کد خبر: ۷۱۱۷۵
زمان انتشار: ۱۲:۲۳     ۱۴ مرداد ۱۳۹۱
نگاهی به دو علت رایج حمله به فلسفه و عرفان
تمام خواسته ما از منتقدان فلسفه و عرفان همین است. ابتدا منظومه معرفتی فلسفه و عرفان را مطالعه کنند و بر سر آنچه انتقاد دارند با استادی از همان فن گفتگو کنند و اگر مطلب روشن نشد، بدون بی احترامی و تحقیر، نقد خود را رسانهای کنند.

در ابتدا، نام کتاب نادر ابراهیمی درباره زندگی ملا صدرا کمی اغراق آمیز به نظر می رسد؛ «مردی در تبعید ابدی»! اما وقتی هجمه ها، توهین ها، لعن ها و نقدهای (عمدتا) غیر علمی جریانهای مخالف فلسفه دیده میشود، عمق فرمان نفی بلد شاه عباس، در جریانی به طول چند قرن، نمودار می گردد.شاه عباس صفوی حتما نمی دانست که حکم تبعید او چنین گستره و عمق تاریخی پیدا خواهد کرد. حکمی که با پا در میانی شیخ بهایی و میرداماد و … به کلی تلطیف شده بود وگرنه مرحوم ابراهیمی باید در عنوان کتابش می نوشت: «مردی در اعدام ابدی»!. تبعید ابدی صدرا حکم شاهانه ای است که تا امروز قلب به قلب می چرخد و روزگار به روزگار اجرا می شود. تشابهت قلوبهم!

البته صدرا نه اولین بود و نه آخرین. این خمینی خود ما است که می فرماید: «در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفی از کوزه ای آب نوشید، کوزه را را آب کشیدند، چرا که من فلسفه می گفتم» و این علامه طباطبایی است که در قم از تدریس فلسفه نهی می شود و این شهید علامه مطهری است که به جرم فلسفه، محترمانه، از قم تبعید می شود.قبل از او هم بوده اند اهل این معنا که سرشان به باد رفته است.

این سهروردی است، شیخ سی و چند ساله و شهید این طائفه.این وجیزه در صدد بحث علمی بر سر گزاره های فلسفه صدرا و حکمت متعالیه نیست چه اینکه نه مقام را یارای بحث فلسفی است و نه منتقدان را ابزار بحث در مبانی فلسفی، بلکه در صدد است نگاهی به انتقادات اصلی بر فلسفه و حکمت اسلامی داشته باشد و از این منظر به یک توصیه اجتماعی برسد.

1. اصطلاح عرفی و اصطلاح علمی:

اگر کسی به شما بگوید: این آیه از آیات قرآن کریم «محکوم» است چه حسی به شما دست می دهد؟ یا اگر بگویند فلان روایت «معضل» است چه حالی بر شما غالب می گردد؟! چرا برای فقیهی که در طول عمر علمی اش صدها بار این اصطلاحات را بکار می برد ابدا آن حس ایجاد نمی شود؟ جواب روشن است؛ اصطلاحات علمی پس از ورود به عرصه هر علم معنای عرفی خود را از دست می دهند و لباس معنایی دیگری بر تن می کنند.

آیه قرآن «محکوم» است نه به این معنا است که همانند انسانِِ محکوم، در محکمه، علیه او حکم صادر شده است! محکوم در اصطلاح علوم فقه و اصول بدین معنا است: «دلیل شرعی دیگری وجود دارد که حکم این آیه را تفسیر می-کند.» همین!. وقتی فقیه در درس خود می گوید این روایت «معضل» است به این معنا نیست که این روایت همسان یکی از معضلات اجتماعی مثل اعتیاد و دختران فراری و فساد اداری … است.

اگر شیعیان به مراجع عظام تقلید آیت الله العظمی می گویند همه مستحضرند که در عالم یک آیت الله العظمی بیشتر وجود ندارد و آن هم امام زمان (روحی و ارواح العالمین له الفداء) است اما عدم درک این «اصطلاح گزاری» برای یک «رتبه علمی» تعصب مذهبی برخی را برمی انگیزد.

روایت معضل در اصطلاح علمی روایتی است که از وسط سلسه اسنادش دو راوی حذف شده باشند!حال اگر اصطلاحات فلسفه و عرفان را با همین معانی عرفی بسنجیم چه می شود؟! اصطلاحاتی مثل: فنای فی الله، بقای بعد الفنا، صُقع ربوبی، نکاح اسماء الهی (!)، وحدت وجود، داخل بودن خدا در اشیاء، جبر واجب الوجود و از همه بدتر اینکه یک عارف خود را ختم الاوصیا بداند!

استعمال مکرر این اصطلاحات در کتب فلسفی و عرفانی چه بلایی بر سر محقق منتقد (که اتفاقا با قصد انتقاد هم وارد این دو علم شده) درمی آورد؟! این جا است که دعوا شروع می شود و حس غیرت دینی برانگیخته می شود. البته بدیهی است، معنای عرفی و عامیانه این تعابیر، به حق، جای برانگیخته شدن غیرت دینی را هم دارد؛ اما معنای عرفی و عامیانه این تعابیر همان فاصله میان «روایت معضل» و «معضل اجتماعی» است؛ اگرچه هر دو «معضل» اند.

اگر شیعیان به مراجع عظام تقلید آیت الله العظمی می گویند همه مستحضرند که در عالم یک آیت الله العظمی بیشتر وجود ندارد و آن هم امام زمان (روحی و ارواح العالمین له الفداء) است اما عدم درک این «اصطلاح گزاری» برای یک «رتبه علمی» تعصب مذهبی برخی را برمی انگیزد و بعضی از مداحان را بر آن می دارد که در مجلس خود زبان اعتراض به مراجع بگشاید که چرا لقب امام زمان (عجل الله فرجه) را … !

این حوزه (حوزه مغاطله در اصطلاحات) بیشترین حجم انتقادات به فلسفه و عرفان را به خود اختصاص داده است. بیش از90 درصد انتقادات، خصوصا از ناحیه مکتب تفکیک و برخی علمای علوم نقلی، از همین ناحیه است؛ بزرگانی که در فنون حوزوی خود، خصوصا در فقه و اصول، با اصطلاحات علمی به خوبی آشنایی دارند و به صراحت، نا آشنایان با این اصطلاحات را عوام میدانند.باید اعتراف کرد عوام بودن در علم، امری نسبی است. کسی در علم فیزیک عوام است ولی در زیست استاد؛ دیگری در فقه عوام است و در ریاضی استاد؛ قبول کنیم که در برابر فلسفه و عرفان اگر چه عالم علوم دیگر باشیم، ممکن است جزو عوام باشیم و به اصطلاحات آن علم تسلط کافی نداشته باشیم.

2.عدم فهم صحیح منظومه معرفتی فلسفه و عرفان

«این چه خدایی است که شما دارید؟ خدایی که بر قلب ها و گوش ها و چشم ها مهر می زند «خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ – 7 بقره» خدایی که مرض ها را زیاد میکند «فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضًا – 10 بقره» خدایی که اهل مسخره کردن بندگان است «اللّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ - 15 بقره» خدایی که نور ها را خاموش می کند «ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ 17 بقره» و خدایی که همین بیچاره ها (!) را، آخر الامر، وارد جهنم می کند!

واقعا اگر یک انسان این طوری باشد شما حاضرید لحظه ای به او توجه کنید که می خواهید ما خدای شما را بپرستیم!». این جملات را سال ها قبل یکی از سایت های الحادی بر روی خروجی خود گذاشته بود. صرف نظر از اینکه هدف این گونه سایت ها سئوال نیست و تنها غرض آن ها تخریب و ایجاد شبهه است، اگر واقعا اگر یک پرسش گر منصف، به شما به عنوان یک مسلمان، اینگونه اعتراض کند، شما چه پاسخی به او می دهید؟!

بدیهی است اول از او می خواهید انصاف داشته باشد و همه منظومه معرفتی شما درباره خدا را مطالعه کند، نه همین چند آیه را. دوم اینکه از او می خواهید توصیفات و تبیین های شما را با دقت و منصفانه گوش بدهد و در پایان هم اگر ابهامی باقی ماند در فضایی خصوصی و به دور از جنجال با هم گفتگو کنید. و سوم اینکه قبل از روشن شدن صورت مسئله و پاسخ آن، جار و جنجال رسانه ای به پا نکند. طبیعی است که باید خوب بفهمد شما چه می گویید، اگر نپذیرفت آنگاه حق با اوست که بدون بی احترامی به اعتقادات شما، ایراد و انتقاد خود را در رسانه بیان کند.

تمام خواسته ما از منتقدان فلسفه و عرفان همین است. ابتدا منظومه معرفتی فلسفه و عرفان را مطالعه کنند و بر سر آنچه انتقاد دارند با استادی از همان فن گفتگو کنند و اگر مطلب روشن نشد، بدون بی احترامی و تحقیر، نقد خود را رسانه ای کنند. البته تجربه این چند سال ثابت کرده منتقدان فلسفه و عرفان عمدتا در فلسفه و عرفان استاد ندیده اند و در بهترین حالت در کلاس دانشگاه بدایه الحکمه ای خوانده اند و یا در حوزه، کلاس های نقد فلسفه را پیگیری کرده اند.

اگر واقعا روش منتقدان همان روش فقها است، همه می دانیم که فقها به کسی که در فقه استاد ندیده باشد، به حق، اجازه اظهار نظر در مسائل فقهی را نمی دهند. چگونه است که منتقدان فلسفه در مسائل مهمی که در آن نه استاد دیده اند و نه تبحر دارند و اتفاقا معترفند که پیچیده ترین و غامض ترین سخنان است، اینگونه بی محابا اظهار نظر می کنند.

تجربه این چند سال ثابت کرده منتقدان فلسفه و عرفان عمدتا در فلسفه و عرفان استاد ندیده اند و در بهترین حالت در کلاس دانشگاه بدایه الحکمه ای خوانده اند و یا در حوزه، کلاس های نقد فلسفه را پیگیری کرده اند.

یک توصیه اسلامی…

عقل و عقلا حکم می کنند، قبل تخریب یک پُل به دلیل خطرات موجود در آن، ابتدا یک پل محکم تر و استوار تر بسازیم و سپس پل قبلی را در میراث فرهنگی حفظ کنیم! نه اینکه ابتدا راه را به کلی از بین ببریم بعد به فکر بیفتیم که آیا می توان بهتر از این پل ساخت یا نه؟!امروزه برخلاف تصور بعضی از مخالفان فلسفه، بسیاری از جوانان تیزهوش که اتفاقا سئوالات فراوانی هم دارند، توانسته اند اعتقادات خود را بر مبانی حکمت متعالیه استوار کنند و از وسوسه های شیاطین انس و جن خلاص شوند.

حکمت متعالیه امروز تنها نظام منظم فکری است که مدعی است توانسته مفاهیم قرآن و حدیث شیعی را بیان عقلی کند و به حق از عهده برآمده است. بسیار کم لطفی است که اسفار صدرا، که مشحون از آیات و روایت است را کتاب غیر اسلامی بدانیم، در حالی که حتی از کتب رایج فقهی هم بیشتر آیات و روایات را نقل و تبیین کرده است.

خواهش و التماس و استدعا این است که تا وقتی در نظام منطقی مخالفان حکمت صدرا برای تبیین عالم هستی کتاب منظمی تدوین نشده و ابزار تبیین منطقی و عقلانی مطالبات توحیدی جوان قرن حاضر در حد ادعای نظامی بهتر از صدرا است، لطفا این شاخه را نشکنید.التماس ما این است که تا وقتی برای سلوک الی الله برنامه منظمی توسط مخالفان عرفان تدوین نشده است در صدد از بین بردن نظام موجود عرفان، که مورد تایید فقهای خود ما و خصوصا امام راحل هم هست، نباشیم.

ابتدا کتابی منظم و دقیق در باب سلوک و عرفان تنظیم کنیم و بعد این کتاب های منحرف (!) را در کتابخانه ها محبوس کنیم! امروز جوان تشنه معنویت را با ادعای اینکه راه بهتری هم هست نباید از سلوک موجود بازداشت. راهی که لااقل گروهی از مقدس ترین فقهای شیعه بر آن مهر تایید زده اند.شکستن شاخه های این درخت هنر نیست! هنر، کاشتن درختی است که شاخه هایش محکم تر و مطمئن تر باشد و آنگاه دیگر نیازی به این همه لعن و تخریب و فحش نیست. مردم خودشان راه بهتر را خواهند رفت…

مصطفی جلالی

منبع:رصد

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها