با اين كه بيش از هزار و سيصد صد سال از واقعه جانسوز عاشورا مىگذرد، اما هنوز عاشورا چشمه جوشان حماسه و آزادگى و رمز جهادِ پايدار براى ماندگارى آيين الهى است؛ آيينى پيام آور توحيد و عدل و در خور شأن والاى انسان، تا به بركت شعور خدادادى و شور حقيقت خواهى، شايسته جانشينى پروردگار در زمين گرديده، جان او تجلى گاه توحيد و عدل شود.
«عبداللَّه العلائلى» از علماى اهل سنت در
توصيف عاشورا مىنويسد:
«شيعيان، مراسم ياد بود عاشورا را
براى پند گرفتن و يادآورى بر پا مىدارند و آن مراسمى بس بزرگ است، زيرا اين مراسم
يادآور پندها و درس قهرمانى جهاد و فداكارى در راه دين بوده و با ياد آن قهرمانان،
روح بلند پرورش مىيابد. امروز برگزارى اين مراسم از لازمترين وظايف در اين مرحله
از انقلاب ماست.«(1)
با نگاهى به سخنان امام خمينىقدس
سرهاز پيش از انقلاب اسلامى تاكنون، بخوبى در مىيابيم كه معظم له كليه رفتارها و
موضعگيرىهاى خود را بر اساس آن واقعه تنظيم و عملى نموده است؛ زيرا فرهنگ
عاشورا، فرهنگى همه جانبه است كه ابعاد گوناگون سياسى، اجتماعى، فرهنگى، اقتصادى،
اخلاقى، عرفانى، نظامى و... را در بر مىگيرد. انديشه زندگى امام خمينىقدس سره
نيز اين گونه بوده و داراى ابعاد مختلف ياد شده مىباشد.
در يك جمله مىتوان گفت كه امام
خمينى تمام هويّت انقلاب اسلامى را به عاشورا گره زده و مىفرمايد:
«انقلاب اسلامى ايران
پرتوى از عاشورا و انقلاب عظيم الهى آن است.«
درسهاى عاشورا از منظر امام خمينى
1- نفى انديشه جدايى دين از
سياست
يكى از مهمترين مشخصههاى سياسى
عاشورا مسأله پيوند و ارتباط دين و سياست است .
امام حسين
عليه السلام با حضور اجتماعى و قيام عليه حكومت، در حقيقت درصدد دخالت در سياست
بود و همين مسأله را به عنوان يك تكليف جهت حركت و نهضت خويش قرار داد.امام براى
خود يك ضرورت مىدانست كه براى سست نمودن پايههاى حكومت ستمگران و برقرارى حكومت
عدل الهى تلاش كند و همين امر از مهم ترين مشخصههاى يك اقدام حكومت سياسى است .
امام خمينىقدس سره با الهام از اين
حركت امام حسينعليه السلام نسبت به مسايل جامعه حساس بود و در برابر ستمها و
ظلمهاى رژيم پهلوى قيام نمود و مردم و جهان اسلام را به حمايت از دين خلا دعوت
كرد.
امام خمينى قدس سره همواره معتقد
بود كه جامعه اسلامى از صدر اسلام تاكنون مبتلا به اين انديشه منحرف سكولاريزم
(جدايى دين از سياست) بوده كه در دوره اخير به اوج خود رسيده است:
«اين يك نقشه شيطانى بوده است كه از
زمان بنى اميه و بنى عباس طرح ريزى شده است و بعد از آن هم هر حكومتى كه آمده است
تاييد اين امر را كرده است و اخيراً هم كه راه شرق و غرب به دولتهاى اسلامى باز
شده، اين امر در اوج خودش قرار گرفت كه اسلام يك مسأله شخصى بين بنده و خداست و
سياست از اسلام جداست و نبايد مسلمان در سياست دخالت كند و نبايد روحانيون وارد
سياست بشوند.«(2)
امام در حقيقت با الهامگيرى از حركت
سياسى - دينى عاشورا در صدد پاسخ گويى به سؤالات ذيل بود كه امروز حكومت اسلامى
الگويى جهت ملل مستضعف برگزيده است:
- آيا دين
دارى، خداپرستى به مرزهاى سياست محدود مىشود؟
- آيا
پيامبران و اوصياى الهى از دخالت در امور سياسى احتراز مىنمودند؟ و آيا انجام
رسالت بزرگ آنان مبنى بر اقامه قسط عدالت اجتماعى بدون دخالت در امور سياسى ممكن
است؟
امام خمينى
ريشه اين تز انحرافى را يك توطئه تاريخى دانسته كه در صدد تغيير روند تاريخ دينى
بوده است. ايشان مىفرمايد:
»طرح مسأله جدا بودن سياست از روحانيت، چيز تازهاى
نيست. اين مسأله در زمان بنى اميه طرح شد و در زمان بنى عباس قوّت گرفت. در اين
زمانهاى اخير هم كه دستهاى بيگانه در ممالك باز شد، آنها هم به اين مسأله دامن
زدند، به طورى كه مع الاسف بعضى از اشخاص متدين و روحانيون متعهد هم باور شان آمده
است... .«(3)
امام خمينى در يك بر آورد صحيح، اهداف
اين سياست شيطانى را بيان كرده و همگان را به توجه و تأمّل در آن دعوت نموده است .
اين اهداف و آثار عبارتند از :
الف: استعمار، استثمار و
استضعاف ملتها؛(4)
ب: محدود
شدن فقاهت به احكام فردى و عبادى در منطق نا آگاهان؛(5)
پ: غفلت از
آيات سياسى - اجتماعى قرآن و بسيارى از ابواب فقهى؛(6)
ت: مطرح شدن
ارزش منفى براى روحانيون سياسى؛(7)
ث: تاخت و
تاز امريكا و ابرقدتها در بلاد مسلمين.(8)
2- عدالت اجتماعى
آن چه پس از دوران نبى مكرّم اسلام
تازمان شهادت امام حسينعليه السلام مطرح بوده، اين است كه چه آفتهايى سبب شد تا
حكومت سلطنتى اموى بر مسلمانان حاكم شود؟ چگونه ارزشها و مقدساتى كه در جامعه
ريشه دوانده بودند، به تدريج رنگ باختند و به شعارهاى ظاهرى و بى محتوى تبديل
شدند؟
پاسخ اجمالى همه اين سؤالها عدم
وجود عدالت اجتماعى است. ايجاد نظام طبقاتى، تبعيض و نابرابرىهاى اجتماعى سبب شد
تا نظام عقيدتى، اخلاقى و سياسى جامعه نيز متحول شود و پذيرش معيارها و اصول
اقتصادى مكتب اسلام براى مردم ميسّر نگردد.
امام حسينعليه السلام يكى از اهداف
قيام خود را عدالت اجتماعى دانسته و در خطبهاى اين گونه بيان مىدارد:
و يا من المظلمون من عبادك...
(يكى از اهداف اين است كه(ستمديدگانِ از بندگان تو
امنيت يابند.(9)
مسلّم است كه اين عدالت و امنيت
زمانى تحقق عينى پيدا خواهد كرد كه ستم و ستمگران نابود شده و عدالت اجتماعى حاكم
گردد.
امام خمينىقدس سره هم به تبع جدش
امام حسين عليه السلام در مقابل ستمگران زمان خود قد علم كرده و ضمن مبارزهاى
جانانه مىفرمايد:
«زندگى سيدالشهدا،زندگى
حضرت صاحب الامروزندگى همه انبياى الهى اين معنا بوده است كه مىخواستند در مقابل
جور، حكومت عدل را درست و بر پا كنند.«
»سيد الشهدا وقتى مىبيند كه يك حاكم ظالمى در بين مردم
دارد حركت مىكند، تصريح مىكند كه اگر كسى ببيند كه حاكم جائرى در بين مردم حكومت
مىكند، به مردم ظلم مىكند، بايد مقابلش بايستد و جلوگيرى كند... و پيامبر
اكرمصلى الله عليه وآله فرموده است: هر كه ساكت بنشيند و تغيير ندهد اين را، جايش
همان يزيد]حاكم ستمگر[ است...«(10)
3- اصلاح اجتماعى امت اسلامى
امام حسين عليه السلام در خطبهاى،
انگيزه قيام خود را اين گونه اعلام مىنمايد:
»اللهمّ
إنّك تعلم أنّه لم يكن ماكان منّا تنافساً في سلطان و لا التماساً من فضول
الحُطام، ولكن لنرى المعالم من دينك و تظهر الإصلاح في بلادك؛(11)
خداى من تو مىدانى آنچه از ما صادر
شد به انگيزه رقابت در سلطنت و تمنّاى زيادىهاى دنيا نبود، بلكه براى اين بود كه
نشانههاى آشكر دين تو را بنگريم و اصلاح را در سرزمينهاى تو آشكار سازيم...«
امام خمينى قدس سره اين عبارت حضرت
اباعبداللَّهعليه السلام را به عنوان مؤيّدى براى اثبات بحث ولايت فقيه خود آورده
و با استناد به آن مىفرمايد:
«مضمون روايت شاهد بر اين
است كه از لسان معصوم صادر شده و مضمون صادقى است.«(12)
بر اين اساس
بسيارى از سخنان حضرت امام خمينى در جهت اصلاح جامعه و آن را نه تنها وظيفه خود،
بلكه وظيفه هر فرد ديگرى مىدانست. ايشان مىفرمايد:
»كوشش كنيد
كه احكام اسلام را، هم عمل كنيد و هم وادار كنيد كه ديگران عمل كنند. همان طورى كه هر شخص و هر
فردى موظف است كه خودش را اصلاح كند، موظب است كه ديگران را هم اصلاح كند... .«(13)
«سيد الشهداعليه السلام
روى همين ميزان، خود و اصحاب و انصار خويش را فدا كرد كه فرد بايد فداى جامعه بشود
تا جامعه اصلاح گردد »لِيَقُومَ الناس بالْقِسطِ« بايد عدالت در بين مردم و جامعه
تحقق پيدا كند.
براى سيدالشهدا تكليف بود قيام كند،
خونش را بدهد تا اين كه اين ملت را اصلاح كند و همين طور هم كرد.«(14)
«امام حسين در وصيت معروف خود به برادرش محمد
حنفيه، آن گاه كه مدينه را قصد مكه ترك گفت، بر آرمان اصلاح طلبىِ قيام خود تصريح
كرد و فرمود: إنّما خرجت لطلب الإصلاح في اُمّة جدّى؛ بدين جهت از مدينه خارج شدم
كه امّت جدّم را اصلاح كنم.»(15)
4-
مبارزه با منكرات
يكى ديگر از نكات برجسته عاشورا
مسأله مبارزه با منكرات بود كه حكومت اموى عامل اصلى پيدايش و گسترش آن در جامعه
اسلامى بودند.
امام در وصيت نامه خود اين رسالت را
تذكر داده و مىفرمايند:
»أريد أن
آمر بالمعروف و أنهى عن المنكر و اُسير بسيرة جدّي و أبي عليِّ بن أبي طالب؛
مىخواهم
امر به معروف و نهى از منكر نمايم و به سيره جدم و پدرم على بن ابى طالب عمل
كنم.«(16)
مىدانيم كه هر گاه امر به عروف و
نهى از منكر در جامعهاى رواج يابد، سبب خواهد شد كه براى انسان مسؤوليت اجتماعى
آفريده شود تا نسبت به آن چه در امور مختلف سياسى، اجتماعى و فرهنگى در جامعه
مىگذرد بى تفاوت و بى تحرك نباشد.
هنگامى كه امر به معروف و نهى از
منكر مبتنى بر فهم صحيح از دين باشد و از سيره نبوى و علوى؛ يعنى معيارهاى خالص
اسلام سرچشمه بگيرد، جامعه را از حالت سكون و ايستايى خارج نموده و منجر به
بالندگى و سازندهگى آن مىگردد.
امام خمينىقدس سره همانند
موضعگيرىهاى سيدالشهداءعليه السلام با تكيه بر آن رفتارها مىفرمودند:
»اين كه
حضرت اباعبداللَّه نهضت و قيام كرد با عدد كم در مقابل اين ]حكومت يزيد[ براى اين بود كه گفتند:
تكليف من است كه استنكار كنم و نهى از منكر كنم.«
«انگيزه اين بوده كه معروف را اقامه
و منكر را از بين ببرد. انحرافات، همه از منكرات است. غير خطّ مستقيمِ توحيد هر چه
هست، منكرات است. اين بايد از بين برود و ما كه تابع حضرت سيدالشهدا هستيم بايد
ببينيم كه ايشان چه وضعى در زندگى داشت، قيامش و انگيزهاش نهى از منكر بود كه هر
منكرى بايد از بين برود، من جمله قضيّه حكومت جور.«
»سيدالشهدا
همه عمرش و همه زندگيش را براى رفع منكر و جلوگيرى از حكومت ظلم و جلوگيرى از
مفاسدى كه حكومتها در دنيا ايجاد كردند، صرف نمود و تمام زندگيش را صرف اين كرد
كه حكومت جور بسته بشود و از بين برود، معروف در كار باشد و منكرات از بين
برود.«(17)
5-
فرهنگ آزادى و آزادگى و كرامت انسانها
تمام اصحاب فداكار سيدالشهدا - در
واقعه كربلا از انسانهاى آزادهاى بودند كه ذلّت و خوارى و تمنّيات دنيوى و مادى
لحظهاى در جوهره و ماهيت آنها جاى نداشت.
اين گروه كه در برابر سپاه سى هزار
نفرى يزيد كمترين ترس به خود راه ندادند، تا آخرين لحظه مقابل دشمنان ايستادند و
جنگيدند و به فيض شهادت نايل آمدند.
عقيله بنى هاشم، پرچمدار پيام كربلا
در مقابل حكومت جور و ظلم يزيد با وجود تحمّل مصائب بسيار، ضمن مقاومت و ايستادگى،
به افشاگرى حكومت وقت پرداخت و فرمود:
...«.اى يزيد! به خدا سوگند]با اين جنايتها كه انجام دادى
[نشكافتى مگر پوست بدن خود را و پاره پاره نكردى، مگر گوشت خود را... گمان مبر
كسانى كه در راه خدا كشته شدند، مردهاند، بلكه آنها زندهاند و در پيشگاه
پروردگاشان روزى مىخورند.
اين را هم بدان، آن كسانى هم كه كار
را براى تو فراهم ساخته و تو را بر گروه مسلمانان سوار نمودند، به كيفر خود خواهند
رسيد و بدانند كه ستمگران را بد كيفرى در پيش است...
قدر و مقام
تو را بسيار پست مىدانم... بدان كه رأى و تدبيرت سست و روزگارت اندك و انگشت شمار
و جمعيت تو رو به پراكندگى است، در روزى كه منادى خدا فرياد زند: »ألا لعنة اللَّه
على االظالمين«؛ همانا لعنت خدا بر ستمكاران باد.«
امام خمينى هم از نسل همين انسانهاى
آزاده و دلاور بود. او هرگز لحظهاى زير بار ظلم و ستم ظالمين نرفت و با تحمل
زندان، تبعيد، خطرات جانى، شهادت فرزند و... دشمن را به زانو در آورده و مىفرمايد:
«من اكنون قلب خود را براى سر نيزههاى
مأمورين شما حاضر كردهام، ولى براى قبول زورگويىها و خضوع در مقابل جبارهاى شما
حاضر نخواهم بود.«(18)
»ماه محرم،
ماه حماسه و شجاعت و فداكارى آغاز شد، ماهى كه خون بر شمشير پيرز گشت، ماهى كه
قدرت حق، باطل را تا ابد محكوم و داغ بطلان بر جبهه ستمكاران و حكومتهاى شيطانى
زد. ماهى كه امام مسلمين، راه مبارزه با ستمكاران تاريخ را به ما آموخت، ماهى كه
بايد آزادى خواهان، استقلال طلبان و حق گويان بر تانكها و مسلسلها و جنود ابليس
غلبه كنند و كلمه حق باطل را محو نمايد.«(19)
نتيجه
امام خمينىقدس سره با
تأسى به قيام خونبار عاشورا، توانست نهضت عظيم خود را به ثمر برساند و مجدداً به
احياى ارزشهاى فراموش شده توفيق يابد. نمونههايى از ارزشهاى مشترك كه اين دو
نهضت مقدس (عاشورا و انقلاب اسلامى)به آنها صراحت بخشيد، عبارتند از:
1. احياى
روحيه آزادگى و ذلت ناپذيرى ؛
2. شجاعت و
شهامت و پرهيز از مصلحت انديشى و راحتطلبى؛
3. احياى
روحيه شهادتطلبى ؛
4. احيا و
تحقق فريضه امر به معروف و نهى از منكر؛
5. ايمان به
جهاد في سبيل الله ؛
6. مقاومت و
پايدارى و پشتكار در راه مبارزه ؛
7. احياى
جنبههاى اخلاقى، مروت، ايثار و ... .
پىنوشتها:
1) سموّالمعنى
في سمّو الذات، أو اشعة من حياة الحسين، ص 121، عبداللَّه العلائلى، چاپ دوم، سال
1359 ق، مطبعة الكشاف، بيروت.
2) صحيفه
نور، ج 16، ص 232.
3) همان، ج
16، ص 248.
4) همان، ج
18، ص 88.
5) همان،
ج21، ص 91.
6) همان، ج
15، ص 56.
7) همان، ج
15، ص 19.
8) همان، ج
17، ص 53.
9) در اين
زمينه ر.ك: شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 1، ص 269؛ شرح الأئمة، سيد محمد
امين، ج 1، ص 215؛تاريخ كامل، ابن اثير، ج 3، ص 194.
10) فرهنگ
عاشورا در كلام و پيام امام خمينى، ص 42 -23.
11) تحف
العقول، ص 243.
12) ولايت
فقيه، سيد روح اللَّه خمينى، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، تهران، چاپ اول، 1273،
ص 337.
13) پابه
پاى آفتاب، امير رضا ستوده، ج 1، ص 118.
14) فرهنگ
عاشورا در پبام و كلام امام خمينى، ص 41 و 37.
15) بحارالانوار،
علامه مجلسى، ج 44، ص 331؛ مقتل المقرم، 156.
16) اللهوف،
سيّدبن طاووس، ص 10،
17) فرهنگ عاشورا
در كلام و پيام امام خمينى، ص 39 38 33.
18) كلمات
قصار، پندها و حكمتها، امام خمينى، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، چاپ اول، 1372،
ص 228.
19) قيام
عاشورا در كلام و پيام امام خمينى، ص 23.