مشرق،
سخنراني 13 رجب سال 76 آقاي منتظري عليه نظام و رهبري بازتابهاي زيادي
داشت. وي در اين سخنراني ضمن اهانت به رهبر معظم انقلاب اسلامي، با يادآوري
ميزان رأي رئيس جمهور وقت به او، خواستار موضعگيري عليه رهبري شده بود.
اين سخنراني با واكنش طلاب و فضلاي حوزه علميه قم، برگزاري تجمعها و
تحصنهايي مواجه شد كه هر يك از اين اقدامات در جاي خود ارزنده و مؤثر بود،
اما شايد يكي از مهمترين و مؤثرترين موضعگيريها را آيت الله مشكيني داشت.
اظهارنظر
آيت الله مشكيني در مقابل سخنان آقاي منتظري از آنجهت اهميت زيادي داشت كه
از ابتداي نهضت امام خميني، همواره نام ايندو، در كنار هم برده ميشد و
همچنين آيت الله مشكيني از نظر سطح علمي و فقاهتي همرده آيتالله منتظري و
در حد مرجعيت بود.
رئيس وقت مجلس خبرگان، چند روز پس از سخنان
منتظري، در درس اخلاق خود در مدرسه فيضيه قم (29/8/76) مطالبي را درباره
شخصيت گوينده اين اظهارات و دلايل عزل او از قائم مقامي رهبري در سال 68
بهطور تفصيلي مطرح كرد كه بيان اين اظهارات نيز نمونه ديگري از صراحت،
شجاعت و به ميدان آوردن آبرو و اعتبار در دفاع از مكتب امام و ولي فقيه بود
كه آن فقيه مجاهد در اين زمينه هيچ بخلي نداشت. متن مهمترين بخشهاي اين
سخنراني تاريخي در ادامه آمده است:
« مطلب زياد بود گرچه حالم مقتضي
نبود، اما جو امروز تقاضا ميكند كه چند جملهاي از حوادث روز بگويم. تا
حال چيزي در اين باره نگفتهام و نميخواستم اول كسي باشم كه در اين باره
سخني ذكر كنم. مختصري راجع به اين حادثه و آفريننده آن برايتان صحبت كنم.
بدانيد كه من هر چه ميگويم روي دلسوزي به افراد و حتي به دشمن است. به خدا
قسم گاهي دشمنها را هم دعا ميكنم، خدايا آنها هم آدم بشوند. هيچ نشده
است من عليه كسي به عنوان دشمن قدم برداشته باشم و صحبت كنم.
اين
آقايي كه اين صحبتها را كرده است و اين جو ناسالم را ايجاد كرده است و
تقريباً در داخل و خارج صداهاي دشمنان به خوشحالي بلند شده است و ناراحتي
براي دوستان انقلاب ايجاد كرده است. اين آقا با اين فضلش، يك عيب داشت و
اين عيب، او را در تمام جهات ساقط كرد. همه كمالاتش تحتالشعاع اين عيب
قرار گرفت. من مشكوكات را نميگويم، معلومات قطعي را برايتان ميگويم، يك
عيب كه تمام محسناتش را در زير چتر قرار داد، اين بود كه از روز اول فكرش
دست يك عده معدود ناصالح افتاد. اصلاً اين آقا را قبضه كردند و نتوانست از
اين قبضه بيرون بيايد.
قبل از آنكه مهدي هاشمي اعدام بشود، چندين
بار پيش او رفتم و گفتم آقا! آخر اين كيست؟ چرا اين همه از اين شخص تعريف
ميكني؟ چرا اين همه دنبال او هستي؟ جنايتهاي او را ميخواني و ميبيني كه
چه گفته است و در افغانستان چه كرده است، هر چه گفتم، گفت (اين عبارت
ايشان است): من به مهدي هاشمي ايمان دارم. من هم ناچار بلند شدم و رفتم. من
آنجا رفته بودم و دل برده بودم كه دل پيدا كنم، ايشان گفت: من به او ايمان
دارم. در اين مدت در قبضه ديگران بود و ائمه جمعه را در سميناري هر سال
آنجا ميآوردند، بيت ايشان در دست اطرافيانش وسيلهاي براي قدرت ايشان، علم
ايشان، اجتهاد ايشان شده بود، وسيلهاي براي پياده كردن يك هدفهاي
انحرافي كه امام ميدانست، يك عده معدودي ميدانستند كه آخرش چه چيز است كه
اگر ادامه پيدا ميكرد، رئيسجمهوري ما مهدي هاشمي بود و خود او را هم،
بعد از اينكه به هدف ميرسيدند نابود ميكرد، مطلب اين بود.
تلاش امام خميني در اصلاح ايشاناين
مطلب را امام فهميد و قبلاً هم ميفهميد، با اطلاعي كه من دارم، مدتها
تلاش كرد كه ايشان را از بين اطرافيان ناصالح جدا كند، يك وقت در آنجا من
با ايشان تنها بودم، گفتم: اگر من به جاي شما بودم، از اين بيت بيرون
ميآمدم؛ همچنانكه مار از پوست خودش بيرون ميآيد، جاي ديگر ميرفتم و
آنجا شروع به فعاليت ميكردم. ولي گوش نداد، امام هم با آن قدرت، با آن
سياست، با آن ايمان كامل، با آن بينش كامل كه يك انسان كاملالحقيقه بود،
تمام انسان بود، يك آقايي گفته بود من در دنيا دو انسان و نصف ديدم، اگر
امام را ميديد ميگفت سه انسان و نصف ديدم با همه اين زحمات ابتدا زير
پردهاي و بعداً آشكار نتوانست ايشان را از اطراف خودش جدا كند. بعضي از
نامهها را اگر مطالعه كنيد، خواهيد فهميد.
علناً هرچه كرد و گفت:
از اين طرف جدا شود، عوض اينكه بپذيرد در همان اواخر عمر امام عليه امام
شروع به فعاليت كرد، علناً مخالفت كرد. چه مخالفتهايي، نامههايي به
بعضيها نوشت، به دست من داد و گفت: به فلان آقا اين نامه را بده،
نميخواستم بدهم، ميگفت حالا ما رفيقيم ببر بده. چيزهايي كه امام فرموده
بود: اين كار را بكنيد، اين واجب است، اين لازم است. به او نوشت كه اين كار
خلاف شرع بين است، چنين چيزهايي شد.
ائمه جمعه آمدند، خدا ميداند
كه از اجتماع ائمه جمعه در آن بيت كه من هم جزو ائمه جمعه بودم، چه
سوءاستفادههاي شخصي به نام ايشان در اين مملكت انجام شد. من هروقت آنجا
ميرفتم با ناراحتي بيرون ميآمدم، مدتها يك چيزي ميگفتم، چون با خود
ايشان رفيق بودم، ايشان نميتوانست. يك روز آقاي رسولي محلاتي با آقاي
توسلي- آقاي توسلي را ترديد دارم يا او يا يكي از اطرافيان خاص امام بود-
منزل ما آمدند. گفتم: آقاي رسولي برويد به همه جا بگوييد به خود امام هم
بگوييد كه من تا حال هروقت به خانه اين آقا رفتم يك كلاه به سر من رفت، يك
كلاه به سر ائمه جمعه رفت، درباره اينكه چه اهدافي را به اسم اين مرد دارند
پياده ميكنند. آنها هم رفتند و به امام گفتند، بعد حاج احمدآقا را
فرستادند كه به من پيغام داد فلان، و من به هيچكس تا حال نگفتهام. الآن
قضايا ظاهر شده است. من يكياش را خدمتتان عرض ميكنم.
بعد كه حاج
احمدآقا تشريف آوردند گفتند: امام ميفرمايد كه فلاني نصيحت و حرفي دارد،
بيايد به من بگويد، حاج احمد آقا گفت: هروقت كار داشته باشيد، من ميروم
حرفت را به من بگو برسانم، نميخواستم از كسي شكايت كنم، ميخواستم بگويم
قضيه اينجور است و البته امام مسئله را ميدانست. يك روز با هيئتي مربوط
به يكي از نهادهاي قم كه الآن هم نهاد خوبي است، نزد امام رفتيم. ايشان از
اين مطلب اظهار ناراحتي كرد كه چندين مدرسه طلاب هم روي برنامه خاص مهدي
هاشمي تربيت ميشد، امام هم توجه داشت. بعد امام اين عبارت را فرمود: شما
در اين قسمت نظر بدهيد و حركت كنيد من تابع شما هستم. يك آقاي ديگر كه آنجا
كار ميكند، ميگفت: هرچه بتوانيد به امام تحميل كنيد، بخواهيد كارتان را
انجام بدهد، براي اينكه امام ناچار است و غير از اين آقا كسي را براي رهبري
پيدا نميكند، هرچه از طرف ايشان اقدام بشود، چاره ندارد و عمل ميكند.
اين راجع به معرفي اجمالي قضيه بود.
اما
اينكه سخنراني چه بود؟ اغلب شما الحمدلله شايد در قسمت سياست بهتر از من
هستيد، من در كل هميشه مشغول كارهاي شخصي هستم، درصدد اين هستم كه يك زاد و
توشهاي براي رفتن تهيه كنم. اصلاً محال است كه يك چنين چيزهايي را به
عنوان غرض و مرض به كسي بگويم. هركس خيال كند كه من به عنوان غرض خاصي اين
حرفها را ميزنم، گناه كرده است من او را بخشيدم.
اين شخص در اين
سخنراني كوتاه و مختصر راجع به توهين از رهبري و رهبريت اشكال در مرجعيتش،
اشكال در ولايتش، اشكال در توهين به ائمه جمعه، توهين به قضات، توهين به
وزير كشور، توهين به عده زيادي از خبرگان، از قاضيها، كه در توهين از
اينها هيچ سنگ كمي نگذاشته است.
سعه صدر حكومت اسلامي در برخورد با عامل اين توطئهدر
دنياي امروز هر كه به قدرت رسيد، يا از سابق در قدرت بود، اگر حس كند كه
يك مخالف اصلي و ريشهاي دارد، به لطايفالحيل و زود هركسي باشيد پدرش،
پسرش، برادرش را نابود ميكند، اين رحمانيت و رحيميت اسلامي است كه با
مخالفين رفتار بدي نشده است. ما ميدانيم كه در اين مملكت چه قلمهايي عليه
ملت و اسلامي هست. اما رحمانيت اسلام تقاضا ميكند كه چيزي گفته نشود.
به
توهينهاي او كار ندارم كه گفت: همه ائمه جمعه، حقوقبگير هستند، درصورتي
كه من ميدانم ائمه جمعه چقدر حقوق ميگيرند. اولاً يكي از ائمه جمعه من
هستم. يك ريال حقوق نميگيرم بلكه بخش زيادي از كيسهام (چون امام جمعه
هستم، اينقدر مشتري برايم پيدا شده است) ميدهم كه اگر دخل و خرجش را حساب
كنيد مثلاً اگر ماهي صد تومان درآمد داشته باشم، بايد هزارتومان خرج كنم و
از همه هم شرمندهام. ساير ائمه جمعه، بيست تومان، شما طلبهها هم بيست
تومان حقوق ميگيريد، در صورتي كه آن امام جمعه چندصد نفري مشتري دارد و
همه ناله ميكنند. بابا ما امام جمعه شديم والله از مردم خجل هستيم، از
مردم شرمندهايم. شما اينها را متهم كنيد به اينكه اينها حقوقبگير
هستند، اين واقعاً بيانصافي است! آدم بايد در سخنش انصاف داشته باشد!
تحريك
كردن رئيسجمهوري به اين نحو عليه رهبري كه بيست ميليون، بيست و دو ميليون
به شما رأي دادند، شما بگوييد كه «آقا من اين قدر رأي دارم در برابر شما،
تو نميگذاري من كار كنم، اين شما و اين رياست جمهوري، نميگذارند وزراي من
كار كنند، من هم خداحافظ، مردم، اين آقا نميگذارد من كار كنم، خداحافظ»،
اين تحريك بزرگي است، اين ضايع كردن انقلاب است، اين خراب كردن انقلاب است،
اين صحيح نيست والله اين در مملكت مفسده است. آقايان خيال ميكنيد رهبر
عوض كردن شوخي است، تا مملكت يك انقلاب شديد ايجاد نكند و دشمنان انقلاب
استفاده كامل نبرند، مگر ميشود رهبر عوض كرد؟! اين آقا را عليه رهبر تحريك
كند كه بگو من مستقل هستم و بيارتباط با تو كار ميكنم، اگر نميگذاري
خداحافظ، اين بد تحريكي است، انصافاً اين تحريك، بيانصافي است.
از
آن طرف ميگويد «اين بيست و دوميليون به رياست جمهوري من رأي دادند آقاي
رئيسجمهوري به رهبر بگو اينها همه به تو گفتند: نه، بيست ميليون انسان به
تو گفتند: نه». آيا آدم صحيح است كه اينجوري بگويد! آيا اينها كه رأي
دادند به رهبر گفتهاند: نه، يك عده معدودي از اينها فهميدند كه رهبر ميلش
به كدام طرف است، مردم چه ميدانند رهبر به كدام مايل است؟
تازه
رهبر ميگويد ميل من را چهكار داريد؟ من دارم به تو دست ميدهم به هريك از
اين رئيسجمهورها رأي بدهي كاملاً با او همكار هستم و مردم به اين
استناد اعتماد كردند و رأي دادند. نه اينكه همه گفتند: نه! به مردم اين
نسبت را ندهيد كه چون بيست ميليون نفر رأي داده است، پس بيست ميليون به
رهبر «نه» گفتند، اين بيانصافي است. بيشتر آنها به اين جهت رأي دادند كه
رهبر گفته است: هيچكدام هاشمي نميشود، اما به هر يك از اينها رأي داديد
من ميپذيرم و با او همكاري ميكنم. به اين رأي رهبر، اعتماد كردند. پس
معنايش اين نيست كه نسبت به همه بگويد: نه، بالاخره چنين توهيناتي در خارج
انجام گرفته است.
عدم التزام ايشان به قانون اساسيمعلوم
ميشود ايشان به اصطلاح سنگ تمام را در تمام جهان، گذاشته است و مطالبي
گفته است كه برخلاف قانون اساسي براي رهبر وظيفه تعيين كرده است، برخلاف
قانون اساسي كه خودش هم اين قانون را در جلسهاش و در شورايش شركت داشته
است و امضا كرده است، حرف زده است.
به هر حال ما راضي نبوديم
ايشان چنين چيزي بگويد، خودش را اين جور ساقط كند. آن موضعي كه امام نوشته
بود: بنشين در حوزه كارت را بكن، او كه درس ميداد، خودش را اينجور ساقط
كند، اين همه ضرر به خودش و به مملكت و انقلاب بزند. من نميدانم اين فكر
را خودش در خانه توليد كرد و زائيد و اخبار كرد يا نه، گاهگاهي يك دستهاي
مرموز كثيفي وارد حوزه ميشود، با جيب خالي وارد حوزه ميشوند با جيب پر
از حوزه بيرون ميآيند، شايد از همين راه باشد، علم ندارم ولي احتمال خيلي
قوي ميدهم كه اينجور باشد.»