فارس، آیت الله هاشمی رفسنجانی از جمله کسانی است که از نزدیک با مسائل و مشکلات هشت سال جنگ تحمیلی آشنا بوده و خود دایره المعارفی است از اسرار و ناگفته ها در مورد دفاع مقدس. وی در چند سال اخیر سعی کرده تا خاطراتش را در برهه های مختلف زندگیای که داشته برای عموم منتشر کند. آنچه از نظر خواهید گذراند نوشته های آیتالله هاشمی است که از روزهای عملیات مرصاد می نویسد:
*شنبه 1 مرداد / 8 ذیحجه 1408
خبرها در جبهه غرب و جنوب، حاکی از تداوم پیشرفت عراق در خاک ایران بود. تصمیم گرفتم به جبهه بروم. چمدان را بستم. ترتیب امور را در روزهای غیبت از تهران دادم. به ستاد کل توصیههای لازم شد.
دکتر روحانی آمد، درباره جنگ و برنامهها مذاکره کردیم. قرار شد او با من نیاید و در ستاد شرکت کند و نهادهای حوزه فرماندهی را تشکیل دهد و برای اعزام نیرو و تقویت جبهه کمک کند. در ستاد کل از من خواستند که برای ضرورت حضور در مرکز در شرایط جاری به جبهه نروم؛ کمی تردید کردم ولی دیدم نمیشود در تهران ماند و شاهد پیشروی دشمن بود.
بعد از نماز و ناهار با اتومبیل حرکت کردیم. مهدی هم به قصد شرکت در جنگ با من آمد و یاسر هم داشت برای رفتن به جبهه آماده میشد. محسن هم با جدیت تولید انبوه موشک 130 کیلومتری را دنبال میکند؛ مثل اینکه وضع جدید و پیام امام، جوش و خروش بیسابقهای در جبهه رفتهها به وجود آورده است. از ستاد خبر دادند که تصمیم به فراخوانی یک دوره احتیاط و زیاد کردن دوره ضرورت سربازی و اضافه کردن حقوق بسیجیها گرفتهاند. جو کشور جنگی شده و وضعیت برنامه رادیو را فوقالعاده کردهاند.
ساعت یک بعد از ظهر حرکت کردیم. بین راه قم و تهران، ماشین و لباس را عوض کردم. نماز مغرب و عشاء را در قهوهخانهای بین اندیمشک و پل دختر خواندیم و نزدیک ساعت دوازده شب به پایگاه هوایی دزفول رسیدیم. خبر عقب رانده شدن دشمن از نزدیک خرمشهر و جاده اهواز با تلفات سنگین را از رادیو شنیدیم.
از پایگاه با آقای محسن رضایی تلفنی صحبت کردم. گفت دشمن را تا مرز تعقیب کردهایم و خیلی خوشحال بود. شام، نان، پنیر و انگور خوردیم و خوابیدیم. در مجموع روز سختی گذشت و خلبان [حبیب] بقائی فرمانده پایگاه که در ماموریت بمباران دشمن شرکت داشته، از اینکه نیروهای زمینی خیلی کم توان و بیحالند، سخت ناراحت بود.
آن روزی که در آستانه تصمیم عقبنشینی از حلبچه بودیم، با اینکه مشورتها و رایها مثبت بود، استخاره کردم. آیه «و جاورنا ببنی اسرائیل البحر فاتبعهم فرعون و جنوده بعیا و عدوا حتی اذا ادرکه الغرق قال آمنت انه لا اله الا الذی آمنت به بنو اسرائیل و انا من المسلمین» آمد. بعد آیتالله منتظری هم گفتند که برای پیشنهاد پذیرش آتشبس استخاره کردهاند، همین آیه یا آیه دیگری در همین مطلب آمده. حدس زدم که پس از عقبنشینی ما، صدام به تجاوز و جنگ ادامه میدهد و عاقبت خوبی برایش ندارد و امروز نشانههای آن را در جو سیاسی جهانی میبینیم و با حضور گسترده نیروهای داوطلب، دورنمای وضع نظامی هم خوب است و شکست امروز آنها در شلمچه میتواند شروع خوبی باشد.
*یکشنبه 2 مرداد / 9 ذیحجه 1408 _ 24 جولای 1988
برای نماز صبح بیدار شدیم. آقای [حسن] روحانی و آقای مهندس موسوی [نخست وزیر] از تهران تلفن کردند و درباره فرماندهی نیروی زمینی ارتش و وضع ناگوار نیروها و ضعف فرماندهان در کنترل نیروها و ... گفتند.
ساعت شش صبح به سوی اهواز حرکت کردیم. نزدیک ساعت هشت به گلف وارد شدیم. با آقای [رحیم] صفوی در قرارگاه مقدم صحبت کردم. گفت دشمن امروز تحرکی نشان نمیدهد و لابد منتظر رسیدن نیرو از غرب است. اخیرا نیروهایش را به غرب فرستاده. آقای محسن رضایی آمد. وضع نبرد دو روز گذشته و برنامه آینده را گفت. از سرعت جذب نیروهای مردمی راضی است.
سرتیپ جمالی جانشین فرماندهی نیروی زمینی ارتش و سرهنگ ترابی [فرمانده حفاظت اطلاعات ارتش] آمدند. وضع نیروهای ارتش در جنوب و غرب را گفتند؛ اسفبار است و دشمن در آنجاها به هر جا میخواهد میتواند برود. مدعیاند سرگرم جمعآوری و تجدید سازمان و به کارگیری نیروها هستند.
آقایان بهزاد نبوی و [مسعود روغنی] زنجانی از اعضای ستاد [کل نیروهای مسلح] آمدند. آنها را خواسته بودم که با فرماندهان در منطقه برای اطلاع از وضع و نیازها و آشنایی بیشتر با منطقه جنگی مذاکره کنند و بعد از مقداری مذاکره و توضیح، آنها را به قرارگاه بعثت فرستادم.
آقای [صادق] خلخالی [نماینده قم] آمد. طالب واگذاری مسئولیت دادگاه زمان جنگ برای تنبیه متخلفین بود. گفتم همراه [آیتالله موسوی جزایری] امام جمعه اهواز، سری به یگان و قرارگاهها بزنند و گزارشی بیاورند.
از جبهه غرب خبر میرسد که دشمن وارد شهر گیلان غرب شده و نیروهای رزمی ما به سرعت جمع میشوند و مشغول سازماندهی آنها هستند. گفتم در غرب، به دشمن هک در جادهها و دشت پخش شده حمله کنند.
عصر آقایان عبدالله نوری [نماینده امام خمینی در جهاد سازندگی] و ابراهیمی آمدند.
پیشنهاد داشتند که عملیات انهدامی انجام شود؛ گفتم در دستور است. آقای [محسن] میردامادی استاندار خوزستان آمد. پیشنهاد تشکیل سازمان جنگهای نامنظم داشت که با جلب موافقت فرماندهان سپاه، قرار شد تحت امر سپاه و با حکم فرمانده سپاه تشکیل شود. برای تنظیم و تدارک نیروهای متفرقهای که این روزها به خوزستان میآیند، برنامه هماهنگی بین شورای پشتیبانی جنگ خوزستان و سپاه مشخص شد.
حکمی برای آقای [صادق] خلخالی نوشتم که به امور نظامیان متخلف جبهه رسیدگی کند و پیشنهاد تنبیه و تشویق بنماید. او مایل است خودش اختیار تنبیه داشته باشد. اوایل شب آیتالله خامنهای با لباس سپاهی به گلف آمدند. سرتیپ [محمد] سلیمی هم همراه ایشان است. خیال دارند چند روزی در منطقه بمانند و به منظور بالا بردن روحیهها، برای یگانها صحبت کنند. امروز در پیامی به ائمه جمعه اعلان کردهاند که به جبههها می روند و از آنها خواستهاند که به آنها بپیوندند و هماکنون حرکت علما به سوی جبههها شروع شده.
موجی است که به آرامی میگیرد ولی تاثیر روانی خوبی دارد. هوای خوزستان هم خیلی گرم است.
آخر شب آقای محسن رضایی اطلاع داد که دشمن از پادگان اباذر بیرون رفته و از گیلان غرب هم رفته ولی آقای حسنی سعدی قبول ندارد. آقای رضایی پیشنهادهایی درباره اختیارات فرمانده سپاه داد.
آقای [محمد] فروزنده آمد. طراحی برای روانه کردن آب کارون به منطقه خرمشهر و اهواز در صورت ورود دشمن داشت که به نظر میرسید عملی است؛ گفتم مقدمات کار را مهیا کنند و در ستاد کل مطرح نماید.
*دوشنبه 3 مرداد / 10 ذیحجه 1408
با آقای خامنهای ساعت چهار و نیم صبح بیدار شدیم. نماز خواندیم و آخرین صحبتها را با هم کردیم. ایشان ماندند و من با محافظان با اتومبیل به سوی باختران [کرمانشاه] حرکت کردم. قبلا قرار بود که به قلاجه در قرارگاه جدید نیروی زمینی برویم، که آنها برنامه را تغییر دادند. در شمال اندیمشک کنار رودی صبحانه خوردیم. ساعت دوازده به مقر قرارگاه رمضان در باختران وارد شدیم.
از جبههها خبر گرفتم. آقای محسن رضایی گفت، دیشب در منطقه زید ضربه سنگینی به عراقیها که داخل خاک ما بودهاند، وارد کردهایم. سه تیپ منهدم شده و دشمن امروز تحرکی ندارد. آقای حسنی سعدی اطلاع داد که دشمن در منطقه صالحآباد سرنی در ایلام تلاش زیادی کرده و کمی پیشرفت داشته و ضربه هم خورده و از پادگان اباذر رفته، ولی در گیلان غرب هست؛ اما منابع سپاه میگویند نیست، و در منطقه سومار هم مشغول عقبنشینی است.
محسن [هاشمی] اطلاع داد که موشک سجیل با برد یکصد و سی کیلومتر با موفقیت آزمایش شده است. عراق اعلام کرده که فردا از مواضع تصرفی داخل خاک ایران بیرون میرود. البته در همه محورها مورد هجوم نیروهای تازه نفس ما قرار دارد و آسیبپذیر است.
آقایان دانشراد و مقدم از قرارگاه نجف آمدند و درباره تهاجم اخیر عراق به جبهه مرکزی و فرار و عقبنشینیهای مفتضح ارتش و بعضی از واحدهای سپاه توضیحات دادند؛ خیلی تاسفآبار است، تا جایی که مردم عشایر منطقه در جادهها جلوی آنها را گرفته و متعرض آنها شدهاند. دستور سازمان دهی سریع و هدایت نیروهای جدیدی هم که میرسند، دادم. فرماندهان اصلی سپاه در جنوباند.
ناگهان خبر رسید که عراق از تنگه پاتاق گذشته و به طرف کرند پیش میرود و سپس اعلان شد که نیروهای منافقیناند. اندکی بعد خبر رسید که نزدیک اسلامآباد رسیدهاند و درگیرند. شب آقای دانش راد خبر داد که عوامل نفوذی منافقین در اسلامآباد جنگ روانی راه انداخته و مردم و نیروها را مضطرب کردهاند. خبرها ضد و نقیض است. بعضی میگویند با تانک و نفربر به اسلامآباد رسیدهاند و برخی میگویند عوامل نفوذی آنها هستند.
آقای حسنی سعدی آمد. گزارش شکست اخیر در جبهه مرکز شمال را داد. مدعی است نیروها خوب مقاومت کرده، ولی دشمن با 9 لشکر مجهز حمله کرده و نبرد نابرابر بوده و از اینکه مورد اهانت از طرف مردم و ائمه جمعه قرار گرفتهاند، ناراحت است.
آخر شب هنگام خوابیدن، از اطلاعات قرارگاه نجف آمدند و پیشنهاد کردند که محل اقامتم را به خاطر احتمال اقدامات ضدانقلاب در رابطه با نفوذ منافقین در منطقه تغییر دهم؛ قبول نکردم. آقای [محمد جواد] لاریجانی [معاون اروپا و آمریکای وزارت امور خارجه]، تلفنی درباره سیاست مذاکره آقای ولایتی در سازمان ملل مشورت کرد که دست او را در محدوده سیاستهای مشخص شده باز گذاریم.
*سهشنبه 4 مرداد / 11 ذیحجه 1408 _ 26 جولای 1988
ساعت یک و نیم بامداد، آقای سنجقی تلفنی بیدارم کرد و گفت منافقین در جاده اسلامآباد_ باختران حضور جدی دارند و خواست محل اقامت را تغییر دهم. دستور دادم نیروها برای تار و مار کردن آنها اقدام جدی کنند. دیشب با آقای محسن رضایی قرار گذاشته بودیم که امروز صبح در جادهها پشت سر آنها، نیرو هلیبرن کنیم که محاصره شوند.
ساعت سه بامداد، [آقای صادق محصولی] فرمانده لشکر 6 پاسداران که نیروهایش در مقابل منافقین قرار گرفتهاند، با نگرانی آمد و گفت چون منافقین با مردم در جاده مخلوط شده، امکان برخورد قاطع نیست و نیروهای اعزامی سر در گم و دلسرد میشوند. از من خواست که محل اقامتم را عوض کنم. با تلخی او را جواب کردم و گفتم بروند جدیتر برخورد کنند.
ساعت چهار صبح، نخستوزیر و بهزاد نبوی از تهران تلفن کردند و درباره قبول درخواستهای متفرقه تدارکات وضع باختران اظهار نگرانی کردند، و جواب گرفتند.
بعد از نماز، فرماندهان محلی که دیشب به منطقه درگیری رفته بودند، آمدند و مشاهدات خود را گفتند. تعداد قابل توجهی نفربر با تانک و کامیون حامل نیروهای منافقین در پشت گردنه حسنآباد در جاده اسلامآباد به باختران حضور دارند و در مقابل آنها از این طرف، نیروهای ما پیشرفت آنها را سد کردهاند و خواستار هماهنگی بیشتر برای بستن جادههای پشت سر آنها بودند.
آقای شمخانی از تهران آمده و برای هماهنگی نیروها در باختران مستقر شده است. تلفنی از تاخیر پرواز هلیکوپترهای شناسایی هم گله داشت و اجازه برخورد خواست. اجازه دادم و اجازه خواست که به آقای [احمد] وحیدی حکم اداره امور نظامی و انتظامی شهر [کرمانشاه] را بدهد، پذیرفتم. گفت از تهران و از یگانهای خرمآباد و اراک هم نیرو خواستهاند.
آقای سنجقی از مرکز هدایت عملیات اطلاع داد که اطلاعات رسیده میگوید حدود یک هزار و پانصد نفر منافق با حدود شصت تانک و نفربر و خودرو در گردنه حسنآباد اسلام آباد حضور دارند و نیرویی هم در جاده بین کرند و یاتاق و جاهای دیگر برای تامین گذاشتهاند و گروهکهای دیگر ضدانقلاب هم با آنها همکاری میکنند و گفت اولین تیم آتش هلیکوپترها روی آنها اجرای آتش کردهاند و هلیکوپترهای شناسایی هم رفتهاند و هنوز اخبار تکمیلی نرسیده است.
به محل نیروی زمینی سپاه رفتم، آنجا که آقای شمخانی عملیات علیه منافقین را هدایت میکند. معلوم شد همکاری هوانیروز در حد مطلوب نیست. فورا از آنجا به پایگاه هوانیروز رفتم و تاکیدات لازم را نمودم. خودشان را جمع کردند. مقداری با فرمانده پایگاه سرهنگ انصاری و مسئول عقیدتی سیاسی مذاکره کردیم. یکی از خلبانان که برای زدن آنها رفته بود، میگفت منافقین با مسافران و مردم مخلوط شدهاند و هدفگیری آنها مشکل است.
برای مصاحبه به قرارگاه برگشتیم. مصاحبه رادیو تلویزیونی با صدا و سیمای باختران درباره اوضاع جبهه انجام دادم. بعدا اطلاع دادند فیلم کیفیت خوبی ندارد و خواستار تجدید مصاحبه شدند. از تهران، احمد آقا و نخستوزیر با نگرانی از اوضاع اسلامآباد و احتمال اشغال باختران میپرسند که نگرانی را بیمورد میدانم.
آقای سنجقی اطلاع داد که [حمزه] حمیدی نیا [فرمانده سپاه هشتم ثامن الائمه (عج) از جاده ایلام وارد شهر اسلامآباد شده و دو سوم شهر را پاکسازی کرده و عملا منافقین در جاده باختران محاصره شدهاند. مردم باختران با وسعت شهر را ترک میکنند، چون منافقین اعلام کردهاند به زودی به شهر میرسند.
سرتیپ جمالی اطلاع داد که به استقبال هیئت شورای امنیت رفته که برای مقدمات آتشبس آمدهاند و درباره استقرار 250 ناظر آتش بس مذاکره میکنند.
دو سه بار اطراف شهر بمباران شد و میگویند گلولههای توپ هم به شهر اصابت میکند؛ لابد از محل استقرار منافقین است.
ساعت پنج و نیم بعد از ظهر، آقای سنجقی اطلاع داد که کل اسلام آباد پاکسازی شده و نیروهای تیپ نبی اکرم (ص) از پشت سر منافقین به سوی گردنه حسنآباد پیش میروند و منافقین دارند در جنگلها و ارتفاعات مجاور متواری میشوند.
[آقای علی نکویی] استاندار باختران آمد. از رفع شدن خطر خیلی خوشحال است. پنج میلیون تومان برای مخارج ناشی از جنگ، از اعتبار فرماندهی به ایشان دادم. مصاحبه با صدا و سیما را تجدید کردم. آقای سنجقی آمد. تقریبا از پیروزی امروز بر منافقین مطمئن است و اکنون درباره تعداد افراد مهاجم و امکانات و خودروهای آنها اغراق میشود. مدعیاند که حدود یک هزار خودرو و حدود 4 هزار نفر نیرو آورده بودند. اگر درست باشد ضربه به آنها کمرشکن است.
نخستوزیر اطلاع داد که تاسیسات مخابراتی بالای سوادکوه در شرق کرند در معرض خطر قرار گرفته نزدیک مغرب است و کار زیادی برای امشب نمی شود انجام داد. به نیروی هوایی و هوانیروز گفتم که فکری کنند.
شب به مرکز نیروی زمینی سپاه رفتیم. جمعبندی وضع امروز انجام شد خوب است تقریبا در همه جا عراق ضربه خرده است. آخر شب خبر دادند منافقین دوباره وارد شهر اسلام آباد شدهاند و نیروهای ما عقب نشستهاند. عملیات در شلمچه را هم شروع کردهایم برای خواب به قرارگاه برگشتیم.