خودداری ورزیدند و به نوشته نیویورک تایمز؛ بحران سوریه در اجلاس تهران همانگونه مطرح شد که جمهوری اسلامی ایران خواستار آن بود و شرکت کنندگان در اجلاس، اظهارات بان کی مون و محمد مرسی درباره بحران سوریه را با سکوت معنی دار خود به حاشیه راندند. و البته نیویورکر در تحلیلی که دقیق به نظر می رسد، نوشت؛ اظهارات آقای مرسی درباره سوریه با دیدگاه های دیگر او که «مصر را شریک استراتژیک ایران» معرفی کرده و بر ضرورت تشکیل دولت مستقل فلسطین، تغییر ساختار سازمان ملل و دینی بودن حکومت آینده مصر تاکید ورزیده بود، همخوانی نداشت. این موارد، نظر وی را درباره بحران سوریه از آنچه مطرح کرده بود کمرنگ تر می کند. این دیدگاه با طرح پیشنهادی 4جانبه- عربستان، مصر، ایران و ترکیه- برای حل بحران سوریه نیز در تناقض است.
3- حالا به بند اول این یادداشت بازمی گردیم؛ تقریبا تمامی سران شرکت کننده در اجلاس تهران که فرصت دیدار با رهبر معظم انقلاب را یافته بودند بر این نکته تاکید ورزیده اند که نظرات مطرح شده از سوی ایشان را مستند و مستدل و راهگشا می دانند ولی تاکنون اراده محکم و با صلابتی برای تحقق آن نمی دیدند و اکنون که رهبر انقلاب را پی گیر ماجرا می بینند و صلابت و تدبیر ایشان را بارها آزموده اند، نسبت به تحقق آن اطمینان یافته و آماده همکاری و همراهی در این راستا هستند. آن عده از سران و هیئت ها که موفق به دیدار نشده بودند نیز با ارسال پیام و پیغام و یا در دیدار با سایر مسئولان نظام بر همین نکات تاکید ورزیده اند.
و اما، اکثریت قریب به اتفاق سران و هیئت های یاد شده «بحران سوریه» را فوری ترین موضوعی دانسته اند که باید تحت مدیریت مستقیم رهبر معظم انقلاب برای حل آن چاره اندیشی شود. برخی از آنان به این واقعیت غیرقابل تردید اشاره داشته اند که حمایت آشکار آمریکا، اسرائیل و برخی کشورهای اروپایی از مخالفان دولت سوریه با ادعای انقلابی بودن و اسلامی بودن مخالفان در تناقض است و نظر رهبر معظم انقلاب را کاملا مستند و واقعی ارزیابی کرده اند که برخی از کشورهای منطقه به نیابت از قدرت های استکباری با سوریه می جنگند و حذف آن از محور مقاومت را دنبال می کنند. در پیشنهادهای ارائه شده از سوی آنان، «بحران سوریه» مسئله ای ارزیابی شده است که در جغرافیای جنبش عدم تعهد اتفاق افتاده و برخی دیدگاه ها را نفی کرده اند که اصرار دارند این بحران را در حوزه کشورهای عربی قلمداد کنند. یکی از سران در این باره گفته است اگر بحران در حوزه کشورهای عربی است، چرا ترکیه که یک کشور غیرعرب است در این ماجرا به کار گرفته شده و اگر مخالفان در پی برقراری دموکراسی هستند، حمایت آشکار آمریکا و اسرائیل از آنان چگونه قابل توضیح است؟! و چنانچه داعیه اصلاحات دارند چرا به قول رهبر معظم انقلاب، طرح کوفی عنان را با عملیات تروریستی به بن بست کشانده اند و...
4- در پی این درخواست های مصرانه بود که فرمول «دوستان آقای رئیس»- THE FRIENDS OF CHAIR- که به کارگیری آن بارها در جنبش عدم تعهد سابقه داشته است به میان کشیده شده و به رئیس جمهور محترم کشورمان ابلاغ شد. مطابق این فرمول، رئیس دوره ای جنبش عدم تعهد، تعدادی از سران یا مقامات عالی رتبه کشورهای عضو را به عنوان همکاران خود انتخاب می کند و این مجموعه به بررسی بحران، گفت وگو با طرفین ماجرا و رایزنی با صاحبنظران می پردازند و نتیجه بررسی های خود را همراه با شواهد و اسناد مربوطه به رئیس جنبش عدم تعهد ارائه می کنند و او نیز نظر نهایی را پس از مشورت با هیئت یاد شده به اطلاع اعضاء می رساند.
گفتنی است که آقای بان کی مون نیز در دیدار با رهبر معظم انقلاب ضمن اعتراف تلویحی به شکست طرحی که در دست اجرا داشته اند از ایشان می خواهد که نه تنها به عنوان رهبر مذهبی ایران، بلکه به عنوان رهبر مذهبی دنیای اسلام در این زمینه ایفای نقش کنند. همین جا باید اشاره کرد که دو هفته قبل، آقای محمد مرسی در اجلاس مکه پیشنهاد کرده بود 4 کشور ایران، مصر، عربستان و ترکیه برای حل بحران سوریه وارد عمل شوند ولی آقای مرسی با اظهارات خود در اجلاس تهران که خواستار حذف دولت بشار اسد شده بود، این طرح را زیر پا گذاشت. ضمن آن که بسیاری از صاحبنظران- از جمله ایران- طرح یاد شده را غیرمنطقی و غیرعملی ارزیابی کرده بودند، زیرا، ترکیه عضو ناتو و حامی تسلیحاتی تروریست ها و عربستان که کمترین نشانه ای از مردم سالاری در نظام حکومتی آن دیده نمی شود نمی توانستند و نمی توانند داعیه دموکراسی خواهی برای مردم سوریه را داشته باشند. از این روی حضور آنها در طرح 4جانبه مضحک به نظر می رسید.
و بالاخره این نکته قابل ذکر است که مرسی و اخوان المسلمین مصر همکاری در این زمینه با عربستان و ترکیه زیر چتر حمایتی آشکار آمریکا و اسرائیل را برای انقلاب اسلامی مصر به شدت زیان آور ارزیابی می کنند. چرا که در انقلاب اسلامی مردم مصر، عربستان و آمریکا و اسرائیل در صف دشمنان ایستاده بودند و آقای رجب طیب اردوغان برای مصر نظام لائیک را پیشنهاد کرده بود که با مخالفت شدید مردم روبرو شد. برای درک بهتر شرایط آقای مرسی و چالش هایی که با آن روبروست باید خاطرنشان کرد سفر آقای محمد مرسی به عربستان که بعد از انتخاب وی به ریاست جمهوری مصر صورت گرفته بود با اعتراض شدید مردم مصر روبرو شد تا آنجا که سخنگوی آقای مرسی در تلویزیون قاهره حاضر شده و اعلام کرد، سفر رئیس جمهور صرفا زیارتی و برای شکرگزاری به درگاه خدای سبحان بوده است!
* رسالت
روزنامه رسالت در سرمقاله خود با عنوان « جنگ پنداره ها و تکامل انگاره ها » به قلم « صالح اسکندری » آورده است.
یکی از ایده هایی که در اجلاس تهران تقویت شد ضرورت صراحت لهجه و شجاعت در موضع گیری علیه یک جانبه گرایی های جهانی در هزاره سوم است. تحلیل گفتمان، سخن کاوی و کلام سنجی نطق های سران، مقامات و روسای کشورهای مختلف که در اجلاس شانزدهم سخنرانی کردند نشان می دهد که مواضع آنها تحت تاثیر بیانات صریح رهبر معظم انقلاب از صراحت لهجه بیشتری برخوردار بود. البته اتخاذ این دست مواضع به خصوص در سخنرانی های روسا و مقامات کشورهایی که تازه در آنها انقلاب شده به گوش ما ایرانی ها شاید به خاطر همسویی با سیاست های جمهوری اسلامی آشنا باشد اما واقع امر این است که بسیاری از این کشورهایی که چنین مواضع آتشینی را علیه آمریکا و حتی رژیم صهیونیستی گرفتند قراردادها و پیمان های سیاسی و اقتصادی فراوانی با این دو کشور دارند. حتی رئیس جمهور مصر که برخی معتقدند کاملا بر خلاف مواضع ایران صحبت کرد در 80 درصد مواضعی که اتخاذ کرد کاملا همسو با جمهوری اسلامی و آرمانهای اصیل جنبش عدم تعهد بود. در خصوص این همسویی اشاره به تحلیل یک رسانه صهیونیستی خالی از لطف نیست. پایگاه صهیونیستی «دبکا» در تحلیلی، سفر محمد مرسی به تهران را «یک فاجعه تاریخی برای اسرائیل» خواند و نوشت: «محمد مرسی، رئیسجمهور مصر در اجلاس غیر متعهدها سخنان آیتالله خامنهای درباره تغییر ساختار سازمان ملل و حق وتو را تکرار کرد. مرسی از حقوق فلسطینیان دفاع کرد، از اسرائیل انتقاد کرد و احمدینژاد را بوسید و در آغوش کشید.»
ایده تشکیل دبیرخانه دائمی غیر متعهدها
غیر متعهدها در نیم قرن گذشته همواره از "سازمان شدن" اجتناب کرده اند. اساسا لفظ جنبش (movement) به عنوان یک اعتراض در برابر سازمان (Organization) مطرح شد. بنیان گذاران جنبش بر این باور بودند که سازمان مولد نوعی تصلب الیگارشیک است. در واقع سازمان هم تعهداتی ایجاد می کند که با روح حاکم بر جنبش عدم تعهد در منافات است. جنبش بر این اساس تنها دارای یک دفتر هماهنگ کننده در نیویورک است که مسئولیت تنظیم و جمع آوری اسناد و بیانیه ها را بر عهده دارد. اما امروزه با افزایش تعداد اعضای "نم" و همچنین تحولات عمده در سالهای آغازین هزاره سوم ضرورت هماهنگی و انسجام بیش از گذشته احساس می شود. اغلب اعضای جنبش غیر متعهدها بر این باورند که "شعار سیاسی" عدم تعهد باید به یک "مکانیسم حقوقی" تبدیل شود تا اعضا خود را نسبت به توافقات، اسناد و بیانیه های جنبش متعهد بدانند. اینطور نباشد کشوری که مثلا عضو گروه G20 و یا اتحادیه آفریقاست در صورت اصطکاک بین مواضع و تعهدات خود را به مواضع کلان جنبش ملتزم نداند. از این رو به نظر می رسد پیش گرفتن تمهیداتی در راستای هماهنگی و انسجام بیشتر و همچنین ارائه راه حل هایی برای تبدیل آرمان و شعار عدم تعهد به یک مکانیسم حقوقی یکی از ایده هایی باشد که در مدت مدیریت جمهوری اسلامی زمینه های تحقق نهایی آن فراهم گردد. رهبر معظم انقلاب در فراز پایانی بیاناتشان در شانزدهمین اجلاس سران جنبش عدم تعهد در تهران ضمن ارائه پیشنهادی به غیر متعهدها خواستار تشکیل یک دبیرخانه فعال شدند.
ایشان فرمودند:"ما میتوانیم به ارتقاء «بهرهوری سیاسی جنبش عدم تعهد» در مدیریت جهانی بیندیشیم؛ میتوانیم برای تحول در این مدیریت، سندی تاریخی تهیه کنیم و ابزارهای اجرایی آن را فراهم نماییم؛ میتوانیم حرکت به سمت همکاریهای مؤثر اقتصادی را طراحی و الگوهای ارتباط فرهنگی میان خود را تعریف کنیم. بیشک تشکیل دبیرخانه فعال و پرانگیزهای برای این تشکیلات، خواهد توانست به حصول این مقاصد کمکی بزرگ و پر تأثیر تقدیم کند."
انگاره به رسمیت شناختن فلسطین در مجامع بین المللی
یکی دیگر از انگاره ها و ایده هایی که در اجلاس شانزدهم تهران تقویت شد مسئله شناسایی کشور مستقل فلسطینی به پایتختی بیت المقدس و عضویت دائمی کشور فلسطین در سازمان ملل متحد بود. پیشنهاد معقول، دموکراتیک و عادلانه جمهوری اسلامی ایران در خصوص مسئله فلسطین یکی دیگر از ایده هایی بود که در اجلاس شانزدهم تقویت شد. راه حل جمهوری اسلامی همانطور که در بیانات رهبر معظم انقلاب به خوبی منعکس شد یک مسیر عادلانه و منصفانه است. "فلسطین متعلق به فلسطینیها است و ادامه اشغال آن، ظلمی بزرگ، تحملناپذیر و خطری عمده برای صلح و امنیت جهانی است. همه راههایی که غربیها و وابستگان آنها برای «حل مسئله فلسطین» پیشنهاد کرده و پیمودهاند، غلط و ناموفق بوده است و در آینده نیز چنین خواهد بود. ما راهحلی عادلانه و کاملاً دموکراتیک را پیشنهاد کردهایم: همهی فلسطینیها، چه ساکنان کنونی آن، و چه کسانی که به کشورهای دیگر رانده شده و هویت فلسطینی خود را حفظ کردهاند، اعم از مسلمان و مسیحی و یهودی، در یک همهپرسیِ عمومی، با نظارتی دقیق و اطمینانبخش شرکت کنند و ساختار نظام سیاسی این کشور را انتخاب نمایند و همه فلسطینیانی که سالها رنج آوارگی را تحمل کردهاند، به کشور خود باز گردند و در این همهپرسی و سپس تدوین قانون اساسی و انتخابات، شرکت نمایند. آنگاه صلح برقرار خواهد شد."
سرنوشت همه کشورهای اسلامی با فلسطین گره خورده است. از طرفی حمایت از فلسطین امروز در حال تبدیل شدن به یک جنبش جهانی است. راهکار جمهوری اسلامی ایران برای حل مسئله فلسطین برگزاری همه پرسی با حضور همه مسلمانان، مسیحیان، یهودیان ساکن سرزمینهای اشغالی و نیز آوارگان فلسطینی است تا در روندی منطبق بر مردم سالاری، نظام منتخب ملت فلسطین مشخص و مستقر شود.
انگاره بازتولید عدالت یکی دیگر از ایده هایی که در جریان شانزدهمین اجلاس
غیر متعهد ها به خصوص در نطقهای سران غیر متعهدها در تهران تقویت شد مسئله ایده بازتولید عدالت است. نظم نوین جهانی نمی تواند مولد عدالت باشد. دوران زورگویی و قلدری در جهان به پایان رسیده است. جهانیان از هندسه اشتباه بین المللی خسته شده اند. ندای عدالت خواهی و تجدید نظر طلبی در جای جای جهان بلند است. از جنبش 99 درصدی وال استریت در آمریکا تا معترضان اروپایی تا قلب آفریقا و صدها افغانی و پاکستانی که هر روزه بر علیه تجاوزات و رفتار ظالمانه آمریکا شعار می دهند.
صورت بندی و بازتولید مفهوم عدالت در جهان امروز اگر چه کاری بس دشوار است اما به تعبیر "آلفرد هوفه" یونانی در کتاب " برداشتهایی فلسفی درباره عدالت"، مطلوبترین مفهوم پیش برنده عصر ما - یعنی عصر جهانیسازی - عدالت است.
اندیشمندان و خیرخواهان جهانی با توسل به این ظرفیت سرشار درونی می توانند جبهه عدالت خواهی و زیاده طلبی را برای افکارعمومی تمییز دهند و طلایه داران ظلم و بی عدالتی را در اذهان جهانیان برای همیشه محکوم کنند. رژیم صهیونیستی و حامیان استکباری این غده سرطانی پیش قراولان ظلم و بی عدالتی در جهان هستند. جنایتهای اشغالگران آمریکایی و اسرائیلی در عراق، فلسطین، افغانستان و ... در تاریخ بشری بی سابقه است. بدون عدالت طلبی و مقابله با ظلم، هیچ نصیحت و اقدامی در برابر این زیاده خواهی ها مؤثر نخواهد بود. مالا باید گفت جهان ما در سالهای آغازین هزاره سوم یک پیچ تاریخی حساس را سپری می کند. این شیب تند تاریخ معادلات سیاسی و بین المللی را آبستن تحولات مهمی کرده است که لبه مناقشه برانگیز آن متوجه نظم فعلی جهان است. باید نظمی نو درانداخت.
* جمهوری اسلامی
روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله خود با عنوان « چرا نقدینگی فعلی برای اقتصاد مضر است » آورده است.
برگزاری موفق اجلاس سران جنبش عدم تعهد در تهران و همراهی خوب مردم با مسئولان و مدیران اجرایی کشور در زمان برپایی اجلاس، این واقعیت را نیز برای چندمین بار به مدیران اجرایی کشور گوشزد کرد که مردم فهیم و وفادار ایران مستحق آسیب دیدن و تحت فشار قرار گرفتن از ناحیه مشکلات و مسائل اقتصادی و معیشتی نیستند و باید برای کاستن از مشکلات و تنگناهایی که اقشار مختلف جامعه خصوصاً طبقه متوسط و ضعیف را تحت فشار قرار داده است؛ بیش از این تلاش کرد.
رهبر معظم انقلاب نیز در دیداری که به مناسبت هفته دولت با اعضای کابینه داشتند به درستی برهمین نکته تأکید کردند و ضرورت رسیدگی به مشکلات معیشتی جامعه را به دستاندرکاران دولتی متذکر شدند.
در مجموعه سخنان رهبری نکتهای وجود داشت که باید نقطه پایانی بر حدود 7 سال پافشاری نادرست و غیرکارشناسی برخی مدیران دولتی بر استفاده بیش از حد و مخرب از پول برای رفع کمبودها یا افزایش رشد اقتصادی کشور باشد. رهبر انقلاب در سخنان خود به درستی رشد بیرویه نقدینگی را عامل اصلی ایجاد تورم و کاهش قدرت خرید مردم دانستند تا به این وسیله مهر تأییدی زده باشند بر چندین سال تذکر و هشدار دلسوزانه بدنه کارشناسی کشور و بانک مرکزی که به دفعات تزریق بیرویه و نامتناسب نقدینگی را به اقتصاد، عامل اصلی افزایش نرخ تورم اعلام میکردند و از مدیران دولتی میخواستند که با پذیرش تجارت مستند جهانی و یافتههای علم اقتصاد به پمپاژ بیحد و حصر پول به ساختار اقتصاد کشور خاتمه دهند.
افسوس که این انذارها در مسئولان دولتی کارگر نیفتاد تا جایی که بنابر آمارهای رسمی بانک مرکزی، حجم نقدینگی در خرداد ماه سال جاری به بالای 370 هزار میلیارد تومان افزایش یافت و تمامی ایرانیان طعم تلخ تورم حاصل از این رشد بیحد نقدینگی را چشیدند.
برای افراد غیرمتخصص و افکار عمومی ناآشنا بامفاهیم اقتصاد شاید این پرسش پس از شنیدن تذکر رهبری مطرح شده باشد که چه رابطهای میان تورم، گرانی و رشد نقدینگی وجود دارد که همگان راه حل کاستن از تورم را در مدیریت نرخ رشد نقدینگی میدانند؟
برای ارائه پاسخی مختصر و آسان به این پرسش شاید مناسب باشد به این مثال آشنا در علم اقتصاد استناد کنیم؛ در علم اقتصاد، نقدینگی یا همان پولی که در جامعه وجود دارد به خون تشبیه میشود. همانگونه که حیات و فعالیت اندامها و اعضای بدن به جریان خون در رگها وابسته است، حیات اقتصادی و انجام فعالیتهای مولد در جامعه نیز نیازمند جریان داشتن نقدینگی در اقتصاد هر کشور است.
با این حال، همانگونه که سلامت بدن و فعالیت ارگانهای مختلف در گرو تنظیم فشار خون و حجم خون موجود در رگهاست، سلامت و استمرار فعالیتهای اقتصادی نیز مستلزم گردش میزان مشخصی از نقدینگی در اقتصاد است.
بنابر این، همانگونه که بدن برای ادامه فعالیت خود نباید دچار کم خونی یا پرخونی بیش از حد شود و اگر دچار این عارضه گردد، در فعالیتهای آن خلل پدید میآید. تزریق بیش از اندازه نقدینگی به اقتصاد نیز باعث اختلال در فعالیتها میشود.
به عبارت دیگر تا زمانی که بدن ما با استفاده از خون کافی موجود در رگها که توسط قلب به گردش در میآید، فعالیتهای عادی خود را دنبال میکند و نیازی به تزریق خون تازه به بدن نیست، اقتصاد نیز میتواند و باید با گردش نقدینگی موجود در جامعه توسط شبکه بانکی، فعالیت و حرکت خود را ادامه دهد و همانگونه که سرعت و حجم گردش خون در بدن انسان متناسب با میزان فعالیت اندامهای مختلف تنظیم میشود، سرعت و حجم باز تولید این نقدینگی در اقتصاد نیز باید در تناسب با این ظرفیتها باشد. هر مقدار فعالیتهای اقتصادی بیشتر، سرعت گردش نقدینگی نیز افزایش مییابد و از آنجایی که این چرخش توسط بانکها صورت میگیرد در هر بار گردش، میزان مشخصی بر حجم این نقدینگی افزوده میشود که از آن به ضریب فزاینده پولی گفته میشود و به تعبیری میتوان آن را فشار خون اقتصادی نام نهاد.
حال اگر علاوه بر این میزان و حجم خون در گردش، از بیرون نیز به کالبد انسان خون اضافه تزریق شود و این خون تزریقی اضافه بر نیاز وظرفیت اندامها و فعالیتهای جسم انسان باشد، نه تنها برای سلامتی مفید نیست بلکه مخل کارکرد سالم بدن نیز هست.
اگر علاوه بر نقدینگی موجود در جامعه که با گردش در بخشهای مولد، امکان فعالیتهای اقتصادی را فراهم میآورد، پولی از بیرون تزریق شود آن هم به میزانی که خارج از ظرفیت و توان بکارگیری بخشهای مختلف اقتصاد باشد، این نقدینگی تزریق شده مخل فعالیت و حرکت سالم اقتصادی خواهد بود. نقش این نقدینگی خارج از ظرفیت را در اقتصاد، منابع بانک مرکزی ایفا میکند و از آن به پایه پولی تعبیر میشود.
حال با در نظر گرفتن این مثال میتوان گفت که در شرایط فعلی و با استناد به آمارهای موجود، نرخ رشد پایه پولی در خرداد ماه امسال نسبت به اسفند سال گذشته حدود 5/5 درصد و ضریب فزاینده حدود 4/1 درصد افزایش داشته است. به عبارت دیگر بخش عمدهای از نقدینگی 374 هزار میلیارد تومانی موجود در اقتصاد ایران را همان منابع تزریقی بانک مرکزی تشکیل میدهد که حکم خون اضافی و غیرقابل استفاده تزریق شده به بدن را دارد و نه تنها مفید نیست بلکه با ایجاد تورم در اقتصاد آسیبهای فراوانی نیز به دنبال خواهد داشت.
این نقدینگی پرقدرت در قالب اضافه برداشت بانکها از بانک مرکزی به بهانه تأمین مالی مسکن مهر، طرح مهر ماندگار، یارانه نقدی و... صورت میگیرد و بدهی بانکها را به بانک مرکزی افزایش میدهد که پیامد همه این اقدامات، افزایش تورم و کاهش قدرت خرید جامعه است.
بنابراین، همانگونه که بارها تأکید شده است، دولت برای مهار کردن تورم باید با تصحیح نگرش و روش خود از تزریق نقدینگی بیاندازه دست بکشد و نقدینگی مازاد موجود را نیز جمع آوری کند تا در آینده شاهد کاهش نرخ تورم باشیم.
*دنیای اقتصاد
روزنامه دنیای اقتصاد در سرمقاله خود با عنوان « زوایای اقتصادی المپیک » به قلم « محمدرضا فرهادیپور » آورده است.
اما در المپیک تعداد مدالهای کشورها را میشمرند و رقابت میان آنها مورد بحث است.
بازیهای المپیک تابستانی لندن تمام شد، اما سوالی که در ذهن همه هست این است که چرا بعضی کشورها در المپیک موفق میشوند و زیاد مدال کسب میکنند و بعضی کشورها نه. اقتصاددانان وقت و تلاش زیادی را صرف یافتن پاسخی به این پرسش کردهاند که چه عواملی موفقیت یک کشور در المپیک را توضیح میدهد.
اولین عامل از نگاه اقتصاددانان جمعیت است. اگر توانایی ورزشکاران بهطور تقریبا برابر در سراسر جهان توزیع شده باشد، هرچه یک کشور جمعیت بیشتری داشته باشد، احتمالا ورزشکاران بزرگتری هم خواهد داشت. مثلا نگاه کنید به استرالیا و نیوزلند: تعداد مدالهای استرالیا به مراتب بیشتر از نیوزلند است؛ زیرا جمعیتش هم پنج برابر آن است.
اما جمعیت تنها عامل مهم موفقیت نیست. همانند هر قلمرو دیگری در زندگی مدرن، پول مهم است. اگر کشوری جمعیت زیادی داشته باشد، اما پول لازم را، چه دولتی چه خصوصی، برای حمایت از ورزشکاران و ساخت زیرساختهای خوب ورزشی نداشته باشد حرفی هم برای گفتن در عرصه المپیک ندارد؛ بنابراین اگر کشوری از نظر مواد خام، یعنی افراد و ثروت مشکلی نداشته باشد، میتواند آنها را برای المپیک آماده سازد؛ اما مشکل همینجا است که ثروت و جمعیت بهطور یکسان در جهان توزیع نشدهاند و به همین دلیل مدالهای المپیک نیز بهطور برابر توزیع نخواهند شد. در المپیک پکن 65 درصد از مدلهای طلا نصیب ورزشکارانی از 10 کشور ثروتمند شد؛ درحالیکه 200 کشور بر سر این مدالها رقابت میکردند.
جامائیکا کشوری است که موفقیتی غیرمنتظره در المپیک داشته است. جمعیت این کشور کوچک بین 4/2 تا 6/2 میلیون نفر است. براساس معیار تولید ناخالص داخلی سرانه هم این کشور در پایینتر از میزان متوسط جهانی قرار دارد، اما عملکرد این کشور در چهار المپیک گذشته خیرهکننده بوده و به ترتیب چهار، شش، هفت و پنج مدال کسب کرده است. در المپیک لندن هم این کشور 12 مدال (4 طلا، 4 نقره و 4 برنز) گرفت که خیرهکننده بود، اما چرا اینطور میشود؟ آیا موفقیت در المپیک عامل دیگری هم دارد؟
گفتههای بالا به این معنا نیست که همهچیز برای کشورهای کوچکتر و فقیرتر از دست رفته و تمام شده است. راههای دیگری هم برای کسب مدال المپیک وجود دارد. اولین راه این است که دولت به المپیک اولویت دهد و منابع مالی بیشتری را برای استخدام و آموزش ورزشکاران اختصاص دهد.
مشهور است که کشورهای میزبان بازیهای المپیک تمایل دارند تا تعداد مدالهای دریافتی خود را بهطور معناداری نسبت به پیشبینی مدالها براساس درآمد و جمعیتشان افزایش دهند. از سوی دیگر کشورهای میزبان المپیک در دورههای بعد، بازیهای المپیک فعلیشان را نیز بهتر انجام میدهند؛ زیرا دولتها برای موفقیت در سالهای بعد سرمایهگذاری کردهاند. برای مثال، 10 سال قبل، بریتانیا قدرت مهمی در رشته دوچرخهسواری (track cycling) نبود. نقطه عطف وقتی اتفاق افتاد که کریس هوی (chris Hoy) سه مدال طلا را در بازیهای پکن برد، اما این اتفاقی نبود. یک پاداش 8/7 میلیون دلاری که با درآمدهای لاتری تامین مالی شده بود به هوی و دیگران اجازه داد تا تماموقت در این رشته کار کنند. بریتانیا بر روی آینده این ورزش سرمایهگذاری کرد. در المپیک چین، بریتانیا 12 مدال در این رشته کسب کرد. از سوی دیگر بریتانیا در المپیک قبل از المپیک لندن 47 مدال برد که از تمامی دورههای المپیکی که بریتانیا در آن از 1908 به این سو شرکت کرده بود بیشتر بود (در 2000 آنها 28 مدال و در 2004 هم 30 مدال بردند). بریتانیا در المپیک لندن 65 مدال برد.
در المپیک لندن اتفاق جالب دیگری نیز افتاد: کشورهای کمونیستی سابق و فعلی تعداد کل مدالهای دریافتیشان را با سرمایهگذاریهای عظیم در زمینه آموزش و دادن پاداشهای کلان به ورزشکاران افزایش دادند. سرمایهگذاری روسیه برای این المپیک نسبت به سایر کشورها خیلی بیشتر بوده است چنانکه روسیه در این دوره در رشتههای تیمی مثل والیبال مدالهایی را برد که سه دهه بود به آنها دست نیافته بود. عملکرد مجارستان و قزاقستان هم جالبتوجه بود.
در کنار راههای فوق، کشورها میتوانند بر روی مزیتهای نسبیشان تکیه و سرمایهگذاری کنند. کشورهایی که سواحل بیشتری دارند در شنا، موجسواری و قایقرانی در مقایسه با کشورهای محصور در خشکی موفقترند. کشورهای با ارتفاعات مرتفع دوندگان استقامت و ماراتن بهتری نسبت به کشورهای همسطح با دریا خواهند داشت. تحقیقی که توسط دو تن از اقتصاددانان انجام شده نشان میدهد که تمرکز بر مزیت نسبی منجر به افزایش تعداد مدالها میشود. والیبال ساحلی را در نظر بگیرید، که هفت تا 8 مدال طلای این رشته (15 مدال از کل مدالهای این رشته) به آمریکا و برزیل رسید. لابد میپرسید آن یک مدال چه شد؟ آن یکی هم به استرالیا رسید که سواحل زیادی دارد.
یک کشور همچنین میتواند مدالهای بیشتری با تمرکز استراتژیک بر روی رشتههایی کسب کند که در این رشتهها بردن مدال نسبتا آسانتر است. این رشتهها آنهایی هستند که در اصل فردیاند و در این رشتهها مدال زیادی وجود دارد. بوکس و هنرهای رزمی را در نظر بگیرید که در هر گروه وزنی تعداد زیادی مدال توزیع میشود (تکواندو به هر گروه وزنی 4 مدال میدهد). بهترین شانس ایرلند برای کسب مدال کتی تیلور (Katie Taylor) در بوکس زنان بود که مدال هم گرفت. به همین ترتیب بعضی رشتههای تیمی هستند که برای کشورهای فقیر و کوچکتر امکان دستیابی به مدال در آنها دشوارتر است مثل بسکتبال. بلغارستان با همین استراتژی در المپیک موفق شده است. آنها 51 مدال در همه المپیکها بردهاند و 32 تا از آنها در سه ورزش بوده است: وزنهبرداری، کشتی، و تیراندازی ( به ترتیب با 12، 16 و 4 مدال)، فردی و مبتنیبر مزیت نسبی این کشور.
مقاله مشهوری نوشته فورست، سانز و تنا (Forrest, Sanz and Tena) وجود دارد که به پیشبینی تعداد مدالهای المپیک براساس دو شاخص جمعیت و ثروت میپردازد. براساس این مقاله در المپیک چین پیشبینی میشده که جامائیکا 4 مدال بگیرد که در عمل 11 مدال برد. کنیا 14 مدال گرفت که پیشبینی مقاله این بود که 5 مدال بگیرد؛ اما مکزیک با درآمد بالا و جمعیت زیاد تنها 3 مدال در المپیک چین گرفت. راز موفقت جامائیکا و کنیا در المپیک این است که این کشورها بر مزیت رقابتی و تواناییهای فردی ورزشکارانشان تکیه کردند و به دنبال ورزشهای تیمی نرفتند. تمامی مدالهای جامائیکا در دوهای 400 متر و کمتر از آن بود. تمامی مدالهای کنیا هم در دوهای 800 متر و بیشتر بود. همین مقاله پیشبینی میکرد که ایران در المپیک پکن 6 مدال بگیرد که تنها 2 مدال گرفت؛ اما در المپیک لندن ایران 12 مدال گرفت که همگی در ورزشهای فردی و مبتنیبر تواناییهای فردی و مزیت رقابتی ورزشکاران ایرانی بود. پس باید برای المپیکهای دیگر از این استراتژی درس گرفت و بر روی ورزشهای فردی دارای مزیت رقابتی سرمایهگذاری کرد.
همچنین، یک کشور میتواند مدالهایش را با وارد کردن شهروندان ورزشکار افزایش دهد. کشوری که ورزشکاران المپیکی بومی ندارد، ممکن است با دادن حق شهروندی و پاداش کلان به ورزشکار کشور دیگری او را تبعه خود کند تا مدال کسب کند. گاهیاوقات هم این افراد صادرشده به کشورهای دیگر هستند که شانس یک کشور را برای گرفتن مدال بالا میبرند. اسپانیا از هر دو استراتژی فوق استفاده میکند: سرگی ایباکا (serge Ibaka) را از کنگو وارد میکند و برادران گاسول را به لیگ بستکبال آمریکا فرستاده و از مهارتهایی استفاده میکند که در آنجا کسب کردهاند.
ژاپن را هم نباید در المپیک فراموش کرد: ژاپن در المپیک 2004 تعداد 37 مدال برد و در المپیک 2008 پکن تنها 25 مدال؛ اما مشکل ژاپن چیست؟ مشکل ژاپن که جالبتوجه هم هست عبارت است از: سالمندی به سرعت در حال رشد جمعیت این کشور. از دهه 1970، درصد جمعیت بالای 65 سال این کشور از 7 درصد بیش از سه برابر شده و به 23 درصد رسیده است و پیشبینی میشود که تا سال 2060 به بیش از 40 درصد کل جمعیت برسد.
* مردمسالاری
روزنامه مردم سالاری در سرمقاله خود با عنوان « وزن جنبش غیرمتعهدها چقدر است » به قلم « کیان راد » آورده است.
از هر جنبهای که نگاه کنیم، برگزاری اجلاس غیرمتعهدها با حضور سران و مقامات 120 کشور جهان در تهران، رویدادی مهم در تاریخ سیاسی کشورمان بود و به همین دلیل تلاش مسوولان مربوطه برای برگزاری آبرومندانه اجلاسی با این حد از گستردگی که در آن حدود 9 هزار میهمان خارجی حضور داشتهاند شایان تقدیر است. طبیعی بود که در جریان برگزاری اجلاسی با این گستردگی، ممکن است اشکالاتی هم ایجاد شود که البته در سایه تدابیر مناسبتر و برنامهریزی دقیقتر میتوانست این اشکالات هم ایجاد نشود، هر چند که بروز این اشکالات، نافی تلاش برگزارکنندگان و دستاندکاران اجرای اجلاس نیست. اما آنچه در روزهای پیش از برگزاری اجلاس غیرمتعهدها و همچنین در طول برگزاری اجلاس در رسانههای رسمی به ویژه صداوسیما و رسانههای وابسته به دولت مورد توجه قرار میگرفت، اهمیت بیقید و شرط اجلاس بود به گونهای که گویی تمام مشکلات جهان بشریت پس از برگزاری این اجلاس حل میشود و دیگر هیچ مشکلی باقی نمیماند. علاوه بر مقامات دولتی، اغلب کارشناسانی که برای اظهارنظر درباره اهمیت این اجلاس در رسانههای رسمی به اظهارنظر پرداختند، به گونهای سخن گفتند که گویی پس از برگزاری اجلاس عدم تعهد، حق وتو از کشورهای صاحب این حق در شورای امنیت سازمان ملل گرفته میشود، مناسبات ظالمانه نظام بینالملل به نفع کشورهای عضو عدم تعهد تغییر میکند یا حتی انقلاب اسلامی به کشورهای عضو صادر میشود تا قطبی علیه نظام سلطه ایجاد شود. این در حالیست که اگر با نگرشی واقعبینانه به موضوع بنگریم در مییابیم که برخی از کشورهای عضو جنبش نیازمند کشورهای سلطهگر هستند و نمیتوان چندان به حمایتهای آنها دلخوش کرد. بهتر آن است که جمهوری اسلامی ایران از این اجلاس و از ریاست سه ساله خود بر این جنبش، منافع خود را پیگیری کند. به عنوان مثال اینک پس از برگزاری اجلاس، میتوان توان چانه زنی ایران برای آزادی زندانیان ایرانی در کشورهای عضو جنبش در قالب قراردادهای استرداد مجرمین از جمله عربستان، کویت، تایلند و لیبی را ارزیابی کنیم و موفقیت در این زمینه را نشانهای از موفقیت دستگاه دیپلماسی کشورمان بر تاثیرگذاری بر کشورهای عضو جنبش عدم تعهد دانست.
از سوی دیگر این نکته هم باید مورد توجه قرار گیرد که اگر در نشان دادن اهمیت جنبش عدم تعهد زیادهروی کنیم، در توجیه این مساله هم دچار مشکل خواهیم شد. باید بپذیریم که علیرغم اهمیت جنبش عدم تعهد به دلیل تعداد اعضای این جنبش، تاثیرگذاری و وزن سیاسی آن در معادلات بینالملل چندان پررنگ نیست. مصداق بارز این ادعا انتشار گزارش جدید شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی بر ضد برنامه هستهای صلحآمیز جمهوری اسلامی ایران همزمان با برگزاری اجلاس غیرمتعهدها در تهران بود. بهتر آن است که دستگاه دیپلماسی کشورمان میزان اهمیت و تاثیرگذاری جنبش غیرمتعهدها در نظام بینالملل و همچنین جایگاه و وزن سیاسی آن را به طور واقع بینانه مورد سنجش و ارزیابی قرار دهد و در درجه دوم، از پتانسیلهای موجود در جنبش در جهت نیل به اهداف کمی و مشخص و نه آرمانهای دست نیافتنی و شعاری بهره گیرد تا به مرور زمان شاهد تحقق اهداف جمهوری اسلامی در شرایطی واقعبینانه و در قالب شعار اصلی انقلاب اسلامی، «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» باشیم.
*حمایت
روزنامه حمایت در سرمقاله خود با عنوان « آمریکا؛ نظامیگری خشونتطلبانه و بحران اقتصادی داخلی » آورده است.
در هفته اخیر، اخبار مربوط به رقابتهای دو حزب شناخته شده آمریکا برای انتخابات آتی ریاست جمهوری در سطح رسانه های مختلف جهان برجستگی بیشتری پیدا کرد و این روند، طی سه ماه آتی قطعاً سیر صعودی برجسته تری نیز خواهد یافت.رسانه های آمریکایی و وابستگان آنها در سراسر جهان در این خصوص به نحوی اطلاع رسانی میکنند که گویی تمامی مسایل جهان وابسته به تحولات داخلی آمریکاست و تفاوت چندانی بین دو نامزد مطرح در انتخابات یعنی میت دامنی از حزب جمهوری خواه و اوباما از حزب دموکرات وجود دارد. سطح تبلیغات مزبور در گستره جهانی در حدی است که حتی اخیراً به نقل از رییس تشکیلات خودگردان فلسطین اعلام شد که وی در اجلاس پاییز مجمع عمومی سازمان ملل تقاضای عضویت فلسطین به عنوان کشور مستقل را پیگیری نخواهد کرد تا انتخابات آمریکا برگزار شود که اگر این خبر صحت داشته باشد به خوبی نشان میدهد که چگونه سیاست مداران سیطره طلب آمریکایی تأثیرات منفی بر رویدادهای جهانی حتی مطالبه حقوق انسانی ملتها بر جای میگذارند. دولتمردان آمریکایی به جز مشغول کردن مخاطبان داخلی و خارجی به فضاسازیهای تبلیغاتی انتخابات ریاست جمهوری خود، طی هفته های اخیر هم در قبال بحران سوریه از طریق شورای امنیت یا خارج از آن سعی کردند که نقش مداخله گرایانه خود را توسعه دهند و هم در قبال اجلاس سران عدم تعهد در ایران چه قبل از برگزاری آن و چه حین برگزاری و پس از آن واکنشهای منفی از خود نشان دادند، سوای آنکه در همین مدت از نفوذ خود و هم پیمانانشان در آژانس انرژی اتمی بهره جسته و برخی از خواسته های خود را در قالب گزارش دبیر کل آژانس انرژی اتمی عرضه داشتند تا به زعم خود جمهوری اسلامی ایران از زیر فشار آنها خارج نشود. این اقدامات در حالی صورت میگیرد که برابر گزارشهای منتشره توسط خود آمریکاییها این کشور بر خلاف همه شعارهای دموکراتیک و به ظاهر آزادیخواهانه، بیشترین هزینهها را در ابعاد نظامی و گسترش تسلیحات و جنگ افزارها انجام میدهد و از سوی دیگر نیز بحران اقتصادی این کشور شرایطی را فراهم آورده که طیف بیشتری از مردم مجبورند در بدترین شرایط زندگی خود را بگذرانند. برابر آنچه اخیراً اعلام شد، بودجه کنونی نظامی آمریکا بالغ بر 750 میلیارد دلار است که این مقدار از مجموع بودجه های نظامی 10 کشور برجسته که 8 کشور آنها متحد آمریکا محسوب میشوند و هند و چین نیز بیشتر است مثلاً بودجه دفاعی کشوری مثل چین برای سال آینده فقط حدود 14 درصد بودجه دفاعی آمریکاست. این هزینه های سرسام آور در حالی صورت میگیرد که برابر گزارشات مستند اعلام شده توسط خود آمریکاییها، قریب به شش میلیون آمریکایی در خیابانها و زیر پلها و در شرایط سخت و طاقت فرسا زندگی میکنند و طبقه کمدرآمد سهم بسیار کوچکی در ثروت آمریکا دارد حال آنکه طبقه ثروتمند آمریکا 84درصد ثروت کشور را در اختیار دارد. همین بی عدالتیها باعث شدند که آمریکاییهای خسته از انواع تبعیضها، طی ماههای اخیر جنبش تسخیر والاستریت (محله معروف سرمایه داران آمریکایی) را شکل دهند و با اعتراضات متنوع خود توجه جامعه جهانی را به وضعیت آمریکا جلب نمایند. پرسشی که از کنار هم نهادن اقدامات دولتمردان آمریکایی در گسترش نظامی گیری و استمرار مداخلات نظامی در کشورهای مختلف و هزینه های سنگین ایجاد پایگاههای نظامی متعدد در سراسر جهان از یکسو و گسترش فقر و بیکاری و بحران اقتصادی در داخل آمریکا از سوی دیگر، به ذهن میرسد این است که اصولاً دولتمردان و سیاستمداران آمریکایی چرا راهی را ادامه میدهند که باعث نقض حقوق میلیونها آمریکایی در داخل این کشور و میلیونها انسان در مناطق مختلف جهان میشود؟ آیا این رویکردهای سیاستمداران آمریکایی باعث نمیشود که در سطح جهانی خشونت و بی رحمی و بی عدالتی ترویج یابد؟ آیا این رویکردها باعث نمیشوند که برخی دولتمردان دیگر کشورها نیز به جای اهمیتدهی به انسان و فرهنگ انسانی، منابع ملی خود را صرف خرید جنگافزارها و توسعه ابزارهای زور و تخریب کنند؟آیا اینگونه بسترسازیها زمینه رشد تروریسم را در جهان فراهم نمیآورد؟ به نظر میرسد که جوامع مدنی کشورهای مختلف خصوصاً ملتهایی که برای گسترش عدالت در سطح داخلی و بینالمللی فعال هستند، باید وضعیت آمریکا و نقش مخرب سیاستمداران این کشور در نقض صلح و امنیت جهانی و حمایت از تجاوز و قانونشکنی را دقیقتر مورد موشکافی قرار دهند تا هر مخاطبی در سراسر جهان به راحتی دریابد که از جمله مهمترین معضلات ساختاری جامعه کنونی بینالمللی نحوه عملکرد سیاستمداران آمریکا و برخی همپیمانان این کشور میباشد. نکته دیگر اینکه لازم است در مقابل نظامیگری و توسعه رفتارهای وحشیانه در سطح جهانی، ملتهای آزادیخواه در سراسر جهان بر ابعاد قدرت فکری و فرهنگی و نگرش صحیح انسانی و توسعه و پیشرفت فنآوریهای در خدمت رفاه و سلامت بشر تأکید بیشتری کنند تا درآینده که این مدل ورشکسته اداره جامعه به فروپاشی کامل منتهی شد جایگزینهای برجسته و کارآمد در سطح جهانی برای آینده جامعه بشری نقش الگو و اثرگذار را ایفا نمایند.
تمرکز چین بر توسعه قدرت اقتصادی و تجاری
تمرکز هند بر ارتقای توانمندیهای علمی و اقتصادی و موارد مشابه دیگر هر یک به فراخور موفقیتهای حاصله این امکان را پیدا میکنند که نقطه مقابل مدل آمریکایی را در اختیار نسل آتی جامعه بشری قرار دهند. در این میان، کشورهایی مثل جمهوری اسلامی ایران قطعاً در ابعاد فنآوریهای نوین، توسعه اقتصادی،سیاسی اجتماعی و فرهنگی این ظرفیت را دارند که هم در تسریع فروپاشی مدل شکست خورده حکمرانی آمریکایی نقش مثبت ایفا کنند و هم راههای قابل توجه و مناسب برای آینده جامعه بشری عرضه دارند. تلاش جدی بخشهای مختلف کشورمان برای تحقق اهداف سند چشم انداز ایران 1404 راهی است به سوی آینده روشن، از همین رو کمترین فرصت را نباید در این راستا از دست داد.
در همین چارچوب ، پس از گذشت 5 ماه و نیم از سال 1391 جا دارد از خود بپرسیم که برای گسترش تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه ایرانی که شعار راهبردی مدیریت کشور در سال 1391 بود چه کردهایم؟
سخن آخر
رویکرد نظامی گرا و ویرانگر آمریکا در سراسر جهان نقدهای بسیاری را برانگیخته است چنانچه در داخل خود آمریکا واکنش طبقات مختلف خصوصاً قربانیان تبعیض و بی عدالتی را در پی داشته است.
در قبال این رویکرد ویرانگر، بیش از آنکه خود را به تکرار کلیشه های تبلیغی انتقادی و غرولندهای خسته کننده مشغول کنیم یا بالعکس، فریفته برخی خبرهای تحولات داخلی این کشور از نمایشهای انتخابات آتی ریاست جمهوری گردیم باید به تقویت خود و جامعه خود و جوامع مستقل و آزادیخواه دیگر اولویت دهیم. نباید فرصت طلایی حاضر را برای رفع برخی عقبماندگیها و مشکلات در عرصههای سیاسی اقتصادی، حقوقی، فرهنگی و اجتماعی از دست داد.
سال آخر دولت محترم فعلی در جریان است و طی ماه های آتی، کشور ما نیز درگیر مباحث انتخابات ریاست جمهوری خواهد شد. از هم اینک باید زمینه های همبستگی ملی را تقویت کرد و برای پاسخدهی به برخی نارضایتیها و مطالبات مشروع مردمی پاسخ سنجیده و هوشمندانه داد. از یاد نبریم که هرچه در کشور ما اخلاق و رعایت انسانیت ارج یابد ، هر چه دموکراسی پویاتر و واقعیتر جلوه کند، هرچه آزادی بیان شهروندان به صورت قانونمند مورد حمایت قرار گیرد، هرچه مشارکت مردم در ابعاد مختلف توسعه کشور عمق یابد، هرچه نظام قضایی ما عادلانه تر و دقیقتر مجری عدالت باشد و برای احیای حقوق عامه بکوشد، و در نهایت اینکه هر چه شهروندان با سلایق مختلف فکری ذیل حاکمیت قانون احساس کرامت و عزت بیشتر در زندگی فردی و اجتماعی خود کنند، جامعه ما جذابیت بیشتری برای مخاطبان در سراسر جهان پیدا میکند و به همان میزان نیز دوری مخاطبان از الگوهایی همانند آمریکا و کشورهای مشابه تسریع میشود و حمایت ملت ایران از ستمدیدگان در سراسر جهان از قبیل مردم بحرین و فلسطین و موارد مشابه نیز تأثیرگذاری بیشتری پیدا میکند.
*آفرینش
روزنامه آفرینش در سرمقاله خود با عنوان « اخضر ابراهیمی و امیدهای تازه برای گره سوریه » به قلم « علی رمضانی » آورده است.
اخضر الابراهیمی، فرستاده ویژه سازمان ملل و اتحادیه عرب در سوریه که روز شنبه مسئولیت خود را در خصوص حل و فصل بحران سوریه تحویل گرفت در حالی در پست جدید خود برای حل بحران سوریه وارد عمل شده است که وضعیت سوریه بسیار پیچیده شده است. ابراهیمی جدا از اینکه به این نکته اشاره کرده است که دولت سوریه باید به مشکلات و چالش های مردم این کشور و رنج های آنها توجه کند چرا که ایجاد تغییر در این کشور امری ضروری و فوری است از زود بودن صحبت درباره اعزام نیروهای عربی یا بین المللی از جمله نیروهای سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) به سوریه هم سخن گفته است. در این بین اگر به وضعیت جدید سوریه و تلاشها برای حل بحران توجه کنیم می توان امیدواری های تازه در حل این بحران مشاهده کرد:
نخست آنکه اکنون وضعیت سوریه در شرایطی است که جدا از اینکه بسیاری از کشورها به عدم به کار گیری نیروی نظامی در سوریه اشاره کرده اند حتی وزیران امور خارجه کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس هم در نشست روز یکشنبه خود بر اهمیت تحقق انتقال مسالمت آمیز قدرت در سوریه با حفظ امنیت، ثبات و وحدت این کشور تاکید کرده اند. در این حال از سوی دیگر هم اکنون این دیدگاه تقویت شده است که بخش مهمی از واقعیت بحران در سوریه به میزان دخالت خارجی باز می گردد و برخی کشورهای معروف در منطقه بدنبال آسیب زدن به منافع سوریه هستند.
دوم اینکه اکنون توجه بیشتر جامعه بین المللی و منطقه ای به حل بحران در سوریه جلب شده است. در این راستا از یک سو مصر در اجلاس اضطراری مکه پیشنهاد داده بود تا گروه تماسی متشکل از ترکیه، مصر، ایران و عربستان ایجاد شود پیشنهادی که از آن استقبال هم شد و مرسی هم در سخنرانی خود در روز افتتاحیه اجلاس تهران به آن اشاره کرد. از سوی دیگر با توجه به اجلاس غیر متعهد ها در تهران گروه دوستان یا تروئیکای نم (که ایران و مصر و ونزوئلا آن را تشکیل میدهند) این امر می تواند به روند امور در سوریه کمک کند .
آنچه مشخص است با توجه به تداوم چالش داخلی در بحران سوریه اینکه ماموریت دیپلمات کارکشته ای همچون اخضر ابراهیمی که در بحران ها و چالشهای منطقه ای و بین المللی زیادی همچون افغانستان تبحر داشته است می تواند روزنه ای جدید در حل بحران در سوریه باشد .در این راستا باید توجه داشت با توجه به نوع رویکرد الجزایر به سوریه و ملیت الجزایری ابراهیمی باید منتطر عدم یک سویه نگری وی در حل معادله گره خورده بحران در سوریه بود. در این بین هر چند وی ماموریت خود را تقریبا غیر ممکن خوانده است اما باید درنظر داشت با توجه به وجود طرح ها و برنامه هایی از سوی کشورهای منطقه ای برای حل بحران سوریه حتی از سوی کشور هایی همانند عراق و اعلام حمایت دمشق از طرح هایی ابتکاری برای حل بحران سوریه باید منتظر تحولات جدیدی در صحنه سوریه بود.
در این بین باید در نظر داشت که در هفته های اخیر نیز از حامیان حل نظامی مساله سوریه کاسته شده و به هواداران منطقه ای و بین المللی توجه به گفتگو های ملی و حل مسالمت آمیز چالش ها حتی در بین اعراب خلیج فارس نیز افزوده شده است امری که در سایه ماموریت ابراهیمی و راه حل های نوین کشورهای منطقه می تواند روزنه ای برای باز کردن گره سوریه باشد.