فارس، محمدرضا فاضلیدوست متولد 1346 و فرزند مرحوم حسین فاضلیدوست مسئول سیاسی شاخه اصناف حزب جمهوری اسلامی ایران در دهه 60، صاحب کتاب دیوان «تمنای نگاه» است؛ وی از دوران کودکی فعالیتهای انقلابی داشت و گاهی در محافل بزرگانی همچون شهید بهشتی و رهبر معظم انقلاب در حزب جمهوری اسلامی حضور مییافت و مکبر نمازهای حزب بود. این جانباز دوران دفاع مقدس در گفتوگویی با فارس بخشی از وضعیت حزب جمهوری اسلامی در سال 1360، حضور سیداحمد فرزند امام خمینی(ره) در دفتر حزب و عزل بنیصدر را روایت میکند.
* آزادسازی شهرهای اشغالشده بعد از عزل بنیصدر
پس از ایفای نقش هیئت حسننیت که از سوی دولت موقت مأمور به واسپاری غرب کشور به ضدانقلاب بود، نقش بنیصدر به عنوان جانشین فرماندهی کل قوا در تحریم و تهدید سپاه و محدود کردن سپاه و بسیج و برکناری و محکومیت نیروهای عملکننده ارتش مانند شهید صیاد شیرازی در برابر رژیم اشغالگر عراق، حکایت از استمرار خط واگذاری سرزمین ایران و انهدام نظام نوپای جمهوری اسلامی داشت.
بنیصدر با عنوان کردن دفاع در شهرها به راحتی فضا را باز گذاشت تا نیروهای عملکننده ارتش عراق، وارد سرزمین ایران شوند و تا جایی پیش بروند که خط مقدم پشت شهرهای مرکزی ما قرارگیرد؛ درواقع این موضوع زمینه را برای فروپاشی نظام آماده میکرد.
در بحث جبهه یادم میآید که شهید علی قمی که داماد ما بودند، در زمان بنیصدر، برای پدرم از موضوع در مضیقه بودن به خاطر نبود سلاح را مطرح میکرد؛ اما بعد از عزل بنیصدر سپاه و بسیج توانستند، نفس بکشد و آن موقع بود که ابتکار عمل در اردوگاه سپاه اسلام و از آن به بعد در طراحی عملیاتها دیده شد و 9 ماه بعد هم عملیاتهای مهمی اجرا شد که آزادسازی شهرهای آبادان و خرمشهر را با درایت امام و تدبیر آقای خامنهای در شورای عالی دفاع درپی داشت.
محمدرضا فاضلیدوست؛ کوچکترین عضو و مکبر حزب جمهوری اسلامی |
* تحولات دفتر حزب قبل از عزل بنیصدر
بنده در دوران نوجوانی در دفتر حزب جمهوری اسلامی رفت و آمد میکردم؛ وقتی از آنجا بیرون میآمدم، در مدرسه و جامعه با هجمههایی به سوی افراد حزب از جمله شهید بهشتی مواجه میشدم؛ گاهی اوقات برخوردهای افراد، ما را وادار به بغض و گریه نهانی میکرد چرا که میدیدیم، آقای بهشتی چه مدلی زندگی میکردند، اما چرا پشت سر وی حرفهایی که در شأن آقای بهشتی نیست، زده میشود.
در نزدیکیهای عزل بنیصدر و در حالی که چهره نفاق وی آشکار میشد، یادم هست که اتفاقات بزرگی در حزب رخ میداد؛ جلساتی که شاید با 20 نفر تشکیل میشد، حالا با 100 نفر برگزار میشد؛ حاج سید احمدآقا که از قبل در حزب نمیدیدیم نیز به دفتر حزب میآمدند. این جلسات، حکایت از عزل بنیصدر داشت اما کسی فکر نمیکرد این اتفاق به این سرعت بخواهد اتفاق بیافتد.
حضور رهبر معظم انقلاب در دفتر حزب جمهوری اسلامی |
* آقای خامنهای دلهای متزلزل را با خطابه خود آرام کردند
زمانی که بحث عزل بنیصدر از فرماندهی کل قوا به صورت واضح توسط امام خمینی(ره) مطرح شد و مجلس هم آماده مطرح کردن طرح عدم کفایت سیاسی رئیسجمهور شد، من با سن کمی که داشتم، یادم هست که پای رادیو نشسته بودم و لحظه به لحظه به مذاکرات مجلس گوش میکردم تا ببینم چه میشود. تا جایی که حضرت آقای خامنهای به عنوان آخرین سخنران خطابه خود را شروع کردند. تا آن زمان، خیلی از دلها متزلزل بود که بالاخره سرنوشت این رئیسجمهور چه میشود؟
با اینکه حضرت امام، وی را در بیستم خرداد سال 60 از فرماندهی کل قوا عزل کرده بود و دلها قویتر شده بود اما هنوز تردیدهایی وجود داشت که سرنوشت اولین رئیسجمهور نظام چه میشود؟
حضرت آقای خامنهای با خطابهای که در مجلس قرائت کردند، مطالب جالبی را بیان داشتند که مشخصاً در تکتک صحنههایی که بنیصدر عمل کرده بود، بیپروا و به صورت مستند اشاره کردند. نتیجه سخنرانی آیتالله خامنهای این بود که مجلس عدم کفایت سیاسی را تأیید کرد و جالب اینکه طرح عدم کفایت بنیصدر فقط یک مخالف داشت.
* مردم شعار میدادند «به کوری دشمنان، خامنهای زنده است»
بعد از عزل بنیصدر فضای سیاسی، نظامی و امنیتی کشور هم دچار تحولاتی شد. هنوز شیرینی عزل بنیصدر را در کام داشتیم که شهید چمران به شهادت رسید و این شیرینی کمی در کاممان تلخ شد.
یکی دو روز بعد از آن اعضای نهضت آزادی میخواستند، حرکتهای جدیدتری انجام دهند که خبر انفجار مسجد ابوذر و زخمی شدن حضرت آقا پیش آمد. یادم هست آن روز در مسجد الجواد(ع) میدان هفت تیر بودیم و مردم شعار میدادند «به کوری دشمنان، خامنهای زنده است» این شعار به قدری در قسمت صندلیدار مسجد الجواد(ع) تکرار شد و صلوات گفتند که ساختمان به لرزه درمیآمد و اعضای نهضت آزادی و ملیگراها با خفت ناچار به ترک مسجد شدند.
* مردم بعد از شهادت آقای بهشتی او را شناختند
روز هفتم تیر هم، با توجه به بیشتر شدن رفت و آمدها، کاهش بحث امنیتی و غفلت، دفتر حزب جمهوری اسلامی توسط «کلاهی» ملعون، منفجر شد. زمانی که انفجار حزب رخ داد، صبح هشتم تیر، وقتی به معراج شهدا رفتیم، دیدیم که چه جمعیتی آمده بودند و به سر و رویشان میزدند. در واقع مردم تازه به حقانیت شهید بهشتی پی برده بودند.