طنز،رجا نيوز/ بعضي وقتها يك خبر آنقدر مهم است كه حتي يك كلمه از آن را نمي توان حذف كرد چون واقعا تكتك كلماتش داراي بار معنايي ويژه اي است. مثلا همين خبر تهديد مجدد آقاي جوانفكر به ترور را در زير بخوانيد؛ باز خدا رو شكر كه اين خبر را خود دم و دستگاه ايشان تنظيم كرده است وگرنه خدا ميدانست به چه چيزهايي متهم مي شديم هرچند الان هم به چيزهاي ديگري متهم خواهيم شد:علی اکبر جوانفکر مشاور مطبوعاتی رئیس جمهور برای بار دوم تهدید به ترور شده است. براساس این گزارش، طی هفته جاری، نامهای تهدیدآمیز علیه جوانفکر، با پیک موتوری(دقت بفرماييد: موتر نه ها، پيك موتوري!) به دبیرخانه موسسه فرهنگی مطبوعاتی ایران تحویل داده شده است.
پیش از این نیز فرد دیگری با ارسال یک نامه مشابه، با ذکر مشخصات خود، جوانفکر را به مرگ تهدید کرده بود. وی با شکایت جوانفکر تحت تعقیب قرار گرفت اما سرپرست موسسه فرهنگی-مطبوعاتی ایران پس از مواجه شدن با اظهار ندامت وی، از پیگیری شکایت خود صرف نظر کرد.
واضح و مبرهن است تيمي كه چنين عملياتهاي پيچيده اي را براي ترور آقاي
جوانفكر طراحي كرده اند خيلي كار كشته هستند اما بالاخره ما به هر سختي بود
توانستيم به نحوه ترور ايشون پي ببريم:
روز- داخلي- منزل ننه
تروريست بي ادب: ننه كار نداري من دارم ميرم بيرون.
ننه: كجا ميري پسرم؟
تروريست بي ادب: يه تك پا ميرم جوانفكر رو ترور كنم!
ننه: نه زود بيا شب مهمون داريم ها. فقط خوب لباس بپوش سرما نخوري.
تروريست بي ادب: ننه الان تابستونه ها!
ننه: ميدونم پسرم اما از اونجا كه حفاظت شديدي از آقاي جوانفكر ميشه احتمالا كارت تا زمستون طول بكشه!
(تروريست بي ادب گوشي رو بر ميدارد و شماره اي را مي گيرد)
تروريست بي ادب: يه موتور مي خواستم....
براي روزنامه ايران... نه بسته ندارم، خودم مي خوام برم....فقط لطف كنيد
راننده اش مطمئن باشه چون مي خوام يه نفر رو ترور كنم... چقدر ميشه؟... چه
خبره بابا... مگه مي خوام كي رو ترور كنم كه انقدر بالا حساب مي كنيد...
روز- داخلي-انتظامات ساختمان روزنامه ايران
انتظامات: آقا... آقا... كجا... امرتون.
تروريست بي ادب: كار خاصي نداشتم، مي خواستم آقاي جوانفكر رو ترور كنم.
انتظامات: باشه... ترور هم مي خواي بكني بايد با هماهنگي وارد بشي!
تروريست بي ادب: آخه من كارم فوريه... ننهم گفته زود برم خونه.
انتظامات: نميشه بريد تو... آقاي جوانفكر تو جلسه اند.
تروريست بي ادب: اي بابا... من عجله دارم. نميشه بگيد يه لحظه بيان بيرون من ترورشون كنم برم؟!
انتظامات: نه كه نميشه. روزي هزار نفر مي خوان ايشون رو ترور كنند اگه قرار باشه ايشون به همه ترورها جواب مثبت بده كه از كار و زندگيش مي مونه!
تروريست بي ادب: پس چي كار كنيم؟ من خيلي عجله دارم.
انتظامات: نميدونم والا.
تروريست بي ادب: ميشه يه زحمت بكشيد؟
انتظامات: بفرماييد.
تروريست بي ادب: من اين چاقو رو ميذارم اينجا ايشون هر وقت از جلسه اومدند بيرون شما خودت يه لطفي كن زحمت ترورشون رو بكش. امكانش هست؟
انتظامات: اي بابا... شما مثل اينكه فكر كردي من بيكارم ها؛ نخير نميشه.
تروريست بي ادب: خب پس يه راهي جلوي پاي من بذار.
انتظامات: برو دبيرخونه، تقاضاي ترورت رو ثبت كن تا لااقل اگر يه روز ديگه اومدي و ايشون تو جلسه نبود بتوني بري بالا.
روز- داخلي- دبيرخانه موسسه ايران
تروريست بي ادب: سلام خانم ببخشيد... من مي خواستم در خواست ترورم رو ثب....
دبيرخانهچي: برو اونور وايسا تو صف.
تروريست بي ادب: اوه چند نفر.. اونا همه تو صفند؟!... من عجله دارم ميشه كار من رو زودتر راه بندازيد.
دبيرخانهچي: والا من هم از صبح دارم كار مي كنم ديگه، بيكار كه نيستم. پنجاه نفر خواستند ايشون رو ترور كنند ما ثبت كرديم. همه هم عجله دارند... حالا سلاحتون چيه؟
تروريست بي ادب: چاقو.
دبيرخانهچي: چاقو؟ برو بابا... خجالت بكش. طرف تانكش رو اونور خيابون پارك كرده اومده وايساده تو صف، تو با چاقو اومدي عجله هم داري.
تروريست بي ادب:خب من چي كار كنم. ما وسعمون همينقدر ميرسه!
دبيرخانهچي: حالا عيبي نداره. برو تو صف. فقط بهت بگم اگر كارت ملي همراهت نيست بيخود واي نستا كه وقتت تلف شه. برو فردا با كارت ملي بيا!
تروريست بي ادب: يعني بدون كارت ملي نميشه؟
دبيرخانه چي: نه كه نميشه. بايد مشخصات ترور كننده مشاور رييس جمهور ثبت بشه يا نه؟ ايشون از روز اول تاكيدشون بر شفاف سازي و جريان آزاد اطلاعات بوده!
تروريست بي ادب: حالا من فردا با كارت ملي بيام كارم راه ميفته؟
دبيرخانهچي: شما بيا، بعد بايد يه فرم پر كني، انگيزه و مقدار شعورت رو بگي. اگر اولي مسخره و دومي در حد جلبك بود به شما اجازه داده ميشه ايشون رو ترور كنيد!