الحمد لله الذي جعلنا من المتمسكين بولاية علي أمير المؤمنين وأولاده المعصومين (عليهم السلام)
کار رسانهای خدا و رسولش در روز غدیر چنان معرکه بود، که صدها سال پیش از اختراع تلگراف و تلفن و رادیو و تلفزیون و ماهواره و اینترنت، خبر اعلام ولایت امیر المؤمنین (علیه السلام) را در سراسر چهان اسلام پخش کردند.
آیاتی که خدا راجع به جریان غدیر نازل کرد، بس بود که همهی مسلمانان تا روز قیامت، بفهمند چه خبری در روز عید غدیر رخ داده است. سابقه نداشت خدا این چنین تهدیدآمیز و همراه با حمایتی بیدریغ، به پیامبر اسلام فرمان ابلاغ دهد.
کاری کرد خدا که تا همیشه هر مسلمان خردمند و آزادهای که با این آیه برخورد میکند، از خود بپرسد که راستی این پیام پرتشریفات چیست که به اندازهی کل رسالت بیست و سه سالهی پیامبر میارزد و این پیام چه بود که پیامبر در ابلاغش نیازمند حمایت و پشتگرمی ویژهی خدا بود؟ و این چه پیامی بود که اگر ابلاغ نمیشد خدا از این دین راضی نخواهد شد و اسلام ناقص و نعمت، ناتمام خواهد ماند؟ و به راستی مگر کافران چه امیدی دشتند و چه خوابی برای اسلام دیده بودند که در روز غدیر خوابشان آشفته گشت و امیدشان ناامید؟ موضوع چیست و خدا از چه سخن میگوید؟...
از سوی دیگر پیامبر هم سنگ تمام گذاشت در روش ابلاغ پیامش. مردم را در جایی نگاه داشت که بی استثناء همهی هفتاد هزار نفر یا صد و بیست هزار نفری که آنجا بودند، از خود پرسیدند، چه خبر است که پیامبر این دستور عجیب را در این گرمای طافتفرسا صادر کرده است؟! اینجا چه جای سخنرانی و موعضه است؟ چرا پیامبر بساط منبر و سخنرانی راه میاندازد؟ سوز آفتاب و تب زمین امان مردم را بریده است خوب بود پیامبر سخرانی را به وقت دیگری میسپرد...
این همه سؤال را پیامبر در دل آن گروه و تاریخ ایجاد کرد تا همه با خود بگویند، لابد حرف مهمی پیامبر داشت و پیام باارزشی در دل داشت که این چنین رفتار کرد و این همه جمعیت را زیر آفتاب سوزان ساعتها نگه داشت... و راستی پیامبر چه گفت و چه خبر داد؟
این همه سؤال مهم را خدا و پیامبر در دل همگان قرار دادند تا هیچ انسان سالمی به جوابی جز جواب اصلی و واقعی راضی نشود و دل کاوشگرش آرام ننشیند. حق روشن بود و هست و جای اما و اگر نداشت و ندارد.
اختلافی که بعد از رحلت پیامبر رخ داد و تا کنون ادامه یافت، در پی این نبود که برخی «ولایت» را به امارت معنی کردند و برخی دیگر دوستیاش فهمیدند. و در این نبود که برخی بر آن بودند که امامت از شؤون خداست و او باید امام را تعیین کند، و برخی دیگر پنداشتند خدا امر تعیین امام و جانشین پیامبر را به مردم سپرده است. مسئله این نیست، اینها بهانه است...
مسئله این است که وقتی پیامبر دست امیر المؤمین را تا آنجایی که میشد بالا برد و با هر چه صدا داشت فریاد زد: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» بسیاری از آن مردم حاضر، از این خبر خوشحال نشدند و در دل آرزو کردند کاش خبر دیگری میشنیدند و یا شخص دیگری به جز علی معرفی میشد. مسئله این است که شمار کسانی که با شنیدن این خبر از ته دل خوشحال شدند، کم بودند و بقیه فقط احترام پیامبر را نگه داشتند و این پیام تلخ را تحمل کردند. و پر روشن است که چنین جمعیتی لایق حکومت امیر المؤمنین نخواهند بود، باید کس دیگری بیاید...
خدا خوش سلیقه است و روشش را عوض نمیکند. وقتی قرار باشد کسی را به عنوان پیامبر، امام یا ولی فقیه به مردم معرفی کند، به اندازهی کافی کمال و جمال و علم و قدرت و شجاعت و تدبیر و بصیرت و سابقهی خوب به او میدهد، تا کسی که دنبال حق باشد، به راحتی رهبرش را بشناسد و عاشقش شود. دیگران هر چه اشکال و نقد دارند معمولا زیر سر این است که از حجت خدا بدشان میآید. معلوم نیست چه گناهی دل و سلیقهی آدم را اینچنین وارونه میسازد و کارش را به اینجا میکشاند.
هنگام ظهور امام زمان (عج) قطعا چنین اتفاقی در دل برخی خواهد افتاد؛ تا چهرهی دلربای امام را میبینند، حس کینه و نفرتی در دلشان شعله خواهد زد، آن گاه با لهجهی شیرین و گوشنوازی خواهند گفت: من هنوز یقین نکردهام او امام زمان است، مسئلهی سادهای نیست، باید تحقیق کرد...