حضرت آيتالله العظمي خامنهاي ميفرمايند: من در هيچ كتاب و هيچ مقتلي
نديدم كه عقيله بنيهاشم، وقتي دو پسر خودش، دو علياكبرش در كربلا شهيد
شدند، عكس العملي نشان دهد؛ اما دو جاي ديگر خودش را روي جسد شهيد انداخت؛
يكي بالاي سر علياكبر(ع) آمد و بياختيار خودش را روي بدن او انداخت و
يكي هم عصر عاشوراست.
وليامر مسلمين حضرت آيتالله خامنهاي در يكي از خطبههاي نمازجمعه سال 74
كه مصادف با عاشوراي حسيني سال 1416 بود، در خصوص نحوه شهادت حضرت
علياكبر عليهالسلام، ميفرمايند: «...اين روزها، روزهاي روضه و گريه است؛
شما هم همهجا ميشنويد. بنده براي اينكه خودم را مختصري در اين ميهماني
عظيم حسيني وارد كرده باشم، اين چند كلمه را عرض ميكنم و چون اين ملت ما
خيلي جوان در راه خدا داده است - شايد در بين اين جمعيت، هزاران نفر هستند
كه جوانانشان را از دست دادهاند - فكر كردم كه چند كلمه از جوانان امام
حسين عرض كنم.
ما به همه ميگوييم كه از روي متن، روضه بخوانيد؛ حالا بنده ميخواهم متن
كتاب «لهوف» ابنطاووس را برايتان بخوانم، تا ببينيم روضه متني چگونه است.
بعضي ميگويند آدم نميشود همان را كه در كتاب نوشته است، بخواند؛ بايد
بپرورانيم - بسازيم - خوب؛ گاهي آن هم اشكالي ندارد؛ اما ما حالا از روي
كتاب، چند كلمهاي ميخوانيم.
عليبنطاووس، از علماي بزرگ شيعه در قرن ششم هجري است؛ خانواده او همه اهل علم و دينند.
همه آنها يا خيلي از آنها خوبند؛ به خصوص اين دو برادر - علي بن موسي
بن جعفر بن طاووس و احمد بن موسي بن جعفر بن طاووس- اين دو برادر از
علماي بزرگ، مؤلّفين بزرگ و ثقات بزرگند.
كتاب معروف «لهوف» از سيّد علي بن موسي بن جعفر بن طاووس است. در
تعبيرات منبريهاي ما عين عبارات اين كتاب - مثل روايت - خوانده ميشود؛ از
بس متقن و مهم است؛ من از روي اين ميخوانم.
ميگويد: «فلمّا لم يبق معه سوي اهل بيته»؛ يعني وقتي كه همه اصحاب امام
حسين(عليهالسلام) به شهادت رسيدند و كسي غير از خانواده او باقي نماند،
«خرج علي بن الحسين عليهالسّلام»؛ علياكبر(عليهالسلام) از خيمهگاه
خارج شد. «و كان من اصبح النّاس خلقاً»؛ علياكبر يكي از زيباترين جوانان
بود. «فاستأذن اباه في القتال»؛ پيش پدر آمد و گفت: پدر، اكنون اجازه بده
تا من بروم بجنگم و جانم را قربانت كنم. «فاذن له»؛ هيچ مقاومتي نكرد و به
او اجازه داد!
اين ديگر اصحاب و برادرزاده و خواهرزاده نيست كه امام به او بگويد نرو -
بايست - اين پاره تن و پاره جگر خود اوست! حال كه ميخواهد برود، بايد امام
حسين(عليهالسلام) اجازه دهد. اين انفاق امام حسين(عليهالسلام) است؛ اين
اسماعيل حسين است كه به ميدان ميرود. «فاذن له»؛ اجازه داد كه برود. اما
همين كه علياكبر(عليهالسلام) به طرف ميدان راه افتاد، «ثمّ نظر اليه نظر
يائس منه»؛ امام حسين(عليهالسلام) نگاهي از روي نوميدي، به قد و قامت
علياكبر انداخت.
«و ارخي عليهالسّلام عينه و بكي، ثمّ قال اللّهم اشهد»؛ گفت: خدايا خودت
شاهد باش. «فقد برز اليهم غلام اشبه النّاس خَلقاً و خُلقاً و منطقاً
برسولك»؛ جواني را به جنگ و به كام مرگ فرستادم كه از همه مردم، شبيهتر به
پيغمبر بود؛ هم در چهره، هم در حرف زدن، هم در اخلاق؛ از همه جهت!
بهبه، چه جواني! اخلاقش هم به پيغمبر، از همه شبيهتر است. قيافه و حرف
زدنش هم به پيغمبر و به حرف زدن پيغمبر، از همه شبيهتر است. شما ببينيد
امام حسين(عليهالسلام)، به چنين جواني چقدر علاقهمند است! به اين جوان،
عشق ميورزد؛ نه فقط به خاطر اينكه پسر اوست. به خاطر شباهت، آن هم چنان
شباهتي به پيغمبر! آن هم حسيني كه در بغل پيغمبر بزرگ شده است. به اين پسر،
خيلي علاقه دارد و رفتن اين پسر به ميدان جنگ، خيلي برايش سخت است؛
بالاخره رفت.
مرحوم ابنطاووس نقل ميكند كه اين جوان به ميدان جنگ رفت و شجاعانه جنگيد.
بعد نزد پدرش برگشت و گفت: پدرجان! تشنگي دارد مرا ميكشد؛ اگر آبي داري،
به من بده. حضرت هم آن جواب را به او داد.
برگشت و به طرف ميدان رفت. حضرت در جواب به او فرمود: برو بجنگ؛ طولي
نخواهد كشيد كه به دست جدّت سيراب خواهي شد. «فرجع الي موقف نضال»؛
علياكبر بهطرف ميدان جنگ برگشت.
مؤلّف اين كتاب، ابنطاووس است؛ آدم ثقهاي است. اينطور نيست كه براي
گريهگرفتن و مثلاً گرم كردن مجلس بخواهد حرفي بزند؛ نه. عباراتش عبارات
متقني است. ميگويد: «و قاتل اعظم القتال»؛ علياكبر(عليهالسلام) ،
بزرگترين جنگ را كرد؛ در نهايت شجاعت و شهامت جنگيد. بعد از آن كه مقداري
جنگيد، «فرماه منقذبن مرة العبدي لعنة الله»؛ يكي از افراد دشمن، آن حضرت
را با تيري هدف گرفت. «فصرعه»؛ پس او را از روي اسب به زمين انداخت.
«فنادا يا ابتاه عليك السّلام»؛ صداي جوان بلند شد: پدر، خداحافظ! «هذا
جدّي يقرأك السّلام»؛ اين جدّم پيغمبر است كه به تو سلام ميرساند. «و يقول
عجل القدوم علينا»؛ ميگويد: فرزندم حسين! زود بيا، بر ما وارد شو -
علياكبر، همين يك كلمه را بر زبان جاري كرد - «ثم شهق شهقتاً فمات»؛ بعد
آهي، يا فريادي كشيد و جان از بدنش بيرون رفت.
«فجاء الحسين عليهالسّلام»؛ امام حسين(عليهالسلام) تا صداي فرزند را
شنيد، به طرف ميدان جنگ آمد؛ آنجايي كه جوانش روي زمين افتاده است. «حتّي
وقف عليه»؛ بالاي سر جوان خود رسيد. «و وضع خدّه علي خدّه»؛ صورتش را روي
صورت علياكبر(عليهالسلام) گذاشت. «و قال قتل الله قوماً قتلوك ما اجرأهم
علي الله»؛ حضرت، صورتش را روي صورت علياكبر گذاشت و اين كلمات را گفت:
خداوند بكشد قومي را كه تو را كشت...
قال الرّاوي: «و خرجت زينب بنت علي عليهماالسّلام»؛ راوي ميگويد: يك وقت
ديديم كه زينب از خيمهها خارج شد. «فنادا يا حبيباه يابناخاه»؛ صدايش
بلند شد: «اي عزيز من؛ اي برادرزاده من!». «و جائت فأكبّت عليه»؛ آمد و
خودش را روي پيكر بيجان علياكبر انداخت. «فجاءالحسين عليهالسّلام فأخذها
و ردها الي النّساء»؛ امام حسين عليهالسلام آمد، بازوي خواهرش را گرفت،
او را از روي جسد علياكبر بلند كرد و پيش زنها فرستاد.
«ثمّ جعل اهل بيته صلواتاللهوسلامهعليهم يخرج رجل منهم بعدالرجل»؛
دنباله اين قضيه را نقل ميكند كه اگر بخواهيم اين عبارات را بخوانيم،
واقعاً دل انسان از شنيدن اين كلمات، آب ميشود!
من از اين عبارت ابنطاووس، مطلبي به ذهنم رسيد. اين كه ميگويد: «فأكبّت
عليه»، آنچه در اين جمله ابنطاووس است- كه حتماً از روايات و اخبار صحيحي
نقل كرده- نميگويد كه امام حسين(عليهالسلام) خودش را روي بدن
علياكبر(عليهالسلام) انداخت؛ امام حسين(عليهالسلام)، فقط صورتش را روي
صورت جوانش گذاشت. اما آن كه خودش را از روي بيتابي روي بدن
علياكبر(عليهالسلام) انداخت، حضرت زينب كبري(سلام الله عليه) است.
من در هيچ كتاب و هيچ مقتلي نديدم كه اين زينب بزرگوار، اين عمّه سادات،
اين عقيله بنيهاشم، وقتي كه دو پسر خودش، دو علياكبر خودش هم در كربلا
شهيد شدند- يكي «عون» و يكي «محمّد»- عكسالعملي نشان داده باشد؛ مثلاً
فريادي كشيده باشد، گريه بلندي كرده باشد، يا خودش را روي بدن آنها انداخته
باشد! به نظرم رسيد اين مادران شهداي زمان ما، حقيقتاً نسخه زينب(سلام
الله عليه) را عمل و پياده ميكنند! بنده نديدم، يا كمتر مادري را ديدم -
مادر يك شهيد، مادر دو شهيد، مادر سه شهيد - كه وقتي انسان او را ميبيند،
در او ضعف و عجز احساس كند!
مادران واقعاً شير زناني هستند كه انسان ميبيند زينب كبري
(سلاماللهعليها) نسخه اصلي رفتار مادران شهداي ماست. دو پسر جوانش - عون و
محمّد - شهيد شدند، حضرت زينب سلاماللهعليها عكسالعملي نشان نداد؛ اما
دو جاي ديگر- غير از مورد پسران خودش - دارد كه خودش را روي جسد شهيد
انداخت؛ يكي همينجاست كه بالاي سر علياكبر(عليهالسلام) آمد و بياختيار
خودش را روي بدن علياكبر(عليهالسلام) انداخت، يكي هم عصر عاشوراست؛ آن
وقتي كه خودش را روي بدن برادرش حسين انداخت و صدايش بلند شد: «يا
رسولالله! هذا حسينك ململ بدماء»؛ اي پيغمبر خدا، اين حسين توست؛ اين عزيز
توست؛ اين پاره تن توست! چه مصيبتهايي را تحمّل كردند! لاحول و لاقوة
الّا بالله العلي العظيم.
قبل از خطبه دوم، چند دعا بكنم؛ با اين چشمهاي اشكبار، خدا را بخوانيم.
ظهر جمعه است، انشاءالله خداي متعال، بركات و رحمتش را بر ما نازل كند.
پروردگارا! تو را به حسين و زينب عليهماالسّلام قسم ميدهيم كه ما را جزو دوستان و ياران و دنبالهروان آنان قرار بده.
پروردگارا! حيات و زندگي ما را زندگي حسيني و مرگ ما را مرگ حسيني قرار بده.
پروردگارا! امام بزرگوار ما را كه به اين راه هدايتمان كرد، با شهداي كربلا محشور كن. شهداي عزيز ما را با شهداي كربلا محشور كن.
پروردگارا! به كساني كه در راه خدا، در راه اين انقلاب و در راه اسلام، از
جان و عمر خود مايه گذاشتند؛ جانبازان عزيزمان، ايثارگران، آزادگان و كساني
كه هنوز در دست دشمن در اسارتند - هر تعدادي كه هستند - از خزانه غيبت،
رحمت و فضل خود را نازل كن.
پروردگارا! رحمت خود را بر اين امّت و ملت نازل كن؛ همه گرفتاريهاي اين ملت را به فضل و تدبير و حكمت خود برطرف كن.
پروردگارا! اين ملت بزرگ، اين ملت حسيني و عاشورايي را بر همه دشمنان كوچك و بزرگش پيروز كن؛ دشمنان او را مأيوس و ناكام كن.
پروردگارا! اسلام را در ميان ما روزبهروز زندهتر و شادابتر كن.
پروردگارا! اجر كساني كه براي اين ملت و اين كشور، زحمت ميكشند و از هر
لحاظ خدمتي ميكنند- مخصوصاً مسئولين كشور كه دلسوزانه خدمت ميكنند - به
بهترين و وافرترين وجهي عطا كن.
پروردگارا! گذشتگان ما را بيامرز؛ مرضاي ما را شفا عنايت كن؛ پدر و مادر و ذويالحقوق و اساتيد ما را مشمول رحمت و فضل خود قرار بده.
پروردگارا! همه كساني كه حاجتي دارند و از ما التماسِ دعا كردند و خواستند
كه مسئلت آنها را به درگاه خداي متعال بياوريم، متضرّعانه از تو ميخواهيم
حاجاتشان را برآورده فرما.
پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، امّت اسلامي را در هرجاي دنيا كه هستند،
سربلند كن؛ تكليف حسيني را به آنها تعليم بده؛ توفيق انجام اين تكليف را به
آنها عنايت فرما.
پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، قلب امام زمان ما، وليعصر ما اروحنافداه
را از ما خشنود و راضي كن؛ ما را از ياران و مواليان آن بزرگوار قرار ده؛
توفيق و سعادت زيارت آن بزرگوار را به ما عنايت فرما.
پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، آن خيري كه از تو خواستيم و نخواستيم، به
ما عنايت كن و از هر شرّي به تو پناه برديم و پناه نبرديم، ما را از آن در
امان بدار.»