فارس، 7 شوال سالروز وفات آیت الله سید ابوالقاسم حسینی کاشانی یکی از علمای معروف قرن چهاردهم است که عمری را به مبارزه و جهاد گذراند.
کتاب «گلشن ابرار» درباره زندگانی این عالم شیعی این گونه بیان میدارد:
در سحرگاه سال 1264 شمسی در تهران، سپیدهای نمایان گشت که او را «ابوالقاسم» نامیدند، پدرش، آیتالله حاج سید مصطفی کاشانی، از علما و مراجع بزرگ شیعه در عصر خویش بود که در سال 1280 شمسی از ایران به نجف اشرف هجرت کرد و به تحقیق و تدریس پرداخت.
او از همان آغاز جوانی به نکته سنجی و دقت نظر مشهور شده و در دانش سرآمد بود؛ به طوری که در 25 سالگی به درجه اجتهاد دست یافت، آیتالله کاشانی از جوانی دارای افکار آزادیخواهانه و ستم ستیز بود و از این رو در منطقهای به وسعت جهان اسلام با استعمار و استبداد وارد مبارزه شد، وی در نهضت مشروطه، مشاور شخصیتی چون آیتالله آخوند خراسانی (از رهبران اصلی نهضت) بود و او را در تصمیمگیری و تنظیم اعلامیهها یاری میداد.
*تلاش انگلیس برای دستگیری آیتالله کاشانی در جنگ جهانی دوم
با شروع جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط نیروهای متفقین، استعمار انگلیس که از مبارزات آیتالله کاشانی در عراق ضربات سختی خورده بود با شایع کردن همکاری او با آلمانیها، تصمیم به دستگیریاش گرفت تا بدون مزاحمت وی بتواند در انتخابات دوره چهارم دهم مجلس دخالت کند.
به همین منظور در خرداد 1322 چند افسر انگلیسی برای دستگیری آن روحانی مجاهد به منزلش هجوم بردند. اما بر اثر هوشیاری و فداکاری یارانش ناکام ماندند و آیتالله کاشانی به ناچار مخفی شد.
کاشانی مدت یک سال، مخفیانه به مبارزهاش ادامه داد تا این که انگلیسیها در هنگام انتخابات مجلس از محل اقامتش در تهران (امامزاده قاسم شمیران) با خبر شده و او را دستگیر کردند. با وجود این که وی از سوی مردم تهران به عنوان نماینده انتخاب شده بود، به دستور فرستاد ارتش متفقین، از لیست اسامی نمایندگان حذف شده و به زندان روسها در رشت فرستاده شد. او پس از چندی به زندان انگلیسیها در اراک و سپس به زندانی در کرمانشاه منتقل شد.
سرانجام پس از تحمل یک سال و چهار ماه زندان در سختترین شرایط، در 24 مرداد 1324 آزاد شد و روز جمعه، سی و یکم شهریور، میان انبوه استقبال کنندگان وارد تهران شد، مخالفتهای آیتالله کاشانی سبب شد تا در آستانه تشکیل مجلس مؤسسان برای تغییر قانون اساسی، او را از ایران دور گردانند، از این رو پس از واقعه ساختگی ترور ناموفق شاه به دست فخرایی در پانزدهم بهمن 1327، به دستور هژیر، آیتالله کاشانی را به بهانه دست داشتن در ترور دستگیر و به لبنان تبعید کردند.
*مخالفت آیتالله کاشانی با روی کار آمدن رزمآرا
سپهبد رزمآرا به منظور تمدید و توسعه امتیاز نفت جنوب (قرار داد گس ـ گلشائیان) در پنجم تیر 1329 به مقام نخست وزیری رسید، روحانی مجاهد که هدف روی کار آمدن رزم آرا را دریافته بود، با نخست وزیر به مخالفت برخاست و مردم و نمایندگان را از نقشه دشمن آگاه کرد.
به دنبال مخالفت وی با رزمآرا، بازار تهران به حال تعطیل در آمد و هزاران نفر در میدان بهارستان اجتماع کرده تا از ورود او به مجلس جلوگیری کنند، آیتالله کاشانی برای جلوگیری از تصویب قرار داد نفت در مجلس، اعلامیهای خطاب به ملت ایران، درباره ملی کردن صنعت نفت صادر کرد، اما رزم آرا با گستاخی تمام و بیاعتنا به نظر علما و نمایندگان مجلس و مردم، هم چنان بر تصویب قرار داد الحاقی نفت جنوب پافشاری میکرد و با بیشرمی، در حضور نمایندگان ملت به لیاقت مردم ایران در اداره صنعت نفت، اهانت کرد.
سرانجام رزمآرا در شانزدهم اسفند 1339 با گلوله آتشین خلیل طهماسبی (از اعضای فدائیان اسلام) از پای در آمد و پرونده خیانتش بسته شد، آیتالله کاشانی در برداشتن آخرین گامها برای ملی کردن صنعت نفت، همزمان با دفن جنازه رزم آرا، دستور برپایی تظاهرات همگانی را صادر کرد.
وقتی این خبر به گوش نوکران استعمار رسید، آنان سر در گم شدند و کفیل نخست وزیری با عجله هیأت وزیران را به جلسهای اضطراری فرا خواند. در این جلسه تصمیم گرفته شد تا با کاشانی مذاکره کنند و او را از این اقدام منصرف کنند و یا تظاهرات را به تأخیر بیندازد. اما آن رهبر آگاه، فرصت را از دست نداد و گفت: من آرامش تظاهرات را تا آخرین دقیقه تضمین میکنم به شرط این که شما نظم ما را بر هم نزنید، از این رو تظاهرات بزرگ صد هزار نفری در تهران با شعارهایی در حمایت از اسلام و مخالفت را دخالت انگلیس در امور ایران به راه افتاد.
*ملی شدن صنعت نفت
پس از ترور رزم آرا هیچ کس جرأت مقاومت در برابر طرح ملی شدن صنعت نفت را نداشت. از این رو با تلاش تعداد کمی از نمایندگان مجلس، در 24 اسفند 1339، طرح ملی شدن صنعت نفت در مجلس شورای ملی به تصویب رسید و در 29 اسفند همان سال از تصویب مجلس سنا نیز گذشت و به این ترتیب در اثر تلاش و فداکاری مردم به رهبری آیتالله کاشانی یکی از آرزوهای ملت ستمدیده ایران، به ثمر نشست.
*توجه به جهان اسلام
آیتالله کاشانی هیچ گاه از مسائل جهان اسلام غافل نبود؛ از این رو در سال 1326 شمسی که تأسیس دولت غاصب اسرائیل اعلام شد، اعلامیهای خطاب به مسلمانان جهان صادر کرد و در آن، ضمن بر شمردن اهداف تشکیل سازمان ملل و شعارهای دروغین آن، به موضع گیری ظالمانه سازمان ملل درباره اندونزی، مصر و فلسطین اشاره کرد و رأی این سازمان در تقسیم سرزمین فلسطین بین صهیونیستهای مهاجر و مردم عرب و مسلمان آن را زیر سؤال برد. او مسلمانان را نسبت به فسادی که دولت غاصب اسرائیل در آینده ایجاد خواهد کرد، هشدار داد و از آنان خواست تا تمام کوشش خود را برای ریشه کن کردن این غده سرطانی به کار گیرند.
او مردم ایران را به تظاهرات بر ضد اسرائیل غاصب دعوت کرد که در روز 20 دی ماه 1326، بیش از سیهزار نفر در تهران به این دعوت لبیک گفتند، وی در 30 اردیبهشت 1327 بار دیگر مردم را به تظاهرات بر ضد اسرائیل فراخواند و خود در اجتماع پرشور تظاهر کنندگان سخنرانی کرد و وضع نابسامان مسلمانان را نتیجه دخالت استعمارگران در امور آنها و از بین رفتن روح اتحاد و دوری از احکام اسلام دانست.
*پروژه منزوی کردن آیتالله کاشانی
هنگامی استعمار انگلیس برای ضربه زدن به جبهه انقلابیون و دولت مصدق، نقشه ترور شخصیت کاشانی را اجرا کرد و از رو تبلیغات وسیعی علیه او به راه انداخت و دشمنان آگاه و دوستان نادان دست به دست هم داده تا به آرزوی نامیمونِ استعمار جامه عمل بپوشانند و ضمن ایجاد شکاف بین مصدق، خانه آیتالله کاشانی را با مواد آتشزا، چوب و سنگ مورد حمله قرار دادند.
با این حال، وقتی این روحانی دلسوز نسبت به دولت مصدق احساس خطر کرد در روز 27 مرداد 1332 نامهای به مصدق نوشت و او را از وقوع یک کودتا به دست زاهدی آگاه کرد، ولی با تأسف در اثر بیتوجهی، سهل انگاری و همکاری مصدق با عوامل کودتا، در روز 28 مرداد 1332 سرلشکر زاهدی به کمک آمریکا کودتا کرد و مصدق بدون هیچ گونه مقاومت شایستهای کشور را به دشمن سپرد و نتایج سالها تلاش و فداکاری ملت بر باد رفت.
*تا مرز شهادت
در سال 1334 شمسی شاه برای این که در پیوستن به پیمان «سنتو» مشکلی از جانب کاشانی نداشته باشد، ترتیبی داد تا در دیماه او را به بهانه شرکت در ترور رزم آرا دستگیر و روانه زندان کنند، آن گاه وی را پس از شکنجههای بسیار به پای میز محاکمه کشیدند و تا آستانه اعدام پیش بردند، ولی به موجب اعتراض یکپارچه روحانیت، به ویژه آیتالله بروجردی، به ناچار از اعدامش دست کشیده و پس از مدتی آزادش کردند.
سرانجام روحانی مجاهد با دلی پر خون از شکست نهضت و برقراری دوباره حکومت فساد، در 23 اسفند 1340 برابر با 7 شوال 1381 هجری قمری چشم از جهان فرو بست و پیکرش در میان انبوه مشتاقان تا حرم حضرت عبدالعظیم(ع) تشییع شد و بین مزار آن حضرت و امامزاده حمزه به خاک سپرده شد.