حجتالاسلام قرائتي با تأكيد بر قرائت زيارت متقن و معتبر «امين الله»
گفت: «امين بودن» ويژگي لازم حاكم اسلامي و عنوان «اميرالمؤمنين» تنها
مخصوص امام علي عليهالسلام است.
به گزارش خبرنگار آيين و انديشه فارس، حجتالاسلام والمسلمين محسن قرائتي
از مفسران قرآن و از مبلغان موفق اسلامي، بيش از 30 سال است كه به تدريس
علوم و معارف قرآني با زباني شيرين و همهفهم ميپردازد.
برنامه تلويزيوني حجتالاسلام قرائتي با عنوان «درسهايي از قرآن» پنجشنبه
هر هفته پس از خبر ساعت 19 از شبكه اول سيما پخش ميشود كه تكرار آن
روزهاي جمعه ساعت 14:30 از شبكه سيماي قرآن مشاهده است.
با توجه به استقبال فراوان مخاطبان از برنامه «درسهايي از قرآن»، متن
كامل هر برنامه را كه توسط پايگاه اينترنتي آن منتشر ميشود؛ براي استفاده
علاقهمندان قرار ميدهيم.
متن كامل سخنان حجتالاسلام قرائتي با موضوع «امام علي (ع) و زيارت
امينالله» در بخش اول آن در تاريخ 27 آبانماه 1389 پخش شد و بخش دوم آن
امشب از شبكه اول سيما پخش ميشود، در پي ميآيد:
بسم الله الرحمن الرحيم
الهي انطقني بالهدي والهمني التقوي
بحث ما چون پخشش زماني است كه با عيد غدير مناسبت دارد، من هم در اين سي
سال سي تا غدير با بيانهاي مختلف گفتم، امسال فكر كرديم چه بگوييم؟ فكر
كرديم كه يكي از زيارتهاي اميرالمؤمنين به نام زيارت «امينالله» را
تحليل كنيم.
ما طبق قرآن معتقد هستيم ائمه ما زنده هستند، شهيد زنده است و به زنده كه
سلام ميكني قرآن ميگويد: «فَحَيُّوا بِأَحْسَن» (نساء/86) او جوابي
گرمتر ميدهد. پس شما هم از همينجا يك سلامي به اميرالمؤمنين بدهيد؛
«السلام عليك يا اميرالمؤمنين، السلام عليك يا امين الله في ارضه».
ميخواهم زيارت امينالله را تحليل كنم. آن مقداري كه من اطلاع دارم.
پس موضوع: زيارت اميرالمؤمنين (ع)، زيارت امينالله.
* «اميرالمؤمنين» عنوان مخصوص امام علي (ع)
يك نكته بگويم. بعضيها مينويسند: اميرالمؤمنين (ع). در حالي كه حديث
داريم اگر كسي بنويسد: (عليه السلام) تا مادامي كه اين كلمه روي كاغذ است
برايش ثواب مينويسند. چرا خودمان را محروم ميكنيم؟ اميرالمؤمنين هم لقبي
است كه منحصر به شخص حضرت علي است. زيارت امينالله هم يك صفحه تقريباً
بيشتر نيست و در ميان همه زيارتنامهها به قول علامه مجلسي (ره) «اصح»
يعني صحيحترين و به قول شيخ عباس قمي (ره) در مفاتيحالجنان «در نهايت
اعتبار» است. يعني خيلي زيارت قوي است.
امتياز زيارت امينالله اين است كه براي هر امامي هر زماني ميشود خواند.
يعني در هر زمان براي هر امام، بهترين زيارت، در عين حال خيلي كوتاه و يك
صفحه. و اين زيارت خيلي حرف دارد. اولين جملهاش اين است كه ميگوييم:
«السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ الله»، شما امين خدا هستيد. آدم وقتي در
مقابل اميرالمؤمنين ميايستد، ميگويد: يا اميرالمؤمنين من در حد يك
بزغاله، امين نيستم. اگر يك بزغاله به من بدهند، بگويند: تقسيم كن،
كبابياش را براي خودم برميدارم. يعني من در تقسيم يك بزغاله امانت
ندارم. يك چيزي به من بسپارند، بگويند: اين ماشين را بگير. بتوانيم از اين
ماشين سوء استفاده كنيم، سوء استفاده ميكنيم. يك خانه به ما دادند،
بگويند: در آن بخواب تا ما دو سه روزي برگرديم، از اين خانهي خالي سوء
استفاده ميكنيم. يك موتوري گير ما بيايد، از آن سوء استفاده ميكنيم. ولي
شما چه؟ امينالله! در وحي امين هستيد. در افكار الهي امين هستيد. در
بيتالمال امين هستيد. در مقام امين هستيد. سوء استفاده نميكنيد. اين
قصهي گردنبند را شنيديد. باز هم بشنويد.
* امين بودن، ويژگي لازم حاكم اسلامي
دختر عليبن ابيطالب نزد خزينهدار آمد. گفت: عيد قربان يا عيد فطر
است. اين گردنبند را به من بده شب عيد من گردن كنم. خودم هم ضامن ميشوم.
تو هم ضامن شو كه اگر گم شد من ضامن هستم. حضرت ديد گردنبند گردن دخترش
است. گفت: از كجا آوردي؟ گفت: عاريه كردم ولي ضامن هستم، هم خودم و هم
مثلاً خزينهدار. فرمود: همه زنهاي مدينه يك چنين گردنبندي دارند؟
فرمود: نه! گفت: تو هم برگردان. خزينهدار را خواست. گفت: آقا دختر علي
است. ضامن است. من كه به او نبخشيدم. براي يك ساعت، دو ساعت. فرمود: دختر
علي با بقيه فرق نميكند.
يك بار قنبر از بيتالمال مقداري طلا و نقره آورد. حضرت فرمود: چرا خانهي
من آوردي؟ اينها را ببريد و بفروشيد و به فقرا بدهيد. الله اكبر!
اموالي بود. غذا و گندمي، چيزي بود در ظرفهايي بود، حضرت براي اينكه
تقسيم كار بكند، كوفه را به هفت منطقه تقسيم كرده بود. براي هر منطقه يك
سرگروه. سرگروهها آمدند. انبار را بر هفت تقسيم كرد. به سرگروهها داد
گفت: برويد تقسيم كنيد. وقتي ميخواست برود، ديد در يكي از اين ظرفها يك
قطعه نان است، اضافه. دوباره هفت نفر را خواست. اين نان را تقسيم بر هفت
كرد. بعد هم دو ركعت نماز خواند. شما نگاه كنيد الآن با بيتالمال چه
ميشود؟
ما همينطور ميگوييم: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ الله»، سلام بر تو
اي كسي كه امين هستي! بله، خوب اين را ميگوييم: رد شويم. امين هستي يعني
چه؟ يك حرفي را ميزنند، ميگويند: نگو. صد جا ميگويي. يك عكسي را از كسي
دارد. آبرويش را ميريزد. چرا منتشر ميكني؟ مگر تو امين نيستي؟ مگر تو
امين نيستي؟ اينها مسائل مهمي است كه ما بايد در امانت يك مقداري دقت
كنيم.
صاحب مفاتيح «حاج شيخ عباس قمي»، كتابي را قرض كرده بود. اين وسط كه
مطالعه ميكرد از دنيا رفت. شب به خواب پسرش آمد، كه من اين كتاب را از
فلاني گرفتم. يادم رفت يعني نتوانستم به او بدهم. برو كتابخانه، علامت اين
كتاب اين است؛ مثلاً جلدش چنين و چنان است. با اين نشانيها بردار و به
صاحبش بده. پسرش گفت: من رفتم كتاب را پيدا كردم. طبق خوابي كه از پدرم
ديده بودم، داشتم ميرفتم به او بدهم. لب در خانه پايم پيچ خورد، افتادم و
كتاب زخمي شد. يك خرده فوتش كردم و تميزش كردم و رفتم به صاحبش دادم.
دوباره پدرم به خوابم آمد. گفت: كتاب، لب در افتاد زخمي شد. برو يا پولش
را بده. يا عذرخواهي كن. امينالله! شما امين هستيد بر اسرار، بر اموال،
بر منصب، جالب اين است كه آن گردنبند را فرمود: همين امروز! فردا نه! همين
امروز برگردان.
«السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرالمؤمنين»، كه گفتيم اميرالمؤمنين خاص
حضرت علي است. «أَشْهَدُ أَنَّكَ جَاهَدْتَ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِه»
من يك بحثي دارم. يك صلواتي بفرستيد.
* گذشت از همه چيز در راه خدا
حدود 30 مورد گذشت داريم. گذشت از جان، گذشت از مال، گذشت از عنوان،
گذشت از فرزند، گذشت از همسر، گذشت از آبرو، گذشت از خواب، از رفاه، از
شهوت، گذشت از وطن، از ثروت، گذشت از حمد و ثنا، گذشت از فاميل، گذشت از
انتقام، گذشت از شكم، گذشت از سرزنش، گذشت از شكنجه و اذيت، گذشت از دوست،
گذشت از دشمن، گذشت از تهمت، گذشت از هيجانها، گذشت از افتخار، گذشت از
فتنهها و تفرقهها، اينها را همه نوشتم. گذشت از نفس، گذشت از بلند
پروازي و ... تمام اينها هم آيه و حديث دارد. اميرالمؤمنين از همه چيز
گذشت. خودتان ميدانيد. من فقط اشاره ميكنم.
وقتي به خانهي پيغمبر ريختند، پيغمبر را بكشند، حضرت علي جاي او خوابيد.
يعني گذشت از جان. حضرت زهرا شهيد شد، يعني گذشت از همسر. بچههايش شهيد
شدند، گذشت از فرزند. از شكم گذشت، سير نخورد. از وطن گذشت، هجرت كرد. از
دشمن گذشت، آب دهان به او پرت كردند رفت قدم زد كه هيجاني نشود. در عمرمان
از چه چيزي گذشتيم؟ يك كاغذ برداريد بنويسيد، تا به حال از چه گذشتهايد؟
يكبار شده عصباني شويد، فحش ندهيد؟ آقا غيبت تو را كردند. حلال است. غلط
كرده! بابا! او را ببخش. غيبت كرده كه كرده ديگر. حالا همين كه آمده به
شما ميگويد: غيبت كردم ديگر او را ببخش. گذشت از خواب. ما نماز صبحمان در
مساجد خلوت است. از خواب دل نميكنيم. پدر آمد بچهاش را صدا زد گفت: بلند
شو، آفتاب درآمد. گفت: من خوابم ميآيد. بلكه خورشيد دلش بخواهد سحر
دربيايد. من ميخواهم بخوابم. گذشت از خواب. يك شكل را در خيابان ميبينيم
حاضر نيستيم دل بكنيم. همينطور نگاهش ميكنيم تا در جوي بيافتيم. (خنده
حضار) يعني از يك نگاه نميگذريم. از شكم نميگذريم. غذا خوشمزه باشد
ميخوريم، «حَتَّى إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُوم» در عمرمان از چه چيزي
گذشتيم؟ «أَشْهَدُ أَنَّكَ جَاهَدْتَ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِه»
* دقت در تقسيم بيتالمال
حضرت امير(ع) بيتالمال را تقسيم ميكرد. شخصي به نام عاصم يك پيرمردي
بود. از كار افتاده بود. عيالوار بود. آمد گفت: آقا خرج من سنگين است.
بيتالمال هم كه شما دستتان است. يك چيزي به ما بده. حضرت فرمود: به خدا
قسم، اين اموال را نه من جان كندهام پيدا كردم و نه به من ارث رسيده است.
اينها امانت است و من نگهدار آن هستم. نميتوانم يك ريال از اين پول را
به تو بدهم. بعد فرمود: مردم! پيرمرد است، عيالوار است، از كار افتاده
است. كمكش كنيد. شما كمكش بكنيد.
الآن مقام معظم رهبري، افرادي ميآيند مثلاً خمس به او بدهند. ميگويند:
آقا اين خمس سهم امام است. ولي فلاني هم خيلي فقير است. چنين و چنان است.
فرض كنيد مثلاً دو ميليون سهم امام برده، آنوقت ناله ميكند، فلاني فقير
است، فقير است. چنين و چنان است. ميگويد: اين پول موردش اين نيست كه تو
ميگويي. اگر فقير است، مثلاً به كميتهي امداد معرفياش ميكند. به
يكجايي و ميگويد: از آنجا به او بدهيد. اين پول را نميتوانم به شما
بدهم.
اميرالمؤمنين فرمود: مردم! اين پيرمرد است و از كار افتاده است. فقير است.
كمكش بكنيد اما من نميتوانم از اين كمك كنم. اگر گفتند: شكر وقف عاشورا
است. شما تاسوعا حق نداري شربت بدهي. احتياطش اين است. اگر پول داديم به
يك جايي كه مثلاً فيزيك بخوانيم. استاد شيمي نميتواند اين را بگيرد. پول
داديم براي اينكه ليسانس شويم. ميشود با اين پول مثلاً كار ديگري كرد؟ من
پول دادم براي اين كار. مُهر اين مسجد را در مسجد ديگري نماز بخواني باطل
است. خودكار بانك ملي را بانك صادرات ببري، تخلف اداري حساب ميشود.
هرچيزي همان كه گفتم. حالا يا حق، يا باطل.
يك كسي در مشهد وقف كرده كه روز تولد امام حسين، انواع ميوههايي كه پيدا
ميشود بخريد، به پولدارترين آدمهاي مشهد بدهيد بخورند. حالا گاهي هم
تابستان، مشهد... 20 رقم ميوه! ميگويد: بايد بيست رقم را بخريد، بعد هم
نگاه كنيد در مشهد پولدارترين آدمها چه كساني هستند؟ نوشتند به حضرت امام
كه بابا يك چنين وقفي است. فرمود: هرطور وقف كرده، همانطور عمل كنيد. اين
لابد يك چيزي در ذهنش بوده ميخواسته پولدارها هم به اسم امام حسين يك
شكمي از عزا دربياورند. نيتش اين بوده. نميشود گفت: بابا حالا اينجا
دارد، به كس ديگري بدهيم.
"أَشْهَدُ أَنَّكَ جَاهَدْتَ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِه " جهاد كردي. در
جنگ احد قهرمان، در جنگ بدر قهرمان. در جنگ احزاب قهرمان. در جنگ خيبر
قهرمان. در جنگ حنين قهرمان. در جنگ ذات الثلاثه، در جنگ با يهوديان بني
نظير، بني مصطلق، در جنگ جمل، صفين، نهروان، اينها را بخواهيم يكي يكي
بگوييم شايد حوصلهي شما نرسد. در همهي جبههها نفر اول. "أَشْهَدُ
أَنَّكَ جَاهَدْتَ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِه ".
* صبر و پايداري امام علي عليهالسلام در مشكلات
"وَ عَمِلْتَ بِكِتَابِه " به قرآن عمل كردي. اگر بحث ايمان بود، اول
كسي هستي كه ايمان آوردي. اگر بحث هجرت بود، هجرت كردي. اگر اذيت بود. صبر
كردي. "وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ " (بقره/155) حضرت علي(ع) اميرالمؤمنين
فرمود: 25 سال صبر كردم، مثل كسي كه تيغ در چشمش و استخوان در گلويش است.
مظلومترين فرد هستي حضرت علي است. "أَوَّلُ مَظْلُوم " ببين مردم دو تا
شاهد داشته باشند، در دادگستري حقشان را ميگيرند. حضرت امير تقريباً صد
هزار تا شاهد در غدير خم داشت و نتوانست حقش را بگيرد. كسي با دو شاهد حقش
را ميگيرد. با صد هزار شاهد نتوانست حقش را بگيرد. آخر يك قهرمان، قهرمان
عرب و عجم، در خانه نشسته مثلاً زنش كتك ميخورد. آنوقت بايد همينطور نگاه
كند. آن هم چه زني! زن حامله! دختر پيغمبر! روبروي علي و روبروي بچهها!
خيلي سخت است. خيلي سخت است.در همهي چيزها، در ايثار، اخلاص، قضاوت،
نماز، كمك به فقرا، امري در قرآن نيست مگر اينكه اميرالمؤمنين به آن عمل
كرد. حتي يك آيههايي هست، روي كرهي زمين فقط خود علي به آن عمل كرده
است. نه قبل از حضرت امير كسي به آن عمل كرد، نه بعد از حضرت امير.
ميآمدند تنگ گوش پيامبر، تنگ گوشي نجوا ميكردند. پچ پچ ميكردند. اين
ميرفت، او ميرفت، اين ميآمد. پيغمبر خسته شد. "وَ إِنَّكَ لَعَلى
خُلُقٍ عَظيمٍ " (قلم/4) آيه نازل شد هركس ميخواهد با پيغمبر خصوصي
ملاقات كند، يك درهم صدقه بدهد. تا ديدند پولي شد و بليطي شد، فرار كردند.
گفتند: غرض عرض سلام بود. بعضيها هستند آخوند مفت ميبينند ميگويند:
استخاره كن. (خنده حضار) خوب پيغمبر مفت است، تنگ گوشي! تا آيه نازل شد
هركس ميخواهد در گوشي با پيغمبر صحبت كند، صدقه بدهد. تا ديدند پولي شد
فرار كردند. حضرت امير هر وقت سؤال داشت ميرفت يك درهم ميداد، يك سؤال
ميكرد. دومرتبه يك سؤال ديگر پيش ميآمد باز ميرفت يك درهم ميداد. چند
بار مرتب درهم داد، آيه نازل شد، كه آن حكم فسخ شد. من ميخواستم امتحان
كنم. ببينم شما عاشق علم هستيد؟ يا عاشق علم نيستيد. فقط يكنفر بود كه پول
داد و درس خواند. البته حالا دانشگاه آزاد هم هست. دانشگاه پيام... آن هم
پول ميگيرد؟ ديگر غير انتفاعي... الآن كه ديگر خيلي جاها پولي شده است.
تنها آيهاي كه، آيه نازل شده "أَ أَشْفَقْتُمْ " ترسيديد! "أَنْ
تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقات " (مجادله/13) ترسيديد كه
وقتي ميخواهيد با پيغمبر نجوا كنيد شكم يك فقيري را هم سير كنيد.
* رسيدگي به محرومان به صورت ناشناس
"وَ عَمِلْتَ بِكِتَابِه " يا علي، به همهي دستورات قرآن عمل كردي.
"يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهار " (بقره/274) جالب هم
اين است كه حضرت علي صورتش را ميپوشاند و فقط چشمهايش بيرون بود. كه
مردم شكمشان سير شود و بله قربانگو هم بار نيايند. آخر گاهي وقتها آدم يك
كمكي ميكند و بعد هم اسمش را مينويسد. كه اينجانب محسن قرائتي اين سطل
زباله را وقف اين خيابان كرد. بر پدر و مادر كسي كه ته سيگار بياندازد
لعنت! (خنده حضار) هم اسمش را مينويسد، هم به همه مردم فحش ميدهد. چه
خبر است؟ يك سطل زباله وقف اين خيابان كرده است. خوبياش اين است كه اگر
وقف ميكنيم ننويسيم. اگر ننويسيم ميماند. بنويسيم پاك ميشود. بنويسيم
پاك ميشود.
يك مسابقهي قرآني بود. يك تاجري جوايزش را داد. گفتند: اجازه ميدهيد در روزنامه بنويسيم؟ گفت: شما بنويسيد خدا پاك خواهد كرد.
ما يك وقتي ديديم جمكران دانشجوها و دبيرستانيها، نسل نو جمكران مي آيند
و هواي قم داغ و آب قم شور و ... از جمكران خاطرهي خوشي در ذهن بچهها
نميماند. فكر كرديم يك سالن بسازيم، كنار مسجد جمكران كه اينهايي كه از
راه دور ميآيند در اين سالن يك آبي به صورتشان بريزند. يك چاي، شربتي
بخورند. يك خرده مثل سر حمام آماده شوند و بعد در حمام بروند. يك سالن
بسازيم. شخصي آمد، شش، هفت ميليارد تومان خرج كرد. يك جايي ساخت كه حدود
هشتصد تا دانشجو جا دارد. الآن بهترين ساختمان، يا از بهترين ساختمانهاي
استان قم آنجاست. در اين چند ماه بالاي صد هزار دانشجو آمده و رفته است. و
باني هم خودش را به ما معرفي نكرد. با اينكه مؤسس اين حركت من بودم. با
اينكه من مؤسس بودم، به آن رابط گفته بود من راضي نيستم قرائتي بداند من
چه كسي هستم. هفت ميليون تومان براي امام زمان(ع) خرج كرد. نه خمس، نه سهم
امام، نه پول دولت. هفت ميليون... ميليارد... گفتم ميليون؟ هفت ميليارد.
هفت ميليارد خرج كرد و اسمش را به من نگفت. و آدمهايي هستند كه اگر
اسمشان را نگويي ناراحت ميشوند. من دو تا آدم سراغ دارم. يك آدم سراغ
دارم كه بيست سال است به من كمك ميكند. هروقت وقت داشت. گاهي هم
نميتواند كمك كند. اگر وقت داشته باشد، مثلاً به او ميگويم يك چنين بحثي
دارم كمك ميكند. يكبار من اسمش را در تلويزيون بردم، شب تا صبح از غصه
خوابش نبرد. گفتم: فلاني به من كمك كرده است. آدم هم هست يك حديث در مكه
به من گفت؛ من در تلويزيون گفتم، گفتم: يكي از آقايان در مكه گفت. گفت:
چرا نگفتي آن آقا كه بود؟ بايد بگويي من بودم. يعني آدم هست كه اگر يك
حديث بگويد، توقع دارد تمام ايران اسمش را بشنوند. آدم هم هست بيست سال
كار ميكند، و ميگويد: نميخواهم.
حالا حضرت عباسي اگر به ما مدرك ندهند، درس ميخوانيم؟ بگويند: استاد
استاد است. شما هم شاگرد هستي. درستان را بخوانيد. اما مدرك نيست. ما گاهي
هم كه سراغ قرآن ميآييم براي پايان نامه است. من خيلي ناراحت ميشوم از
بعضي از دوستان. ميآيند ميگويند: حاج آقا! ما ميخواهيم يك پايان نامه
براي فوق ليسانس و دكترا بنويسيم. يك موضوع قرآني بگو تحقيق كنيم. نگاهش
ميكنم ميگويم: در عمرت سراغ قرآن نيامدي. حالا هم كه آمدي براي خودت
آمدي. براي پايان نامهات آمدي. كار نداري كه خالق چه گفته است. وظيفهات
چيست؟ نميخواهي با نور قرآن منوّر شوي؟ نميخواهي با قرآن هدايت شوي.
"ذلِكَ الْكِتابُ... هُدى لِلْمُتَّقين " (بقره/2) گفته: "هُدي " شما
"ذلك الكتاب " پايان نامهات! ديگر "هُدي " نيست. براي هدايت، براي نور
نيامدي. ما خط را گم كرديم. و روز به روز هم بر گمشدهها اضافه ميشود.
بدون پول كار نميكنيم. مثل بعضي از مردهشورهاي قديم. كه اگر مرده چاق
است، كيلويي ميشويند. اگر بلند است متري ميشويند. بچه را عددي ميشويند.
اگر پايان نامه و مدرك بود درس ميخوانيم. نبود، درس نميخوانيم.
حضرت امير تمام عمرش خالص بوده است. شما اگر ميخواهي حضرت علي را
بشناسيد، حالا به مناسبت عيد غدير بد نيست، براي علي شناسي اميرالمؤمنين
را بشناسيم. شبها هزار ركعت نماز با توجه ميخواند. در عمرمان يك ركعت
نماز با توجه ميتوانيم بخوانيم؟ يعني او هفتاد سال، شما يك ركعت نماز با
توجه بخوان. هر شبي هزار ركعت. اين فقط نمازش. حالا شجاعت و اخلاص و ايثار
و همهي كمالاتش را كنار بگذار. فقط نماز علي، نماز ما. ما يك ميلياردم او
فقط در نماز هستيم؟! "وَ عَمِلْتَ بِكِتَابِهِ وَ اتَّبَعْتَ سُنَّةَ
نَبِيِّهِ "
* پيروي از امام علي عليهالسلام و ولايت آن حضرت
چون آدم وقتي كسي را دوست داشته باشد دنبالش ميرود. ولايت علي هم در
خانقاه نيست. در ذكر و ورد نيست. آخر بعضيها ميگويند: شيعه علي هستيم
اما در خانقاه و مسجد و ذكر و ورد و علي جويم، علي پويم، علي مولاي
درويشان، ببين حضرت علي در جبهه بود. بلند شو برو جبهه! حضرت علي در مسجد
بود. در باغ كشاورزي ميكرد. باز ما اگر هم به كسي بگوييم: علي،آن علي كه
علي بود، براي ما ترسيم نميكند. خيلي چيزها عوض شده است. خادم مسجد
ميداني چه كساني بودند؟ در قرآن ميگويد: خادم مسجد چهار نفر بودند.
ابراهيم و اسماعيل و زكريا و مريم. الآن شما به نقاشها بگو: عكس يك خادم
را بكش. چه چيزي برايت ميكشد؟ يك پيرمردي كه از كار افتاده است. پير است،
سيگاري است، مريض است، وارفته است. شكل يك آدم ضعيف. شما به هر نقاشي بگو
عكس يك خادم را بكش، خيلي از اينهايي كه بلند ميشوند يك پالتو مشكي
ميپوشند خادم افتخاري امام رضا(ع) ميشوند. ماهي يكبار هم شيفت مي روند.
خوب كار خوبي است. من نميگويم كار بدي است. اما اين آقايي كه افتخاري
خادم امام رضا ميشود، امام رضا به شما نياز ندارد. مثل لولهكشي كنار
اقيانوس اطلس است. آنجا پر از آب است. لولهكشي نميخواهد. شما اگر همين
لباسي كه پوشيدي بپوشي، يك جاروبرقي دست بگيري، بگويند: آقاي وزير، معاون
وزير، فلان تاجر، دارد با جاروبرقي مسجد محله را جارو ميكند. اگر شما اين
كار را كني مسجد محله پر از آدم ميشود. اين پولي كه براي هواپيما ميدهي
بروي مشهد براي شيفت، به فقراي محل بدهي...
يك كسي مرده بود روي قبرش پر از موز بود. گفتند: اين موزها را به خود مرده
ميدادند، نميمرد. (خنده حضار) حالا كه مرده روي قبرش گذاشتند، ما گاهي
هم كه ميخواهيم عبادت كنيم يا در مسجد ورد ميگوييم، به جاي جبهه، و گاهي
هم ممكن است ضد انقلاب هم حرف بزنيم. گاهي ورد ميگوييم. گاهي خانقاه
ميرويم. گاهي نميدانم درويش ميشويم.
علي چه كسي بود؟ به تمام آيات قرآن عمل كرد. ما به چند آيه عمل كرديم؟ كسي
دستش را بالا كند بگويد: من به اين آيه خوب عمل كردم. البته به يك آيه خوب
عمل كرديم. من يكوقت به قرآن نگاه كردم، كدام آيه را خوب عمل كرديم؟ ديدم
اين آيه "كُلُوا " بخوريد.(خنده حضار) اين تنها آيهاي است كه ما به آن
خوب عمل ميكنيم. اما قرآن بعد از "كُلُوا " ميگويد: "وَ اعْمَلُوا
صالِحا " (مؤمنون/51) خوردي، از انرژياش يك عمل صالح. ميگوييم: نه! ديگر
دومياش نه.
يك كسي بچه سيدهاي خوشگل را ميبوسيد. گفتند: گناه است. حرام است. گفت:
آخر اولاد پيغمبر است. يك سيد زشت و كچل آوردند. گفتند: اين هم اولاد
پيغمبر است. گفت: حالا همهي ثوابها را من بكنم. (خنده حضار) اين يكي
براي شما.
* عمل به قرآن و پيروي از سنت پيامبر گرامي اسلام
ما گاهي هم كه سراغ اميرالمؤمنين ميرويم اميرالمؤمنيني كه در زيارت
امينالله است ببينيم چيست؟ "وَ عَمِلْتَ بِكِتَابِه " به تمام كتاب عمل
كردي. "وَ اتَّبَعْتَ سُنَّةَ نَبِيِّه " به تمام دستورات پيغمبر عمل
كردي. "سنّي " ميدانيد يعني چه؟ "سُنّي " يعني كسي كه به سنت عمل كند.
اول سُنّي اميرالمؤمنين است. "وَ اتَّبَعْتَ سُنَّةَ نَبِيِّه " يعني به
سنت پيغمبر عمل كرده است. اگر ما خواسته باشيم ببينيم سنت پيغمبر چيست
بايد ببينيم پيغمبر در غدير خم چه كرده است؟ بايد ببينيم پيغمبر برخوردش
با اميرالمؤمنين چه بود؟ نسبت به فاطمه چه بود؟ پيغمبر چه گفت؟ بنابراين
ما شيعهها سُنّي واقعي هستيم. يعني چه؟ يعني به سنّت پيغمبر عمل ميكنيم.
سُنّي يعني كسي كه به... "وَ اتَّبَعْتَ " در زيارت امينالله ميگوييم:
يا علي! تو سنّي هستي. "وَ اتَّبَعْتَ سُنَّةَ نَبِيِّه " سنّي واقعي كسي
است كه هرچه پيغمبر گفت عمل كند.
پيغمبر فرمود: "مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاه "
(كافي/ج1/ص286) "فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاه "، آنوقت سوار شتر شويم در جنگ
جمل برويم. شمشير بكشيم در صورت اميرالمؤمنين بعد هم بگوييم: سُنّي، سنت
پيغمبر اين است؟ سنت پيغمبر شمشير كشيدن در صورت علي بود؟ يا "مَنْ كُنْتُ
مَوْلَاهُ " بود؟ هركس شيعهي واقعي است، سُنّي واقعي است. و هركس سنّي
واقعي است شيعهي واقعي است. مثل اينكه ميگوييم: هرچه عقل گفت همان را
قرآن گفته است و هرچه قرآن گفت همان را... "ما حكم به العقل حكم به الشرع
" نميشود يك چيزي را عقل قبول كند، شرع رد كند. و نمي شود يك چيزي را
قرآن بگويد، عقل ضد آن را بگويد.
به مناسبت غدير 89 داريم يك نگاهي به زيارت امينالله ميكنيم. البته
فلسفه زيارت را هم به شما بگويم. زيارت يعني بيعت، زيارت يعني در برابر
آينه ايستادن. برويم مقابل آينه بايستيم ببينيم او چيست و ما چه هستيم؟ تو
چه كسي هستي و ما چه كسي هستيم؟ زيارت يعني مزد رسالت دادن. چون پيغمبر
فرمود: من شما را هدايت كردم، مزد من "موّدت في القربي " است. ما كه زيارت
اهل بيت ميرويم، يعني يا رسول خدا آمدم مزد رسالت را بدهم. "مودت في
القربي " است! زيارت يعني نگاه در آينه، زيارت يعني بيعت، زيارت يعني دادن
مزد رسول خدا، زيارت خيلي معنا دارد. و زيارت امام يعني زيارت امام. زيارت
پيغمبر يعني زيارت پيغمبر، مسجد يعني زيارت خدا. مسجد يعني زيارت خدا. ما
اگر از كنار يك امامزاده رد شويم يك سلام ميكنيم. زشت است كسي خانهاش
نزديك مسجد باشد پايش را در مسجد نگذارد. ميگويند: وقت تمام شد.
"وَ أَلْزَمَ أَعْدَاءَكَ الْحُجَّة " يا علي! دشمنان تو فهميدند تو چه
كسي هستي؟ گاهي وقتها كسي نميداند روي اين فرش آيهي قرآن است پايش را
ميگذارد. گاهي ميفهمد آيهي قرآن است، مخصوصاً پايش را ميگذارد. "وَ
أَلْزَمَ أَعْدَاءَكَ الْحُجَّة " يعني حجت بر مردم تمام شد. فهميدند تو
چه كسي هستي.
"انَّما " يعني فقط. "إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ
الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ
هُمْ راكِعُونَ " (مائده/55) "اِنَّما " يعني فقط ولي شما خدا و رسول است
و آن كسي كه در ركوع انگشتر را داد. گاهي ميگويند: چرا اسم علي در قرآن
نيست؟ خوب اسم علي نيست، اسم كس ديگر هم نيست. گاهي ميگويند: خوب فلاني
را انتخاب كرديم. خوب انتخاب كنيد. آيا همهي كمالات قرآن را در نظر
گرفتيد؟ بياييد هرچه كمال در قرآن هست، هرچه كمال در قرآن هست را بياوريد.
صبر، ايمان، اخلاص، شهامت، شجاعت، نماز، ايثار،... تمام كمالاتي كه در
قرآن است بياييد بنويسيد، بعد ببينيم بين اصحاب پيغمبر چه كسي اين كمالات
را از اميرالمؤمنين بيشتر دارد؟ اسم علي نيست، اسم كس ديگري هم نيست. تازه
اگر اسم علي بود خوب نبود. اگر مثلاً رهبر انقلاب بگويد به فلان شخص رأي
بدهيد. اينكه خوب نيست. بايد بگويد: به كسي رأي بدهيد، كه داراي اينچنين،
اينچنين، اينچنين... يعني كمالاتي را بگويد كه خود مردم بروند او را پيدا
كنند. من اگر بگويم: من فلاني را دوست دارم. ميگويند: خيلي خوب حالا اين
به هر دليلي شامش داده، پول بستنياش را داده، لابد حالا... به هر دليل
دوستش دارد. اما اگر بگويم كسي را دوست دارم كه 1- نمازش را اول وقت
ميخواند. درسش بهترين است. ادبش نسبت به استاد، نسبت به پدر و مادر،
تواضع، اخلاق، بهداشت، كمالات را بگويم خودتان برويد پيدا كنيد. وليّ شما
كسي است كه در ركوع انگشتر داد. برويد ببينيد چه كسي انگشتر داد؟
"وَ أَلْزَمَ أَعْدَاءَكَ الْحُجَّة مَعَ مَا لَكَ مِنَ الْحُجَجِ
الْبَالِغَة "، "مَعَ مَا لَكَ " يك كلمهي "لك " اينجا داريم. سه تا "لك
" داريم. لطيف است. "لك " يعني فقط براي تو است. يكجا داريم "نافِلَةً
لَك " (اسراء/79) يعني نماز شب فقط بر پيغمبر، بر تو واجب است. بر مردم
نماز شب مستحب است. اما اين "نافِلَةً لَك " يعني براي تو واجب است. يكجا
داريم اگر يك خانمي آمد به پيغمبر گفت: من ميخواهم خودم را به تو هبه
كنم. اين هم ميگويند جايز است. "خالِصَةً لَك " (احزاب/50) يكجا هم در
زيارت امين الله داريم كه "مَعَ مَا لَكَ "، "مَعَ مَا لَكَ مِنَ
الْحُجَجِ الْبَالِغَة "، منتها نماز شبي كه مخصوص پيغمبر است، هرشب
پيغمبر نماز شب ميخواند. اما آيهاي كه نازل شد اگر خانمي خودش را به
پيغمبر بخشيد، اين خانم براي پيغمبر حلال است. پيغمبر از اين آيه استفاده
نكرد. بعضي از مفسرين و تاريخدانها گفتند: اصلاً عمل نكرد. يكجا گفتند:
يكدفعه پيغمبر عمل كرد. گاهي وقتها عايشه به پيغمبر ميگفت: خدا دم تو را
دارد. هر خانمي خودش را به تو بخشيد، براي تو. خوشا به حالت! سلمان رشدي
ملعون هم همين را گفته است. گفته: پيغمبر نعوذ بالله دنبال هوس خودش بود.
ما ميگوييم: در تاريخ پيدا كنيد. نماز شب را 365 روز ميخواند. اما اين
را به قول اكثر يكبار هم عمل نكرد. به قول يك نفر يك مورد عمل كرد. آخر
گاهي وقتها ميگويند: چرا مردم دست مرجع را ميبوسند پولش ميدهند. مردم
دست كسي را مي بوسند پولش ميدهند كه بفهمند كاخ نميسازد. عياشي نميكند.
"مخالفا لهوي " عادل است. مردم به هر آخوندي پول نميدهند. اگر بينند بنده
چه ماشيني دارم. چه انگشتري، چه لوستري، عياشي ميكنم، مردم پول نميدهند.
ميروند يك آقايي را پيدا ميكنند كه اطمينان داشته باشند قطعاً عادل است.
قطعاً هوي و هوس ندارد. هشتاد سال از عمرش گذشته و سابقهاش خوب بوده، به
او پول ميدهند. "مَعَ مَا لَكَ " اميرالمؤمنين تو يك چيزهايي داري كه
هيچكس ندارد. يعني تو مبهم نبودي. زندگي تو، تاريخ تو، جبهه تو، اخلاص
تو شفاف بود. آنهايي كه حق تو را خوردند، با علم خوردند. با عنابت تو را
زمينگير كردند.
عيد غدير را به همه تبريك ميگوييم.
* سيماي امام خميني (ره) در وصيتنامهاش متبلور شده است
به مناسبت غدير و نصب اميرالمؤمنين زيارت امين الله را نگاه ميكرديم. يكي از جملات اين است كه ناياب است. عصاره اسلام در زمان ما حضرت امام بود و عصارهي عمر امام وصيتنامهاش بود و عصارهي وصيتنامهاش اين جمله بود. من با دلي آرام و قلبي مطمئن... اين قلب مطمئن چيست؟ تكرار ميكنم. سيماي اسلام در قرن حاضر امام است. سيماي امام متبلور شده در وصيتنامه. در وصيتنامه آن جملهاي كه در مرقد هم با كاشيكاري نوشتند اين است: من با دلي آرام... اين دل آرام چيست؟ در زيارت امين الله كه براي اميرالمؤمنين و همهي ائمه است، ميگوييم: "اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِي مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِك " ما معمولاً راضي نيستيم. چرا من خوشگلتر نيستم. چرا من تيزهوش تر نيستم. چرا خدا او را مرگش داد؟ مرگ نابههنگام! به تو چه؟ ببينم تو بايد هنگام مرگ را معين كني كه كجا هنگام است، كجا نابههنگام است؟ اين آرامش را از كجا پيدا كنيم. چيزي كه وجودش ناياب است.
* دل آرام و قلب مطمئن، در برابر مقدرات الهي
موضوع بحث ادامهي تفسير زيارت اميرالمؤمنين(ع) به نام زيارت امين
الله. جملهي "اللَّهُمَّ " خدايا! "فَاجْعَلْ " قرار بده. "نَفْسِي " روح
مرا، "مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِك " خدايا هرچه تو مقدر كردي، دل من به آن
مقدرات تو آرام باشد. "رَاضِيَةً بِقَضَائِك " هرچه تو تقدير كردي، خدايا
روحم را به مقدراتت آرام قرار بده. يعني هرچه تو مقدر كردي، راضي باشم.
نفس من به مقدرات تو راضي باشد.
خيلي سؤال ميشود كه چرا من مثل فلاني نشدم؟ چرا فكر من مثل فلاني نيست؟
اصلاً من چرا امام صادق نشدم؟ من چرا بوعليسينا نشدم؟ همين الآن يك كسي
آمد و گفت كه: چرا من حضرت يوسف نشدم؟ ميخواستم پيغمبر شوم. من هم به او
گفتم: آمادهاي در چاه و زندان بيافتي؟ گفت: نه! ميخواهم روي تخت سلطنتي
بروم. يعني وقتي هم ميخواهيم يوسف شويم، تختش را ميخواهيم. در تعزيه هم
حاضر هستيم مرده باشيم. بخوابيم ما را بلند كنند. تلخيهايش را قبول
نميكنيم. در اينكه چرا فكر من، علم من، شغل من، مال من، مقام من... گاهي
خدا چيزي را مقدر كرده است. وقتي مقدر كرده است، ما بايد راضي باشيم به
هرچيز كه خدا مقدر كرده است. عرض كنم به حضور شما كه اين را سؤال بررسي
كنيم.
سؤال: چرا من فلاني نشدم؟ اين سؤال را از انسان، به كل هستي ببريم. چوب
بگويد: چرا آهن نشدم؟ آهن بگويد: چرا آب نشدم؟ آب بگويد: چرا طلا نشدم؟
طلا بگويد: چرا زمين نشدم؟ زمين بگويد: چرا مكه نشدم؟ مكه بگويد: چرا
مدينه نشدم؟ يا در كل هستي نظر شما اين است. اگر خدا خواسته باشد كل هستي
را يكي قرار بده، پس بايد هستي نباشد. چون هستي وقتي هست، كه يك موجودي
پنبه باشد. يكي پشم باشد، يكي كُرك، يكي آهن، يكي چوب، يكي فلز. ميخواهي
بگويي مثلاً تمام هستي شن باشد. تمام هستي پنبه باشد. تمام هستي چوب باشد.
اگر تمام هستي، سلولها و اتمها و ذراتش يكي باشد، تقاوت نباشد، يعني
هستي ديگر نباشد. چون ديگر هست نيست. اين راجع به كل هستي.
اما راجع به بشر. بگويي: نه هستي همينطور كه هست، باشد. تفاوت در هستي
باشد. يكي چوب، يكي پنبه، يكي آهن، يكي طلا، يكي چه... تفاوت در هستي
باشد. اما در آدمها تفاوت نباشد. اگر در آدمها تفاوت نباشد، چند تا
مسأله ميشود.
* حكمت تفاوتها در آفرينش
اگر همه يكسان باشند:
1- جامعه تشكيل نميشود. مثلاً در يك ماشين همه آهن شوند. همه لاستيك
شوند. همه گاز شوند. همه ترمز شوند. يعني ماشين نباشد. ماشين وقتي ماشين
است كه اعضاي آن متفاوت باشد. اين يك مورد.
2- صفات انسان شكوفا نميشود. ما اصلاً نميفهميم چه كسي صبر دارد؟ چه كسي
ايثار دارد؟ چه كسي حلم دارد؟ چه كسي اخلاق دارد؟ چون همه يكسان هستند.
وقتي يكي قوي است. يكي ضعيف است. ضعيف صبر كرد، قوي كمك كرد. او با صبرش،
صفت صبر در او شكوفا ميشود. او هم كه قوي است، با كمكش صفت شكر در او...
اگر همه يك چيزي را بفهميم، ديگر نه شاگرد تواضع ميكند شاگرد شود، نه
استاد ايثار ميكند كه وقتش را صرف شاگرد كند. جامعه تشكيل نميشود. صفات
شكوفا نميشود. تعاون نيست، اگر همه يكسان باشند. هيچكس كمك هم نميكند.
اصلاً ببينيد اين انگشت شَصت، اگر اين هم مثل اين چهار تا بگويد: آقا چطور
شد ما كوتاه اين پايين افتاديم؟ خوب من هم ميخواهم قد من بلند باشد. خوب
بيا! شما پنج تا انگشت بلند، ميتواني دكمهي يقهات را ببندي؟ با 5 انگشت
همسان ميتواني بيل دست بگيري؟ ميتواني پيچگوشتي، ميتواني سوزن و نخ،
ميتواني قلم، اصلاً انگشتها وقتي تفاوت دارند، با هم همكاري ميكنند.
همه مثل هم باشند، تعاون نيست. آزمايش نيست. اصلاً ما نميدانيم چه كسي چه
كاره است؟ اگر همهي تعليم رانندگيها در بيابان باشد، آدم نميفهمد چه
كسي راننده است؟ بايد دره باشد. گردنه باشد. جاده تنگ باشد. به عقب راني
باشد. جلو راني باشد. اصلاً در لابلاي اينها آدم ميفهمد چه كسي راننده
است؟
* تفاوتها، عامل تعاون و آزمايش
پس حكمت، يعني خدا حكيم است، چون ميخواهد جامعه تشكيل شود. صفات شكوفا
شود. تعاون باشد، آزمايش باشد، بايد تفاوت باشد. حالا سؤال اين است كه،
تفاوت را قبول كردم، چرا من پايين رفتم و بوعلي سينا بالا رفت؟ بوعلي سينا
پايين بيايد، من بالا بروم. خوب اگر شما بوعلي سينا شدي و بوعلي سينا شما
شد، اشكال حل ميشود يا اشكال سر جايش است؟ سر جايش است. چون بوعلي سينا
كه پايين رفت، حالا او از پايين جيغ ميزند. آقا چرا من پايين هستم؟ هركس
بالا باشد، و هركس پايين باشد، جا به جا هم شود، اشكال سر جايش است. منتها
خداوند اين اشكال را چطور حل كرده است؟
حل اشكال به اين صورت است. اين تفاوتها يك طوري حل ميشود. شما اين نيم
دايره را فرض كنيد. حالا ميترسم خط من خيلي خوب نباشد، خوب شد؟ حالا، اگر
كسي آن بالا باشد، يا كسي ردههاي پايين باشد. مثلاً رهبري، رييس جمهوري
تا بيا طلبه. تاجر درجه يك تا بيايد كارگر ساده. تيز هوش تا برسد به كودن!
هرجاي نيم دايره باشيم، اگر حركت درست باشد، دو شرط دارد: 1- حركت درست
باشد. يعني صاف بياييم اينجا و صاف برويم آنجا. اين زاويه قائمه است.
اينجا هم باشيم اگر صاف حركت كنيم، صاف حركت كنيم اين زاويه قائمه است.
اينجا هم باشيم زاويه قائمه است. اينجا هم باشيم زاويه قائمه است. اينجا
هم باشيم زاويه قائمه است. يعني در هركجاي نيم دايره، اگر هدفمان را گم
نكنيم، هدف "كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي "
(بحارالانوار/ج2/ص99) اگر حركتمان، خطمان را گم نكنيم. هدف را گم نكنيم.
مستقيم بين هدفها حركت كنيم، حركت مستقيم، هدف مستقيم، زاويه قائمه است.
مهم نيست كجا باشيم.
* پاداشها بر اساس نسبت ميان داشته و داده
يك خرده توضيح بدهم. ببينيد يك كسي ده تومان دارد يك تومان به فقير
ميدهد. يك كسي ده ميليارد دارد، يك ميليارد به فقرا ميدهد. ثواب كداميك
بيشتر است؟ يكي است. چون هردو يك دهم دادند. ده تومان، يك تومان ميشود يك
دهم. ده ميليارد يك ميليارد ميشود، يك دهم. اين است معناي جملهاي كه در
دعا ميخوانيم. "يا من سوّي التوفيق بين الضعيف والقوي " اي خدايي كه قرب
به خودت را بين فقير و غني يكسان قرار دادي.
* ملاك پاداش، ميزان سعي و تلاش، نه نتيجه آن
مثال ديگر: من و بوعلي سينا با هم ميرويم كتابخانه. دو ساعت مطالعه
ميكنيم. بوعلي سينا سي تا مطلب ميفهمد، من يك مطلب ميفهمم. اجر كداميك
بيشتر است؟ يكي است؟ قرآن بخوانيم. قرآن ميگويد: "وَ أَنْ لَيْسَ
لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى " (نجم/39) من سعي خودم را كردم. دو ساعت در
كتابخانه بودم. من دو ساعت در كتابخانه بودم، يك مطلب فهميدم. او هم
دوساعت، سي مطلب فهميد. اما من كم نگذاشتم. بنابراين اجر من و بوعلي سينا
يكسان است. چون خدا از ما سعي ميخواهد. حتي كار هم نميخواهد. اگر كار
ميخواست ميگفت: "وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما عَمل " هرچه عمل
كردي. خدا از ما عمل نميخواهد. شما تلاش كن. شد شد، نشد نشد. شما مسجد
ميروي. ميگويند: خادم كليد را گم كرده است. آقا نيامده است. ميروي مسجد
ميبيني در راه يك سگ است ممكن است به شما حمله كند. برميگردي خانه و
نماز صبحت را ميخواني. ميروي ميبيني برق خاموش است. شما نيت مسجد كردي
حركت كردي به سمت مسجد، چه جماعت بخواني، چه جماعت نخواني اجرت را داري.
نه فقط سعي، گاهي آدم با نيت، پاداش گيرد، بنده پول دارم. صد نفر را افطار
ميدهم. غذاي خوب، شما يك آهي ميكشي. ميگويي: آه... خانهي ما كه تنگ
است. پول هم كه نداريم. حالا ما به دو نفر افطاري ميدهيم. من به صد نفر
افطاري ميدهم در خانهي بزرگ. شما به دو نفر افطاري ميدهيد در خانهي
كوچك. چون آه ميكشي، حديث داريم نه يكي... حديث داريم آدمهايي كه ندارند
آه ميكشند، خدا بداند اگر اين اتاق بزرگ داشت، صد نفر را دعوت ميكرد و
غذاي خوب ميداد. اجر آن صد نفر را به اين هم ميدهند. نيت... شما
ميگويي: يك هزاري به يك فقير بدهيم. دست ميكني ميبيني هزاري نيست، صد
تومان است. همان كه نيت كردي حساب ميشود.
شب نيمه شعبان بود. در مدينه، در هتلي بودم. طبقهي همكف مغازه بود. روي
آن غذاخوري بود. از سوم تا شانزدهم حاجيها. ايام عمره بود. حج نبود. روي
پاساژ رفتم، طبقهي دوم غذا بخورم، وقتي غذا خوردم گفتم: امشب شب نيمه
شعبان است يك كاري بكنم. فكر كردم چه كنم؟ گفتم: برو همين مغازهي پايين
چند تا پيراهن بخر، برو پهلوي آشپزها، هر آشپزي يك پيراهن هديه. بگو:
امروز عيد است. گفتم: فكر خوبي است. تصميم گرفتم، اين كار را بكنم، متوجه
شدم پول ندارم. خيلي حال من گرفته شد. نشستم غذا خوردم. نميدانم بيست
دقيقه شد يا نشد. يك كسي آمد كنار من نشست گفت: حاج آقا. آشپزها ميآيند
از شما تشكر ميكنند چيزي نگو. گفتم: چرا از من تشكر كنند؟ گفت: نميدانم
آنجا نشسته بودم غذا ميخوردم، به دلم برات شد، به من الهام شد كه بروم
چند تا پيراهن بخرم، به آشپزها بدهم، بگويم: عيدي است. منتها ديدم اگر من
عيدي بدهم، خواهند گفت: يك زائر عيدي داد. من به نيت تو اين كار را كردم
كه بگويند: قرائتي داد كه آنها بيشتر خوشي كنند. من به نيت تو اين كار را
كردم. اصلاً من ماندم. گفتم: اي امام زمان تو چه كسي هستي؟ يك لحظه ما
اراده كرديم نسبت به تو يك كاري بكنيم. من كه كارهاي نيستم. چه وقت من يك
پيراهن خريدم و به كسي دادم. حالا در عمرم يك نيت كردم يك قدمي به خاطر
نيمه شعبان بردارم. پول نداشتم فوري يك نفر ديگر انجام داد.
آيتالله العظمي مكارم زمان شاه در مهاباد تبعيد بود. شيفتي ميرفتيم براي
تفسير نمونه. يكي از بستگان ايشان ديدن ايشان آمده بودند، وقتي ميخواست
برود، يك آهي كشيد و چنين كرد. خوشا به حال شما كه داريد تفسير مينويسيد!
آهي كشيد و رفت. من به آيت الله مكارم گفتم: آقا روز قيامت اين تفسير
نمونه ثوابش بيشتر است يا آه او؟ اگر كسي ميخواهد يك كاري بكند، خدا
بداند كه اين نيتش صادقانه است، واقعاً اگر خانه داشت، افطاري ميداد.
واقعاً اگر ماشين داشت اين را سوار ميكرد. واقعاً اگر پول داشت وام
ميداد. اگر خدا بداند كه چه كسي آهش صادقانه است، اجر آن كسي كه اين كار
را ميكند به او ميدهد.
* تفاوت در آفرينش، منشأ تفاوت در تكليف
تفاوت در تكليف، آن كسي كه پول يك نان دارد، بار گرسنهها بر گردنش
نيست. آن كسي كه پول دو تا نان را دارد، هم شكم خودش است و هم شكم بغل
دستياش. آن كسي كه پول هزار تا نان را دارد، هزار تا شكم هم به گردنش
است. اگر سوزن بود يك خطكش رويش ميگذاريم. اما اگر آهن شانزده بود، چهار
طبقه، پنج طبقه روي آن ميسازيم. يعني اگر بوعلي سينا هوشش بيشتر است،
تكليفش هم بيشتر است. اين هم يك مسأله.
سؤال: چرا من بوعلي سينا نشدم؟ پاسخ: 1- با نيت صادق ميتواني بوعلي سينا
شوي. با آه صادقانه ميتواني اجر او را ببري. 2- به همان مقدار دو ساعتي
كه بوعلي سينا فكر كرد، شما هم فكر كني و تلاش كني اجر بوعلي سينا را
داري، 3- تكليف شما هم يك صدم بوعلي سينا است، اگر يك صدم بوعلي سينا
ميفهمي، "لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها " (بقره/286) من
غصهي آيات قرآن را ميخورم. بعضي از آيات قرآن در بورس است. بعضي از آيات
قرآن فرق ميكند با اينكه مثل هم هستند. دو آيه داريم يك در بورس است، يك
هم فراموش شده است. دو تا هم مثل هم هستند. يك آيه داريم "لا يُكَلِّفُ
اللَّهُ " يعني خدا تكليف نميكند، "لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ
وُسْعَها " يعني تكليف به مقدار توان است. اين آيه را همه بلد هستند. اين
آيه را كسي بلد نيست. يك آيهي ديگر داريم عين اين آيه است "لا يُكَلِّفُ
اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها " (طلاق/7) فرق اينها چيست؟ "وُسعَها "
يعني چقدر جان داري؟ "آتاها " يعني چقدر پول داري؟ يعني خدا به مقدار جانت
و به مقدار پولت از تو تكليف ميخواهد.
سؤال: چرا من بوعلي سينا نشدم؟ پاسخ: 1- اجر آن را داري. 2- به مقدار دو
ساعت كه كار كني كمبودي نداري. نسبت يك دهم با يك دهم فرقي نميكند. منتها
يك دهم ده تومان، يك تومان است. يك دهم ده ميليارد، يك ميليارد است. از
همه گذشته جبران هم ميشود. خيلي چيزها را خداوند در آخرت ميدهد، چون
جهان بيني ما كه جهان بيني مادي نيست. ما دنيا و آخرت را با هم حساب
ميكنيم. "وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَة " (اسراء/19) داريم. گاهي وقتها
اينجا كمبود است. حديث داريم بعضي دعاها را خدا مستجاب نميكند، روز قيامت
يك هديهاي به او ميدهند. ميگويد: اين هديه چيست؟ ميگويد: يك دعا در
دنيا كردي، مستجاب نشد. ولي ما هر دستي كه بالا بيايد حتماً يك چيزي
ميدهيم، اگر همان دعا مستجاب نشود، در مقابل يك بلا از جانش دور ميكنيم.
يا براي نسلش ميگذاريم. يا براي قيامتش ميگذاريم. دست بالا بيايد محروم
نميشود. ما اين را براي قيامت...حديث داريم، انسان ميگويد: كاش هيچ كدام
از دعاهايم مستجاب نشده بود.
در دنيا هم همينطور است. خيلي وقتها ميخواهيم يك كاري را بكنيم،
نميشود. بعد ميگوييم: چه خوب شد، نشد. اگر ما عقلمان كامل بود، كه
هيچكس پشيمان نميشد. همينكه هر انساني پشيمان ميشود پيداست عقلش كوچك
است. اگر انتخاب ما درست بود كه هيچكس همسرش را طلاق نميداد. اينكه
همسرها را طلاق ميدهند، يعني چه؟ يعني پيداست انتخاب مرد درست نبوده است.
پس نه انتخاب ما صد در صد است، نه عقلمان كامل است.
* ايمان به حكمت خدا، مايهي آرامش دل
خداي حكيم به هركسي يك چيزي داده است، فقط ما بايد بدانيم خدا حكيم
است. ببينيد اينجاي دست پوست اضافه گذاشته است. چرا؟ براي اينكه دستمان را
كه خم ميكنيم اينجا كم نياوريم. ولي اينجاي دست پوست اضافه نگذاشته است.
چرا؟ براي اينكه هيچ انساني در تاريخ نياز ندارد دستش از اين طرف خم شود.
نه نياز داريم، نه خم ميشود، نه پوست اضافه است. نگاه ميكنيم ميبينيم
چشم را كجا گذاشته كه اگر مشت هم زدي، آسيب نبيند. بعد چون از پي است، پي
بايد با آب و نمك قاطي باشد. اشك ما شور است. بعد لب در مژه گذاشته است.
بالايش پلك گذاشته است. بالاي پلك ابرو گذاشته كه اين ابروي سياه جلوي
فشار نور را بگيرد. نور مستقيم چشمت را اذيت نكند. بعد خطوط پيشاني را از
اين طرف كرده است، كه هركس عرق ميكند عرقش از اين طرف بيايد. اينهايي كه
كار ميكنند و عرق ميكنند، عرقشان از اين طرف نميآيد. همه عرقشان از
اينطرف ميآيد و خود شما هم عرقها را چنين ميكني. يعني خطوط پوست
پيشاني، مشكي بودن ابرو، پلك، مژه، اشك شور، در گودي، خانه بنبست، وقتي
حكمت خدا را ديدي، خداي حكيم گفته تو دختر داشته باشي.
يكي از همكارهاي ما خدا دو تا دختر به او داد. گفت: ميترسم بچه دار شوم.
سومياش هم دختر باشد. گفتم: اِ... به تو چه؟! سنگينياش روي زمين است و
رزقش با خداست. عزت و ذلت هم دست اوست. چه فرقي بين دختر و پسر ميكند؟
يك كسي به من گفت: شما دختر داري؟ گفتم: بله. گفت: پسر نداري؟ گفتم: نه.
گفت: خدا به حق محمد و آل محمد يك پسر به تو بدهد. گفتم: خدا به حق محمد و
آل محمد يك جو عقل به تو بدهد. (خنده حضار) تو عقلت نميرسد. چه فرقي
ميكند دختر و پسر كه انسان فرق بگذارد؟ فكر ميكند آدم اگر پسر داشته
باشد، سر پيري به درد او ميخورد. اينقدر آدم داريم كه هفت تا هشت تا پسر
دارد و در نكبت زندگي ميكند، و اينقدر آدم داريم با يك دختر تا آخر عمر
زندگياش راحت... ما توحيدمان گير دارد. ما خداپرستيمان گير دارد. ما فكر
ميكنيم كه اگر تهران باشيم، وضعمان خوب است. اينقدر آدم در تهران گرسنگي
ميخورد، و اينقدر آدم در روستاهاي دور زندگي راحتي دارد. فكر ميكنيم اگر
دانشگاه رفتيم، تمام چراغها سبز. اگر پشت كنكور رد شديم، خاكمان بر سر
است. اينقدر آدم تحصيل كرده داريم كه هزار تا مشكل دارد. و اينقدر آدم
داريم كه... چيزهايي ما ديديم. خيلي چيزها ديديم.
خدايا، "اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِي مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِك " سؤال و
جواب را دوباره بگويم. چرا من تيزهوش نيستم. تيزهوشها يك مشكلاتي هم
دارند.
يك طنزي هست، طنز قشنگي است. ميگويند: يك كسي به خدا تلگراف كرد. اي خدا!
يك كاميون اسكناس براي من بفرست، راحت خوش خوش باشيم. جواب آمد يك كاميون
اسكناس به تو ميدهم ولي با دو تا پسر هروئيني. گفت: نميخواهم. خدايا يك
گوني اسكناس بده ما خوش باشيم. جواب آمد: يك گوني اسكناس به تو ميدهم با
يك دختر كچل. گفت: خدايا، تلگراف سوم. يك ساك اسكناس به ما بده خوش باشيم.
گفت: يك ساك اسكناس ميدهم با تنگي سينه. گفت: خدايا نميخواهم. همان روزي
خودمان را بده بيايد. گفت: تدريجاً ميرسد فوضولي موقوف! (خنده حضار)
"اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِي مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِك " ما اگر عقلمان
ميرسيد كه پشيمان نميشديم. اگر انتخابمان درست بود كه طلاق واقع نميشد.
ما عقلي نداريم. سوادي نداريم. اين ليسانس و آيت اللهي كه چيزي نيست.
قرآن به همه باسوادها گفته: سواد شما اندك است. "وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ
الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً " (اسراء/85) يعني همه حوزه و دانشگاه، علمشان
روي هم اندكي بيش نيست. حالا بعضيها كه ميخواهند اسرار دين را هم
بفهمند. اين خيلي معركه است. اسرار دين را ميخواهد بفهمد.
يكي آمد گفت: آقا تا من اسرار دين را نفهمم، به احكام دين عمل نميكنم.
گفتم: اين حرف درستي است، علمي است؟ عقلي است؟ بيمار به دكتر بگويد: تا
اسرار قرص را نفهمم نميخورم. ميگويد: برو بمير. چطور شما در مقابل يك
پزشكي كه ده تا دوازده سال درس خوانده اضافه بر ديپلم، ديپلم را كه همه
دارند. ده دوازده سال درس خوانده، هرچه دكتر گفت گوش ميدهي، حتي مراجع ما
گوش ميدهند. مراجع ما خودشان هم تقليد ميكنند. يعني هر مرجعي بيمار
ميشود، هرچه دكتر گفت گوش ميدهد. چطور مرجع هشتاد ساله گوش به حرف يك
دكتر ميدهد. چون تخصص دارد. اصلاً سواد ما چقدر است؟ برگ انار باريك است.
چرا؟ برگ انگور پهن است. چرا؟ ما چه ميدانيم؟ اطلاعات ما اندكي بيش نيست.
چرا ما بوعلي سينا نشديم. پاسخ: با نيت ميشود جبران كرد.
* نيت خالصانه، عامل جبران كاستيها
ميگويند كه: يك كسي يك سالني را وسطش مثلاً تخته سه لا و يك پردهي
كلفتي را گذاشت، به دو تا گروه هنرمند گفت: شما اين طرف نقاشي كنيد. شما
هم اين طرف. بعد كارشناسها ميآيند، جايزه ميدهند. هنرمندهاي اين طرف
بسيار عالي درست كردند. هنرمندهاي آن طرف هيچ كار نكردند فقط ديوار را
صيقل دادند. آينه ساختند. پرده را كه برداشتند ديدند هرچه آنجاست، اصلش
آنجاست. شما اگر قلبت صفا داشته باشد، نيت شما خالص باشد. بنده الان
ميتوانم تمام ثوابهاي حضرت امام را داشته باشم. چرا؟ براي اينكه به كارش
راضي هستم. روايات داريم هركس به كار كسي راضي بود در اجر او شريك است.
بنده در تلويزيون حرف ميزنم. شما پاي تلويزيون نشستي. ميگويي: خوب بحث
ايشان خوب بود. الحمدلله! خدايا حفظش كن. در كار من شريك هستي. من ميبينم
اين آقا خطبهي نماز جمعه ميخواند. ميگويم: خدايا حق را بر زبانش جاري
كن. نگاه ميكنيم عجب جوانها ابتكاري كردند. چه اختراعي كردند؟ جوانهاي
دانشجو دستتان درد نكند. درود بر شما! باعث عزت جمهوري اسلامي شديد. در
اجر آنها شريك هستم. ما با نيت ميتوانيم، با قلب صاف ميتوانيم، با
آينهكاري درون ميتوانيم در همه جا شريك شويم. پس نسبت هست، يك دهم. يك
دهم يا يك ميليارد ميشود، يا يك تومان ميشود. نيت هست، نسبت هست، جبران
در قيامت هست. شش دانگ، شش دانگ است. حالا چه خانه بزرگ باشد، چه خانه
كوچك! شش دانگ، شش دانگ است. هركسي در نسبت خودش. بچهي كوچولو حرف ناقص
هم بزند، مثل آدم بزرگ است كه حرف كامل بزند. بلال سياه پوست، نميتوانست
شين بگويد. ميگفت: "اسهد ان لا اله الا الله " گفتند: يا رسول الله اين
"شين " را نميتواند بگويد. بايد بگويد: "اشهدان لا اله الا الله "
ميگويد: "اسهد " پيغمبر فرمود: "سين " او مثل "شين " است.
بعد هم خانمي كه ميگويد: من چرا خوشگل نيستم؟ خواستگار چرا براي من
نميآيد؟ بايد حساب كني خانم شكلت از آن خوشگل كمتر است. اما باقي كمالات
چه؟ گاهي وقتها هوشت بهتر است. حافظهات بيشتر است. گاهي وقتها عمرت
بيشتر است. خوب خوشگل ممكن است هفتاد سال عمر كند. شما هشتاد و پنج سال!
معمولاً زشتها هم ميمانند. (خنده حضار) بنابراين درست است اين خوشگلتر
است، اما آفاتي هم دارد. اميرالمؤمنين ميگويد: "مَادُّ الْقَامَة "
(نهجالبلاغه/ص354) قد او بلند است. ماشاءالله! هوه.... اما ميفرمايد:
"قَصِيرُ الْهِمَّة " (نهجالبلاغه/ص354) همتش كوتاه است. قد بلند، همت
كوتاه. "طَلِيقُ اللِّسَان " (نهجالبلاغه/ص354) بيان روان است. "حَدِيدُ
الْجَنَانِ " قلبش سنگ است. سنگدل، بيان نرم، دل سنگ، قد بلند، همت كوتاه.
شكل زيبا، عمر كوتاه. البته حالا خوشگلها پاي تلويزيون نگويند قرائتي چه
ميگويي؟ انشاءالله خدا به شما عمر بدهد. من كه تقسيم عمر نميكنم. ولي
ميخواهم بگويم، هركسي اگر يك نعمتي دارد كه شما نداري، شما هم يك
نعمتهايي داري كه او ندارد. شما هم يك نعمتي داري كه او ندارد. و صلواتي
بفرستيد. (صلوات حضار)
بسياري از نوابغ ما در رشتههاي ديگر شكست خوردهاند. خدا شهيد مطهري را
رحمت كند. ميگفت: داروين نگوييد نابغه است. در دو رشتهي دانشگاهي كودن
بود. در رشتهي پزشكي شكست خورد. در رشتهي علوم ديني هم كه آخوند
مسيحيها شود، كشيش شود شكست خورد. در رشتهي علوم طبيعي صاحب نظر شد.
اينطور نيست كه اين آقايي كه نابغه است، هركسي را خدا يك چيزي داده است.
يك ليوان آب كه به شما دادند، نگو چرا سرش خالي است؟ بگو: چقدر از آن پر
است؟ ما معمولاً سر خالي را ميگوييم. انسان اينطور است. 29 شب سحري
ميخورد، يك شب نميخورد ميگويد: فهميديد چه شد؟ ديشب سحري نخوردم. يكبار
نميگويد: فهميدي چه شد؟ 29 شب خورديم. مثل مگس نباشيم روي زخم بنشينيم.
ممكن است شما شكلت، هوشت، پولت، مثلاً يك كسي رأي ميآورد رييس جمهور
ميشود. يك كسي هم رأي نميآورد. خوب رييس جمهور چقدر مسئوليت دارد. آنكسي
كه رأي نياورد اگر دين داشته باشد بايد بگويد: چه بهتر! وظيفهام اين بود
خودم را كانديد كردم، رأي نياوردم چه بهتر.
خدا آيتالله خاتمي، امام جمعه پيشين يزد را رحمت كند. يك شب در تلويزيون
گفت: والله من كه حوصلهام نميرسد. به من گفتند: وظيفهي شرعيات است جزو
خبرگان كانديدا شوي. حالا چون ميگويند: وظيفهي شرعيات است، من هم
كانديدا شدم. اگر رأي داديد كه مجبور هستم مجلس خبرگان بروم. اگر هم رأي
نداديد چه بهتر! (خنده حضار) راحت... اين دل آرام!
امام وقتي ميخواهد از دنيا برود، در وصيتنامهاش ميگويد: من با دلي
آرام... دلي آرام... اينكه امام فرمود: اي كاش يك پاسدار بودم. دروغ كه
نگفته است. يعني حساب كرده پاسدار پُزش كم است. اما بارش هم كم است. ولي
من امام هستم، مقام من بالا است و بار دوش من هم سنگين است. بنابراين هيچ
غصه نخوريد كه چه كسي كجاست؟ هركس هركجا هست، كار خودش را خوب انجام بدهد.
عدس پاك ميكني خوب انجام بدهي. خياطي، خوب خياطي كن. هركسي هركاري كه
ميكند خوب انجام بدهد، روز قيامت همه مثل هم هستند.
حالا يك دعا ميكنم. بحث ما تمام شد. خدايا تو را به حق اميرالمؤمنين كه
در زيارت امين الله ميگوييم: "اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِي
مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِك " دل آرام! تو را به حق دل آرام اميرالمؤمنين و
باقي اهل بيت و پيغمبر، تو را به حق تمام مؤمنيني كه دل آرام دارند، به ما
ايماني بده كه هميشه دل ما آرام باشد. ايمان كاملي بده كه هرچه تو راضي
هستي ما هم به همان چيز راضي باشيم. دختر يا پسر، شهر يا روستا، گمنام يا
شهرت، خدايا قلب ما و روح ما را راضي به قضاي خودت قرار بده. دست ما را در
اضطرابها و هيجانها بگير.