کد خبر: ۷۲۳۳۳
زمان انتشار: ۰۲:۴۲     ۱۹ مرداد ۱۳۹۱
اميرمؤمنان علي(ع) در قرآن به عنوان نفس پيامبر(ص) معرفي شده است. تاويل و تفسير اين مقام جز به معناي يكتايي و يگانگي وجودي آن حضرت(ع) با پيامبر(ص) نيست. بنابراين، هر آنچه كه خداوند براي حضرت محمد(ص) بيان كرده در حق اميرمؤمنان علي(ع) نيز ثابت است. از اين رو پيامبر(ص) در مقامات اميرمؤمنان علي(ع) چنان سخن به ميان مي آورد كه گويي برتر از او انساني نيست. هر چند كه شيعيان به غلو در حق آن حضرت(ع) متهم هستند، ولي پيامبر(ص) درباره نفس خويش چنان سخن گفته است كه هيچ انسان خردمندي نمي تواند آنچه شيعيان بر پايه آيات و روايات بيان مي كنند، نپذيرد و آن را به غلو نسبت دهد.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا گوشه اي از حقيقت علوي را براساس آيات قرآني تبيين كند.
¤¤¤
علي(ع) جلوه اي از حقيقت محمدي(ص)
شايد هيچ موجودي در مقام تقرب الي الله به پاي حضرت محمد(ص) نرسد. براساس آموزه هاي قرآني تقرب الي الله معنايي جز متاله(خدايي) شدن انسان نيست؛ به اين معنا كه انسان در موقعيتي باشد كه همه صفات و اسماي الهي را بي كم و كاست در بهترين حالت تماميت كمالي به فعليت برساند. البته اين ظرفيت و امكان به همه انسان ها داده شده است (بقره، آيه31) ولي تنها برخي از انسان ها هستند كه از اين ظرفيت بي مانند به درستي بهره مي برند.
اگر بخواهيم درباره مقام محمدي(ص) سخن بگوييم بايد او را به عنوان مظهر نخست معرفي كنيم و بگوييم كه آن حضرت(ص) به حكم دايره (بقره، آيه156) نخستين ظهور اسماء و صفات الهي است كه در سوره توحيد و اخلاص از آن به ظهور «هو» تعبير شده است. از اين مقام ظهور، ظهورات ديگر در مقامات احديت و وحدانيت تحقق يافته و به نور خورشيد هستي يعني الله و حقيقت محمدي، تمامي حقايق خارجي تحقق يافته است. (نور، آيه35) خداوند همچنين در آياتي به حكم دايره، مسير بازگشت را نيز حقيقت محمدي معرفي مي كند. (انشقاق، آيه8؛ نجم، آيه42)
البته ناگفته نماند كه حقيقت محمدي(ص) با روح اعظم، لوح و قلم، عرش الهي، كرسي، عقل، نور و مانند آن يكي است؛ زيرا كه مظهر نخست است. از اين رو پيامبر(ص) هنگامي كه درباره اولين آفريده سخن به ميان مي آورد گاه مي فرمايد: اول ما خلق الله نوري؛ نخستين آفريده الهي نور من است، و گاه ديگر مي فرمايد: اول ماخلق الله العقل، نخستين آفريده خداوندي عقل است. پس اينكه در روايات مختلف آمده است: اول ما خلق الله العقل؛ اول ما خلق الله نوري؛ اول ما خلق الله روحي؛ اول ما خلق الله القلم؛ اول ما خلق الله ملك كروبي و يا عبارت هاي ديگر، در حقيقت به همان حقيقت يكتا و يگانه اشاره مي شود؛ چرا كه عقل در وجود خود جز به خداوند حاجت ندارد و به غير حق به كسي التفات نمي كند. در روايت ديگر قلم گفته شده است چرا كه اين اولين مخلوق، واسطه حق در تصوير علوم و حقايق بر لوح جان ها و ترسيم قضاء و قدر مي باشد، البته قلم خداوند، ني و چوب و فلز و از اين نوع قلم ها نيست، چنانكه لوح او چوب و كاغذ و پوست نيست، و لذا وقتي اولين مخلوق را قلم ناميد بدان امركرد كه جاري كن آنچه را كه تا روز قيامت شدني هست و در روايت ديگر نور پيامبر(ص) گفته شده است چرا كه پيامبر اكرم(ص) از آن پديد آمد و بدان صادر اول برمي گردد و نور وجود است و ظلمت عدم است و نور در ذات خود روشن است و هم روشن كننده مي باشد، و روح فرمود، چون روح خاصيتش محبت به حضرت حق است و بالاخره دانشمندان و محققان از عرفا، اولين مخلوق را حقيقت محمدي(ص) ناميده اند، چون آن مخلوق اول، اصل حيات نفوس عالي و داني است.
اكنون كه حقيقت محمدي(ص) شناخته شد، بايد گفت كه خداوند حقيقت علوي(ع) را نفس پيامبر(ص) مي داند. (آل عمران، آيه 61) نفس در قرآن در معاني چندي به كار رفته است كه از جمله آن نفس به معناي ذات (انعام، آيه 12)، جان (آل عمران، آيه 141)، روان (انعام، آيه 70) نفس حيواني (يوسف، آيه 53)، شخص انسان (زمر، آيه 6) و روح انساني (انعام، آيه 93) است. (نگاه كنيد: الميزان، ج14، ص 312)
پيامبر(ص) درباره يكتايي و يگانگي حقيقت خود با حقيقت اميرمومنان علي(ع) مي فرمايد: انا و علي من نور واحد، من و علي از يك نور هستيم. (شرح خطبه البيان، علامه دهدار شيرازي، تهران، صائب، 1378، ص 106)
اين روايات در منابع روايي اهل سنت نيز آمده است. به عنوان نمونه در سنن ابن داوود در جزء 5 ص 76 در حديث شماره 4700 آمده كه پيامبر(ص) مي فرمايد: اول ما خلق الله العقل، و همچنين در مسند احمد آمده است كه پيامبر(ص) فرمود: من و علي از نور واحد خلق شده ايم و خداوند روح من و روح علي بن ابيطالب را قبل از خلقت عالم خلق كرد، و ابن مغازلي شافعي در كتاب مناقب خود نقل مي كند كه پيامبر(ص) فرمود: من و علي نوري بوديم در خدمت حضرت حق و اين نور، خداوند را تسبيح مي گفت و تقديس مي كرد قبل از آنكه آدم خلق شده باشد و اميرالمومنين علي(ع) فرمود: «كنت وليا و آدم بين الماء و الطين» شرح و تفصيل اين روايات مجال ديگري مي طلبد. (نگاه كنيد: شرح اصول كافي ملاصدرا، ص17 و نيز شرح مقدمه قيصري استاد سيدجلال الدين آشتياني ص 223-224 و پاورقي هاي آنان)
پيامبر(ص) مي فرمايد: اول ما خلق الله نوري، ثم فتق منه نور علي فلم نزل نتردد في النور حتي وصلنا حجاب العظمه في ثمانين الف الف سنه، ثم خلق الخلائق من نورنا، فنحن صنائع الله و الخلق بعدلنا صنائع، اولين چيزي كه خدا خلق كرد، نور من بود، آن گاه نور علي را از آن نور جدا كرد، و ما همچنان در نور بوديم تا اينكه در طي هشتاد ميليون سال به حجاب عظمت رسيديم. آن گاه خداوند خلائق را از نور ما خلق كرد، و لذا ما مصنوع خدائيم و خلائق مصنوع ما هستند. (مشارق انوار اليقين، ص 39)
بنابراين، علي(ع) كه در قرآن به عنوان نفس پيامبر(ص) معرفي شده، به همان معاني است كه پيامبر(ص) خود بيان كرده است. پس حقيقت هر دو ايشان يكي است و همان مقاماتي كه براي پيامبر(ص) اثبات مي شود براي ايشان هم هست، هر چند كه در مقام ظاهر ممكن است نوعي تفاوت مانند وحي و پيامبري باشد ولي در حقيقت ميان آن دو تمايز و تفاوتي نيست. از اين رو پيامبر(ص) به ايشان مي فرمايد: «انك تسمع ما اسمع و تري ما اري الا انك لست ببني، علي«ع» را فضل نبوت نيست ولي به نور ولايت مي شنود آنچه را رسول مي شنود و مي بيند آنچه را رسول مي بيند. (نهج البلاغه خطبه قاصعه)
بحراني در تفسير برهان از صادق آل محمد (ص) نقل مي كند كه: ادني معرفه الامام انه عدل النبي الادرجه النبوه ؛ كمترين مرتبه معرفت امام آنكه امام، هم سنگ پيامبراست مگر در درجه نبوت.
اختصاصات اميرمومنان علي (ع)
از آنجا كه درمقام دنيا ظهور درعالم دنيا، حقيقت محمدي با حقيقت علي (ع) جدا شد، اختصاصاتي براي هر يك در مقام ظهور يافته است كه از جمله آنها اختصاص نبوت براي محمد (ص) و ولايت و خلافت و امامت براي اميرمومنان علي (ع) است.
البته اين بدان معنا نيست كه پيامبر (ص) در اين مقام دنيا از احكام ولايت و خلافت و امامت بهره مند نيست، چنان كه به اين معنا نيست كه اميرمومنان علي (ع) نيز از احكام نبوت سودي نمي برد كه مي برند، همانطور از آيات و روايات پيشين و روايات ديگر نيز اين معنا به دست مي آيد، ولي براي مردمان چنين جدايي و اختلافي به شكل اختصاصات مطرح مي شود.
به سخن ديگر، دنيا مقتضي اين است كه انسان احول (لوچ) باشد و اين دو بيتي و جدايي را داشته باشد. پس از منظر به حقيقت ايشان چون بنگريم چنين اختصاصاتي خواهيم ديد؛ چنانكه وقتي به عالم هستي مي نگريم كثرت را مي بينيم ولي بايد همواره هشيار و بيدار باشيم كه كثرت، ما را از حقيقت وحدت غافل نسازد. پس بايد بدانيم كه علي (ع) شاخه اصلي شجره طيبه محمدي (ص) است. (ابراهيم، آيه 42).
از امام صادق (ع) روايت شده كه مراد از «شجره طيبه» رسول خدا (ص) و شاخه اصلي آن حضرت علي (ع) است. (تفسير نورالثقلين، ج 2، ص 536، ح 85 و 06)
علي (ع) كه نفس پيامبر اكرم (ص) است (آل عمران، آيه 16؛ و نيز مجمع البيان، ج 1- 2، ص 744؛ تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 348- 349، ح 162-163ز 166؛ التفسير الكبير، ج 3، ص 248؛ الدرالمنثور، ج 2، ص 231- 233) حافظ علي محمدي (ص) است؛ از اين رو خداوند علي (ع) را داراي گوشي شنوا و حافظي براي علم پيامبر (ص) معرفي مي كند. در روايتي از امام صادق (ع) در تفسير آيه 21 سوره حاقه (اذن واعيه) منقول است كه پيامبر خدا فرمود:«اين گوش، علي (ع) است». (الكافي، ج 1، ص 423، ح 75، تفسير فرات، ص 500؛ شواهد التنزيل، ج 2، ص 378) و نيز در روايتي از پيامبر (ص) آمده است كه فرمود: اي علي، خداوند به من دستور داد تا تو را به خود نزديك كنم و آموزشت بدهم تا گنج دانش گردي و اين نازل شد، پس تو گوش شنوا براي دانش مني. (حليه الاولياء، ج 1، ص 76؛ الميزان، ج 91، ص 693)
اين علم حقيقي كه در اختيار آن حضرت (ع) به سبب همان اتصال به نفس محمدي (ص) است؛ از اين روست كه علم الكتاب آن حضرت (ع) عين علم الكتاب محمدي (ص) است. (رعد، آيه 34؛ الاحتجاج، ج 1، ص 232، ج 2، ص 041؛ بصائر الدرجات، ص 922، ح 6؛ تفسير نورالثقلين، ج 2، ص 352-425، ح 902و 121-412 و 612- 022؛ شواهد التنزيل، ج 1، ص 004- 504) پس شهادت علي (ع) و گواهي او بر نبوت ورسالت محمد (رعد، آيه 34؛ امالي، صدوق، ص 956؛ شواهد التنزيل، ج 1، ص 004؛ تفسير قمي، ج 1، ص 763) يا بر اعمال امت (بقره، آيه 341؛ البرهان، ج 1، ص 343- 443- ح 1-01؛ شواهد التنزيل، ج 1، ص 911) به سبب همين يكتايي و يگانگي آن دو است.
ايمان آن حضرت(ع) همان ايمان حقيقي است كه مي بايست هرانساني آن را داشته باشد. خداوند علي(ع) را صالح ترين و بهترين مؤمنان معرفي مي كند؛ از اين رو، ولايت حقيقي نيز در اختيار اوست. (تحريم، آيه4)
در حديثي از امام باقر(ع) آمده كه رسول خدا(ص) دوبار علي(ع) را به يارانش معرفي كرد: يك بار زماني كه فرمود: «من كنت مولا فعلي مولاه» و بار دوم وقتي كه آيه «فان الله هو مولاه و جبرئيل و صالح المؤمنين»، نازل شد، دست علي(ع) را گرفت و فرمود: اي مردم، اين صالح المؤمنين است. (مجمع البيان، ج9و 01، ص574؛ الدرالمنثور، ج8، ص422)
اين مقام به خاطر حقيقتي است كه براي آن حضرت(ع) در قرآن اثبات شده است؛ زيرا آن حضرت در صداقت در مقام صديقين قرار داشت. (نساء، آيه 96؛ توبه، آيه 911؛ مريم، آيه 05؛ احزاب، آيه32، حديد آيه91، نيز نگاه كنيد: تفسير قمي، ج1، ص 151؛ بحارالانوار، ج53، ص114، ح8؛ شواهدالتنزيل، ج1، ص143؛ كفايه الطالب في مناقب علي بن ابي طالب، ص 632؛ الدرالمنثور، ج4، ص613؛ و نيز تفسير نورالثقلين در ذيل همين آيات پيش گفته)
اتصال در مقام واحديت و احديت ميان پيامبر(ص) و اميرالمؤمنان علي(ع) موجب شده است تا آن حضرت(ع) در همان جايگاه تقربي نسبت به خدا باشد كه حضرت پيامبر(ص) است. از اين جهت خداوند محبت ايشان را همانند محبت پيامبر(ص) ايجاد مي كند (مريم، آيه69؛ مجمع البيان، ج5-6، ص228؛ الدرالمنثور، ج5، ص 445 روح المعاني، ج9، جزء 61، ص902) و بر لزوم محبت به ايشان به عنوان پاداش رسالت محمدي(ص) تأكيد مي كند. (شوري، آيه 32؛ و نيز البرهان، ج4، ص328، ج 32، ينابيع الموده، ج1، ص513)
همين اتصال و يكتايي و يگانگي است كه امامت ايشان (مائده، آيات 3و 55 و 76؛ الكافي، ج1، ص 982، ح 4؛ تفسير نورالثقلين، ج1، ص646، ح 426-562؛ الدرالمنثور، ج3، ص501) در كنار ولايت آن حضرت (همان) و خلافت ولي الله (اسراء، آيه 62؛ الكافي، ج1، ص 492، ح3؛ تفسير نورالثقلين، ج3، ص 351، ح751) را بر همگان فرض و واجب مي شود.
با اينكه قرآن در آيات بسيار و پيامبر(ص) در روايات متواتر بر مقامات علوي(ع) تأكيد كرده و درباره يكتايي و يگانگي انفس ايشان سخن گفته اند، ولي منافقان هرگز به اين امر تن نداده و به كينه ورزي پرداختند تا جايي كه شمشير نفاق سر حضرت را در محراب مسجد شكافت و خون را بر سجده گاه عشق ريخت؛ زيرا هرگز منافقان رضايت نمي دادند كه حقيقت چنانكه هست آشكار شود و مردم در پي حقيقت روند. خداوند به اين حقيقت گواهي مي دهد و مؤمنان را نسبت به آن هوشيار و بيدار مي كند تا در پي گمراهان و منافقان نروند. بي گمان انتصاب علي(ع) به مقام ولايت و خلافت ازسوي رسول خدا(ص) در روز غدير خم، عامل كينه ورزي منافقان بود و ايشان تا انتقام از آن حضرت نگرفتند دست از دشمني برنداشتند. خداوند درباره كينه ورزي منافقان مي فرمايد: ام حسب الذين في قلوبهم مرض ان لن يخرج الله اضغانهم (محمد، آيه92 و نيز تأويل الايات الظاهره، ص 075؛ البرهان، ج 5، ص 07، ح 1-2)
انتخاب آن حضرت(ع) از سوي پيامبر(ص) به حكم خداوندي بود، نه به سبب خويشاوندي زميني بلكه به سبب خويشاوندي آسماني بود كه قرب و منزلت ايشان به آن حضرت(ص) موجب آن بوده است. در حقيقت قرب آن حضرت (ع) به پيامبر(ص) بر پايه ذوي القربي زميني نبود بلكه به سبب ذوي القربي حقيقي و آسماني بود كه به سبب متأله بودن تحقق يافته بود. خداوند ايشان را به سبب همين تقرب وجودي به عنوان عبدالله معرفي مي كند.
(انسان، آيه6؛ مجمع البيان، ج9-01، ص116، الكشاف، ج4، ص076؛ المناقب، خوارزمي، ص 726-472)
همين ويژگي ذاتي است كه اميرالمؤمنان علي(ع) را شايسته هدايتگري همچون پيامبر(ص) مي كند و خداوند ايشان را براي اين منظور پس از پيامبر(ص) به امت معرفي مي نمايد. (يونس، آيه 53؛ شواهد التنزيل، ج1، ص 843؛ تفسير نورالثقلين، ج2، ص 403، ح 26و 36)
اما نفاق و كفر، همپيمان بودند تا حقيقت محمدي(ص) دوباره جلوه گري نكند و درجامه ولايت به حيات خويش ادامه ندهد.از اين رو از همان آغاز به مخالفت با نفس پيامبر(ص) پرداختند و به هر شكلي بود برآن شدند تا به حذف شخصيت معنوي يا فيزيكي ايشان بپردازند كه در نهايت موفق شدند و ايشان را در عزيزترين شب هاي سال در شب قدر به شهادت رساندند.
 
کیهان/ سنيه بهشتي
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها