کد خبر: ۷۳۵۰۲
زمان انتشار: ۱۶:۲۱     ۲۴ مرداد ۱۳۹۱
یادداشت میهمان؛
استاد علی معلم دامغانی
بدر و خیبر مصاف فرهنگ‌ها است
جنگ خیبر و جنگ بدر جزء دوره‌ی فرهنگ‌سازی اسلام است. مسلمین پس از گذشت دوره‌هایی از حیات اجتماعی‌شان به جایی رسیدند كه به آنها فرمان داده شد به عنوان یك اقلیت با یك اكثریت مطلق روبه‌رو بشوند و این در آن زمان یك چیز بدیع و شگفت‌انگیزی است، چون عرب نسبت به پدیده‌ی جنگ سابقه‌ای طولانی‌ دارد. آن‌ها جنگی داشتند كه ۴۰ سال طول كشیده و همه‌اش به خاطر مسابقه‌ی سبقت اسب‌ها بوده است. یعنی همین كه اسبی جلوتر از دیگری قرار گرفته یا نگرفته، ۴۰ سال دو قبیله را تا حد مرگ پیش برده است. پس عرب این معنی را خوب درك می‌كند كه كم‌تعداد بودن و پرتعداد بودن در جنگ یعنی چه و چه تأثیراتی دارد.

اما شرایط فرهنگی، شرایط فشرده‌ای است. همیشه فرهنگ‌سازی دو عنصر بودجه و زمان می‌خواهد. هیچ كس اسم اعظم بلد نیست كه بیاید و به شرط اسم اعظم فرهنگ و تمدن ایجاد كند. اگر روزگار ما به آن روزگار تشبیه می‌شود، نكات مكتبی بسیاری دارد كه اگر آن‌ها را از نظر دور نگاه داریم، اشتباه بزرگی اتفاق می‌افتد. اهل بدر را می‌توان به دو بخش تقسیم كرد؛ یك بخش كسانی كه سرداران جنگ‌آور بودند و یك عده‌ی دیگر فرهنگ‌مدارانی بودند كه قوم را به سوی عدالت هدایت می‌كردند. در لحظه‌ی حادثه این دو تا قابل تشخیص نیستند؛ هر دو یكی هستند. اگرچه این دو به‌شدت به هم نزدیك هستند، مسأله‌ی مهم دیگر مسأله‌ی فرماندهی است و نسبتی كه بدری‌ها با فرمانده‌شان داشتند و نسبتی كه اُحدی‌ها با فرمانده‌شان داشتند.
 
تفاوت‌ها و شباهت‌های بدر و احد
در بدر كفار قریش در مقابل اسلام می‌ایستند، در احد هم همین‌ها هستند. این كه ابوسفیان در اُحد هست و در بدر نیست، چیزی نمی‌كاهد و چیزی نمی‌افزاید. كفر در مقابل اسلام است و كفار در مقابل مسلمانان هستند. پس دشمنان در بدر و احد یكی هستند. دوستان هم یكی هستند. آن‌ها یاران و پیروان حضرت رسول صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم و تحت فرمان او هستند و برای پیامبر یك نوع فرماندهی قائلند، اما در بدر انصاف این است كه آن اقلیت كم‌تعداد در قبال دستورهای پیامبر بی‌قید و شرط و بی‌هیچ طمعی سرِ تعظیم فرود آوردند. شاید آنها طمع بهشت داشتند تا طمع زندگی این جهانی. پیامبر از لحاظ فرهنگی به آنها گفته بود شما به بهشت می‌روید یا در حقیقت پیروزی از آن شما است، شما شكست نخواهید خورد. اطمینان داشتند به آن حرف و استقامت كردند.
آمریكا برای این‌كه كدخدایی‌اش را بر دنیا اثبات كند، یك امضا از ایرانی‌ها می‌خواهد. اگر به شاهنامه‌ی فردوسی برگردیم، اهمیت این امضا به اندازه‌ی امضایی است كه ضحاك از كاوه می‌خواست. كاوه گفت این یك بچه‌ام را به من بازگردان! ضحاك گفت امضا كن من پادشاه عادلی هستم. 9 نفر از پسرانش را هم قبلاً كشته بود. كاوه فرمان ضحاك را پاره كرد و به صورتش زد.

در اُحد قصه این‌گونه نبود. شاید نفاق موجود در مدینه و تبلیغات یهود تأثیر گذاشته بود. از طرفی هم ابوسفیان همه‌ی صحرا را برانگیخته بود و قبیله‌ای در عرب وجود نداشت كه خریداری نشده باشد. مهم‌ترین اختلاف و اتفاق آن‌جا افتاد كه فرمان رسول بی‌قید و شرط زیر پا گذاشته شد. پیغمبر تأكید می‌كند و بارها و بارها با فصاحت و بلاغتی كه شأن و حد اوست، هدف را تعیین می‌كند. ایشان طوری حرف نمی‌زند كه شكی در آن باشد كه این‌ها بگویند شما این كوه را گفتید یا آن كوه را؟ پیغمبر آن آدم‌ها را مشخص می‌كند در آن ناحیه‌ی خاص و می‌گوید از این‌جا ما نقطه‌ضعفی داریم كه باید این نقطه را نگهبانی كنید، ولی به محض این‌كه این‌ها احساس می‌كنند دشمن قصد فرار دارد،‌ فرود می‌آیند كه در نتیجه اسلام تا آستانه‌ی نابودی پیش می‌رود. اگر عنایت خداوند و جوانمردی بعضی از یاران پیغمبر نبود، مسلّماً ما امروز نمی‌توانستیم وضعیت موجود را با وضعیت گذشته مقایسه كنیم.
 
شرایط پیچیده‌تر
ما باید ارزیابی كنیم كه جاهلیت آن دوره چقدر در میان مسلمانان اثر گذاشته بود و جاهلیت در دوره‌ی ما چقدر اثر گذاشته است. جاهلیت در میان مسلمانان عصر پیغمبر چقدر نفوذی داشت و جاهلیت فعلی در میان ما چقدر نفوذی دارد. دشمن پیغمبر درحقیقت یك گروه بودند. ابوسفیان می‌گفت همه‌ی صحرا را مسلمان كن، فقط آن قدرتی كه من داشتم، آن را به من بازگردان و من با مسلمان شدن مردم كاری ندارم. امروز اما با مسلمان شدن مردم كار دارند. شما ده‌ها شبكه را دیده‌اید كه برای ضدیت با تشیع و مسلمانی است. این‌ها كسانی هستند كه مقابل اسلام ایستاده‌اند. شرایطی كه ما داریم، به‌مراتب سخت‌تر و پیچیده‌تر از آن دوران است.

آمریكا برای كدخدایی خودش امضای ایران را می‌خواهد
بسیاری از شخصیت‌های ما و از جمله رهبری كار خود را انجام داده‌اند. آمریكا برای این‌كه كدخدایی‌اش را بر دنیا اثبات كند، یك امضا از ایرانی‌ها می‌خواهد. اگر به شاهنامه‌ی فردوسی برگردیم، اهمیت این امضا به اندازه‌ی امضایی است كه ضحاك از كاوه می‌خواست. كاوه گفت این یك بچه‌ام را به من بازگردان! ضحاك گفت امضا كن من پادشاه عادلی هستم. ۹ نفر از پسرانش را هم قبلاً كشته بود. كاوه فرمان ضحاك را پاره كرد و به صورتش زد.

امروز این‌چنین اتفاقی در حال رخ‌دادن است. چیزی كه به ایران پیشنهاد می‌شود، درست مثل این است كه به كاوه‌ای كه ۹ پسرش را كشته‌اند، می‌‌گویند تو بیا تصدیق كن كه عدالت با ماست. تا چه اتفاقی بیفتد؟ ‌تا معادنی كه در شرق است، مثل گذشته به وسیله‌ی یك عده مزدور برای غرب فرستاده شود. آن كلانشهرها چگونه می‌خواهد اداره شود اگر ما را غارت نكنند؟ در چنین شرایطی این تصدیق كردن از ناحیه‌ی ما چه معنایی دارد؟ آیا یك موضوع ساده بود؟ آیا دانشجوی این مملكت، خردمند این مملكت،  ادیب این مملكت فكرش این است كه آمریكا از باب خیرخواهی فقط یك تصدیق ساده می‌خواهد؟ آن هم برای این‌كه دموكراسی و عدالت را در جهان بگستراند؟ آیا چنین است؟ امروز كه برای همه‌ی دوست و دشمن آشكار شده است.
 
در جنگ رسانه‌ای چه كسی پیروز است؟
در جنگ رسانه‌ای ما پیروزیم. اصل مهندسی دستگاه «رسانه» برای ما است. چون پیام همیشه ابتناء بر نور دارد. و این چیزی است كه آخر برای ماست. آنها همه‌ی كاری كه می‌توانستند بكنند، همین خشونت، جنسیت و وهمی بود كه در آثارشان پدید آوردند. از این به بعد می‌ماند خوگیری انسان با این مسائل كه بعد از مدتی،‌ احساسات بشر فروكش می‌كند و تأثیری نخواهد داشت. فتنه‌های این‌ها آن نتیجه‌ی اولیه‌ای را نداشت كه انتظار می‌رفت.

بعد یك عرصه‌ی بی‌نهایتی ایجاد كردند كه اسمش را گذاشته‌اند دنیای مجازی. كه مجازی هم نیست؛ یك صورتی از دنیاست، اما این دستگاه ذاتش نور است و بالاخره باید یك فرهنگ نورانی این را پر كند و در اختیار بشریت بگذارد. باید این كتاب‌ها و میراث بی‌نهایتی كه در اختیار ماست، در همین زمان كوتاهی كه ما زندگی می‌كنیم، ترجمانی بشود. باید این معارف به وسیله‌ی ترزبانان طراز اول به صورتی برگردد كه مردم امروز می‌توانند بهره بگیرند. اگر یك چنین چیزی به وجود آمد، آن‌وقت هیچ زرادخانه‌ای بالاتر از رادیو و تلویزیون نیست و هیچ جنگی بالاتر از جنگ فرهنگی نیست. از آن به بعد است كه می‌بینید این دشمنان هستند كه از جنگ تن‌می‌زنند.
 
راه پیروزی بیرون آوردن گنج‌هاست
مسلّم است كه قرآن و در سایه‌ی قرآن بی‌نهایت كتاب از خردمندان و نخبگان عالَم اسلام امروز در اختیار ماست. از این سهمیه‌ی عظیم تنها جزء كوچكی چاپ شده و انتشار پیدا كرده و در بازار پیدا می‌شود، باقی در كتابخانه‌ها در حال نابودی است. لازم است كه آن‌چه در كتابخانه‌ها هست، حداقل در اختیار همگان قرار بگیرد. دوم این‌ها آنچنان كه هستند، مفید واقع نمی‌شوند. ما در روزگاری واقع شده‌ایم كه بسیاری از ابزارها خیلی در دست علاقه‌مندان و نه متخصصان افتاده است. مثلاً در شعر كافی است شما خودكاری داشته باشید و یك دفترچه در دست بگیرید، حتی می‌توانی از دفتر دیگری استفاده كنی و شعری بنویسی. در كار سینما و دوربین هم كار از همین دست است. یعنی ابزار دست كسانی می‌افتد كه غالباً جزء سلسله‌ی بیسوادان عالَم هستند. این‌ها خودشان مطالعه‌ی راجع به مسائلی كه كار كردند ندارند. همین است كه تحت تأثیر خوشامد غیر، بیشتر خودزنی می‌كنند تا به نفع خودشان تبلیغ كنند. ابزار را تو از من گرفته‌ای، از قوم و قبیله‌ی خودت گرفته‌ای، خودت این‌جا پرورده شده‌ای، برایت حرمت گذاشته‌اند، همه چیز را به دست تو داده‌اند، حالا تو خودزنی می‌كنی كه غیر خوشش بیاید؟! این‌ها از آدم‌هایی كه از دستشان نمی‌آید و چیزی دستشان نیست، خطرناك‌ترند. ظاهرش انسانیت و دلسوزی است، كدام انسانیت؟ جنگ است. دو طرف مقابل هم ایستاده‌اند. تو در روشنایی دو تا رنگ را نمی‌توانی تشخیص دهی، بین هزار تا رنگ چگونه می‌توانی فرق بگذاری؟! كسی كه در جایگاه فرهنگی می‌ایستد، باید هزار رنگ را بشناسد.
 
سی سال كم‌كاری داشته‌ایم
ما نمی‌توانیم بعضی از مسائل را نادیده بگیریم. سی سال است كه خیلی از كارهای فرهنگی باید انجام می‌گرفت تا كار به این‌جا نكشد؟ خیلی از خردمندی‌ها در مدیریت باید انجام می‌شد كه نشد. بعضی از مواقع كه بچه‌های این سرزمین كوشیده‌اند، توفقیات عالی یافته‌اند. اگر در علم،‌ هنر و هر چیزی كه اراده كردند پیشرفت كردند، به خاطر خودباوری بود. هر چیزی كه از جنس خودشان بود و دنبالش رفتند به نتیجه رسیدند. هر وقت كه كوركورانه تقلید كردیم، دچار اشتباه شدیم.

بعضاً سوءاستفاده‌ای از موقعیت‌ها شده و بسیاری از كارهای فرهنگی به كسانی سپرده شده كه اهلیتش را ندارند. حاصل كار هم معلوم است. یعنی دیگر این مسأله‌ای نیست كه اگر از من شاهد بخواهند، من درمانده باشم. ده تا فیلم را می‌گویم، از تئاترها و نمایش‌هایی صحبت می‌كنم كه در همین كشور با سرمایه‌ی جمهوری اسلامی قصه‌ی آفرینش را به مسأله‌ای مثل پنیوكیو تشبیه كردند و هیچ باكی هم نداشتند و هیچ كسی هم متوجه نمی‌شود. شما وقتی ارزیابی كنید، می‌بینید كه الگویی از غرب وجود دارد. یعنی اگر معماری است، باید راه آنها را طی كرد! اگر زندگی است، باید راه آنها را طی كرد!

باید خوب را قدر می‌دانستیم و بد را ملامت می‌كردیم. حداقل باید در مقابل خوب لبخند می‌زدیم و در مقابل بد اخم می‌كردیم. ما در مقابل خوب و بد هر دو اخم كردیم و هر دو خندیدیم. الان در بسیاری از موارد دیگر بخندیم، معنا ندارد، گریه كنیم، معنا ندارد.

امروز مسأله روشن‌تر از آن است كه كسی انكار كند. بله یك روزی دشوار بود، ولی این دشواری را بعضی‌ها سینه سپر كردند و حل كردند. در این میانه غم‌انگیزتر از این حادثه، دعواهایی بود كه برای قدرت‌طلبی دنیوی پردردسری بین همگنان ما درگرفت. در واقع این دعواها از آن اسب‌سواری‌های لذت‌بخشی است كه دو قدم جلوتر، با سر آدم را به زمین می‌زند. من به سهم خودم همیشه دعا می‌كنم این‌قدر عاشق باشیم كه برای كشیدن بار حادثه سبقت بگیریم و اگر این باشد، مطمئن باشید ما پیروز می‌شویم و آن بزرگوار ظهور خواهد كرد.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها