*کیهان
روزنامه کیهان در سرمقاله خود با عنوان « نوبت تهاجم دمشق » به قلم « سعدالله زارعی » آورده است.
همزمانی انفجار شورای امنیت ملی سوریه با سالگرد شکست سنگین رژیم صهیونیستی از مقاومت شاید اتفاقی باشد و نه در انتخاب زمان و نه در انفجار نقطه خاص و شهادت تعدادی از مقامات ارشد امنیتی و نظامی سوریه که نقش های برجسته ای در شکست رژیم تل آویو از مقاومت لبنان در جریان جنگ سنگین 33 روزه داشته اند، رابطه ای وجود نداشته باشد اما در عین حال تردیدی نیست که انتقام از سوریه و مقامات نظامی- امنیتی آن یک برنامه قطعی رژیم غاصب بوده و برای تحقق آن سال ها در کمین نشسته است حدود سه ماه پیش نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی با صراحت و علنی اعلام کرد که «زمان انتقام از سوریه فرا رسیده است».
انفجار مقر شورای امنیت ملی سوریه در دمشق که به شهادت «داود راجحه» وزیر دفاع و «آصف شوکت» رئیس دستگاه امنیتی سوریه و چند مقام دیگر انجامید، در جای خود از پیچیدگی خاصی برخوردار بود چرا که اگرچه انفجار اقدامی است که نیازمند تمهید مقدمات آنچنانی نیست ولی انفجار در قلب یک موقعیت مهم نظامی و یا امنیتی نیاز به تمهید مقدماتی دارد که دستیابی به آن برای یک گروه مخالف امکان پذیر نیست. انفجار در مقر شورای امنیت سوریه نیازمند کار اطلاعاتی و امنیتی روی چشمان امنیتی این کشور و از نظر زمان بندی انفجار نیاز به اطلاعات دقیق قبلی و بعدی داشته است. این اقدام بخصوص درباره کشوری که در شرایط خاص امنیتی قرار دارد و جدی بودن احتمال وقوع چنین رخدادی در آن بدیهی است، از حساسیت بیشتری برخوردار است. طبعا در چنین شرایطی ضریب امنیتی و حفاظتی مجموعه ای مانند شورای امنیت ملی بالا می رود و به همین دلیل اقدام علیه آن دشوارتر می شود. پرواضح است که تدارک چنین اقدامی از مجموعه های نوظهوری نظیر «ارتش آزاد سوریه» و «شورای هماهنگی مخالفین» که مراکز آنها در خارج از سوریه است، ساخته نیست. مجموعه ای نظیر القاعده هم اگرچه از پیچیدگی هایی برخوردار است اما در عین حال سیستم اطلاعاتی امنیتی القاعده بیش از آن که در کار رخنه اطلاعاتی و امنیتی باشد در کار حفاظت از سازمان و نیروهای القاعده برای مسدود کردن رخنه در القاعده است با این وصف احتمال دخالت سرویس های اطلاعاتی و امنیتی خارجی در این ماجرا افزایش می یابد. رژیم صهیونیستی تجربه زیادی در این خصوص از جمله در شهر دمشق دارد. حدود 5 سال پیش سرویس اطلاعاتی اسرائیل با نفوذ و برنامه ریزی دقیق در دمشق عماد مغنیه که یکی از فرماندهان اصلی حزب الله در جنگ 33 روزه بود را به شهادت رساند. این رژیم مشابه چنین عملیات هایی را در تونس، قطر، مصر، اردن و لبنان انجام داده است.
روش رژیم صهیونیستی در این موارد معمولاً به این صورت است که عامل آخر را از نیروهای مزدور انتخاب می کند و بقیه مراحل شامل برنامه ریزی، تدارکات، اقدامات اطلاعاتی، اقدامات حفاظتی، تعیین مکان، تعیین زمان و نحوه پوشش خبری را خود در دست دارد. این روند را ما عیناً در ترور شهید مغنیه و در انفجار مقر شورای امنیت ملی سوریه و بقیه موارد می بینیم.
رژیم صهیونیستی از چند روز قبل از ماجرای دمشق در منطقه اشغالی جولان و جبل الشیخ آرایش نظامی گرفته و به حالت آماده باش درآمده بود و در روز پنجشنبه هم مدعی شد که مخالفان اسرائیل به سمت این مناطق شلیک کرده اند. خود این حرکات از برنامه ریزی قبلی رژیم غاصب برای انفجار در دمشق حکایت می کند کما اینکه حادثه سازی علیه دیپلمات های اسرائیلی در بلغارستان و متهم کردن ایران در همان روز چهارشنبه هم در این چارچوب قابل ارزیابی است. انفجار یک مقر امنیتی در دمشق و اقدام امنیتی علیه یک گروه اسرائیلی در یک کشور اروپایی در یک روز اقدام به انفجار مقر شورای امنیت ملی سوریه می تواند آغاز یک جنگ امنیتی اطلاعاتی باشد این جنگ برخلاف درگیری های فعلی که کشورهای مختلفی در آن ورود کرده اند دو طرف بیشتر ندارد، غرب و جهان اسلام. نبرد امنیتی کنونی که از اوایل فروردین امسال علیه سوریه شروع شده و طی هفته های اخیر به حومه دمشق رسیده است به آرامی به حوزه نظامی سرایت می کند کما اینکه عملیات سنگین ارتش سوریه طی روزهای گذشته که به کشته شدن صدها نفر از تروریست ها انجامید هم نشان می دهد که جنگ امنیتی می تواند به جنگ نظامی منجر شود.
خصوصیت جنگ امنیتی این است که سازمان های اطلاعاتی به عنوان طراحان، فرماندهان و پشتیبانان وارد عمل می شوند و با تعیین نقاط خاص تلاش می کنند تا ارکان سیاسی، اقتصادی و امنیتی یک نظام سیاسی را متزلزل و دولت مربوطه را وادار به تسلیم کرده و یا شرایط اضمحلال آن در داخل را فراهم نمایند. در این جنگ در نهایت یک یا چند یگان نظامی از داخل سیستم حریف وارد عمل شده و با یک کودتا- که نوعاً کودتای سفید است- نظام را واژگون می نمایند.
با این وصف به شهادت رساندن رئیس دستگاه امنیتی و وزیر دفاع سوریه می تواند با این هدف صورت گرفته باشد که برای ساعاتی ارتش و سیستم امنیتی سوریه دچار خلأ شوند و این امکان فراهم شود که یک یگان به عنوان نجات سوریه وارد عمل شود و کار را تمام کند. اگر خبرها را مرور کنیم درمی یابیم که چندی قبل دستگاه سیاسی ترکیه مدعی شد که نزدیک به 30 هزار نفر از ارتش سوریه جدا شده اند که این خبر کاملاً دروغ بود و تعداد کسانی که با تحریک و پول های فراوان خریده شده بودند به عدد انگشتان دست هم نمی رسید. در روز انفجار شورای امنیت سوریه هم دو شبکه الجزیره و العربیه به طور پی درپی خبرهایی مبنی بر اینکه یگان هایی از ارتش جدایی خود را از نظام سوریه اعلام کردند و درگیری ها به حومه کاخ ریاست جمهوری رسیده و بشار اسد دمشق را به سمت لازقیه ترک کرده بعنوان «خبر عاجل» پخش می شد و همزمان با آن پخش دو کانال تلویزیونی سوریه از ماهواره ها قطع شد. این خبرها هویت نبرد اطلاعاتی را به خوبی نشان می دهد. در این نبرد اغوا، فریب، سنگین کردن جو علیه حریف و در نهایت شکست روانی آن هدف اصلی است که اگر اتفاق بیفتد شکست فیزیکی هم اتفاق می افتد.
در نبرد اطلاعاتی 4 ماه گذشته، اسرائیل و... موفقیتی نداشته اند چرا که ارتش و دستگاه امنیتی سوریه انسجام خود را کاملا حفظ کرده اند و حتی یکی از فرماندهان و یا مقامات امنیتی از نظام سوریه جدا نشده اند اقدام روز چهارشنبه و کشتن راجحه و شوکت که مقامات ارشد امنیتی و نظامی بودند هم نتوانست رخنه ای در سیستم سوریه به وجود آورد بنابراین باید گفت که ارتش و سیستم امنیتی سوریه امتحان خود را پس داد. جالب این است که دیروز مصطفی طلاس که مظهر نیروهای گذشته ارتش است به همراه فرزندش به دمشق بازگشت و نشان داد که حتی نیروهای گذشته ارتش هم پای کار نظام سوریه ایستاده اند. نکته دیگر که اهمیت آن از بازگشت طلاس بیشتر بود تشدید عملیات ارتش سوریه بعد از انفجار در شورای امنیت علیه مخالفان بود. فرماندهی جدید ارتش روز پنجشنبه اعلام کرد که ظرف 72 ساعت پایتخت را از نیروهای تروریست پاکسازی می کند اما اقدام 72 ساعت را در 24 ساعت انجام داد و دیروز پایان پاکسازی دمشق اعلام شد و این هم بخوبی نشان داد که راس و بدنه ارتش سوریه کاملا انسجام خود را حفظ کرده و در همراهی با بشاراسد تردیدی ندارند.
چند اتفاق دیگر هم در این چند روز افتاد که هر کدام حائز اهمیت ویژه ای بود. یکی از این اتفاقات ورود صریح سیدحسن نصرالله به ماجرای سوریه بود که تاکنون اجتناب شده بود. نصرالله که در جهان اسلام و عرب دارای جایگاه ویژه ای است با صراحت گفت که ماهیت نزاع ضد سوریه، «اسرائیلی» است و آنچه جریان دارد نبرد مردمی برای ساقط کردن یک نظام نیست بلکه انتقامی است که از سوریه بخاطر نقش برجسته آن در پیروزی مقاومت گرفته می شود. ورود نصرالله به ماجرا نشان داد که همان نیرویی که در جنگ 33 روزه پنجه در پنجه اسرائیل او را در همه صحنه های نظامی، اطلاعاتی و روانی به شکست کشانده برای حفظ نظام ضد اسرائیلی سوریه وارد عمل می شود و خلاءهای سوریه بخصوص در حوزه اطلاعات و امنیت را پر می کند.
اتفاق دیگر ناکامی تازه آمریکا، انگلیس و فرانسه در تصویب قطعنامه علیه سوریه بود و حال آنکه غرب در تلاش بود تا میوه انفجار دمشق و دروغ پردازی های فراوان رسانه ای درباره فروپاشی درونی سیستم سوریه را در جلسه روز پنجشنبه شورای امنیت بگیرد که این هم اتفاق نیفتاد و یک بار دیگر آمریکا و... شکست را پذیرا شدند.
اما یک نکته مهم در مورد تحولات سوریه این است که فضای امنیتی به مرور به فضای نظامی تبدیل می شود تحولات چند روز اخیر دمشق - یعنی انفجار شورای امنیت و پاکسازی محله المیدان از نیروهای تروریست- به نقش فیصله دهنده ارتش تاکید می کند و پاکسازی 24 ساعته المحله هم نشان داد ارتش سوریه علیرغم آنکه در یک بحران 16 ماهه درگیر بوده است کاملا برای ورود به چنین معادله ای آمادگی دارد. تبدیل فضای امنیتی به فضای نظامی قطعا برای رژیم صهیونیستی و ترکیه مخاطره آمیز است چرا که به معنای آغاز یک جنگ سوری اسرائیلی است. که البته در مقیاس بزرگتر به معنای جنگ مشترک سوریه، ایران، حزب الله و... علیه رژیم صهیونیستی است این درگیری می تواند بصورت جنگی تمام عیار و با زمان نامحدود اتفاق بیفتد و می تواند بصورت جنگی محدود و توام با آزادسازی بخش هایی از سرزمین های تحت اشغال سوریه جلوه گر شود در هر صورت ورود سوریه به درگیری نظامی- تمام عیار یا محدود- قطعا فضا را تغییر می دهد. پرواضح است که اسرائیل در شرایط فعلی به هیچ وجه آمادگی برای درگیری نظامی ندارد بنابراین برای آن در شرایط فعلی بدترین حالت این است که بین سوریه و اسرائیل یک درگیری روی دهد این درگیری فضای منطقه را همزمان علیه رژیم صهیونیستی، ترکیه، عربستان، قطر و بطور کلی جبهه آمریکایی- اسرائیلی بسیج می کند و بر انسجام جبهه مقاومت و عملیاتی شدن آن منجر می شود.
تغییر فضای سوریه از امنیتی به نظامی دست سوریه را برای برخورد شدید با عناصر وابسته مسلح باز می کند کما اینکه طی روزهای اخیر این اتفاق افتاد و این در حالی است که در بالاترین محاسبه تعداد تروریست های مسلح سوریه که بصورت موضعی و نقطه ای عمل کرده و سپس محو شده و در نقطه دیگر حضور می یابند، از 5000 نفر فراتر نمی رود جمع و جور کردن این تعداد که در فضای امنیتی دشوار است، در فضای نظامی کار آسانی است و از قضا سوریه در این مقوله تجربه بیشتری دارد. تغییر فضا به سمت نظامی، ترکیه و رژیم صهیونیستی را با شرایطی مواجه می کند که ناچارند ابتدا هزینه هر اقدام ضد سوری و نیز سهم خود در فضای ناامنی علیه سوریه را در حوزه امنیت و نظامی بپردازند. ورود به حوزه نظامی در واقع ورود به حوزه ای با پیامدهای نامعلوم است چرا که عوامل تشدیدکننده و نوع فعالیت آنان پیش از آغاز درگیری بندرت قابل اندازه گیری می باشد. در فضای نظامی آن کشوری که در موضع دفاعی قرار دارد از موقعیت بهتری برخوردار است و کشورهای مهاجم دچار آسیب بیشتری می باشند.
از سوی دیگر شکل گیری فضای امنیتی علیه سوریه، انتقال این فضا به داخل کشورهای شکل دهنده را منطقی می کند و مدیریت این صحنه را برای سوریه آسان می گرداند.
* رسالت
روزنامه رسالت در سرمقاله خود با عنوان « کارزار انتخابات » به قلم « محمد کاظم انبارلویی » آورده است.
به فاصله یک هفته دو نشست از دو طیف ضد انقلاب دردو شهر گوتنبرگ و بروکسل برگزار شد . نظیر این نشستها در پاریس ، لندن و واشنگتن زیاد برگزار میشود . طیفی از منافقین ، سلطنت طلبها و مارکسیستها به علاوه اصحاب فراری جنبش به اصطلاح سبز درکنار هم مینشینند و بی پروا از براندازی نظام و سرنگونی انقلاب سخن میگویند .
دستور کار جدید آنها انتخابات آینده است . آمریکاییها امیدوارند شرارت در انتخابات دور دهم ریاست جمهوری را در دوره یازدهم باز تولید کنند .
رجب علی مزروعی نماینده روسیاه دورششم مجلس که چهارشنبه گذشته در تلویزیون بی بی سی ظاهر شد بخشی از این تحرکات را بازگو کرد . او به همراه علی اکبر موسوی خوئینی دیگر نماینده روسیاه دور ششم مجلس از این پایتخت به آن پایتخت میروند و در ازای فحاشی و هتاکی به نظام ، خرج زندگی خود را در کشورهای اروپایی که از سوی سرویسهای موساد ، سیا و ام آی 6 پرداخت می شود در میآورند .
مزروعی درنشست گوتنبرگ در حالی که در کنار فرخ نگهدار رئیس گروهک مارکسیستی و منحله فداییان خلق نشسته بود گفت : "بین کارزار انتخابات و خود انتخابات به معنای رای دادن باید تفاوت قائل شویم و برای کارزار انتخابات برنامه داشته باشیم ."
این حرف کلیدی ترین حرف و مطالبات سرویسهای جاسوسی دشمن از اپوزیسیون است . دموکراسی ، رای ، انتخابات و آزادی برای این سرویسها کشک است . آنها از انتخابات به مثابه " کارزار " به دنبال براندازی هستند و لذا اپوزیسیون به عنوان پیاده نظام آنها باید دراین کارزار نقش آفرینی کند . مشکل سرویسها تنوع و تعدد و تکثر و از همه مهم تر قلت گروههای اپوزیسیونی است . تنوع فکری و عقیدتی و گرایشهای متفاوت سیاسی آنها باعث می شود سرویسها نتوانند آنها را در یک صف علیه ملت ایران بسیج کنند .، چون جیره جنگی همه طیفها از یک مرکز داده میشود به آنها گفته شده در هر دسته بندی می خواهید سازمان بیابید مهم نیست ، مهم رسیدن به یک هدف مشترک و آن هم سرنگونی نظام جمهوری اسلامی است. همزمان با این تحرکات درخارج که عمدتا منافقین نقش حلقه واصل آنان را بازی میکنند ، تحرکاتی درداخل هم صورت گرفته است .
اتاق فکر اصحاب فتنه درداخل دوباره راه اندازی شده است و آنها درحال و هوای بازسازی همان تبهکاریهای فتنه 88 هستند. آنها درنشستهای انتخاباتی خود از انتخابات آینده به عنوان یک "جنگ " نام میبرند و از الان کلید یک توطئه جدید را می خواهند بزنند . آنها میگویند ما باید درانتخابات آینده با گزینه حداکثری وارد شویم و نباید اجازه دهیم گزینه حداقلی ما به عنوان دلقک سیرک انتخابات مورد استفاده قرارگیرد.
واژگانی چون " جنگ " ، " دلقک سیرک انتخابات " وگزینه حداقلی و حداکثری در ادبیات اهل فتنه در داخل نشان میدهد آنها در مورد انتخابات همان گونه می اندیشند که دنباله آنها درخارج در سایه هدایتهای سرویسهای جاسوسی آمریکا و موساد فکر میکنند .
گزارشات دریافتی از نشستهای آنان نشان میدهد آنها به همه چیز فکر می کنند جز انتخابات و رای مردم و مصالح و منافع ملت ! آنها فکر میکنند با تشدید فشارها و تحریمها از سوی دشمنان قسم خورده نظام میتوانند دراندازه آلترناتیو ظاهر شوند و مردم هم گوشه چشمی به آنها داشته باشند !
آنها اشتباه میکنند ، کینه شتری آنها به نظام و مسئولان دلسوز آن ، آنها را به وادی لجاجت ، عناد و یکدندگی انداخته است .مردم در انتخابات مجلس نهم نشان دادند از این جماعت عبور کردند . چرا که در رفراندوم 9 دی این تبری را به وضوح نشان داده بودند .
انتخابات آینده باید آزاد ، شفاف و رقابتی مثل همه انتخاباتهای پس از انقلاب باشد .
مردم انتظار دارند شورای نگهبان به عنوان نهاد نگهبان " جمهوریت" و " اسلامیت " نظام به وظیفه خود درصیانت از آرای ملت چه قبل و چه بعد از آن اهتمام ویژه داشته باشد .
کسانی که انتخابات را به مثابه " جنگ " علیه ملت تعبیر میکنند و کسانی که انتخابات را " سیرک " و نامزدها را " دلقک " این سیرک می دانند ، نباید به رقابت ها راه یابند .
اینها جزء پیاده نظام دشمن هستند و میخواهند به " آزادبودن "، " شفاف بودن " و " رقابتی بودن " انتخابات آسیب بزنند .
انتخابات " یک کارزار" برای شانس بازگشت عمال آمریکا به حاکمیت در ایران نیست که سرنوشت آن در لندن ، واشنگتن ، بروکسل و گوتنبرگ تعیین شود .
انتخابات یک فرصت برای بازخوانی عملکرد مسئولان و باز تولید انرژی جدید برای پیشرفت کشور است . انتخابات یک چینش جدید دردستگاه " اجرا" و " تقنین" و " شوراها" توسط رای مردم برای کارزار با دشمنان قسم خورده نظام، بویژه آمریکا و رژیم صهیونیستی است . نه جنگ با ملت !
در انتخابات آینده نیروهای تازه نفس و جوان با رای مردم میآیند تا انقلاب و نظام را در دهه چهارم به قلههای پیشرفت رسانند و بیداری اسلامی رادرجهان بهتر مدیریت کنند.
* جمهوری اسلامی
روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله خود با عنوان « عقبه بحران سوریه » آورده است.
همزمان با تلاش مجدد آمریکا، انگلیس، فرانسه، ارتجاع عرب، ترکیه و رژیم صهیونیستی در روزهای چهارشنبه و پنجشنبه گذشته برای تصویب قطعنامهای در شورای امنیت سازمان ملل به منظور به دست آوردن مجوز مداخله نظامی در این کشور، عناصر مسلح شده توسط همین کشورها درصدد بودند شهر دمشق را از کنترل دولت سوریه خارج کنند تا زمینه از هر نظر برای سقوط حکومت بشار اسد فراهم شود.
تلاش برای ساقط کردن حکومت بشار اسد از سه طریق و البته با سرمایهگذاری پر حجم و کاملاً جدی صورت گرفت که عبارت بودند از:
- شورش مسلحانه در دمشق و چند شهر دیگر و منفجر کردن ساختمان امنیت ملی سوریه که منجر به کشته شدن وزیر دفاع و معاون وی و چند مقام نظامی و امنیتی دیگر شد.
- به راه انداختن تبلیغات گسترده همراه با دروغ علیه دولت سوریه به ویژه شایعه سقوط شهر دمشق و فرار بشار اسد توسط رادیوها و تلویزیونهای وابسته به غرب و ارتجاع عرب.
- تلاش فوقالعاده سیاسی برای راضی ساختن چین و روسیه به پذیرش قطعنامه ضد سوری وخودداری از وتو کردن آن.
در فقره اخیر، آمریکائیها حتی از مهرههای دست دوم و سوم خود برای رسیدن به این هدف استفاده کردند. مثلاً بانکیمون دبیرکل سازمان ملل را که با آنها همراهی میکند به پکن فرستادند تا رئیسجمهور چین را از وتو منصرف کند و رجب طیب اردوغان را به مسکو فرستادند تا پوتین رئیسجمهور روسیه را به انصراف از وتو راضی نماید. یکی از اهداف سفر دورهای هیلاری کلینتون وزیر خارجه آمریکا در روزهای قبل از این واقعه به چند کشور آسیائی، آسیای جنوب شرقی و فلسطین اشغالی نیز دنبال کردن همین موضوع بود. علاوه بر اینها، رئیسجمهور آمریکا باراک اوباما نیز شخصاً با ولادیمیر پوتین رئیسجمهور روسیه تلفنی صحبت کرد تا او را به خودداری از وتوی قطعنامه ضد سوری تشویق کند. مشابه همین تلاشها به شکلهای مختلف، توسط فرانسه و انگلیس نیز انجام شد.
برخلاف اراده آمریکا و همدستانش، تمام تلاشهای سیاسی، نظامی و تبلیغاتی آنها علیه سوریه ناکام ماندند و آنچه این مجموعه توطئه گر دنبال میکرد تحقق نیافت. چین و روسیه برای سومین بار قطعنامه پیشنهادی غرب و حمایت شده توسط ارتجاع عرب و ترکیه و رژیم صهیونیستی را وتو کردند، اقدامات نظامی عناصر مسلح شده توسط همین دولتها در دمشق و سایر نقاط سوریه سرکوب شدند و دروغ بودن تبلیغات رسانههای وابسته به آنها نیز بسیار زود برای افکار عمومی روشن شد.
درست در روزی که شورش عناصر مسلح در دمشق به اوج رسید و با انفجار ساختمان امنیت ملی سوریه تعدادی از مقامات ارشد نظامی و امنیتی این کشور به قتل رسیدند، سید حسن نصرالله دبیرکل حزبالله لبنان در ششمین سالگرد پیروزی حزبالله در جنگ 33 روزه علیه رژیم صهیونیستی در یک سخنرانی در بیروت گفت تمام تلاشهائی که برای ساقط کردن حکومت سوریه صورت میگیرد به خاطر اسرائیل است زیرا صهیونیستها نمیخواهند یک ارتش قدرتمند را در مرزهای خود تحمل کنند. وی به دلیل اصلی شکل گرفتن توطئه براندازی علیه دولت سوریه نیز اشاره کرد و گفت در جنگ 33 روزه مهمترین سلاحهای حزبالله لبنان را دولت سوریه تأمین کرد.
سخنان سید حسن نصرالله در تشریح علت خصومت غرب و ارتجاع عرب با دولت بشار اسد که به طرح حفاظت از رژیم صهیونیستی مربوط میشود، در افکار عمومی جهان به ویژه جهان عرب و اسلام تأثیر گستردهای گذاشت. این سخنان، از یک طرف ریشه خصومت با حکومت بشار اسد، که به نقش این حکومت در جبهه مقاومت ضد رژیم صهیونیستی مربوط میشود را برملا ساخت و از طرف دیگر نقاب از چهره عناصری همانند رجب طیب اردوغان که چندین سال خود را ضد صهیونیسم جا زده بود کنار زد. تکلیف آمریکا، انگلیس، فرانسه و آل سعود و شیوخ قطر نیز از قبل روشن بود و کسی در همدست بودن آنها با رژیم صهیونیستی کوچکترین تردیدی نداشت هر چند حوادث سوریه این همدستی را هر روز آشکارتر میکند.
اگر تا امروز کسی نتوانسته باشد تفاوت میان قیامهای مردمی در کشورهای عربی با آنچه در سوریه جریان دارد را بفهمد، باید در فهم و درک خود شک نماید. در آن کشورها مردم بیسلاح به خیابانها ریختند و علیرغم مخالفت آشکار آمریکا و اروپا و رژیم صهیونیستی علیه حکومت هایشان شعار دادند و آنها را ساقط کردند ولی در سوریه حتی مخالفان سیاسی بشار اسد نیز شورشهای مسلحانه را محکوم میکنند و عناصر مسلح را عناصر تروریستی میدانند که آمریکا و فرانسه و انگلیس و ترکیه و آل سعود و شیوخ قطر و رژیم صهیونیستی آنها را مسلح کرده و به جان دولت سوریه انداختهاند. مخالفان سیاسی بشار اسد در عین حال که او را قبول ندارند و به ضرورت ایجاد اصلاحات بنیادی در ساختار حکومت سوریه معتقدند اما روش برخوردهای مسلحانه با حکومت او را نمیپذیرند و آن را محکوم میکنند زیرا به درستی میدانند این اقدامات با دخالتها و حمایتهای آمریکا و اروپا و ارتجاع عرب و رژیم صهیونیستی صورت میگیرد و نه تنها یک قیام مردمی نیست بلکه برخلاف منافع و مصالح مردم سوریه و به نفع رژیم صهیونیستی است.
در این میان، نقش جریان سلفی در بحران سوریه را نباید فراموش کرد. این جریان نیز علاوه بر مشکل اعتقادی که خود دارد، در ماجرای سوریه آلت فعل آمریکا و رژیم صهیونیستی شده است. متأسفانه رجب طیب اردوغان نخستوزیر ترکیه نیز گرفتار همین توهم شده و در همین دام افتاده است. جالب اینست که در ترکیه، مردم و احزاب سیاسی غیرلائیک متوجه این توطئه شدهاند و مخالفت خود را با تظاهرات، صدور بیانیه و حضور در مجامع مختلف بیان میکنند و به دولت ترکیه و شخص اردوغان هشدار میدهند که خود را از دام آمریکا و صهیونیستها نجات دهد اما تاکنون گوش وی بدهکار این قبیل نصیحتها نبوده است.
هر چند آمریکا و همدستان اروپائی و مهرههایش در منطقه مصمم هستند حتی بدون مجوز شورای امنیت سازمان ملل با مداخلات نظامی غیرمستقیم هم که شده حکومت بشار اسد را سرنگون کنند، اما استحکام ارتش سوریه و آشکار شدن طرح آمریکائی - صهیونیستی که عقبه این جریان را تشکیل میدهد تاکنون مانع تحقق این توطئه شده است. روسیه و چین نیز توطئه ساقط کردن حکومت سوریه را به نفع سلطهگری آمریکا در منطقه میدانند و به همین جهت با آن مخالفت میکنند. روشن است که این توطئه به زیان آرمان فلسطین و در جهت تحکیم هرچه بیشتر رژیم صهیونیستی در منطقه نیز هست و همین واقعیت میتواند یک هشدار برای کشورهای اسلامی مستقل باشد و آنها را در جهت حمایت از سوریه و مخالفت با توطئه مشترک آمریکا و رژیم صهیونیستی به تحرک وادارد. مواضع نظام جمهوری اسلامی در ماجرای سوریه درست به همین دلیل است که اصولی و دقیق بوده و باید با تحرک بیشتری در همین جهت ادامه یابد.
*دنیای اقتصاد
روزنامه دنیای اقتصاد در سرمقاله خود با عنوان « تاثیر سیاستهای اقتصاد کلان در کنترل مسکن »به قلم « زهرا کاویانی » آورده است.
اخبار مرتبط با بازار مسکن از حساسیت بالایی برخوردار باشد. مسکن از طرفی به عنوان یک سرمایهگذاری امن و مطمئن که به طور معمول رشد قیمتی بیش از تورم داشته، مورد توجه تقاضا برای سرمایهگذاری قرار گرفته و از طرف دیگر به عنوان یکی از نیازهای اولیه و اساسی زندگی، در سبد کالاهای اساسی خانوار قرار گرفته و هرگونه تغییر قیمتی در خصوص قیمت خرید یا اجاره مسکن، رفاه خانوار را به شدت تحت تاثیر قرار میدهد. این بازار هرچند در برخی بازههای زمانی در رکود به سر برده است، اما رونقهایی که منجر به افزایش قیمت حتی تا 200 و 300 درصدی در این بازار میشود باعث شده است تا مسکن همواره مورد توجه قرار گیرد.
نوسانات بازار مسکن طی سال گذشته و به خصوص از ابتدای سال 1391 نسبت به سالهای قبل بیش از پیش مورد توجه مردم و سیاستگذاران اقتصادی قرار گرفته است. رشد آرام قیمت مسکن طی سال 1389 و سپس رشد آن در سال 1390 که هرچند آرام بود، اما با شیب بیشتری صورت گرفت، در کنار التهاب سایر بازارها باعث شد تا تقاضای سوداگرانه به سمت بازار مسکن مجددا شکل بگیرد.
نگاهی به آمار منتشر شده در آخرین سرشماری نفوس و مسکن نشان از رشد واحدهای خالی در کشور و به خصوص در شهر تهران دارد. آمارها نشان میدهد که همزمان با افزایش ساخت و ساز در کشور که موجب شده است تعداد خانههای مسکونی از 15 میلیون در سال 1385 به 20 میلیون در سال 1391 برسد، تعداد خانههای خالی نیز رشد کرده است؛ بهطوری که تعداد خانههای خالی در مدت مذکور نزدیک به چهار برابر شده است. این افزایش نشان میدهد که میزان رشد خانههای خالی در کشور بیش از رشد عرضه بوده است. در همین راستا آمارها نشان میدهد که در سال 1386 نسبت خانههای خالی به کل خانهها 5/2 درصد بوده؛ در حالی که این نسبت برای سال 1390 به 8 درصد رسیده است. این تغییر و تحولات در بازار مسکن و افزایش نسبت خانههای خالی از سال 1385 تا سال 1390 در حالی صورت میگیرد که در این بازه زمانی، جمعیت متولد سالهای 1360 تا 1365 که حاصل انفجار جمعیتی هستند نیز با توجه به میانگین سن ازدواج 25 سال در کشور، به سن ازدواج رسیده و احتمالا تقاضا برای واحدهای مسکونی با اضافه شدن این متقاضیان جدید بازار مسکن نیز افزایش یابد.
بنابراین در صورتی که خانوادههای تازه تشکیل شده ناشی از موج جمعیتی دهه 60 نیز به بازار افزوده شده باشند، باید انتظار داشت تا نسبت خانههای خالی به کل خانهها کاهش یابد. این در حالی است که آمار ارائه شده، نتایج متفاوتی را نشان میدهد. بنابراین این سوال مطرح میشود که دلیل رشد بیشتر خانههای خالی از ساخت و ساز چیست؟
برای پاسخ به این سوال، میتوان تحولات بازار مسکن و کل اقتصاد از سال 1385 تاکنون را مورد بررسی قرار داد. بازار مسکن در سال 1385 با شوک قیمتی خارقالعادهای مواجه شده بود. افزایش قیمت واحدهای مسکونی در سالهای 1384 و 1385 در برخی مناطق تا بیش از 200 درصد نیز رخ داد تا سرانجام در انتهای سال 1385 و اواسط سال 1386 بازار به یک تعادل نسبی رسید. از طرف دیگر، محیط اقتصاد کلان کشور از سال 1385 به بعد دچار تغییر و تحولاتی شد.
در بازارهای مالی، بازار بورس که در ماههای ابتدایی سال 1384 با رونق نسبی همراه بود، دچار رکود شد و شاخصهای بورس افت نسبی را تجربه کردند. در ابتدای سال 1385 مجلس قانون طرح منطقی کردن نرخ سود بانکی را به تصویب رساند که در پی آن بانک مرکزی مکلف به کاهش نرخ سود بانکی و تک رقمی کردن نرخ سود بانکی شد. این کاهش نرخ سود در حالی رخ داد که نقدینگی به موجب افزایش درآمدهای نفتی رو به رشد بوده و در نتیجه نرخ تورم نیز روندی رو به رشد داشت؛ به طوری که از 11 درصد در سال 1385 به 18 درصد در سال 1386 و رقم قابل توجه 25 درصد در سال 1387 رسید که از سال 1374 به بعد اقتصاد کشور این چنین نرخ تورمی را تجربه نکرده بود. همزمانی افزایش نرخ تورم و کاهش نرخ سود بانکی و کاهش جذابیت بازار بورس، در کنار افزایش نقدینگی، موجب شد تا سرمایهها به سمت سایر بازارهای سرمایهگذاری هدایت شوند، که مطمئنترین این بازارها نیز بازار مسکن است. بازار مسکن در حالی که رونق ساختوساز و سرمایهگذاری بخش خصوصی را پشت سر گذاشته بود، جذابیت بالایی برای جذب سرمایههای خرد که طی این سالها جمع شدهاند ایجاد کرده است. به خصوص آنکه مردم افزایش چند برابری قیمت مسکن را در دورههای قبل تجربه کردهاند و از این رو به تجربه دریافتهاند که برای حفظ ارزش پول در یک اقتصاد تورمی، مسکن گزینه مناسبی خواهد بود. بنابراین این عوامل در کنار سایر موارد مانند عدم تمایل مالکان به فروش واحدهای ساخته شده در شرایط رکودی بازار مسکن، باعث شده است تا نرخ رشد خانههای خالی از نرخ رشد عرضه واحدهای مسکونی پیشی بگیرد که البته میتوان انتظار داشت با توجه به رشد تقاضای ناشی از خانوادههای تازهتشکیل شده، اجارهبها نیز رشد قابل ملاحظهای یافته و عملا رشد عرضه را خنثی کند. افزایش اجاره بها و قیمت واحدهای مسکونی به خصوص با توجه به وزن مسکن در سبد کالای خانوار، دارای اهمیت بسیاری است که باید مورد توجه سیاستگذاران اقتصادی کشور قرار گیرد.
به همین منظور کنترل بازار مسکن در درجه اول باید با کنترل محیط اقتصاد کلان صورت گیرد. جلوگیری از اتخاذ سیاستهایی که منجر به افزایش پایه پولی و حجم نقدینگی میشود، در کنار ایجاد جذابیت در بازارهای رسمی سرمایهگذاری مانند بازار بورس، سپردههای بانکی و اوراق مشارکت و ایجاد ابزارهای مالی جدید میتواند تا حد زیادی مانع ورود تقاضای سرمایهگذاری در بازار مسکن شود. همچنین در مرحله بعد و پس از برقراری ثبات نسبی در محیط اقتصاد کلان و بازارهای مالی، طرحهایی مانند اخذ مالیات از خانههای خالی میتواند در کنترل بازار مسکن موثر باشد.
* مردمسالاری
روزنامه مردم سالاری در سرمقاله خود با عنوان « رئیسجمهور یا منتقد وضع موجود » به قلم « حمیدرضا شکوهی » آورده است.
اگر سخنان جدید آقای احمدینژاد در جمع خانواده تامین اجتماعی را بخوانید احتمالا تصور میکنید که دوران تبلیغات انتخاباتی سال 1384 یا 1388 است. تازهترین سخنان رئیسجمهور بیشاز هر زمان دیگری به سخنان کاندیداهای انتخابات شباهت دارد و شنیدن این سخنان از فردی که هفت سال مسوولیت امور اجرایی کشور را به عهده داشته کمی دور از ذهن به نظر میرسد. آقای احمدینژاد در سخنان خود، مساحت کشور ایران را که سالهاست در کتابهای جغرافیایی یک میلیون و 648 هزار متر مربع اعلام شده، ناگهان 200 هزار کیلومتر افزایش داده و گفته برخلاف برخی تصورات، کشور ما یک میلیون و 873 هزار کیلومتر مربع وسعت دارد، اما معلوم نیست این مساحت اضافه از کجا آمده است. بعد هم گفته میتوان از اراضی کشور به هر خانوادهایرانی به راحتی 200 متر مربع زمین داد تا این وعده هم به وعدههای قبلی همچون اعطای باغ ویلا اضافه شود. نکته جالب این است که رئیسجمهور محترم پس از آن که وعده داده اقتصاد ایران در پایان سال 92، به رتبه پانزدهم دنیا میرسد گفته: «به باور من باید تمام درآمد نفت را به روز میان مردم تقسیم کنیم» و این در حالیست که هنوز کسی وعده تکذیب شده آوردن پول نفت بر سر سفرههای مردم را که در تبلیغات انتخاباتی آقای احمدینژاد در سال 84 ثبت شده فراموش نکرده است.
رئیس جمهور همچنین گفته:«غربیها مفهوم احترام به بزرگتر را نمیفهمند در حالی که اگر من به جای آنها باشم، برای حل مشکلات، حقوق مستمری بگیران را 50 درصد افزایش میدهم». ولی ایشان نگفته دولت برای مستمری بگیران داخل کشور چه کرده تا احترام آنها حفظ شود. ولی نکته جالبتر اینجاست که آقای احمدینژاد گفته باید به شخصی که با 390 هزار تومان یک خانواده را اداره میکند نشان مدیریت داد. من نمیدانم رئیس جمهور محترم طی هفت سال اخیر که مسوولیت اداره کشور را برعهده داشته برای آن فردی که اکنون درآمد ماهیانهاش 390 هزار تومان است چه کرده؟ اما اطمینان دارم که آن فرد نیازی به دریافت نشان مدیریت ندارد، بلکه تنها توقعش از رئیس جمهور و مجموعه دولت در طول هفت سال گذشته این بوده که برای بهبود وضعیت اقتصادی و معیشتی مردم تلاش کند. سخنان اخیر رئیسجمهور
- که بخشی از آن در سطور فوق ذکر شد- شباهت زیادی به اظهارات یک کاندیدای انتخاباتی دارد و این ابهام را در ذهن ایجاد میکند که دولت در 7 سال گذشته برای رفع مشکلات مردم چه کرده است؟ اگر قرار باشد سخنان آقای احمدینژاد به عنوان رئیسجمهور کشور، مشابه اظهارات یک منتقد وضع موجود باشد، پس چه کسی مسوول رفع مشکلات مردم است؟
*حمایت
روزنامه حمایت در سرمقاله خود با عنوان « مسجد؛ اصلیترین پایگاه بیداری اسلامی » آورده است.
شکی وجود ندارد که چشمه زلال و فیاض مبارزه علیه باطل در تاریخ پر فراز و نشیب اسلام و مسلمین، از مسجد جوشیده، چه آن که به طور خاص در جریان انقلاب اسلامی نیز همین مکان مقدس الهی بود که توانست به قیام مردم ایران که به برقراری حکومت اسلامی انجامید، نیرو و توانی صد چندان ببخشد.امام راحل نیز همواره بر این نقش محوری تاکید داشت. توصیه جدی حکیم پیر جماران این بود که «مساجد و محافل دینیه را که سنگرهای اسلام در مقابل شیاطین است، هرچه بیشتر گرم و مجهز نگه دارید».در جریان بیداری اسلامی اخیر نیز محور آغاز و قوت امواج به پاخاسته مردمی در کشورهای مسلمان منطقه عموما مساجد بوده است چه آن که بی تردید مسجد همواره هسته اساسی جریانات اسلامی علیه ظلم و ستم و دیکتاتوری بوده، به ویژه در حرکتهای یکی دو ساله اخیر کشورهای اسلامی که عنصر و جوهره اصلی حرکت خونین آنها اسلام خواهی بوده و مساجد به عنوان پایگاه این حرکت اسلام خواهی، نقش محوری را در شتاب بخشیدن به بیداری اسلامی داشته است.امروز به لطف الهی در کشورهای اسلامی نقش مسجد، دیگر نه عزلت و گریز گاهی از جامعه است که مردم برای دوری جستن از دنیا، گرفتن وضو، انجام عبادات یا گوش دادن به صوت قرآن به آن پناه میبرده اند بلکه برعکس، مسجد به عنوان یک کانون مبارزه و مرکز فرماندهی علیه ظلم و بیداد طاغوتهای غرب زده بدل گردیده است و این الگوی مبارزاتی البته از انقلاب اسلامی ملت بزرگ ایران به رهبری بت شکن قرن، امام خمینی (ره) گرفته شده است.واقعیت آن است که بر اساس آموزه های اسلامی، مساجد در واقع مهمترین مرکز اجتماع سیاسی باید باشند ولی متاسفانه در طول یکی دو قرن اخیر، گروهی از متحجران مسلمان و از سوی دیگر روشنفکرمآبان، خواسته یا ناخواسته دست به دست هم داده و باعث شدهاند که مساجد در جوامع اسلامی، کارکرد حداقلی خود یعنی محلی فقط برای عبادت داشته باشند و حال آن که انقلاب اسلامی این ذهنیت را بر هم زد.حضرت امام راحل در همین باره فرمایشات بسیار مهم و راهگشایی دارند، آن جا که میفرمایند: «مسجد مرکز تبلیغ است، در صدر اسلام از همین مسجدها جیش ها، ارتشها راه میافتاده، مرکز تبلیغ احکام سیاسی اسلامی بوده، هر وقت یک گرفتاری را طرح میکردند صدا میکردند: »الصلوه مع الجماعه اجتماع میکردند، این گرفتاری را طرح میکردند، صحبتها را میکردند، مسجد مرکز اجتماع سیاسی است. اجتماعات خود را هرچه بیشتر در مساجد و محافل و فضاهای باز عمومی برپا نمایید.
*آفرینش
روزنامه آفرینش در سرمقاله خود با عنوان « سکوت معنادار حقوق بشر » به قلم « حمید رضا عسگری » آورده است.
"حقوق بشر" برگرفته از انتظارات عینی است که درمورد هر انسان و جامعه انسانی متصور است. این "حقوق" متشکل از بایدها ونبایدهایی است که به هیچ حزب سیاسی، مذهب و کشور خاصی تعلق ندارد، بلکه الطافی است که خداوند به آفریده اش اعطا کرده است. حق انتخاب و اختیار بزرگترین لطفی است که پروردگار به انسان ارزانی داشته و گرفتن این حق از افراد نمونه بارز تضییع "حقوق بشر" می باشد.
اما افسوس که امروز افراد و تشکل هایی که داعیه دفاع از این حقوق را دارند، "حقوق بشر" را ابزاری برای دست یابی به امیال سیاسی، اقتصادی و مذهبی خود تلقی کرده اند. آنجا که سیاسیون اهداف و امیال خود را در خطر می بینند به هزار ویک حق ضایع شده انسان ها از نفس کشیدن در هوای آلوده تا نبود دموکراسی تاکید می کنند، اما آنجا که سود و منافعی برای آنها متصور نیست، زبان به کام میگیرند و انگشت درگوش می کنند تا صدای ناله و فریاد انسان ها را نشنوند.
افراطیون مذهبی نیز از این قائده مستثنی نیستند و با احتساب برحق بودن و خودبرتر بینی، ابایی از زیرپا گذاشتن حقوق دیگران ندارند. امروز نمونه بارز فاجعه حقوق بشر را در میانمار مشاهده می کنیم. جایی که انسان های بی گناه را به سبب نوع دین و مذهبشان زنده زنده می سوزانند و به طرز فجیعی کشتار می کنند. سکوت جامعه جهانی درمورد قتل عام مسلمانان میانمار، حالت یأس و نا امیدی در انسان ایجاد می کند. وقتی مشاهده می کنیم که در غرب به خاطر آزاریک سگ خانگی، صاحب آن را به حبس محکوم می کنند، ولی درمورد سوزاندن یک انسان سکوت در پیش می گیرند، تمام نیات کنوانسیون ها و جوایز صلح برملا می شود.
طی حملات مسلحانه گروه بودایی تندروی "ماگ" علیه مسلمانان میانمار، تاکنون حداقل 250 تن کشته، 500 تن زخمی و 300 تن ربوده شدند. آنان بیش از 20 روستا و 1600 منزل را ویران کردند و هزاران نفر را از خانه و کاشانه خود راندند. در اثر موج نسل کشی تاکنون بیش از 300 هزار تن از آن کشور به سوی بنگلادش گریخته اند. این فجایع درجایی رخ می دهد که یکی مبارزین دموکراسی و فعالان حقوق بشر زندگی می کند. "آنگ سان سوچی" که جایزه صلح نوبل و چندین جایزه حقوق بشری بین المللی را دریافت کرده است و شورای آتلانتیک نیز او را به دلیل "فداکاری مصممانه در راه دموکراسی و حقوق بشر!" نامزد دریافت جایزه "شهروند جهان" کرده به عنوان هموطن این مسلمانان بی گناه محسوب می شود. سکوت او در برابر این فجایع به طور مطلق ناموجه و غیرقابل بخشش است. برابری همه آدمیان مبنای مشترک دموکراسی و حقوق بشر است. سوچی اگر برای دموکراسی و حقوق بشر مبارزه می کند باید از حقوق مسلمانان سرزمین خود که به طرزی وحشتناک قتل عام می شوند نیز دفاع کند.
سکوت دولت های مدعی دموکراسی باور ناکردنی است. این درست است که "منافع ملی" اساس روابط بین الملل است، اما اگر کشته شدگان نامسلمان بودند، آیا باز هم اینها سکوت می کردند؟ چگونه است که وقتی ناآرامی های سوریه باعث کشته شدن مسلمانان می شود، دولت های غربی همگی برای سرنگونی دولت دمشق بسیج شده اند، اما نسل کشی مسلمانان برمه را نادیده می گیرند؟!
ادیان و مذاهب باید درخدمت تکامل بشر باشند نه اینکه موضوعی برای به جان هم افتادن انسان ها تلقی گردند. جنایت جنایت است، هر آئینی که انجام دهد. مسلمان جنایتکار، یهودی جنایتکار، مسیحی جنایتکار، بودایی جنایتکار، هندوی جنایتکار، کمونیست جنایتکار، لیبرال جنایتکار؛ همه جنایتکار هستند. به نقض اصول حقوق بشر باید مستقل از علائق ایدئولوژیک نظر کرد. آیا جرج بوش به عنوان یک لیبرال کمتر از بنیادگرایان مسلمان مرتکب جنایت در عراق شد؟
همه ما باید به این نتیجه برسیم که ایدئولوژی های مهم نیستند، بلکه آدم ها مهم اند. جنگ و خشونت و خون ریزی و شکنجه را باید محکوم کرد و حقوق بشر ملاک داوری ها قرارداد. این وظیفه انسانی ماست که به عنوان یک کشور مسلمان که به حقوق انسانی ملت ها اعتقاد داریم بیش از انتشار یک بیانیه نسبت به حقوق تضییع شده مردم مسلمان میانمار اعتراض کنیم. همچنین رسانه ها و صاحبان قلم در قبال این مردم مسئول هستند اگر نسبت به انتشار وضعیت اسفناک این مردم مظلوم کم کاری کنیم و به دنبال سوژه های ژورنالیستی باشیم، رسالت رسانه ای خود را زیرپا گذاشته و ما هم به نوعی به این مردم ظلم خواهیم کرد.