رجا: دوم خرداد 76 ناطق نوری و محمد خاتمی در
برابر یکدیگر ایستادند. فضای رقابت در میان 4 کاندیدای حاضر در صحنه
انتخابات - ریشهری، زوارهای، خاتمی و ناطق نوری –شکل گرفت که در ابتدا
ناطق نوری از احتمال رای آوری بیشتری نسبت به سایرین برخوردار بود. شاید از
همین رو بود که وی علیرغم اینکه سمت ریاست مجلس پنجم را نیز برعهده داشت
اما پس از پایان رقابت انتخاباتی مجلس پنجم به فکر کاندیداتوری ریاست
جمهوری درافتاد و برای این منظور، فعالیت انتخاباتی خود را حتی از ماهها
پیش از شکلگیری فضای انتخاباتی کلید زد. او اینک و پس از گذشت 16 سال، بار
دیگر به فضای سیاسی کشور بازگشت داشته و قراین گوناگونی وجود دارد که این
بازگشت وی را در راستای احتمال کاندیداتوری دوباره اش برای انتخابات سال
آینده می داند. احتمالی که فعالیتهای سالیان گذشته او را در اذهان بار
دیگر تداعی میکند. اما سوال اینجاست که ناطق نوری چه نسبتی با جریان اصیل
انقلابی داشته و نقش او در مقاطع مختلف چه نسبتی با این جریان داشته است؟
رابطه او با کانونهای قدرت و ثروت و رابطهاش با بازیگر پنهان عرصه سیاسی
چیست و او چه نسبتی با عدالت دارد؟ این تحلیل برای پاسخگویی موجز به این
پرسشها، شخصیت وی را در دو برهه تاریخی واکاوی مینماید.
الف) ناطق نوری در دوم خرداد 76
ماجرای دوم خرداد از آنجا بروز و ظهور
یافت که مردم از سالها عدم توجه مدیران دولتی به ارزش «عدالت» و کرامت
انسانی در رنج و تعب قرار گرفتند، آنان دریافتند که دولت سازندگی به جای
ارزش گرایی به دنبال تجملسالاری و اشرافیت طبقه مدیران و حاکم ساختن آنان
بر مردم برآمده و از این رو و به جهت برگرداندن این ریل اشتباه به مسیر
خود، به سمت شخصی رفتند که در آن زمان - به صورت ظاهری و در پردهای از
نفاق - شعار خداحافظی رفسنجانی را سر میداد. در این طراحی دو بازیگر عمده
صحنه انتخابات که هر دو نیز دلبستگی به تفکرات هاشمی رفسنجانی داشتند یکی
نقش مخالف هاشمی و دیگری نقش ادامه راه هاشمی را بازی کردند. در این حالت
بود که ناطق نوری وظیفه «آری به دوران رفسنجانی» را برعهده گرفت و صراحتا
در منابر تبلیغاتی خود نیز برنامهاش برای آینده را «تداوم حرکت دولت
رفسنجانی» عنوان مینمود. با توجه به فضای به شدت «ضد هاشمی» شکل گرفته در
سالهای 1372 به بعد اما ناطق نوری باز هم نخواست صدای مردم را شنیده و
اصلاحی در روند سیاسی و تبلیغاتی - انتخاباتی خود پدید آورد. گو آنکه برخی
این نقش را طراحی شده از سوی جریان حاکم بر دولت وقت عنوان کرده و اختیاری
مستقل برای وی قائل نبودند اما همین قبول بازیگری شکست برانگیز ناطق نوری
برای صحنهای که هاشمی رفسنجانی آن را تئوریزه ساخته بود، خود نشان ضعف
تحلیل سیاسی وی از اوضاع، دوری وی از مردم، اعتماد او به حمایت جریان حاکم
بر دولت رفسنجانی برای دستیابی به کرسی ریاست جمهوری و در یک کلمه
نقشآفرینی او برای گرم کردن تنور ساخته و پرداخته شده هاشمی رفسنجانی بود.
اینجا بود که ناطق حاضر شد در فضایی حضور یابد که فحشها و ناسزاهای
کوتاهیهای عملکرد دولت سازندگی را به جان بخرد. گو آنکه در این بازی نیز
همانند همیشه، هاشمی خود را به کناری کشید، ترکشهای عملکردش ناطق را از
صحنه خارج ساخت و با دست دیگر دست پروده دیگرش را به ساختمان پاستور هدایت
کرد. رفسنجانی در دو انتخابات گذشته ریاست جمهوری(68 و 72) که خود در میدان
حاضر بود اساسا به هیچکس اجازه رقابت جدی با خود را نداده و افرادی نظیر
شیبانی و جاسبی را برای گرم کردن فضای رقابت تصنعی و حداقلی وارد صحنه
ساخته بود. اینچنین بود که در روزهای منتهی به انتخابات اغلب کاندیداهای
حاضر در انتخابات اعلام میکردند که ما هم رفسنجانی را اصلح میدانیم و همه
با هم به وی رای میدهیم. این در حالی بود که وقتی احمد توکلی در انتخابات
سال 72 و در رقابت با هاشمی تنها دو جلسه در تلویزیون حضور یافت و به نقد
سیاست های رفسنجانی پرداخت، این نقد مورد تحمل وی واقع نشد و محمد هاشمی
رفسنجانی – رئیس وقت صدا و سیما- از ادامه حضور توکلی – نامزد انتخابات
ریاست جمهوری – در صدا و سیما جلوگیری کرد. گوآنکه در دور دوم ریاست جمهوری
هاشمی در سال 72، وی علیرغم این همه فضاسازی تصنعی، در حداقلیترین
انتخابات تاریخ انقلاب اسلامی، توانست ریاست جمهوری را برای خود حفظ نماید.
از اینرو بود که در انتخابات سال 76 نیز بازیگردانی او منجر به حذف ناطقِ
دلداده به مسیر سازندگی و برکشیده شدن خاتمیِ به ظاهر منتقد سیاستهای دولت
او شد.گرچه پشت صحنه صف آرایی ناطقیها و خاتمیها در دوم خرداد، آن بود
که بیان شد اما سوگمندانه بایستی گفت که همین جریان، پس از شکست ناطق نوری
به جای پذیرفتن شکست شعارهای هاشمی رفسنجانی در میان مردم، فن بدل سیاسی
اجرا کرد و تمامی مسئولیت شکست ناطق نوری را از آن نظام و رهبری معرفی
نمود.
این جریان پس از انتخابات 76 هیچگاه
نگفت که ناطق نوری همان مقدار نامزدِ موردِ حمایت هاشمی رفسنجانی بوده که
او همچنین از خاتمی حمایت میکرده است، که بالعکس با شکست ناطق، پای نظام و
رهبری را به پیش کشید، پیروزی خاتمی را پیروزی هاشمی معرفی و شکست ناطق را
شکست نظام برشمرد.ناطق نوری اما پس از این شکست همچون میرحسین موسوی
سالها کنج عُزلت برگزید. او برای آنکه خاطرات به شدت منفی مردم علیه خود
را از اذهان پاک کند پس از دوم خرداد اعلام نمود که دیگر هیچگاه در صحنه
سیاسی کشور حاضر نخواهد شد و سیاست را به جوانترها واگذار نموده است. او
بارها اعلام کرد که برای فعالیت سیاسی عمری قایل است و پس از زوال این عمر و
به سر آمدنش دیگر حاضر نیست آن را برگزیند. اما حاصل دعوای ناطق نوری و
خاتمی در دوم خرداد 76 چیزی جز سرخوردگی حزبالله نبود. جریانی که اساسا
نقشی در طراحی مدل انتخابات نداشت، مجبور بود صحنه گردانی بازیگر پنهان را
تماشا کند. واقعیت آن بود که دوری منش شخصیتی و رفتاری ناطق نوری 76 با
مقوله عدالت اجتماعی، غلتیدن او - همچون هاشمی رفسنجانی - در وادی تجمل
گرایی و اشرافیت زدگی یکی از عمدهترین علل ادبار مردم به وی بود. از
اینرو بود که وقتی مردم با خبرسازیهای - البته دروغ - سازمان یافته،
خاتمی را چهرهای مردمی، سادهزیست و به دور از رفتارهای متصلبانه یافتند
به او اقبال نشان دادند. اقبالی که البته دیری نپایید تا همان ها فهمیدند
مصداق این ایده بلند را درست تفحص نکردند.
ب) ناطق نوری در فاصله سال 84 و 88:
پس از گذشت 8 سال از عمر دوران
اصلاحات، بار دیگر این ناطق نوری بود که مسئولیت یافت تا روند تحولات در
درون جامعه اصولگرایی را به نفع جریان تکنوکرات مدیریت نماید. شاید از آنرو
به عنوان «رئیس شورای هماهنگی نیروهای انقلاب» برگزیده شد که عمدهترین
مسئولیت خود در راستای اهداف هاشمی رفسنجانی را، مهیا ساختن فضا و آرام
کردن موقعیت برای حضور متقدرانه و بیحاشیه رفسنجانی در انتخابات سال 84
می دانست. او این بار نیز در نقش «یار هاشمی رفسنجانی» در موقعیت عملیاتی
اصولگرایی حاضر شد اما هر چه کرد نتوانست پتانسیل عظیم نهفته در جریان
اصیل انقلابی - که توانسته بود در 8 سال اصلاحات به پالایش و رشد چشمگیری
دست یابد - را مهار نماید. اینچنین بود که بدنه اصولگرایی در جامعه - یعنی
همان جریان سوم تیر - جلوتر از راس حرکت کرده و نامزدهای تحمیلی به خود
همچون محسن رضایی، علی لاریجانی، اکبر ولایتی و محمدباقر قالیباف را پس زد.
در این حالت بود که ناطق نوری نیز از سمت رییس شورای هماهنگی نیروهای
انقلاب استعفا کرد و بار دیگر او در فضای سیاسی کشور غایب شد. گرچه این
غیبت در فضای سیاسی - همچون هاشمی رفسنجانی - به معنای قهر از دولت
احمدینژاد و عقیم و ناکارآمد معرفی کردن جریان اصیل انقلابی در اداره کشور
تعبیر میشد اما در مقاطعی وی کاندیدای جانشینی «اعتدال» خواهی هاشمی
رفسنجانی نیز میشد. چنانچه حضور پررنگ وی در همایش یکصدمین سال قانونگذاری
در کشور در سال 87 که با دعوت مجلس از نیروهای ملی - مذهبی و اپوزیسیونی
همچون سحابی و یزدی گرفته تا جریان منتسب به هاشمی رفسنجانی، خاتمی و ناطق
نوری و با غیبت معنادار احمدینژاد برپا شد نشان دهنده این واقعیت بود.
ناطق در این برهه همچون رفسنجانی بر این تحلیل اصرار داشت که احمدینژاد
کشور را به سمت قهقرا هدایت کرده و شخصی معتدل و نه افراطی! باید منجی کشور
از دست احمدینژاد باشد. گوآنکه در پس پرده، منظور شان از حملات به
احمدینژاد هدف قرار دادن همان جریان اصیل انقلابی و کور کردن امکان رشد
بیشتر این جریان در بستر اجتماعی و سیاسی بود.
اما هاشمی رفسنجانی در سال 88 یکی دیگر
از برگهای درآب نمک غلتانیده خود را به میدان گسیل داشت. او برای این
نیروی اصلی دو کمک کار نیز در یمین و یسار لشگر قرار داد و هر سه را به
میدان رقابت با احمدینژاد - که در آن هنگام نمایندگی جریان سوم تیر را
برعهده داشت - فرستاد. ناطق نوری در این میان وظیفه حمایت از کاندیدای اصلی
را برعهده گرفت تا بدین ترتیب جمعیت اصولگرایان حامی میرحسین موسوی شکل
گرفته و از سوی دیگر جریان اصولگرایی نتوانند به صورت منسجم از احمدی نژاد
حمایت کنند. خبر حمایتهای تصریحی و تلویحی ناطق نوری از میرحسین موسوی در
سال 88 گرچه تعجب عدهای را برمیانگیخت اما برای آنانکه صفحه ژلهای
سیاست رفسنجانی و ناطق را به خوبی میشناختند، جای تعجب نداشت. آنان به
خوبی میدانستند که این موقعیتها است که عدهای را در زمانی اصولگرا یا
در زمان دیگری اصلاحطلب میکند و برای این عده، اساسا تفاوتی نمیکند که
قدرت از کدام ناحیه به دست آید مهم آن است که «قدرت» باشد! اما یکی از
عمدهترین برهههای سیاسی عمر ناطق نوری که این بار نیز پایاپای هاشمی
رفسنجانی آن را به پیش برد، مقطع سکوت او در فتنه عمیق و پیچیده سال 88
بود. این سکوت آنقدر طولانی شد که سیاسیون مسابقه ای طراحی کرده و در آن به
تحلیل و مقایسه سکوت هاشمی رفسنجانی و ناطق نوری در فتنه پرداختند.
اینکه ناطق نوری هیچگاه حاضر نشد تا
فتنهانگیزی بیگانگان علیه ارزشها و مقدسات و آرمانهای مردم را محکوم
کرده و یا حداقل دست از حمایت از فتنهگران بردارد تنها گوشه ای از سکوت
عمیق او بود. او هرچند که تمامی موقعیت واعتبار سیاسی و اقتصادی اش را
مدیون نظام اسلامی بود اما همچون هاشمی رفسنجانی در هنگامی که دید نظام
اسلامی توسط دشمنان دیرینه اش مورد براندازی قرار گرفته حاضر نشد تا
کوچکترین ادای دینی به انقلاب و نظام ومردم نماید. این سکوت باعث شد تا فصل
جدیدی از زندگی سیاسی ناطق نوری در کنار هاشمی رفسنجانی رقم بخورد. چنانچه
فضای سیاسی حال کشور کشور به گونهای است که احتمال میرود هاشمی رفسنجانی
برای پیادهسازی تئوری «وحدت ملی» خود بار دیگر فردی همچون ناطق نوری را
وارد صحنه نماید.
او نیز ثابت کرده که همپوشانی بینظیری
با اهداف سیاسی رفسنجانی دارد. از این روست که ورود به صحنههای جدید اخیر
که از سوی وی و با هدف تستزنی سیاسی صورت پذیرفته می تواند گام جدیدی در
صحنه سیاسی او تلقی شود که البته با اما و اگر های فراوانی همراه است. نقطه
اولیه این ابهامات آن است که بایستی بار دیگر به ضعف تحلیلسیاسی افرادی
همچون ناطق نوری تاسف خورد. اینکه پس از سپری شدن 8 ساله دوران اصلاحات او
اینک با هتاکی و پریشان گویی به ایثارگران و رزمندگان دفاع مقدس، وارد
میدان شده و علیرغم پرونده اش بر ضد عدالت اجتماعی، اینک دم از «عدالت» می
زند، نشان میدهد که نسل این دست از سیاسیون چه دیر زمانی است که رو به
پایان نهاده است. اینها همه در حالی است که صفحه شطرنجی که هاشمی در حال
طراحی آن است از قدرت نوزایی و پالایش برخوردار نبوده و همان یاران قدیمی،
هربار جابه جا می شوند. بایستی منتظر ماند و نقش آفرینی جدید ناطق در فضای
سیاسی را نگریست اما انچه قطعی به نظر می رسد آنکه تا هنگامی که معادلات
سیاسی قدرت خواهان در فضایی انتزاعی، به دور از مردم و برای دور زدن ولایت
ترسیم شود هیچ گونه قدرت عملی و اجرایی نخواهد یافت.