کد خبر: ۶۶۵۲۲
زمان انتشار: ۱۲:۵۶     ۲۱ تير ۱۳۹۱
محمّد لامعى:
شیخ علی صفايى با نبوغ سرشارى كه از پدرانش به ميراث مى‏برد - پدر و پدربزرگش، هر دو از عالمان برجسته‏ى دينى بودند - در عنفوان جوانى به درجه‏ى اجتهاد در فقه نايل آمد. او به قرآن و نهج‏البلاغه، عاشقانه انس مى‏ورزيد و مبانى و روش‏هاى تربيت و سازندگى را، در اين سرچشمه‏ها مى‏كاويد. بيش از سى اثر مكتوبى كه از او در زمينه‏هاى دينى، تربيتى، نقد و شعر بر جاى مانده، از گستردگى و عمق مطالعات و تتبّعاتش حكايت مى‏كند.
على صفايى حايرى (1378 - 1330) انديشمند فرهيخته، عارف شيدا و نويسنده و شاعر بى‏آرام، در شهر قم به دنيا آمد و دوره‏ى كودكى و نوجوانى را در اين شهر سپرى نمود.    پس از آشنايى با ادبيات كودكان در سطح مجلّه‏هاى كودك آن روزگار و دست‏يابى به ادبيات نوجوان در سطحى گسترده‏تر، در چهارده سالگى به تاريخ ادبيات ايران و ادبيات معاصر جهان روى آورد و با شاهكارهاى ادبى، در هر دوره آشنا شد. آشنايى با آثار و انديشه‏هاى فرانتس كافكا و صادق هدايت و تحليل‏هاى پوچ‏گراى غربى و آمريكاى لاتينى و طرح‏هاى اگزيستانسياليسمى و ماركسيسمى، ره‏آورد مطالعات گسترده‏اش در آغاز نوجوانى بود. هم‏زمان، به تحصيل و تلمّذ ادبيات عرب، معارف و فقه اسلامى، نزد پدر فرزانه و دانشمندش همت گمارد. 

شايد مهم‏ترين پديده در اين دوره از حياتش، «تجربه‏ى شهود»ى است كه در پانزده سالگى داشته است. و همين تجربه‏ى شگفت، سرآغاز پيدايش دگرگونى و تحوّل شگرفى  در سراسر زندگيش گرديد. البته او، پيرامون اين پديده - جز به اشاره، در چند سطر كوتاه از كتابى - يادكردى نداشته است. در شانزده سالگى، با زنى فداكار و نمونه، پيمان همسرى بست و در نوزده سالگى، نخستين فرزندش تولّد يافت. و با اين تولّد - به تعبير خودش - زندگى آرام و ساده‏اش، دست‏خوش بلاءها و شورها ولطف‏هايى شد. 

در هيجده سالگى، نخستين كتابش را با عنوان « مسؤوليت و سازندگى» به نگارش درآورد؛ كه به واقع، شالوده و ساختار تفكّرش، بر اين پايه استوار گشت. در اين كتاب، «تربيت و سازندگى» را نخستين نياز انسان و زيربناى حركت او برمى‏شمارد:  

« مرادم از تربيت، از آهن، ماشين ساختن است، و از بشر، «آدم» آفريدن! آدم، كسى است كه بر تمام استعدادهايش مديريت و رهبرى دارد و به آن‏ها جهت مى‏دهد. مرادم از انسان رشد يافته، موجودى است كه از سطح «غريزه» بالا آمده و در حدّ «وظيفه» و «انتخاب» زندگى مى‏كند.»

صفايى با نبوغ سرشارى كه از پدرانش به ميراث مى‏برد - پدر و پدربزرگش، هر دو از عالمان برجسته‏ى دينى بودند - در عنفوان جوانى به درجه‏ى اجتهاد در فقه نايل آمد. او به قرآن و نهج‏البلاغه، عاشقانه انس مى‏ورزيد و مبانى و روش‏هاى تربيت و سازندگى را، در اين سرچشمه‏ها مى‏كاويد. بيش از سى اثر مكتوبى كه از او در زمينه‏هاى دينى، تربيتى، نقد و شعر بر جاى مانده، از گستردگى و عمق مطالعات و تتبّعاتش حكايت مى‏كند.

غالب كتاب‏هايش با نام «عين. صاد» منتشر مى‏شد؛ كه مخفّفى از نام و نام خانوادگى‏اش بود و هم، به معناى«چشم جلوگير»!  در باور صفايى:در زمينه‏يى كه«انسان» مجهول است و «هستى» مجهول است و«نقش انسان» هم مجهول؛ در اين زمينه، ريشه‏ى عقيده‏يى زنده نخواهد ماند. و در اين كوير، اعتقادى سبز نخواهد شد و مسؤوليتى نخواهد روييد.    انسان و مذهب، هر دو، از «آزادى» و «تفكّر» آغاز مى‏شوند. و تا «انسان» مجهول است، «اسلام»، معلوم نخواهد شد!»صفايى - هم‏چنان كه از متن آثار و اشعارش برمى‏آيد - با ادبيات، هنر و فرهنگ معاصر جهان بيگانه نيست و از اندرون تمدّن هزارتوى «سكس و سيمان و سكه»، با ترانه‏ى تنهايى و غربت «انسان امروز» نيز آشناست: «اين پرى كوچك غمگينى، كه در اقيانوس مسكن دارد؛ و دلش را، در يك نى‏لبك چوبين مى‏نوازد، آرام، آرام!» 

 صفايى، «بزرگ بود، بى آن كه، به بزرگ بودن بينديشد!».

پارسايى بود كه  شادى‏ها، در چهره و نگاهش همواره موج مى‏زد؛ و حزن و اندوهش را، در اندرون دلش مى‏نهفت. همگان را به خلوت و تنهايى‏اش نيز، راهى بود؛ و خانه و سفره‏ى اطعامش به روى ديگران گسترده و باز. از چشمانش «مهر»، و از زبانش «ذكر»، و از دستانش «خير» پيوسته مى‏تراويد. مردِ «خدا» و «مردم» بود. و اين‏ها همه، بازش نمى‏داشت كه، به نقد فيلم و رمان نپردازد، شعر نو نسرايد و همه هفته، به بازى فوتبال نرود!    عارف شيفته و شيدايى بود، در سلوك بندگى حقّ، عزمى استوار داشت و ايمانى پايدار. عاشق و مشتاق و خستگى‏ناپذير، در «راه»ش گام برمى‏داشت.

چهره و نگاهش دوست‏داشتنى بود، و حضورش دل‏ربا و مهرانگيز. نَفس دلكش و لطف سخنش، دل‏ها را برمى‏انگيخت. چندان كه بى‏دشوارى، به انس قلوب نايل مى‏آمد. با اين حال، براى ارادت گزاردن و ستايش انبوه دوست‏دارانش نسبت به خود، عرصه و مجالى نمى‏گذارد. هم‏چنان نيز، سستى‏هاى همراهان، يا نكوهش‏هاى طاعنان و درشتى‏هاى منتقدان، بيمناكش نمى‏كرد و از «راه»ش بازنمى‏داشت و از شكيبايى‏اش نمى‏كاست. كسى به ياد ندارد، كه او، از كاستى‏ها و سستى‏ها و فشارهاى ديگران، زبان به ملامت و شكايتى گشوده باشد.  

شعر و كتاب و فقه و عرفان صفايى، برايش قلّه‏هايى نبودند، كه از دامنه‏ى جامعه و جهان پيرامونش، دامن برچيند و تنها، در خلوت عزلت و انزوا، به سير و سلوك و طىّ طريق بپردازد. او مى‏گفت:  

«آن‏جا كه آدم‏ها دارند مى‏پوسند و از درون پوك مى‏شوند؛ اگر به خلوتى و كنجى پناهنده شده باشى؛ اين ارزشى ندارد. حتّى در همان خلوتت، محاصره مى‏شوى و در خانه‏ات، از پاى مى‏افتى!»  

در سفر و حضر، همواره به تربيت و سازندگى نيروهاى كارآمد مى‏پرداخت. و اگر در دورترين منطقه‏ى كشور، زمينه‏ى تربيتى مى‏يافت، رنج سفر را بر خويش هموار مى‏ساخت و به سوى آن مى‏شتافت. و در اين راه، شب و روز را نمى‏شناخت. به ويژه، براى جوانان بيش‏ترين ارج و برترين ارزش را قايل بود. همين بود كه پيرامونش نيز، از حضور و همراهى جوانان، هيچ‏گاه خالى نشد. درِ خانه‏اش و آغوش مهربانش، چه روز و چه شب، همواره به روى همگان باز بود. بسيار اتّفاق مى‏افتاد كه در نيمه‏هاى شب - كه تاريكى و خواب و سكوت بر سر شهر و ساكنان آن سايه مى‏افكند - پذيراى جوانان محروم و بى‏پناه مى‏گشت.

يكپارچه شور زندگى بود؛ شورى بى‏پايان! سرمستى و ابتهاجى كه دل و جانش را آكنده بود و رايحه‏ى صفا و صميميتى كه سخاوتمندانه مى‏پراكند، هر تازه‏واردى را در نخستين ديدار، واله و شيدا مى‏كرد.

دوستى، از او اين چنين ياد مى‏كند: «تنوع غريبى در ميان معاشرين او بود. از كاسب تا فيلم‏ساز، از نويسنده و شاعر، تا راننده و پسر فرارى همسايه! هر يك به فراخور نيازهاى‏شان، بر سر سفره‏ى اخلاق او مى‏نشستند و از محبّت و صفا و سخنش، بهره برمى‏گرفتند. دست بخشنده‏اش، هرگز از سخاوت باز نمى‏ايستاد. تا آخرين روزهاى عمرش، به‏طور دايم به استقراض و رفع نيازهاى مالى ديگران مى‏پرداخت. و خود را نه تنها در حدّ امكانات موجود، بلكه به اندازه‏ى اعتبار و امكان استقراض، مسؤول مى‏دانست!»     صفايى، سالك بود. سالك «صراط» بود. سالك «صراط»ى كه، نه با عبادت و رياضت و خدمت و شهادت، كه با «عبوديّت»، بر آن گام مى‏زد. عبوديّت، يعنى هيچ‏كدام و يعنى تمام اين‏ها! در اين سلوك، اين‏ها همه، «سبيل»ها هستند. و مادام كه «سبيل»ها، به «صراط» راه نيابند و از امر «او» الهام نگيرند، ارزشى ندارند.

صفايى، گرچه در آثار و انديشه‏هايش از استدلال و اشراق بهره مى‏برد، امّا همواره، تأكيد مى‏ورزد:

« بيچارگى ما، در اين است كه، مى‏خواهيم از استدلال و اشراق و عرفان و شريعت و طريقت، به خدا برسيم. اين‏ها، ما را جز به خودشان، نمى‏رسانند! و اين است كه پس از يك عمر، جز خستگى، جز غرور، جز نخوت و نمايش، حاصلى نداريم. نه فقه و اصول، نه تفسير و كلام، نه حكمت و اشراق و نه عرفان و سلوك، هيچ‏كدام ما را نمى‏رسانند. آن‏چه ما را به «او» مى‏رساند، «عبوديّت» است و اطاعت!»

 صفايى، انسان را نه بازيگر، و نه بازيچه و تماشاگر؛ كه - هم‏زبان با حافظ - او را طاير گلشن قدس و رهرو منزل عشق مى‏خواند؛ اين پرنده‏ى مهاجرى كه ز سر حدّ عدم، تا به اقليم وجود، اين همه راه، بال پرواز گشوده است. در جايى كه حافظ هم، دل‏نگران عمرى است كه بى‏حضور صرّاحى دوست و جام مِى مى‏گذرد، صفايى به سلوك در «صراط» فرا مى‏خواند. آن‏ها كه صداى پاى مرگ را، از آهنگ ضربان قلب‏شان، نزديك‏تر احساس مى‏كنند؛ و در ضيافت «زندگى، «مرگ» را مى‏بينند، كه به هر مولودى، چگونه خوش‏آمد مى گويد! اينان، تا رسيدن «مرشد» و «وسيله‏ها» و «شرايط بهتر»، منتظر نمى‏مانند و راه‏يابى به «صراط» را، مى‏طلبند. ره يافتن به «صراط»، در سلوك صفايى، با «خلوت و توجّه» در خود و «شناخت و سنجش و انتخاب معبودها» آغاز مى‏گردد. و با «ايمان» و «جهاد و مبارزه»، به «بلاءها و ضربه‏ها» مى‏رسد؛ كه در طريق عشق‏بازى، امن و آسايش بلاست و اهل كام و ناز را، در كوى دلبرى راه نيست! منزل بعدى سالك، «عجز و اضطرار» است.

آن‏جا كه سالك، در راه دنيا به بن‏بست مى‏رسد، و در راه خدا، به عجز:

«تو كه، نه جاى ماندن دارى و نه پاى رفتن و نه راه برگشت، تو به عجز و اضطرار رسيده‏يى. آدمى كه از تمامى هستى بزرگ‏تر شد، ديگر به آن راه ندارد. هيچ جوجه‏يى، دوباره در پوست خودش قرار نمى‏گيرد!»

سالك عاجز و مضطر، با «اعتصام و استعانت»، بر «او» چنگ مى‏زند و با «صراط» حقّ پيوند مى‏خورد.   

تو مگو ما را بدان شه، بار نيست                                                  با كريمان، كارها دشوار نيست!

واللّه المستعان
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:۱
در انتظار بررسی: ۲
* نظر:
ارسال نظرات
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۹:۴۴ - ۰۷ خرداد ۱۳۹۳
۰
۳
يكي كتابهاي ايشان در زاهدان نقد شد جالب اينكه ايشان حتي به يكي از شبهات منتقدين نيز نتوانست جواب بگويد
پاسخ
جدیدترین اخبار پربازدید ها
نیازمندیها
09107726603 تماس یا پیام در پیام رسان های ایتا و تلگرام