جناب عمارلو درباره چگونگی حضور در پروژه «شهید کاوه» بفرمایید.
هیچ اطلاعی درباره پروژه نداشتم و برای ترم تابستان و ادامه تحصیلم در رشته طراحی صنعتی عازم تبریز بودم که از انجمن نمایش مشهد با من تماس گرفتند و گفتند برای یک پروژه تست میگیرند و من گفتم نمیتوانم تست بدهم زیرا باید به تبریز مراجعت کنم. آن روز بلیت برای رفتن پیدا نکردم و هنگام بازگشت تماس گرفتم و گفتم کجا باید تست بدهم. دستیار آقای اردکانی از من تست و عکس گرفتند، از من شماره تلفن خواستند چون خطم را به تازگی گرفته بودم، شماره تلفنم را نمیدانستم و به همین دلیل گفتم شماره ندارم.
وقتی از دفتر بیرون آمدم به سراغ اینترنت رفتم و فهمیدم پروژه مربوط به شهید کاوه است و بسیار ناراحت شدم. ماه مبارک رمضان بود و ما مهمان بودیم، هنگام افطار گوشی من زنگ خورد و آدرسی در مشهد را به من دادند. متوجه شدم شماره من را از اداره ارشاد گرفته بودند. من پلاک دفتر را فراموش کرده بودم، در خیابان بالا و پایین میرفتم، دیدم آقایی با تلفن صحبت میکند، احساس کردم قیافهاش آشنا است و متوجه شدم آقای اردکانی است که روز گذشته عکساش را در اینترنت دیده بودم. آقای اردکانی حرکت میکرد و من هم به دنبال ایشان میرفتم، چون پلاک را به یاد نداشتم، ایشان وارد ساختمانی شدند و من هم به دنبالشان وارد شدم و در دفتر آقای اصغری هم بودند و یک عده هم برای تست آمده بودند.
میدانستید برای ایفای نقش کاوه تست میدهید؟
نه اطلاعی نداشتم و نمیدانستم برای شهید کاوه قرار است تست بدهم.
زمانی که اطلاعات پروژه را جستوجو کردید کنجکاو نشدید عکس شهید کاوه را ببینید؟
طبیعتا اینگونه بود. من عکس را پیدا کردم اما نمیدانستم قرار است برای نقش شهید کاوه انتخاب شوم. من شهید کاوه را میشناختم و اسم ایشان را شنیده بودم اما عکسی که از ایشان در پوسترها و بنرهای شهر مشهد نصب شده بود مربوط به مقطع 26 سالگی ایشان بود. در سن 20 تا 26 سالگی چهره ایشان بسیار متفاوت است و یک شکستی در چهره نمایان میشود که نشان از سختیهای روزگار و اتفاقاتی است که برای او رخ داده است.
با دیدن عکس شباهتی احساس کردید؟
عکس را پرینت گرفتم و دیدم بیشباهت به شهید نیستم و به لحاظ ظاهری نزدیک بود، تنها رنگ چشمها و قدم با ایشان متفاوت بود. ایشان حدود 5 یا 6 سانتیمتر از من بلندتر بودند که البته در سینما این مشکلات مرتفع میشود. عکسشان را پرینت گرفتم و به خانه بردم و به مادرم نشان دادم و گفتم چقدر به من شباهت دارد، گفت هیچ شباهتی ندارد!
چند بار تست دادید؟
تست اولیه در مشهد انجام شد اما یک هفته به طول انجامید و من مدام به دفتر مراجعه میکردم. آخرین تست در دفتر آقای اصغری در تهران انجام شد که تست گریم بود.
وقتی تست گریم انجام شد، چقدر احساس کردید که به شهید کاوه نزدیک شدید؟
اولین تست گریم توسط آقای محمد قمی انجام شد و در طول کار آقای ملکی این کار را انجام دادند. وقتی گریم شدم احساس کردم خیلی نزدیک شدم. به خودم گفتم اگر به اندازه یک درصد به خاطر شباهت من را قبول کنند، باید مرا انتخاب کنند. بعدها متوجه شدم در این یک هفته تلاش میکردند تا تستهای مختلف از من بگیرند که برای من بسیار مهم بود.
حدود 7 سال من در حوزه تئاتر تجربه کرده بودم. من تئاتر را با کار کودک شروع کردم و دو سه دوره جشنواره بینالمللی اصفهان حضور داشتم، به عنوانهای مختلف نویسنده، کارگردان، بازیگر، بازیگردان و... همچنین در تبریز یک کار دانشجویی اجرا بردم که جایزه گرفت. «مسافران» استاد رحمانیان بود و من توانستم با این کار جایزه بگیرم.
برای صحنههای جنگ آموزش هم دید؟
10 روز در پادگان قدس مشهد آموزش نظامی دیدیم. سربازی هم نرفته بودم با چهارده نفر از بچهها که بازیگران مشهدی بودند آموزش دیدیم، زیرا در فیلم نیاز به بچههای مشهدی بود و تیپ ویژه شهدای مشهد که بچههای مشهد انتخاب شدند و بسیار هم جواب داد. با آن افراد آموزش دیدیم، از 5 کیلومتر پیادهروی، سینهخیز، خشم شب و... آموزش دیدیم، خیلی تاثیرگذار بود. این قدر دکورها و فضا خوب پرداخته شده بود که احساس میکردیم در زمان جنگ هستیم.
آموزش جنگ چریکی هم دیدید؟
بله، همه نیازهای رزمی ما در دوره آموزشی تامین شد و ما برای حضور در صحنههای جنگی فیلم آماده شدیم.
بازی در این فیلم چگونه بود؟
کار خیلی سخت بود، شخصیت شهید کاوه بسیار بزرگ است، وقتی قصد بازی نقش انسانی در این درجه را دارید، کار سختی است؛ منهای این که باید از بعد روانی، رفتاری و اخلاقی به این شخصیت نزدیک شد که کار بسیار سختی بود. بحث تکنیک و بازی هم که بسیار سخت بود.
برای نزدیک شدن به شخصیت چه عواملی مؤثر بود؟
عوامل بسیاری مؤثر بود، یکی از عوامل، فیلمنامه بود. فضایی که بچههای صحنه ایجاد کرده بودند، برای نزدیک شدن به شخصیت بسیار خوب بود، فیلمبرداری همزمان با ماه محرم بود. همه چیز دست به دست هم داده بود. بازی جلوی دوربین با کمک آقای اردکانی که راهنمایی میکردند و آقای بکائیان اولش خیل سخت بود اما بعد راحت شد. وقتی قرار است فیلم برای شهید ساخته شود عنایت آن شهید هم هست و من این را احساس میکردم.
در بازی این نقش، احساس یک دستی داشتیم، چگونه به این یکدستی رسیدید؟
به خاطر بازی من نبود، عنایت شهید بود. من کار خاصی انجام ندادم، وقتی رفتم جلوی دوربین، خودم نبودم، احساس میکردم روح شهید کار خودش را میکند و میرود؛ زیرا جسم من اینقدر کوچک است که ظرفیت و تحمل آن روح بزرگ را ندارد. بحث تکنیک و بازی هم کمک دوستان بود.