شفقنا، این دانشجوی ۲۱ ساله بحرینی در نامه خود،
نوشت: پلیس مدنی که مرا به سوی دادستانی مشایعت می کرد، نهایت سنگدلی و
خشونت را از خود نشان می داد و با کلمات رکیک و زننده ای در طول راه به من
توهین می کرد سخنانی که از بازگویی آنها، شرم دارم.
این فعال
دانشجوی بحرینی در نامه ی خود ادامه داد: پلیس در طول راه از من می خواست
تا به نماینده دادستان بگویم دانشجوی رسانه ای هستم و نیت سرنگونی نظام را
در سر داشته ام و اگر این جمله را بگویم، از زندان آزاد خواهم شد.
وی
ادامه داد: چیزی نمانده بود که وضع جسمانی و خستگی ناشی از شب گذشته که
برای امتحان در تمام طول شب بیدار بودم و درس می خواندم و گریه شدیدم،
نماینده دادستان را به گریه وادارد. به همین دلیل مرا با قید وثیقه پنجاه
دیناری آزاد کرد.
الشیخ با بیان اینکه هنگامی که آن پلیس از آزادی
من باخبر شد، با سروان «غازی» تماس گرفت که وی نیز به او گفت که به خانواده
اش اجازه نده او را با خود ببرند چرا که او بار دیگر زندانی خواهد شد،
نوشت: به سخن این پلیس وقعی ننهادم چرا که نماینده دادستان مرا آزاد کرده
بود اما پس از آن دستور بازداشت دوباره من و ممانعت از امتحان صادر شد.
الشیخ
با بیان اینکه پلیس، پنجاه دینار را به خانواده من بازگرداند، بیان کرد:
پلیس پس از اینکه خواهرم عکسی از من گرفت که در حال گریه کردن هستم، به شدت
مرا مورد ضرب و شتم قرار داد چرا که می دانست این عکس در توییتر و سایت
های بین المللی منتشر خواهد شد که همین طور هم شد.
این فعال دانشجوی
بحرینی در ادامه نوشت: پلیس پس از ضرب و شتم، مرا به نیروهای ضد شورش
تحویل داد و در این بین «راشد الجودر» که ناظر شکنجه من بود، مرا تهدید می
کرد که اگر سخنی از شکنجه با مخالفان به میان آوری، برای مدتی بسیار طولانی
زندانی خواهی شد.
وی با بیان اینکه من به ناحق زندانی شده ام چرا
که سروان غازی از من می خواهد که قضیه نبیل رجب (رییس مرکز حقوق بشر بحرین)
و سید یوسف المحافظه (مسوول نظارت در مرکز حقوق بشر بحرین) و ناجی فتیل
(از اعضای مرکز حقوق بشر بحرین) را با هم تلفیق کنم، نوشت: وی در هنگام
بازداشت من، علاوه بر اینکه به شدت مرا مورد ضرب و شتم قرار داد، برای
شکنجه و اعتراف، مرا خلع حجاب کرد و به من می گفت: اعتراف کن و گرنه دستور
تجاوز به تو خواهم داد.
الشیخ در پایان نامه خود با اشاره به اینکه
برخی از پلیس های زن، رفتار بسیار بد داشتند و برخی با مهربانی با من
رفتار می کردند، نوشت: از شدت ضربه هایی که به من وارد می شد، هذیان می
گفتم و سخنانی بر زبان می آوردم که خودم هم نمی فهمیدم چه بود.