فارس:
صدای اذان صبح، سکوت سرد پادگان را شکست. دوازدهم آبان ماه 1363 روز شروع آموزش در محل پادگان تیپ 155 موشکی بود.
روز اول، کلاس به صورت عمومی بود به منظور آشنایی و توجیه نیروهای آموزشی با سامانههای موشکی.
تجهیزات سامانه موشکی در سالنی بزرگ، آرایش میدانی داشتند، ماموریت و شرح وظایف هر یک از تجهیزات را بر مقوایی نوشته و بر رویشان نصب کرده بودند. علاوه بر این، کنار هر یک از تجهیزات، فردی متخصص ایستاده بود و درباره ماموریت و عملکرد سامانه توضیح میداد: سکوی پرتاب، موشک، سیستم تست، سیستم هواسنجی، سوخت و...
نیروهای ایرانی با شور و شوق تمام به توضیحات متخصصان سوری گوش سپرده بودند و اشتیاق شدیدی از خود برای فراگیری نشان میدادند. سر حال بودن بچهها در همان روز اول آموزش، سوریها را به تعجب وا داشته بود.
سرگرد توفیق توضیح داد که این کلاسها به منظور آشنایی است. ما برای شما کارگاه در نظر گرفتهایم، کارگاههای فرماندهی سکو، ناوبری سکو، سوخت و ترابری، هواشناسی و محاسبات و ...
کلاسهای عمومی، شما را بیشتر با ماموریتها، شرح وظایف، مشخصات، مختصات و جایگاه سازمانی هر یک از تجهیزات و همچنین تاکتیک سازمان رزم یک تیپ موشکی آشنا میکند و لازم است همه دانشجویان این اطلاعات را بدانند تا بتوانند به گروههای تخصصی وارد شوند.
به تعبیر رئیس ستاد تیپ موشکی، "افسران ایرانی" آنهایی نبودند که سوریها تصور میکردند. آنها برای وقت گذارانی و خوردن و خوابیدن نرفته بودند. آنها میخواستند یاد بگیرند. اما این طور هم نبود که هیچ استرسی برای کار نداشته باشند.
با دیدن موشک غول پیکر اسکاد و آن همه تجهیزات و ریزهکاریهای موشک، بعضیها با تعجب از خود میپرسیدند یعنی میتوانیم یاد بگیریم؟ دامنه کار خیلی وسیعه...
با دیدن موشک یازده متری اسکاد با برد سیصد کیلومتر، بر حیرتشان افزوده شد. آنها کاتیوشا را دیده بودند با طول حداکثر یک و نیم متر تا دو متر که بردشان حدود 15 کیلومتر است.
مهدی که بیشتر از همه در آموزش توپخانه حضور داشت و نیروهای زیادی را آموزش داده بود، با دیدن رنگ چهره دوستانش حس کرد بعضی از بچهها با دیدن این همه تجهیزات پیچیده جا زدهاند. رو به دوستانش گفت: «برادرها برای ما اپراتوری کار مهمه که یادگیری اون هم کار سادهایه و زود یاد میگیریم، هر چند دستگاهها پیشرفته باشن.
پیچیدگی سیستمها توی مرحله اجرا آسونه. من مطمئنم که دست خدا یاورمونه. تا اینجا هم که پیش اومدیم کار خدا بوده. مثلا شما ماشین حساب رو در نظر بگیرین. ما کاری نداریم که چه طور ساخته شده، سیستم پیچیدهای داره فقط کار با دکمهها را یاد میگیریم و کارهامون رو راه میاندازیم. حالا هم اینجا با پیچیدگی سیستم کاری نداریم، کار ما اپراتوریه که اون هم آسونه...»
با این کارش قدری به بچهها روحیه داد و افکار مشوش را از ذهنشان دور کرد.
عصر که برگشتند به اتاقها، هر کدام از بچهها یادداشتهایی برای خودشان نوشته و بعضی هم شکل تجهیزات را کشیده بودند. آنها را به همدیگر نشان دادند. دور هم نشستند و یکبار دیگر برنامههایشان را مرور کردند و همقسم شدند به عنوان سفیران جمهوری اسلامی مواظب اعمال و رفتار خود باشند. به جز درس و آموزش به چیز دیگری فکر نکنند، همه از انگیزه بالایی برخوردار بودند.
تفاوت پادگان تیپ موشکی 155 با هتل بینالمللی دمشق از زمین تا آسمان بود. حدود یک هفته در هتل از افسران ایرانی با بهترین غذاها پذیرایی شده بود و اگر اصرار خودشان نبود تا پایان دوره دوره همانجا میخوردند و استراحت میکردند و آب در دلشان تکان نمیخورد. اما هدف اصلیشان باعث شد راحتی هتل را رها کنند و در پادگانی با کمترین امکانات رفاهی روزگار سپری کنند و هیچ گله و شکایتی هم نداشته باشند.
اولین روز آموزش بعد از شام، خیلی زود چشمها بر هم آمد و سکوت، ساختمان نیروهای آموزشی را فرا گرفت.
ادامه دارد...
منبع: پاییز63