فارس، جنگ ما برای خاک و زمین نبود برای فضیلت بود و کرامت انسان و برای دفاع از نهالی نورسته که انقلاب اسلامی نام دارد. رضا خواجه تاج از رزمندگان اسلام درباره عمیات مرصاد می گوید:
*اولین بار بعد از پایان آموزش در پادگان امام حسین(ع) به کردستان اعزام و با شهر سقز آشنا شدم.
آن روزها بهتر و ملموستر پی به اهمیت جنگ و دفاع مظلومانه مردم بردم. مخصوصا در کردستان و قائله خطرناک آن که بدست کثیف استعمار برپا شده بود و پنجه خونبارش را در این منطقه از کشورمان فرود آورده بود و با استفاده از گروهکهای منحرف دنبال مقاصد و اهداف شوم خود بودند. با جنگ آشنا شدم و دیدم چگونه رزمندگان بسیجی پاک و عاشق به دورترین و خطرناکترین مناطق میرفتند و در پایگاهها و مقرها با وجود سرما و کمبودهای دیگر مخلصانه و غریبانه اما با رشادت و شهامت ماموریتهای خود را ادامه میدادند و با کمی دقت و تفکر در این احوال میشد فهمید که واقعا جنگ ما جنگ خداییست.
مقرون شدن عملیات مرصاد با پذیرش قطعنامه 598 و حال و هوایی که به بچههای جنگ دست داده بود موقعیت حساس کشور و جبههها و نفوذ رها شدن منافقین به داخل کشور از طرف سرپل ذهاب عواملی بود که مرصاد را از همه عملیات ها جدا میکند. در این زمان گردان مقداد پس از عملیات ایذایی و پدافندی که در شاخ شمیران انجام داده بود به مرخصی 2 هفتهای آمده بود که بعد از گذشت 6 روز خبر رسید که سریعا گردان جمع و سازماندهی و توسط هواپیما به منطقه اعزام شد و پس از رسیدن به پادگان شروع به تجهیز نیروها نمودند و بعد از 24 ساعت به همراهی 2 گردان دیگر حمزه و مسلم به سوی سه راهی اسلامآباد به راه افتادیم.
یک ستون بزرگ از منافقین که میخواست به طرف باختران حرکت کند با تیزهوشی فرمانده لشگر و دیگر فرماندهان شناسایی شد و به وسیله گردان حمزه تلفات سنگینی به منافقین وارد کردند و ستون را قطع و متلاشی نمودند. در همان روز بعد از نماز مغرب و عشا گردان به طرف سه راهی اسلامآباد حرکت کرد که نرسیده به سه راه نیروها را از اتوبوس پیاده کردند و طبق برنامه و شناسایی که در روز مسئولین گردان و لشکر از منطقه کرده بودند قرار شد بعد از گذشت از چندین تپه و ارتفاع و ده به وسط جاده اسلامآباد، کوزران برسیم و از آنجا پاکسازی و درگیری را شروع کنیم که اول گردان مسلم حرکت کرد و رخنهای ایجاد کرد و چند ارتفاع مشرف به جاده را به تامین درآورد و بعد ماموریت گردان ما شروع شد. نیروها در طول جاده و تپه و ارتفاع حالت گسترش گرفتند و مستقر شدیم. ساعت 4 صبح هوا کمی روشن شده بود و درگیری محدود وجود داشت که بطور ناگهانی ستون بزرگی از تجهیزات منافقین شامل ماشینها، نفربرها از پشت جاده ارتفاع پیدا شد که قصد داشتند بطرف اسلامآباد عقبنشینی کنند زیرا از طرف حسن آباد و کوزران نیروهای اسلام فشار وارد کرده و منافقین محاصره شده بودند در این هنگام چند تا از این ماشینها که تویوتا و آیفا بودند از ستون جدا شدند و به طرف سه راهی خاکی که کنار ده کوچکی در بغل جاده قرار داشت حرکت کردند که با آتش پر حجم نیروهای اسلام روبرو شدند و چند تا از ماشینها زده شد. تعدادی به طرف جاده خاکی بغل آسفالت رفتند و موضع گرفتند و درگیری بیشتر و شدیدتر شد در این موقع بود که ستون بزرگ همزمان با هم شروع به حرکت کرد و با هم شروع به تیراندازی با سلاحهای دوشکا و تیربار که روی اکثر ماشینها نصب شده بودند کردند که صدای گلوله تمام منطقه را گرفته بود و میخواستند با این کار بچهها را زمینگیر و وحشتزده کنند تا بتوانند از سه راه عبور کنند که با رشادت بینظیر بچهها روبرو شدند.
بارانی از گلولههای آرپیجی و تیربار بسوی آنها روانه شد و پشت سر هم ماشینها و نفربرها و آیفاها از جاده خارج یا روی جاده آتش گرفته و منفجر میشدند و عده زیادی از کوردلان کشته و زخمی و عدهای دیگر که سالم بودند نمیدانستند چه بکنند و گیج شده بودند.
در اینجا معاون گردان ما روی تپهای که مشرف به جاده بود به چند تا از نیروها گفت: 2 کامیون پر از مهمات، روی جاده متوقف شده آنها را مورد هدف قرار دهید تا از فرار منافقین جلوگیری بشود و به همین صورت هم شد و 2 کامیون منفجر بسته شد. ماشینها که از پشت پیچ با سرعت میآمدند در اینجا به هم برخورد کرده و راه به کل بسته شد و کوردلان در کنار جاده پخش شدند و درگیری شدیدی بوجود آمده و قتلگاهی از منافقین در منطقه درست شده بود.
حدود 100 تا از ماشینها و خودروهای دیگر، آنها آتش گرفته و میسوخت. یک ستون از نفربر، توپدار که به دجله معروف بود به طرف سه راه خاکی به راه افتاده بودند تا بتوانند نیروهای در محاصره خودشان را کمک کنند که آنها هم با آتش خمپاره و آرپیجی بچهها روبرو شدند. یکی از صحنههای خوب در حین عملیات در همین جا بود که یکی از بچهها ادوات گردان با 3 گلوله خمپاره 60 توانست یک تانک منافقین را مورد هدف قرار دهد و منهدم کند.
عدهای از نیروهای منافقین از دشت سمت چپ ما بصورت دشتبان و به حالت خمیده داشتند به طرف ما میآمدند تا ما را دور بزنند که سریعا به گروهان احتیاط در عقب خبر داده شد و آنها جلوی این عمل را گرفته و خنثی کردند. درگیری همچنان به شدت ادامه داشت و هنوز منافقین به سختی مقاومت میکردند. بچهها خودشان را به آب و آتش میزدند جلوی گلولههای آنها میرفتند و آرپیجی میزدند، تیربار میزدند مجروح میبردند و خلاصه جنگ تمام عیاری شده بود و از طرف دیگر بچهها توجه داشتند برای گرفتن هرکدام از این منافقها باید کلی جستجو کرد ولی حالا با پای خودشان به قتلگاه آمده بودند و بچهها حاضر نبودند حتی یک نفر را زنده رها کنند.
در یکی از لحظات بسیار حساس و مشکل که درگیری به شدت ادامه داشت و سر سه راهی نیرو کم شده بود و فشار خیلی به این قسمت میآمد بچهها نگران بودند ناگهان یکی از شیرمردان از 20 متری سه راهی بلند شد و اسلحهاش را روی دست گرفت و شروع کرد به دویدن به طرف سه راه و بلند فریاد میزد «یا حسین»، «یا زهرا» که این کار باعث تقویت روحیه بچهها شد و وقتی به سر سه راه رسید شروع کرد به تیراندازی. درگیری همچنان ادامه داشت و نزدیک ظهر بود که هواپیماهای خودی 2 بار جاده و کنار و اطراف جاده را که مملو از منافقین بود بمباران کردند و تلفات بسیار سنگینی از آنها گرفتند. روحیه و سازماندهی آنها را به کلی از بین بردند.
نزدیکیهای بعدازظهر ساعت 4 بود که بچههای لشکر عاشورا حلقه محاصره را تنگ کرده و با ما تماس برقرار کردند که این امر باعث شد منافقین کمکم از سمت تپهها و ارتفاعهای پشت سرشان به طرف اسلام آباد فرار کنند. بچهها هم به روی جاده آمده و دهات بغل جاده را پاکسازی کردند که در یکی از اطاقها حدود 12 نفر از برادران رزمنده که به اسارت درآمده بودند به لطف خدا آزاد شدند.
بچهها شروع کردند به پاکسازی اطراف منطقه که با اتمام اینکار وظیفه گردان ما انجام شد و گردان دیگری کار را ادامه داد.
با یاد شهید بزرگوار مجید دهقان و دیگر شهدای گردان که در عملیات مرصاد به شهادت رسیدند.