کد خبر: ۷۶۱۱۰
زمان انتشار: ۱۲:۱۹     ۰۷ شهريور ۱۳۹۱
زن جوان وقتي عكس شوهر و هوويش را در آلبوم خانوادگي دوستانش ديد براي جدايي و طلاق به دادگاه خانواده رفت.

به گزارش ایران اين زن كه بر ديوار سرد دادگاه تكيه داده بود غرق در افكار خود بود و زندگي 10 ساله‌اش را مرور مي‌كرد تا شايد بتواند علتي براي بن‌بست زندگي خود پيدا كند كه با شنيدن نام خود و همسرش وارد شعبه 256 شد و در برابر قاضي نشست.

قاضي عموزادي با مطالعه پرونده او به زن جوان گفت: علت درخواست طلاق‌تان را توضيح دهيد.
زن جوان كه به كاشي‌هاي كف دادگاه خيره شده بود، گفت: 10 سال پيش زماني كه دختري 20 ساله بودم با ميثم كه از دانشجويان نمونه سال آخر مديريت و 5 سال از من بزرگتر بود در دانشگاه آشنا شدم. وي پسر بسيار مؤدب و مهرباني بود و در درس هايم به من كمك زيادي كرد تا اين‌كه احساس كردم به اين پسر علاقه‌مند شده‌ام. وقتي از سوي وي پيشنهاد ازدواج را شنيدم بسيار خوشحال شدم و بلافاصله موضوع را با خانواده‌ام مطرح كردم. پس از موافقت آنها مراسم خواستگاري انجام شد و من با 500 سكه طلا به عقد دائم ميثم در آمدم. يك سال بعد نيز با برگزاري مراسم ساده‌اي به عنوان جشن ازدواج‌مان راهي خانه مشترك‌مان شديم. از اين‌كه با ميثم ازدواج كرده بودم بسيار راضي بودم. وي به خوبي من را درك مي‌كرد و در همه مراحل زندگي همراهم بود. با به دنيا آمدن دخترم خوشبختي‌مان چندين برابر شد و كانون خانوادگي‌مان نيز هر روز گرم‌تر مي‌شد. تنها چيزي كه گاهي آزارم مي‌داد اين بود كه همسرم در كارخانه‌اي به عنوان مدير داخلي مشغول به كار شده بود كه در سمنان بود به همين دليل در هفته يك يا دو روز را در سمنان و بقيه هفته را در تهران كار مي‌كرد. 3 سال از كار همسرم در آن كارخانه مي‌گذشت و من نيز به نبودن‌هاي وي عادت كرده بودم و از زندگي گرم و عاشقانه در كنار همسر و دخترم راضي بودم. تا اين‌كه چند روز پيش پسرخاله‌ام سرزده به خانه‌مان آمد و همه زندگي‌ام را به يكباره به جهنم تبديل كرد.

زن جوان اشك‌هايش را پاك كرد و ادامه داد: عكسي دسته جمعي در دست مهدي پسرخاله‌ام بود كه وقتي آن را ديدم تا ساعت‌ها گيج و مات به گوشه‌اي خيره ماندم و در سكوت فقط اشك مي‌ريختم.

پسر خاله‌ام كه براي تفريح به خانه يكي از دوستانش در سمنان رفته بود در آلبوم خانوادگي آنها با عكس همسرم در كنار زني ديگر روبه رو مي‌شود. وي كه بسيار كنجكاو شده بود موضوع را پيگير مي‌شود. دوست مهدي همسرم ميثم را شوهر خواهرش معرفي مي‌كند و مي‌گويد كه اين عكس براي 3 سال پيش است كه در مراسم عقدكنان از وي و خواهرش تهيه كرده است. پسر خاله‌ام كه بسيار از موضوع شوكه شده بود موضوع را براي دوستش توضيح مي‌دهد و بلافاصله عكس را به دست من مي‌رساند.

زن جوان كه گريه امانش نمي‌داد به قاضي عموزادي گفت: در زندگي‌ام هيچ چيزي براي همسرم كم نگذاشتم اما نمي‌توانم درك كنم كه به چه علت با زني كه 8 سال از خودش بزرگتر بوده ازدواج كرده است.

مرد جوان كه تا آن لحظه سكوت كرده بود رو به قاضي گفت: من هيچ چيزي در زندگي با سميرا كم نداشتم و كنار وي و دخترمان احساس آرامش مي‌كردم. در ابتدا وقتي با شهناز در سمنان آشنا شدم وي را به عقد موقت خود در آوردم اما خيلي زود احساس گناه كردم و از وي خواستم تا به اين ارتباط پايان بدهيم اما متوجه شدم كه وي باردار است و به اجبار وي را به عقد دائم خود در آوردم اما هميشه از اين مسئله احساس گناه مي‌كردم. حالاهم حاضرم تا همسر دوم خود را طلاق بدهم و از سميرا خواهش مي‌كنم تا من را ببخشد و به من فرصتي براي جبران بدهد. زن جوان در ادامه گفت: من به هيچ شكلي نمي‌توانم خيانت همسرم را ببخشم بنابراين حاضرم با بخشش مهريه‌ام و دريافت حضانت دخترم از وي جدا شوم.

مرد جوان كه ديگر راهي نداشت موافقت خود براي طلاق را اعلام كرد و حضانت تنها دخترش را به همسرش سپرد.

قاضي پس از شنيدن اظهارات زوج جوان و بنا به توافق آنها حكم طلاق را صادر كرد
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها