حرفهاي ريز و درشت مايليكهن، نقدهايي
كه تند و بيپروا به زبان ميآورد و برعكس بسياري ديگر از اينكه فوتبال را
در زمان نقادي، به سياست وصل كند و حرفهايش را بيپرده و بيپروا بزند
هراسي هم ندارد، دليلش تنها در پشتوانههايي كه همه از آن حرف ميزنند
نيست. واقعا پشتوانهاي دارد؟
به گزارش رجانیوز، مربيگري در 4 تيم ليگ
برتري از 16 سال پيش تا امروز، پشتوانه خاصي ميخواهد؟! اگر مثلا محمد
مايليكهن با پشتوانهاي سياسي سرمربي شده، پس تمام اين دار و دسته مربياني
كه بدون يك بازي ملي، بدون يك افتخار مربيگري هر فصل تيمهاي ليگ را
ميچرخند چه حمايتي را از چه نهادهايي پشت خود دارند؟
محمد مايليكهن هم جزو همان گروهي است
كه يك شايعه، آنها را در خود غرق كرده! مثلا شايعهاي شبيه به اينكه او
باجناق فلان مسوول بود. هرچند در ضربالمثلهاي كوچه و بازاري ايران،
باجناق را فاميل نميدانند اما كدام شيرپاك خوردهاي را پيدا ميكنيد كه
موافق عزل باجناقش از سرمربيگري تيم ملي ايران باشد؟ كدام باجناق؟ كدام
داماد؟ اينها مشتي شايعه بود كه براي مايليكهن ساختند.
همان مردي كه نسل اين فوتبال را عوض
كرد و تا از بين ما جماعت مردهپرست نرود، نه از او تقدير ميكنيم، نه به
احترام حرفهايش لحظهاي سكوت خواهيم كرد.
مايليكهن نقد ميكند و به واسطه
تندگوييها و تلخ گوييهايش هرگز اين موقعيت و فرصت را هم نيافته كه
درجهاي بالاتر از سرمربيگري سايپا را براي خود ببيند. همين مرد، لابلاي
نقدهاي ديروزش يك حقيقت را به زبان آورده كه البته ميان تمام فريادهاي او
محو شده:
«در جام ملتهاي آسيا من تيم ملي
عربستان را با مربيگري نلو وينگادا 3 - صفر شكست دادم. پرسپوليس رفت
وينگادا را سرمربي پرسپوليس كرد اما هيچ وقت سراغ من نيامد! چرا؟ »
چه جوابي داريم جلوي علامت سوال
مايليكهن بگذاريم؟ واقعا چرا؟ مايليكهن در فوتبالي هرگز گزينه سرمربيگري
پرسپوليس نميشود كه وينكو بگوويچ با سه سال مربيگري در فولاد و بدون هيچ
عنوان موفقي سرمربي پرسپوليس شد. مايليكهن در فوتبالي شانس سرمربيگري
پرسپوليس را براي خود نميبيند كه علي دايي با شكست تاريخي در تهران مقابل
عربستان (نه تازه آن عربستان قدر قدرتي كه مايليكهن در امارات برد كه افول
كردهترين عربستان تاريخ بشريت) ميبازد و شش ماه بعد سرمربي پرسپوليس
ميشود.
مايليكهن در پرسپوليسي هرگز نام خود
را در سياهه مربيان پرسپوليس نميبيند كه هر سال درخشان و پنجعلي و پيرواني
گزينههاي سرمربيگري اين تيم هستند و استيلي شانس سرمربي شدن در اين تيم
را پيدا ميكند.
حالا بايد دوباره برگشت به سطور قبلي و يك سوال را بار ديگر تكرار كرد: «پشتوانه مايليكهن كه همه در موردش حرف ميزنند كيست؟!»
كدام پشتيبان مايليكهن را حمايت
ميكند كه هنوز نتوانسته براي او شانس مربيگري در پرسپوليس را مهيا كند؟
بهتر نيست محمد مايليكهن قيد چنين حامياني را بزند؟!
غرق شدن در شايعهها البته چنين عاقبتي
را هم به همراه دارد. كشته شدن موقعيتهاي زندگي يك بشر، لااقل جزيي از
عاقبت همين شايعهها است. امروز مايليكهن، فردا شايد نوبت برسد به يكي
ديگر از همين ستارههاي امروزي! مايليكهن ظاهري داشت كه البته خودش هم مثل
دادگان، ظاهرش را برگرفته از سالهاي قبل از انقلاب ميدانست.
ظاهر مايليكهن را اتفاقات عوض نكرد،
همانطور كه زبانش را هيچ قدرتي نتوانست در دهانش قفل كند. مايليكهن امروز
انتقاد ميكند و بايد باور داشته باشيم كه او پشتوانهاي براي در امان
ماندن ندارد. اين بخشي از دموكراسي ورزشي ايران است كه ميتوان به سادگي
سخن گفت و فرياد زد و اعتراض كرد. بعد هم از سياهه مربيان مورد نظر
پرسپوليس براي هميشه خارج شد! حتي اگر مايليكهن باشيد... كاپيتان
پرسپوليس، كاپيتان تيم ملي، كمك مربي تيم ملي و سرمربي روياييترين تيم 30
سال اخير فوتبال ايران!