ای مسلمانِ چشمبادامی
عباس احمدی
باز افطارِ گریه در رمضان
جزوِ اعمالِ واجبم شده است
لب به چیزی نمیزنم جز اشک
خونِ دل، قوتِ غالبم شده است
میوه استواییِ صهیون
مثل زهر است، تلخ و بدمزهست
شِمر نام قدیمیِ «تینسین»
«آراکان» نامِ دیگرِ غزهست
رو به بارانِ موسمی باز است
چشمِ معصومِ کودکی مُرده
چند بودای چندصد متری
داخلِ غار خوابشان برده
طبقِ معمول سرد و خاموشند
موجهای مبلغِ پوچی
باز ماتِ نمایشِ نوبل است
بانوی صلح، «آنگسان سوچی»
گرچه سست است لانهاش، مگذار
در دلت عنکبوت خانه کند
خاورِ دور را به تارِ بلا
بدل از خاورمیانه کند
این تبرها ولی نمیدانند
ریشهدار است تا ابد اسلام
یارمان تا رسول پاکیهاست
پاکسازی نمیشود اسلام
دیر نبوَد سپاه ابرهه هم
بچشد طعمِ سیلیِ سجیل
هان بگویید با بنیهاشم
که قریب است برق «عام الفیل»
آسیابِ سقوطِ خفاشان
چند وقتیست نوبتی شده است
دشمن از ما به وحشت افتاده
قلبمان بمبِ ساعتی شده است
میشویم ای روهینگیا، آوار
بر سرِ شرک مثل سونامی
با تو خرمای کفر را بخوریم
ای مسلمانِ چشمبادامی!
کافریِ ما و مسلمانیِ ما
جواد شیخالاسلامی
بیت بیتِ غزلم شرح پریشانی ماست
شرحی از کافری ما و مسلمانی ماست
آتشی هست بهجانِ تو و ما گریانیم
این تمام همه بیسر و سامانی ماست
دوست داریم که باشیم کنار تو، ولی
تا بدان جا که تو خوش هستی و آسانی ماست
سر به صد سجده فرو بردیم و خواب شدیم
ننگ هر سجده چو صد داغ به پیشانی ماست
تو به درد دل خود سوز و به دردِ خود، ما
دوری و دوستی ماست که ارزانی ماست
دور بودن همه جا بد که نه، حتی خوب است
هرکه دور است زِ ما، یوسف کنعانی ماست
ققنوس
میلاد عرفانپور
به این آتش برس، هیزم مهیا کن، مهیاتر
گلستانیم ما، در آتشِ نمرود زیباتر
مهیا کن، که ما از آتشِ شیطان نمیترسیم
که در آغوشِ آتش میشود ققنوس ماناتر
خبر از دود آه ما به دلها میرود مادام
تو با هر شعله نفرینیتری هر شعله رسواتر
تو مثل شعلهها با نعره مستانهات دلخوش
و ما را نالهای ماندهست از فریاد گیراتر
دریغا پیرو بودا بهکار زنده سوزاندن
دریغاتر از این غوغای خاموشی، دریغاتر
شما را مردگانی هست سر تا پای در آتش
شما در زندگانی نیز میسوزید پیداتر
بسوزانیدمان، خورشید محشر نیز در راه است
خدا، تنها خدا با ماست، با مایی که تنهاتر
اغثنا یا غیاث المستغیثین، راه دشوار است
اگرچه نیست در رنج سفر از ما شکیباتر
روحها ایستاده میمانند
مجید سعدآبادی
اگر صندلی رییس سازمان ملل
گَردان بود
گاهی برمیگشت
نگاهی میانداخت به شما
و آدرس دقیق اینهمه آوارگی را میدانست
اگر مأموران سازمان ملل
این همه نامه درخواست و التماس را
باز کرده بودند
حالا با لباسهای مبدل
به میدان جنگ میآمدند
و درست کنار خط مرزی خبرنگاران
میدیدند چگونه با تکان دستی
روحها ایستاده میمانند و
جسمها یکی یکی میافتند
این روزها دلم اخبار موثقی میدهد
مثلا امروز صبح
همسر شرعی رییس سازمان ملل
نگاه عاشقانهای به شوهرش انداخت
و گفت «دوستت دارم»
درست همان لحظه
بیست و هفت زن دیگر
به شوهرانشان همین را گفتند
شوهرانی که تیر از قلبشان گذشته بود
و به دیوارهای سوخته برخورد کرده بود