1- نمی توان هرگز برای هنرمند و اثر هنری قوانینی وضع نمود تا بواسطه آن قوانین، اثرْ تأویل پذیر و خلاصه عمیق بشود.
2- اساساً تأویل اثر هنری، کنشی است فراتر از اثر هنری. این بدان معناست که عمل تأویل (دقت کنید که می گویم عمل) فرایندی است که در ساحت «انتولوژیک» یا «هستی شناختی» به انکشاف حقیقت منجر می شود. بدینگونه می توان با پدیدارشناسان هم سخن شد که تأویل، «خوداظهاری شخص تأویلگر در ساحت انتولوژیک است، در وجه زبانی (Linguistic)» (فراموش نکنیم که تأویل، اساساً فرآیندی است در ساحت زبان)
3- تأویل اثر هنری امری است «واقع» (fact) که نمی توان برای آن تعیین تکلیف نمود. تنها می توان نسبت انتولوژیکی خود با این تأویل و اثر هنری را سنجید. مثلث «اثر-هنرمند- مخاطب»، امکان این ساحت انتولوژیکیِ تأویل را فراهم می سازد.
4- تأویل گرچه از رهگذر زبان رخ می دهد، اما اگر توجه داشته باشیم که زبان ساحت انکشاف هستی است، آنگاه متوجه خواهیم شد که تأویل به گونه ای در خدمت انکشاف هستی است.
5- اساساً هر فیلم یا اثر هنری دیگر، در معرض تأویل است. در این مرحله اساسا سخن گفتن از «ضعیف و قوی» صرفاً سخنی ایدئولوژیک است که به کار هنر نمی آید. بلکه اثر هنری به مثابه «امر واقع» (fact) در معرض تأویل قرار دارد و در این ساحت، باید دید که چگونه یک اثر می تواند امکان تأویل را فراهم سازد. تأویلهای متکثرْ فی نفسه دلالت بر تأویل پذیری آن اثر دارد و البته بازهم این سخن به معنای خوب یا بد و یا قوی یا ضعیف بودن آن اثر نیست.
6- مدیومی مانند سینما به واسطه چند وجهی بودنش و بهرمندی از چند هنر و تکنولوژی، اساساً قالب و ساختارِ از پیش تعیین شده و یک نواختی ندارد. وجه دراماتیک در کنار دیالوگها و این دو در کنار نور و تصویر و اجزاء دیگر، هریک به صورت غزلوار می توانند هم در خدمت یک کل باشند و هم تک نوازیهای منفردی برای خود داشته باشند. به نظر حقیر، یک فیلم خوب فیلمی است که بتواند ساختار «غزل وار» را حفظ کند، چندانکه هر سکانس آن به مثابه بیتی مستقل یا یک «تابلوی نقاشی» زیبایی های خود را نشان دهد و در عین حال در خدمت کلیت اثر نیز باشد.
7- وقتی بسیاری از آثار سینمایی که ساده و سهل و بی ارزش خوانده می شود، در حقیقت مشکل نه در فیلم، بل در پیش داشت (fore-having) پیش دریافت (fore-conception ) و پیش دید (fore-sight ) مخاطب و یا منتقد نهفته است. اینها مفاهیمی هستند که از هایدگر وام گرفته ام. توضیح آنکه: وقتی شما با وسیله ای مواجه می شوید و نمی دانید که این چیست و به چکار می آید، در حقیقت هیچ پیش دید – پیش دریافت- و پیش داشتی ندارید. این شیء برای شما «شیء فی نفسه» است. آدمی در این جهان غالباً چنین وضعیتی ندارد و همواره با اشیاء با این سه «پیش» مواجه می شود. یعنی از پیشْ آن شیء را در یک افق معینی دیده است، از پیش آن شیء را در ساحت و ساختار معینی دریافته است و از پیش آن شیء را به همراه اشیاء دیگر و احتمالاً مشابه، داشته است.
شما وقتی یک دستگاه موبایل در دست می گیرید، آن دستگاه اولاً برای شما وسیله ای برای تماس و ارتباط با دیگران است، (نه مثلا گوشت کوب برای آبگوشت) این یعنی «پیش دید»
گوشی موبایل در جهان ارتباطات و مدرن به دیدِ شما آمده است نه در خلاء و یا جهان غیر مدرن. این یعنی «پیش دریافت.» و در نهایت شما گوشی موبایل را در کنار گوشیهای دیگر و وسایل مشابه دیگر مانند تلفن و کامپیوتر و لوازم الکترونیک داشته اید. این یعنی «پیش داشت»
هرکدام از این «پیش ها» در فهم شما از این وسیله موثر است. عمل تفسیر و تأویل در حقیقت دیالیکتیک میان این سه پیش و ساحت انتولوژیکی اثر و هنرمند است.
8- برای همین است که می گویم در نقد اثر سینمایی، آنکه غریب ترین تأویل ها و نقدها را می کند، بسیار شرافتمندانه تر از سخنان کلی است که امروزه هر منتقدی می تواند درباب یک اثر سینمایی بزند. کلمه «شرافتمندانه» در اینجا اصلا بار اخلاقی ندارد؛ بل به معنای تقرب به ساحت تأویل است. این تأویل نشان می دهد که:
1- مخاطب چگونه پیش دریافت و پیش دید و پیش داشتی دارد.
2- اثر هنری چگونه در این سه پیش اثر گذاشته است.
3- هنرمند چگونه در این دیالیکتیک فهم شده است.
هیچ یک از اینها به معنای درست و غلط بودن نیست. صرفاً امر واقع است. وقتی شما فیلمی را دربیان مافی الضمیر کارگردانْ الکن و ناتوان می یابید، این بدان معناست که زبان اثر را در ساحت گفته های کارگردان می جویید و چون پیدا نمی کنید، آن را الکن می بینید.
9- هم اینک به یاد گفتگوی ژیژک درباره فیلم 300 افتادم. نمی دانم شما هم این گفتگو را دیده اید یا نه؟ ژیژک این فیلم را ضد آمریکایی ترین فیلم هالییود می داند. (توصیه می کنم این گفتگو را ببینید. جالب و دیدنی است.) در حالیکه بیشتر منتقدان و حتی سیاستمداران، این فیلم را یک فیلم ضد ایرانی توصیف کردند.
10- درسی که از ژیژک (به عنوان یک منتقد خوب سینمایی) می توان آموخت، این است که اصلاً و هرگز درباره ضعیف و قوی بودن فیلم سخن نمی گوید. اتفاقا ژیژک به تحلیل و نقد آثاری می رود که از نظر دیگران ضعیف و حتی چیپ است. اهل فکر با این نوع سخنان بیگانه اند. اهل فکر به عمل تأویل بیشتر گرایش دارند تا به پرگویی های ذهنی و حرفهای ایدئولوژیک که بنشینند و حکم به ضعف و قدرت این و آن بدهند.
هر مخاطبی در معرض تأویل است؛ با این تفاوت که برخی شجاعت اظهار انتولوژیکی آن دیالیکتیک را دارند (مانند ژیژک) و برخی ندارند و سعی در پنهان کاری و «دیگر اظهاری» اغواگرانه دارند.
اساساً معتقدم که بسیاری از منقدان و از جمله برادر عزیزم آقای فراستی و امثال ایشان، قادر به این «خوداظهاری انتولوژیکی این دیالیکتیک» نیستند. نام این ناتوانی را «بی صداقتی در نقد» می گذارم. وإلا قطعا فراستی در ساحت فردی و اخلاقی فردی مومن، با صداقت و متعهد (و از همه مهمتر دوست داشتنی) است.