چندي پيش و هنگام آغاز اكران يك فيلم دفاع مقدسي خوش ساخت و خوش نام و نشان، از
كارگردان آن تقاضاي گفت وگو كردم. اما اين كارگردان محترم و متعهد واكنش عجيبي نشان
داد. وي گفت كه من با شما هيچ مشكلي ندارم، اما بيم آن را دارم كه اگر همين اول كار
مصاحبه ام با نشريات اصولگرا چاپ شود، فيلمم برچسب دولتي و سفارشي بودن بخورد و
مخاطب هاي سينما از آن استقبالي نكنند! اين كارگردان دوست داشتني حتي در جلسه اي
ابراز نگراني كرد كه اطلاق عنوان دفاع مقدسي سبب ريزش مخاطب هاي فيلمش مي شود! او
حتي در تبليغات فيلم خود سعي كرد تا ارجاع به دفاع مقدس را تا جاي ممكن پنهان كند و
در مصاحبه هايش- برخلاف ميل باطني- حرف هايي براي خوشايند عده اي خاص به زبان آورد.
با اينكه روزنامه ها و نشريات طرف مقابل، فيلمش را بايكوت كرده و جايزه گرفتنش در
جشنواره فيلم فجر را با اكراه و ابهام انعكاس داده بودند، اما او آگهي هاي فيلم
خويش را به همان جرايد تقديم كرد! با همه اين لطايف الحيل اما در نهايت اين فيلم
نتوانست مخاطب چنداني را به سينماها بكشاند و فروش معقولي نكرد.
البته ركود در بازار سينما و عدم جذب مخاطب، مشكل اغلب فيلم هاست. براي اين مسئله
هم دلائل گوناگوني شمرده مي شود، از عدم جذابيت و كيفيت پايين فيلم ها گرفته تا بي
ارتباط بودن محتواي بيشتر آثار سينمايي با زندگي و ذهنيات مردم. عده اي گراني بليت
را دليل مي آورند و برخي ديگر مي گويند با وجود اين همه ابزار و وسائل سرگرم كننده
ارزان و در دسترس، بديهي است كه مردم سينما نمي روند.
همه اين دلايل، به نوعي درست هستند و نمي توان منكر آن ها شد. اين يك واقعيت است كه
به هر حال، سينما رفتن از سبد مصرف فرهنگي خانواده هاي ايراني خارج شده است و ديگر
كمتر كسي را مي توان يافت كه اشتياق به حضور در سالن هاي تاريك سينما و تماشاي فيلم
در آن ها را داشته باشد.
در اين ميان، بعضي از سازندگان و صاحبان فيلم ها براي جلب توجه مردم و بالا بردن
فروش فيلم هاي خود دست به انواع سوءاستفاده ها و ترفندهاي عجيب و غريب مي زنند.
اتفاقا اكثر كساني هم كه از روش هاي نامتعارف و غيرطبيعي سعي مي كنند فيلم خود را
به خورد جامعه بدهند، در نيل به هدف خود شكست مي خورند.
اما سوال اين است كه با وجود ركود غالب و حاكم بر گيشه سينما و فقدان عمل سينما
رفتن در برنامه روزمره خانواده ها، چطور برخي از آثار نظرها را به خود جلب مي كنند
و به فروش بالايي هم دست مي يابند؟ اگر جذابيت را به عنوان عامل اصلي اين گونه
استثناها بپذيريم، پس چرا خيلي ديگر از فيلم هايي هم كه داراي جاذبه و كيفيت بالايي
هستند، موفق نمي شوند؟ چطور مي شود كه يك كارگردان با به كار بردن برخي نشانه ها و
شكستن بعضي قالب ها ركورد بالاترين رقم فروش را به نام خود ثبت مي كند، اما همكار
ديگرش با تقليد از وي به نتيجه معكوس مي رسد؟
پاسخ اين است: معدود فيلم هايي كه طي سال هاي اخير توانسته اند خارق العاده ظاهر
شوند و مخاطب خوبي را به خودشان جذب كنند- هدفمند يا بي هدف- فرايندي به نام «مخاطب
يابي» را واقع كردند. برخي فيلم ها كه با وجود دست زدن به اقدامات گسترده براي جلب
توجه و داشتن تبليغات خاص و چشم پركن، از سمع و نظر مردم دور ماندند، به اين برمي
گردد كه از مخاطب يابي غافل ماندند.
يك بررسي ساده نشان مي دهد كه اكثريت قريب به اتفاق فيلم هاي پرفروش اين روزگار، از
ابتدا تكليف خود و مخاطب خويش را روشن ساختند. اين دسته از فيلم ها از همان بدو
تولد و حتي قبل از توليد، مخاطب هدفشان را با خود درگير كردند. آن ها با همان
اخبار، اطلاعات و عكس هاي نخستين، خودواقعي شان را مخفي نكردند. يعني هيچ كوششي
براي اينكه يك جور ديگر معرفي شوند، به كار نرفت. ديگر دوران بروز ادا و اطوارهاي
شبه روشنفكري و ژست اپوزيسيوني براي جلب توجه ديگران گذشته است. شايد برخي افراد
ناهنجار و از همه جا بي خبر اين جور حركات را نشانه باسواد بودن تلقي كنند، اما عقل
سليم و فطرت عام بشري، باصداقت و روراستي قرابت بيشتري دارد تا با تظاهر و
خودنمايي.بنابراين، طرح تظاهر به معترض و غيردولتي و خاص بودن و مخالف جريان آب
نمايي و اين گونه تظاهرات، يك ترفند از قبل شكست خورده است، بلكه خودش يك شكست
محسوب مي شود. نمي توان- مثلا- فيلم انقلابي و دفاع مقدسي ساخت و توقع داشت
طرفداران سينماي جشنواره اي يا تجارتي جذب آن شوند. اقدام معقول اين است كه چنين
آثاري به جاي دادن آدرس غلط سعي نمايند تا مخاطب نزديك به خود را هدف قرار
دهند.نكته مهم اين است كه فيلمسازان جريان انقلاب و ارزش ها مي توانند و بايد مخاطب
فراوان را به خود جلب كنند. برخورداري از مخاطب گسترده، يك پديده صرفا گيشه اي و
سودجويانه نيست. طبيعي است كه يك فيلم اگر قصد تاثيرگذاري و جريان سازي دارد، بايد
تماشاگر زيادي هم داشته باشد. در واقع، برخورد با تماشاگر، مرحله تكميلي و الزامي
يك پروژه سينمايي است. فيلم خوب زماني معنا مي يابد كه حرفش را به ذهن و دل مردم
تقديم نمايد. به بيان بهتر، فرايند مخاطب يابي نيز مثل مراحل ديگري چون تصويربرداري
و تدوين و... مراحل توليد يك پروژه سينمايي است. گاهي از زبان برخي فيلمسازان
سخناني از اين دست مي شنويم كه هدف ما فروش فيلم و سود در گيشه نبوده بلكه قصد
فرهنگ سازي و آموزش و گسترش اخلاق را داشته ايم، به همين دليل هم اهميتي براي جذب
مخاطب قائل نيستيم! اين رويكرد درست مانند اين است كه يك فيلمساز بگويد كه تدوين
هيچ اهميتي ندارد و فيلم را بدون تدوين روي پرده مي بريم!
اما همان طور كه گفته شد، جذب مخاطب در سينما يك فرآيند است كه به طور اتفاقي و در
اثر تصادف و شانس رخ نمي دهد. تجربه نيز نشان داده كه به كار بردن تمهيدات
نامتعارفي چون تعيين جايزه و تبليغات متراكم و... كمك چنداني به بالا رفتن مخاطب يك
فيلم نمي كند. شايد هم يك فيلم كه چنين ترفندهايي را به كار برده، موفق شود، اما
بدون شك دليل اصلي پيروزي اش اين گونه كارها نبوده است.
اما فرآيند مخاطب يابي چيست؟ فرآيندي است كه طي آن يك فيلم موفق به ايجاد فضايي مي
گردد كه بخشي از جامعه را متوجه و ترغيب به تماشاي خود مي كند. به طوري كه تماشاي
آن فيلم تبديل به يك دغدغه و دل مشغولي براي حجم نسبتا زيادي از مردم شود.
اولين و اصلي ترين مرحله فرآيند مخاطب يابي، مخاطب شناسي يا هدف گذاري روي مخاطب
است. فيلم هاي پرفروش اين سال ها همه از ابتدا مشخص كردند كه مخاطب اصلي شان چه طيف
و گروهي از مردم و چه وجه از تمايلات مخاطب بوده است. سه گانه «اخراجي ها»، «جدايي
نادر از سيمين»، «قلاده هاي طلا» و... همه داراي «مخاطب هدف» بودند. وقتي مخاطب هدف
يك فيلم مشخص باشد و فيلم مورد توجه بخشي از مردم قرار گيرد، طيف هاي ديگر هم
كنجكاو تماشاي آن مي شوند. پس از مخاطب شناسي، مرحله تبليغات مقدماتي است. در اين
مرحله كه همزمان است با مراحل پيش توليد و حين توليد، اخبار، اطلاعات و عكس هاي
فيلم بايد براساس نيازها و مطالبات همان مخاطب هدف منتشر شود. در مرحله تبليغات
نهايي هم كه همزمان با اكران فيلم انجام مي شود، اين جريان بايد تداوم يابد و تقويت
شود.
تجربه نشان داده است فيلم هايي كه با روش «شتر، گاو، پلنگي» پيش مي روند و از ابتدا
اين استراتژي را پيش مي گيرند كه همه سلايق و ديدگاه ها را جذب كنند، در ارتباط با
مخاطب دچار شكست مي شوند. اما فيلم هايي كه مخاطب هدف معين و مشخصي دارند، در جلب
نظر مخالفان خود نيز توفيق حاصل مي كنند. اتفاقا واكنش هاي تند مخالفان يك فيلم و
به ويژه ايجاد فضاي تحريم و تخريب براي يك اثر، كمك شاياني به سرعت گرفتن فرآيند
مخاطب يابي مي كند. چون هويت و جايگاه آن فيلم را برجسته تر مي سازد.
بنابراين، آثار ملقب به ارزشي، با به كار بردن استراتژي هايي چون «شتر، گاو، پلنگ
فرهنگي» نه تنها نمي توانند به مخاطب انبوه دست يابند كه مخاطب اصلي و خاص خود را
نيز پس مي زنند. ضمن اينكه انقلابي ها و متدينين جامعه نيز بايد به كمك چنين فيلم
هايي بيايند. فراموش نكنيم كه ورود به عرصه سينما و خالص و پاك ماندن از حواشي زرد
يا جاذبه هاي ناسالم اين عرصه، مصداق بارز جهاد اكبر است. هنرمندي كه با اختيار
خويش از شهرت و ثروت و ساير جبرهاي آلوده، خودش را رها مي كند و براي خدا و پاسداشت
اصالت ها و انتشار ارزش هاي مردمي، تلاش و از خودگذشتگي مي كند، از رزمنده دست از
جان شسته حاضر در ميدان نبرد نظامي كمتر نيست. پس بايد قدر چنين هنرمندان و هنر آن
ها را بدانيم و پاس بداريم. اي كاش فعالان دلسوخته ميدان انقلاب، به همان ميزان كه
به آثار ضدفرهنگي اعتراض دارند و به حق تلاش مي كنند تا فيلم هاي مخرب دچار تنگنا
شوند، براي ارتقاي جايگاه فيلم هاي همراه با آرمان هاي خود نيز تلاش مي كردند.
بهترين راه حل براي واداشتن سينماي مبتذل و سياه نما و وطن فروش، بر صدر نشاندن
سينماي برتر و برحق است. حمايت مردمي از سينماي متعهد، خود به خود به انزواي سينماي
زالوصفت و دست اندركاران آن مي انجامد.
کیهان