فارس، وفیق سامرایی اهل سامرا بود. با شروع جنگ تحمیلی ایران وفیق با شرکت
در جنگ توانست تا رسیدن به درجه سرلشکری پیش برود. در بحبوبه انقلاب ایران
او و چند تن از فرماندهان دیگر عراقی گروهی تشکیل دادند به نام «کمیته
مطالعات» که اهدافش بررسی وضعیت ایران بود.
وفیق سامرایی در طول جنگ
کارهای بسیاری علیه ایران انجام داد. او در ابتدای جنگ مسئول بخش
استخبارات مربوط به ایران بود. این فرمانده بعثی عراق از منافقین اینگونه
تعریف می کند:
جنگ عراق و ایران، اگر زد و خوردها و درگیریهای شدید
مرزی را نیز به آن بیفزاییم، بیش از هشت سال به درازا کشید. بر اساس تاریخ
رسمی که از سوی مراجع بین المللی نیز پذیرفته شده است، می توان گفت که جنگ
از ساعت دوازده ظهر روز بیست و دو سپتامبر 1980 تا ساعت بیست و چهار روز
7/8/1988 در دو هزار و هشتصد و هفتاد و هفت روز یا شصت و نه هزار و سی و شش
ساعت، بدون وقفه ادامه داشت.
عملیات راصد (مرصاد)
جنگ
عراق و ایران، اگر زد و خوردها و درگیریهای شدید مرزی را نیز به آن
بیفزاییم، بیش از هشت سال به درازا کشید. بر اساس تاریخ رسمی که از سوی
مراجع بین المللی نیز پذیرفته شده است، می توان گفت که جنگ از ساعت دوازده
ظهر روز بیست و دو سپتامبر 1980 تا ساعت بیست و چهار روز 7/8/1988 در دو
هزار و هشتصد و هفتاد و هفت روز یا شصت و نه هزار و سی و شش ساعت، بدون
وقفه ادامه داشت.
با پایان جنگ، صدام پشت تریبون میدان پیروزی بغداد
ایستاد و در حالی که عبای مشکی رنگ تابستانی و لباس سنتی عربی بر تن داشت،
در جشنهای بزرگی که در حوالی کاخ ریاست جمهوری آغاز شده بود و در جمع
هزاران نفر از مردمی که به همین مناسبت گرد هم آمده بودند، با فریبکاری
تمام شرکت کرد؛ گویا هیچ اتفاقی نیفتاده است. گویی که یک میلیون قربانی
(کشته و زخمی و معلول) بر جای نمانده، گویی که یکصد میلیارد دلار بدهی بر
جای نمانده و گویی که سیصد و هفت میلیارد دلار ذخایر ارزی که پیش از جنگ در
اختیار داشتیم، از بین نرفته است. گویی که پنجاه میلیارد دلار موادی که به
صورتهای مختلف وجود داشت و در طول جنگ به هدر رفت، وجود نداشت و گویی که
دهها میلیارد دلار، به دنبال متوقف شدن صادرات نفتی ضرر نکرده ایم.
گویی
که کینهورزیهایی که در اثر مرور زمان از بین رفته بود، بار دیگر خود را
نمایان نساخته است و انگار که شصت هزار نفر اسیر نشده اند و مبانی جامعه
متزلزل نشده است. گویی که نه بیوه ای در کشور هست و نه یتیمی و نه عقب
ماندگی عمومی. اینها واقعیتهایی است که صدام از آنها به خوبی آگاه است، ولی
کسانی که ظرف سالهای آینده تاریخ را ورق خواهند زد، کسانی نخواهند بود که
این مرحله را لمس کرده و تلخیهای آن را چشیده باشند. بلکه مردم دیگری
خواهند بود که در برابرشان کاغذهایی وجود خواهد داشت که بر اساس رهنمودهای
صدام و در زمان حیات وی به رشته تحریر در آمده و راجع به یک رهبر پیروزمند و
افتخاراتش نگاشته شده است.
افراد ساده لوحی که در این میدان حضور
به هم رسانیده و برای این رهبر فریاد سر می دادند، اطلاعاتی از آمارهای
مربوط به فجایعی که به بار آمده نداشتند. دیوار آهنین دور تا دور آنها را
فرا گرفته و نمی دانند که چگونه از قطار حرکت جهانی عقب مانده اند؛ استفاده
از آنتنهای ماهواره ای شبکههای تلویزیونی ممنوع است، سفر به خارج در
حداقل ممکن خود صورت می گیرد و ارسال پارازیت بر روی بسیاری از شبکههای
رادیویی به صورت همیشگی و مستمر ادامه دارد. برای این مردم مقدر شده نه
چیزی ببینند و نه چیزی بشنوند. اتومبیلی که یک عراقی سوار می شود، باید
هدیه ای از سوی صدام باشد، خانه آنها نیز هدیه صدام باشد، حتی لباسهایشان
نیز از سوی صدام اهدا گردد.
هرچند که مردم ساده لوح اطلاعات کمی
داشتند، ولی فریادها و رقصیدنشان [در جشن پایان جنگ] تمایل صمیمانه و
انسانی خود را برای توقف خونریزی و نابود شدن تأسیسات حیاتی کشور اعلام
داشتند.
به محض پایان یافتن جنگ، سر لشکر «فاضل البراک تکریتی» مدیر
سرویسهای اطلاعاتی و سپهبد ستاد «صابر الدوری» و «مسعود رجوی» رئیس سازمان
گروهک مخالف ایرانی (منافقین) به منظور بحث و بررسی پیرامون چگونگی پیشروی
سریع و عمیق نیروهای این سازمان از خانقین به سمت تهران، برای در دست
گرفتن قدرت در این کشور با پشتیبانی محدود نیروهای مسلح عراقی، در کاخ
ریاست جمهوری تشکیل جلسه دادند. در حضور شخص صدام، ابعاد این عملیات و
پیامدهای احتمالی آن مورد بحث و تبادل نظر طولانی قرار گرفت. سر لشکر دکتر
«فاضل البراک» بنا به دلایل مختلف، چندان تمایلی به انجام این عملیات
نداشت. زیرا نسبت به تحقق نتایج قطعی آن اطمینان نداشت. وی مایل بود از هر
گونه عملی که به احتمال – هر چند ضعیف – موجب تحریک طرف مقابل و از سر
گرفته شدن آتش جنگ عراق و ایران (که فقط یک هفته از پایان آن می گذشت) می
شود، خودداری گردد. ولی واقعیت دیگری نیز وجود داشت و تا هنگام اعدام شدنش
در سال 1993 نیز در پرده ای از ابهام باقی ماند.
حقیقت آن است که
براک مایل نبود یک جنگ دیگر به دست صدام رقم زده شود. «مسعود رجوی» به صدام
گفت: «مطمئن باشید که سازمان من ظرف چند ساعت وارد [شهر] همدان، در دویست و
پنجاه کیلومتری مرز خواهد شد». سپهبد «صابر الدوری» گزافه گوییهایش را از
حد گذراند و گفت: «سرور من، از دیروز تا به حال تصویر ورود این سازمان به
ایران و به دست گرفتن قدرت در آنجا از برابر چشمان من دور نمی شود». صدام
فریفته این کلام گردید و موافقت خود را با اجرای این عملیات که به نام
عملیات «راصد» شناخته شد، اعلام داشت.
ابر فراموش کرده بود که تاریخ رحم نمی کند و سرنوشت عراق، بازی کودکانه ای در خرابههای ده یا روستای «الدور» نیست.
اندیشه عملیات:
شاید
علت شکل گرفتن اندیشه عملیات در ذهن سازمان [منافقین] ناشی از این احساس
بود که با پایان یافتن جنگ عراق و ایران فرصتها و محدوده پشتیبانی صدام از
این سازمان کاهش پیدا خواهد کرد. زیرا حکومت ایران از شرایط مناسب تری برای
به دست گرفتن زمام امور در داخل برخوردار خواهد شد. صدام که تظاهر به
مشورت با دیگران پیش از اعلام تصمیم گیریهایش می کرد، با بیان جمله زیر از
انگیزههای تحریک آمیز خود برای اجرای این عملیات پرده برداشت؛ او گفت:
«شاید این فرصت طلایی برای نابود سازی رژیم فعلی [ایران] باشد».
اندیشه
کلی عملیات راصد با آماده سازی و بسیج کلیه نیروهای منافقین در خارج از
کشور و نیروهای مخفی سازمان در داخل، به منظور پیشروی سریع از جاده
«خانقین، منذریه» در داخل عراق و قصر شیرین، اسلام آباد، کرمانشاه، همدان و
تهران در داخل ایران و به دست گرفتن زمام امور در این کشور صورت می گرفت.
نیروی سازمان منافقین:
نیروی
سازمان منافقین در اوت 1988 مشتمل بر پنج هزار و پانصد تا شش هزار نفر در
داخل عراق بود. تعداد قابل توجهی از اینان را نیروهای اداری و زنان تشکیل
می دادند. بیشتر زنان دورههای آموزش سنگینی را طی کرده بودند. سازمان، طی
دهه هشتاد تا اوت 1990 کمکهای مالی بالغ بر بیست میلیون دینار در ماه از
رژیم عراق دریافت می کرد. این مبلغ بعد از سال 1990 به دنبال تورم مالی در
عراق که بعد از اشغال کویت به وجود آمد، کاهش پیدا کرد. (قیمت دلار در
سالهای دهه هشتاد، بین یک و نیم تا سه دینار بود).
این سازمان در
آغاز کار از طریق انبارهای ارتش عراق به جنگ افزارهای سبک و به ویژه
سلاحهای سبک، یعنی تفنگ خودکار و مسلسلهای متوسط و مسلسلهای سنگین و موشک
اندازهای RPG7 و خمپاره اندازهای هشتاد و دو و یکصد و بیست میلیمتری مجهز
شد، سپس تعدادی زره پوش و نفر بر زرهی در اختیار آنان گذاشته شد. این
سازمان توانست به سلاحهای سنگین بسیاری دست پیدا کند؛ گاهی از طرف عراق در
اختیار آنها قرار می گرفت و گاهی غنایم گرفته شده از نیروهای ایرانی بود.
در نتیجه [سازمان منافقین] به یک نیروی ضربتی مجهز به تانکها و نفربرهای
زرهی و توپخانه متوسط و سنگین و موشکهای ضد تانک هدایت شونده تبدیل گردید.
علاوه بر آن اقدام به خرید تعداد زیادی خودرو وانت و کامیونهای باری به
منظور نقل و انتقال سریع و نصب مسلسلهای سنگین از نوع «ولادیمیر» بر روی
وانتها نمودند.
با وجود این که کمکهای ارائه شده از سوی رژیم عراق
به این سازمان بسیار زیاد بود، ولی مجاهدین دارای منابع مالی خصوصی در خارج
از عراق نیز بودند که در هنگام نیاز از آن استفاده می کردند.
این
سازمان دارای پادگانهای آموزشی در داخل عراق است. محل اقامت اصلی آنان در
منطقه «الخالص» واقع در شمال بغداد است. در حالی که قرارگاه اصلیشان در
داخل شهر بغداد است و اطراف آن را با اقدامات حفاظتی سطح بالا محافظت می
نمایند. این قرارگاه مورد حمله سه گلوله خمپاره سنگین قرار گرفت که از
فاصله پانصد متری شلیک شده بود. این حمله در ماه ژانویه 1997 صورت گرفت.
سازمان
در جریان عملیات خود، فعالیتهای ستادی را در درون قرارگاههایش به شیوه
منظم و بسیار دقیقی انجام می داد و دارای شبکههای تماس بی سیمی خوبی بود.
سازمان مجاهدین اطلاعات قابل توجهی راجع به اوضاع ایران به دست می آورد،
ولی این اطلاعات نمی توانست در سطح اطلاعاتی باشد که استخبارات نظامی عراق
به دست می آورد. البته عراق از برخی اطلاعات جمع آوری شده توسط این سازمان
نیز استفاده می کرد.
آمادگی برای عملیات:
فعالیتهای
سازمان [منافقین] با پرده پوشی و پنهان کاری تمام انجام می شود. کنترل و
مراقبت قاطعی صورت می گیرد و نیروها پایبند به آموزشها و تعلیمات و شناسایی
و برنامه ریزی برای عملیات هستند. از آنجا که عراق تنها کشوری است که به
صورت آشکار از مخالفین ایران پشتیبانی به عمل می آورد و شاید تنها دولتی
است که به صورت سخاوتمندانه پشتیبانیهایی را در اختیار این سازمان قرار می
دهد، باید گفت که دو گروه از معارضین ایران مورد توجه عراق قرار گرفته
اند، یکی سازمان منافقین و دیگری «حزب دموکرات کردستان ایران»، که در سطح
پایین تری از پشتیبانیهای دولت عراق بهره می برد.
*سازمان برای عملیات دست به اقدامات گسترده زیر زد:
_ خرید گسترده وانتهای موجود در بازارهای اتومبیل عراق، به گونه ای که سبب جهش بزرگی در قیمت اتومبیلها شد.
_
تقاضای این سازمان در تهیه انواع سلاحها و تجهیزات و مهمات از طریق
انبارهای ارتش عراق تأمین گردید. علاوه بر آن خشکبار و کنسرو، به عنوان
مواد غذایی اضطراری نیز فراهم شد.
_ اقدامات گشتی، شناسایی میدانی در خطوط مقدم و عقبه عملیات انجام شد.
_ دستورات لازم درباره جزییات طرحها و اقدامات عملیات، در مدت زمان بسیار محدودی صادر شد.
_ قرارگاه عملیاتی ویژه عملیات در قرارگاه سپاه دوم، در «منصوریة الجبل» واقع در «جاده بغداد، خانقین» بازگشایی گردید.
_ ارتباط لازم ایجاد و تحت کنترل قرار گرفت.
_ نیروهای مسلح زمینی و هوایی عراق به حالت آماده باش صد در صد در آمدند، در حالی که همگی در موقعیتهای خود به سر می بردند.
_
مأموریتهای مشخصی برای نیروهای هوایی و هوانیروز به منظور پشتیبانی از
عملیات تعیین گردید و اهداف از طریق عکسهای هوایی و اطلاعات استخباراتی
شناسایی گردید.
_ رهبری سازمان منافقین به قرارگاه عملیات «منصوریة
الجبل» منتقل گردید. سرلشگر «فاضل البراک» سپهبد «صابر الدوری» و سرلشگر
ستاد «وفیق سامرایی» و «سید احسان محمد جاسم الدیری» مدیر کل سرویسهای
اطلاعاتی و مسئولان شعبه ترکیه و ایران، برای پیگیری به این قرارگاه منتقل
شدند.