هزاران سال از خلقت انسان می گذرد؛ آفریده ای که خداوند هنگام آفریدنش بر خود آفرین گفت؛ فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقین (1). او که با دمیدن نفخه الهی در کام وجودش، نشئه ای دیگر از عالم وجود را تجربه کرد؛ ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ (مۆمنون: 14)، تا موجودی خداگونه شود و مقام فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى (نجم:9) و مرتبه بلند فی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِر (قمر:55) را به خود اختصاص دهد، او توانست با عظمتی که در درونش به ودیعه گذاشته شد، خلیفه خداوند گردد؛ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَة (بقره:30) و مسجود فرشتگان شود؛ وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَم. (بقره:34)
اما چه روی داده و چه بر انسان گذشته است که کلام فرشتگان درپرسش از خداوند را در زندگی خود میبیند که: أَتجَعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَ یَسْفِکُ الدِّمَاء؛ آیا کسى را در آن قرار مىدهى که فساد و خونریزى کند؟!. (بقره:30)آیا انسان برای چنین زندگانیای خلق شده است؟ آیا گذران عمرش باید این گونه باشد؟ چگونه است وقتی دفتر تاریخ بشر را ورق می زنیم، جز خطوط نورانی اندکی که با تلاش انبیا و اوصیا برای نجات بشر، نوشته شده است بقیه سطور چنان تاریک و ظلمانی است که دل هر خواننده را به درد آورده و چشم هر بیننده را گریان می کند.
به راستی، تا چه زمانی باید این خطوط سیاه، کتاب تاریخ زندگی بشر را پلید و کثیف کند؟ خدایا! چه هنگام آنچه زیبنده مقام انسانی است، برای جامعه بشری رقم میخورد و در صفحه حیاتش، ترسیم میشود؟تأمّل در نهاد آدمی و درک لطایف و ویژگی های نفس و درون او، روشن می کند که چرا انسان، برترین مخلوقات و شاهکار جهان آفرینش معرفی شده است.
او موجودی عدالت خواه و حقّ جو است که هر جا با حقیقت وجود انسانی اش ظهور پیدا کرده، این حقیقت، نمود یافته و آشکار شده است. روحیه ایثار و گذشت، تعاون و همیاری، از صفات زیبای او است. در کنار این حالات ملکوتی و فرا مادّی، آنچه قابل دقّت است این که انسان، زیبایی و صفای زندگی و لذّت از بودن را وقتی معنا یافته می داند که شیرینی وجود و زندگی کردن، به کام همه انسانها طعم پیدا کند و همگان آن را بچشند.
او طراوت و لطافت را زمانی ترجمه شده می بیند که محیط پیرامونش را شادابی فرا گرفته باشد. نشستن زیر درخت، کنار جوی آب روان و زلال، زمانی بر جان انسان گوارا می آید که چشم انداز نگاهش را درخت و سبزه، کوههای سر به فلک کشیده و امواج بی قرار دریا پر کرده باشد؛ اما اگر به هر طرف نگاه کند، جز زباله و ویرانی نبیند و هوا از بوی تعفّن آکنده باشد، آیا چنین منظره ای، لذّت دیدن دارد و زیر چنین درختی، صفای نشستن معنا می یابد؟
آیا روزی فرا خواهد رسید که صحنه های جنگ و غارت، انفجارها و ویرانی ها پایان یابد؟ آیا زمانی خواهد شد که دیگر پدر، شب هنگام و موقع برگشت به خانه، سرافکنده و شرمسار از دست خالی و عدم توان تدارک قوت زندگی نباشد؟ به راستی آیا صبحی فرا می رسد که شعاع های پر حرارت و زندگی بخش خورشید، به همه خانه ها و دل ها لبخند بنشاند؟
به جرأت می توان گفت میل فطری انسانها به حق طلبی و اجرای عدالت از یک سو، و وجود ظلم و ستم های فراوانی که به دلیل هوا و هوس و منفعت طلبی و شیطان پرستی عده ای، در جامعه پدید آمده و می آید از سوی دیگر، مردمان را در جست وجوی مصلح و منجی بی قرار کرده است؛ زیرا وقتی آنان اجرای عدالت را در توان خود ندیدند، بر آن شدند که به پشتوانة کمک الهی و با حاکمیت مردی آسمانی، به این مهم نایل شوند. این، یکی از حکمت هایی است که روشن می کند چرا انبیای الهی و اوصیای بزرگوارشان، نوید ظهور چنین بزرگ مردی را به مردم دادهاند. اعتقاد به آمدن مصلح؛ ریشه در اعماق تاریخ و ادیان دارد. دین مقدس اسلام به ویژه مکتب تشیع نیز در باره ظهور این راد مرد الهی سخنان فراوانی دارد.
میل فطری عدالت خواهی در آدمیان و وجود احادیث مهدویت در مجموعة بزرگ معارف دینی، باعث شد مردم از همان صدر اسلام، به وجود مقدس مصلح کل، حسّاسّیت ویژه پیدا کرده و به شناخت بیشتری از زوایای زندگی و ظهور او بپردازند؛ چرا که سخن از مهدی سخن از بزرگ مردی است که با ظهورش دامن ظلم برچیده شده و زمین، روی آرامش به خود می بیند و با اجرای عدالت، توسط او دیگر جایی برای زورمندان و زراندوزان نخواهد بود.
و روشن است با وجود آن که این رویداد بزرگ، آرزوی دیرینه جامعه بشری است، در این میان، شیطان صفتانی نیز وجود دارند که راحتی و بقای خود را در عدم تحقّق این پدیده دانسته و برای جلوگیری از وقوع یا به تأخیر انداختن آن، دست به هر اقدامی میزنند و از هر نیرنگ و دسیسه ای استفاده می کنند، تا وضعیت و شرایط در جامعه به گونه ای رقم بخورد که اهداف آنان را تأمین کرده و حاکمیتشان را تثبیت کند. در کنار این گروه، افراد سودجویی نیز یافت می شوند که برای رسیدن به منافع مادی و به سبب افزون طلبی، به دنبال آنند که با فریب مردم، خود را مهدی موعود معرفی کنند، تا بتواند با همراهی برخی افراد جاهل، ایامی چند به ارضای شهوات مادی خود بپردازند.
اکنون جای این سۆال است که با وجود این گونه افراد، چگونه می توان خود را برای ظهور آماده کرد و از حیله دشمنان رهایی یافت؟ آیا تحقق انقلاب جهانی امام مهدی علیه السلام شرایط خاصی دارد؟ آیا برای پیدایش آن، نشانه و علامتی وجود دارد؟ با توجه به مخفی بودن زمان ظهور و وجود مخالفان و سودجویان، آیا مردم دچار حیرت و سرگردانی نمی شوند؟اینجا است که بحث شرایط ظهور، جایگاه ویژه ای می یابد.
تعریف شرایط ظهور
شرایط به معنای سببها و زمینه ها، به اموری گفته می شود که تحقّق مطلوب و مشروط، به وجود آنها بستگی دارد و بدون تحقق اینها، مشروط به وجود نمی آید. یعنی یک نوع رابطه علّی و معلولی میان آنها برقرار است؛ مثلا برای آنکه محصول خوبی در تابستان برداشت شود لازم است شرایط آن مانند بذر سالم، آب مناسب، حرارت و تابش خورشید، کود کافی و سمّ پاشی به موقع فراهم شود، و یا دانش آموز برای آنکه نمره خوبی در پایان سال بگیرد و از جایزه برخوردار گردد باید در طول سال زحمت بکشد و به درستی درس بخواند.
طبیعی است که در صورت عدم تحقّق شرایط، نه کشاورز باید منتظر برداشت محصول مناسب باشد و نه دانش آموز باید در انتظار گرفتن نمره خوب و جایزه باشد.بر این اساس، مراد از شرایط ظهور، آن دسته از اموری هستند که تحقّق ظهور، وابسته به وجود آن هاست و تا آنها محقّق نشوند، ظهور نیز واقع نخواهد شد.اینک مناسب است به تعریف علایم ظهور نیز اشاره شود، تا تفاوت آن با شرایط روشن شود.
علایم، به معنای نشانه ها، به اموری گفته می شود که نمایانگر مقصود و مطلوب میباشند. مراد از علایم ظهور، آن دسته از حوادثی است که بر اساس بیان پیشوایان معصوم علیهم السلام، قبل یا در آستانة ظهور واقع خواهد شد و تحقّق هر کدام نزدیک شدن قیام حضرت مهدی تأملی در شرایط ظهور را نوید میدهد.
با توجه به بیان فوق، می توان تفاوت های علایم و شرایط ظهور را چنین برشمرد:
1. علایم، فقط کاشف از پدیده ظهورند؛ ولی شرایط محقّق ظهورند؛ از این رو علایم، در پیدایش مطلوب، نقشی ندارند به خلاف شرایط که در پیدایش مشروط، دارای تأثیرند؛
2. لازم نیست علایم در یک زمان جمع باشند، بلکه ممکن است یکی پس از دیگری تحقّق یابند؛ ولی شرایط باید در یک زمان جمع باشند، تا پدیده ظهور تحقّق عینی یابد؛
3.علایم، از بین رفتنی است؛ ولی شرایط، پایدار و باقی است؛
4.علایم، قابل شناخت بوده و معمولاً به وجود آن می توان پی برد (زیرا خاصیت نشانه بودن این است)؛ ولی تحقّق شرایط چندان قابل شناخت نیست و نمی توان به وجود آن آگاهی حتمی و کامل داشت (که آیا همة شرایط محقّق شده است یا نه)5.ممکن است بعضی علایم موجود نشود و پدیده ظهور تحقّق یابد، ولی شرایط، حتماً باید موجود شوند.
فواید و آثار بحث
اگر آدمی بداند که ظهور منجی، شرایطی دارد و واقعاً مشتاق ظهورش باشد، حتماً به دنبال آن خواهد رفت که شرایط ظهور را در حدّ توان فراهم کند؛ زیرا می داند که تحقّق مشروط وابسته به تحقق شرط است و تا شرط نباشد، مشروط نخواهد بود. پس فایده دانستن شرایط ظهور آن است که انسانها را برای فراهم کردن شرایط به تلاش و جنبش وا می دارد.از آنچه گذشت اهمیت شرایط در مقایسه با علایم نیز روشن می شود؛ زیرا ظهور، وابسته به تحقق شرایط است نه علایم؛ پس باید شرایط فراهم گردد تا ظهور ممکن شود.
پی نوشت:
[1].مۆمنون :14.