به گزارش جهان، سعید حجاریان در گفتگو با
نشریه پویا در مورد نحوه عضویتش در کمیته و ورود به وزرت اطلاعات و
فعالیتهای امنیتی می گوید: انقلاب که شد برگشتم سر سربازی ام! دیدم همه در
رفته اند به من گفتند بشو رئیس مهندسی ژاندارمری، گفتم مهندسی نمی خواهم
رفتم کمیته نازی آباد.
بچه های کمیته استقلال گفتند برای چی رفتی کمیته نازی آباد بیا ستاد کل ارتش و من هم رفتم آنجا در کمیته اداره دوم ارتش.
وی در پاسخ به این سوال که: "برخی بچه ها
چپ و غیرمذهبی نازی آباد می گویند که شما و بچه هایتان در کمیته های نازی
آباد برخوردهای تندی با آنها مثلا در مدارس داشتید می رفتید و آنها را
شناسایی می کردید و برخورد می کردید ا آنها حتی با خشونت. درست است؟ "
گفت: نه، شاید درکمیته ارتش برخوردهایی داشتیم، اما در کمیته نازی آباد
یادم نمی آید که برخودرهای تندی ده باشد اگر موردی هست به صورت مشخص بیایند
و ادعا کنند. در نازی آباد من مرجع بودم و در کمیته نازی آباد مردم
مسائلشان را به من ارجاع می دادند مثلا مردم کلی افغانی ها را گرفتند و
وردند کمیته ما این مسئله را حل کردیم.
اسلحه دست مردم زیاد بود و شروع کردند به انتقام گیری و دعوا کلانتری نبود و کار ما شده بود راست و ریست کردن امور مردم.
مادر من هم آمده بود و کمک می کرد و شده بود بازجو زنان بدکاره را می گرفتند و می آوردند آنجا و مادر من با آنها صحبت می کرد.
در ارتش هم کسانی را که مثلا در حکومت نظامی مردم را کشته بودند شناسایی می
کردیم و به دادگاه معرفی می کردیم. اشکالی داشت؟ برخورد با کسانی که مردم
را کشته بودند بد بود؟
حجاریان همچنین در پاسخ به این سوال که "برای چه اطلاعاتی شدید؟ علاقه داشتید به کار امنیتی؟ " ، می گوید:
بازرگان من را رسما اطلاعاتی کرد. برایم حکم ضد اطلاعات نیروی دریایی ارتش
زد. من آخر ۵۷ وارد ضد اطلاعات ارتش شده بودم، قبل از این که بازرگان این
حکم را بزند.
علاقه به کار اطلاعاتی نداشتم ، [اما] واقعیت اش این است که با بچه های مجاهدین انقلاب نشستم و خطرات پیش روی انقلاب را تحلیل کردیم.
گفتیم اگر انقلاب ضربه بخورد از کجا می خورد؟ کودتا، جای کودتا کجاست؟ ستاد
ارتش، کجای ستاد مهمتر است؟ رکن ۲ ارتش، باید پرونده ها را می خواندیم که
ببینیم چه کسی احتمال دارد کودتاچی باشد و کودتاچی ها را پیدا کنیم.
کار اطلاعاتی ما برای حفاظت از انقلاب بود اول انقلاب هر کسی یک جا رفته
بود یک سری دنبال پول و پله بودند رفتند سراغ کاخ ها، عده ای عشق اسلحه
داشتند رفتند سراغ پادگان ها و ژ-۳ بلند کردند.
یک عده دنبال پرونده بودند ریختند ساواک که ردپای خودشان را پاک کنند مثل
توده ای ها و حجتیه ای ها. بچه های مجاهدین انقلاب هم با همان تحلیلی که
گفتم جمع شدند و به اداره دوم ارتش رفتند.
حجاریان در بخش دیگری از این گفتگو با اشاره به خبر بازداشت سید حسن نصر
الله در فررودگاه مهرآباد در زمان مسئولیت وی در اطلاعات نخست وزیری می
گوید: اصلا نصرالله شناخته نشده بود آن زمان و رئیس حزب الله سید عباس
موسوی بود.
نخست وزیری یک دفتر در فرودگاه داشت؛ نهضت های آزادی بخش سپاه زیر نظر
سیدمهدی هاشمی بود. او و محمد منتظری بدون ویزا و پاسپورت آدم به ایران می
آوردند تصور کنید که چند عرب بدون ویزا و پاسپورت از هواپیما وارد ایران
شده اند طبیعی است که توسط دفتر نخست وزیری در فرودگاه مورد سوال و جواب
قرار بگیرند.
وی در پاسخ به این سئوال که بالاخره شما که می دانستید او نصرالله است چرا
بازداشت اش کردید و او می گوید که از آن هواپیما خانم عرب بدون حجاب پیاده
شد و آنها کاری با او نداشتند اما مرا که روحانی بودم بازداشت کردند، گفت:
آن خانم بی حجاب پاسپورت داشت اما آقای نصرالله نداشت غیرقانونی و بدون
ویزا آمده بودند و ورود غیرقانونی جرم است.
بچه ها او را برده اند دو سه شب در یک ساختمان دیگر بازداشت کرده اند مسئله یک ماجرای اداری بود و جنبه سیاسی نداشت.
و [نهایتا] سیدمهدی هاشمی و بچه های سپاه آمدند و وساطت کردند و او را بردند.