کد خبر: ۶۶۰۸۴
زمان انتشار: ۱۱:۱۴     ۱۹ تير ۱۳۹۱
وجه مشترك اجناسي كه در اين فروشگاه‌ها عرضه مي‌شود، بوی بد و دست دوم بودنشان است و اين كه از كشورهاي اروپايي، تركيه، هند و پاكستان واسطه‌ها از مرزهاي غربي و شرقي كشورآنهارا وارد مي‌کنند.
باشگاه خبرنگاران، پیر و جوان و سرخ و زرد و سفید نمی‌شناسد. این فروشگاه‌ها در همه جای شهر یافت می‌شوند، هرچند استقبال از آنها در مناطق جنوبی پایتخت بیشتر است. در همه نقاط ایران می‌توانید فروشگاه های به اصطلاح «تاناکورا» را پیدا کنید. نام «تاناکورا» از سریال «سال‌های دور از خانه» به بازار ایران راه پیدا کرد. اما شاید کمتر کسی باور می‌کرد این فروشگاه‌ها در کشور ما با این استقبال کم نظیر روبه رو شوند.
 
اما وجه مشترك اجناسي كه در اين فروشگاه‌ها عرضه مي‌شود، بوی بد و دست دوم بودنشان است و اين كه از كشورهاي اروپايي، تركيه، هند و پاكستان واسطه‌ها از مرزهاي غربي و شرقي كشورآنهارا وارد مي‌کنند. برخی هم معتقدند در میان این لباس‌ها لباس‌های نو نیز وجود دارد که برای کمک از طرف کشورهای بزرگ به آسیا صادر می‌شود اما توسط قاچاقچیان خریداری شده و در برخی کشورها با قیمت کمتری فروخته می‌شود.



وارد یکی از این فروشگاه‌ها در خیابان آذربایجان می‌شوم. خانم مسنی را می‌بینم که مشغول زیرو رو کردن لباس‌های پشمی است. می‌پرسم برای خودتان می‌خواهید؟ لبخندی می‌زند و می‌گوید: «شما فروشنده هستید؟» می‌گویم : «نه. ولی تابه حال از این فروشگاه خرید نکردم. یکی از دوستام معرفی کرده. به نظرتون خوبه؟ جنسش چطوره؟» خانم لبخندی می‌زند و می‌گوید: «من لباس‌ها رو نمی‌پوشم. یعنی می دونید. لباس‌های پشمی می‌خرم وبعد از نخشون استفاده می‌کنم!»

من همچنان در تعجبم که با صدای آرامی ادامه می‌دهد: «این لباس‌ها دست دومه خانوم. بهت توصیه می‌کنم خرید نکنی. ولی به کسی نگو! من می‌خرم چون نخ‌هایی که باهاش این لباس‌ها رو بافتن عالیه. چون نخ خارجیه. من لباس‌های پشمی رو می‌خرم و می‌شکافم و با نخ‌های پشمی شال گردن و کلاه می‌بافم.» لبخندی می‌زنم و می‌گویم: «خیلی خلاقیت به خرج دادین.» می‌گوید: «این طوری به صرفه تره. جنس نخش هم عالیه. از مغازه بخوام نخ بخرم هزینه ش بیشتر می شه و به کیفیت این نخ‌ها هم نیست.» بر فراز لباس‌های پشمی ایستاده است. مانند ماهی گیری که قلاب را به ته رودخانه ای انداخته! ژاکت بنفش خوش رنگی به قلابش گیر می‌کند!


 
با افتخار ژاکت را برمی دارد و می‌رود. رو به من هم می‌گوید: «وقت خودتو تلف نکن. تو بخر نیستی.» چشمکی می‌زند و می‌رود.هوا کمی تاریک شده است. به فروشگاه دیگری در نزدیکی خیابان ولیعصر می‌روم. دو پسر جوان که از ظاهرشان پیداست به تازگی وارد دهه دوم زندگی خود شده‌اند، نگاهی به اطراف می‌کنند و اطراف که خلوت می‌شود وارد فروشگاه می‌شوند. حواسشان نیست که غافلگیرشان می‌کنم.

یکی از آنها از جا می‌پرد و می‌گوید ترسیدم! می‌پرسم : «مگر کار خلافی کرده ای که می‌ترسی؟» نگاهی به اطراف می‌کند و می‌گوید: «نه. چه کار خلافی.» صدایش را پایین می‌آورد و می‌گوید: «خانواده‌ام نمی‌دانند که لباس دست دوم می‌خرم.»دلیل استفاده از این لباس‌ها را که می‌پرسم می‌گوید: «برخی از مارک‌های معروف را اینجا می‌توان با قیمت ارزان خرید. تی‌شرت‌ها و شلوارهایی که حتی نوی آنها در بازار ایران پیدا نمی‌شود.»

دوستش لبخندی می‌زند می‌گوید: «همه‌ی دوستامون می پرسن از کجا خریدید؟ ما هم با افتخار می گیم یکی از خارج برامون آورده!» هردو بلند بلند می‌خندند هرچند متوجه نمی‌شوم که چه افتخاری دارد لباس دست دومی که از خارج آمده؟ غیر از این که کسی این لباس را پوشیده که حتی نمی‌دانی زنده بوده یا مرده؟ این جمله را که می‌گویم کمی می‌ترسند. نگاهی به من می‌کنند و به سرعت دور می‌شوند.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها