وجود مبارك رسول گرامي (ص)
معلّم اخلاق ماست. وقتي درباره آن حضرت سؤال كردند كه سيره آن حضرت، روش و
منش و حيات معقول آن حضرت چه بود؛ گفتند: كان خلقه القرآن (1)، اخلاق رسول
گرامي مطابق با قرآن بود؛ اين اصل اوّل. اصل دوّم آن است كه قرآن چندين
كاركرد كه يك انسان متخلّق آن كارها را برنامه خود قرار مي دهد. آن كارهاي
قرآن، بخشي به معارف بر مي گردد، بخشي هم به فقه و حقوق، بخشي هم به اخلاق.
قرآن آمد، حق را از باطل، صدق را از كذب، خير را از شرّ، حسن را از قبيح
جدا كرد. اين كارها يا به علوم نقلي بر مي گردد يا به مشابه آن. قرآن
آمد،كار اساسي اي كه كرد اين بود كه شوخي را از جدّي جدا كرد؛ اين از
مهمترين كارهاي قرآن بود و وجود مبارك حضرت هم اهل شوخي نبود، اهل ج د بود و
وقتي آن حضرت الگوي اخلاقي ماست، ما بايد اهل شوخي نباشيم، اهل ج د باشيم.
امّا معناي شوخي چيست، معناي ج د چيست؛ اين را بايد قرآن كريم بيان
كند. قرآن فرمود: دنيا بازيچه است، در برابر اين بازيچه حكمت است. ما يك
لهو و لعب داريم و يك حكمت و قرآن حكمت را از لهو و لعب جدا كرد. فرمود:
اين كتاب،كتاب حكمت است: يس و القرآن الحكيم(2). چون اين كتاب كتاب حكمت
است، يعلّ مهم الك تاب و الح كمه(3)؛ مردم را حكمت ياد مي دهد، مردم را از
بازي باز مي دارد. بازي چيست و شوخي چيست.در مقابل بازي كه لهو و لعب است،
حكمت است؛ در مقابل شوخي ج د است و فصل. اينها را كاملاً از يكديگر جدا
كرد. چون قرآن مرز بازي را از حكمت جدا كرد، يك؛ مرز شوخي را از ج د جدا
كرد، دو؛ و وجود مبارك پيامبر كان خلقه القرآن، سو ما كه پيرو آن حضرت
هستيم در بحث هاي اخلاقي بايد بفهميم ج د چيست، شوخي چيست؛ حكمت چيست، بازي
چيست؛ به سمت ج د و حكمت حركت كنيم، از سمت شوخي و بازي فاصله بگيريم؛
اينها كارهاي اخلاقي است.
هشدار قرآن كريم به بازيچه بودن دنيا
در
قرآن كريم فرمود: دنيا بازي است. منظور از دنيا هم آسمان و زمين نيستند،
براي اينكه اينها مخلوق خدايند، آيات الهي اند؛ مخلوق خدا خيلي متقن است،
آيت الهي خيلي زيباست، چيزي به عنوان آيت الهي و مخلوق خدا باشد و بازي
باشد نيست ! در سوره مباركه حديد با كلمه ( نّما ) كه مفيد حصر است فرمود:
آغاز و ميانه و پايان دنيا بازي است: نّما الحياه الدّنيا لع أ و لهأ و ز
ينأ و تفاخأ ب ينكم و تكاثأ ف ي الاموال و الاولاد (4). انسان در دوران
نوجواني با يك سلسله امور، در دوران جواني به سلسله ديگر، در دوران
ميانسالي با مقام و پست و اينها و درس و در دوران كهنسالي به تفاخر و در
دوران فرتوتي كه از همه اين امور افتاده است به تكاثر مي پردازد؛ قرآن كوثر
است، تشخيص اينكه الكوثر ما هو، و التّكاثر ما هو؛ همان تشخيص بين حق و
باطل، صدق و كذب، خير و شرّ، حسن و قبيح، شوخي و جدّي، سفاهت و حكمت است؛
كه چه چيز تكاثر است و چه كوثر ! فرمود: اين 5 بخش در دنياست، اوّل و وسط و
آخر دنيا همين است !
كساني كه با دنيايند، اهل بازي اند و ما آمديم
مردم را به حكمت دعوت كنيم، بگوئيم اينجا ميدان بازي است، پشت صحنه، ميدان
حكمت است؛ اين چند روز را به بازي نگذرانيد. يك وقت است انسان مشغول خدمت
است و تا توفيق خدمت دارد، خدا را شكر مي كند؛ وقتي طبق علل و عواملي معلوم
شد ديگري اين كار را بهتر انجام مي دهد، خدا حافظي مي كند؛ اين ديگر نگران
نيست ! تا لحظات قبل او خدمت مي كرد، از اين لحظه به بعد ديگري خدمت مي
كند؛ آنوقت انسان نه نسبت به كار ديگري اعتراض دارد، نه افسرده مي شود !
خدمت غير از بازي است؛ اينكه حتماً من بايد خدمت بكنم، اين بازي است !
غزالي
گرچه بسياري از شبهات و اشكالات بر ايشان وارد است و لغزش هاي علمي
فراواني دارد، امّا اين را در احياء العلوم از بزرگان اخلاق نقل مي كند كه
اگر چنانچه كسي يك عمري را در يك شهري به امامت مشغول بود؛ حالا يا به وعظ
مشغول بود و يك روحاني ديگري از شهر ديگر آمد، مردم به پاي وعظ او رفتند
يا پشت سر او نماز خواندند؛ اگر اين هيچ حرفي نزد و اعتراضي نكرد، معلوم مي
شود در اين چند سال كه موعظه مي كرد يا امامت را به عهده داشت، براي رضاي
خدا بود. امّا اگر گله را آغاز كرد كه عجب مردم خوش استقبال و بد بدرقه اي
اند، ما را رها كردند، به دنبال ديگري رفتند يا پاي سخن ديگري نشستند؛
معلوم مي شود در اين 40 - 30 سال او داشت بازي مي كرد، خودش را مطرح مي
كرد، نه كلام الهي را !! تشخيص اين كار هم مشكل است، طي اين طريق هم دشوار !
اينكه گفته شد: صراط مستقيم از مو باريكتر و از شمشير تيز تر است، همين
است. هنوز امتحان نداديم كه اگر ما 40 سال در يكجا خدمت مي كرديم، ديگري
آمد، مردم به طرف او رفتند و هيچ تفاوتي در ما پيدا نشد، معلوم مي شود در
اين 40 سال حكيمانه و به ج د خدمت مي كرديم. امّا اگر نقد و اعتراض و
بدگوئي ماشروع شد، معلوم مي شود در اين 40 سال ما داشتيم بازي مي كرديم !
فرق بازي و حكمت در اينگونه موارد روشن مي شود.
راهكار قرآن كريم در اجتناب از « دنيا »
پس
دنيا طبق اين آيه سوره مباركه حديد 5 بخش دارد، در هر بخشي بازي مناسب
همان بخش را دارد. آن كسي كه با پست و مقام بازي مي كند، با آن كسي كه
فوتبال بازي مي كند فرق نمي كند ! منتها بازي نوجوان و جوان، با بازي يك
انسان 80 ـ 70 ساله فرق مي كند و گرنه اصلش بازي است. اگر كسي از اين صحنه
نجات پيدا كرد، مي شود حكيم؛ و اگر از شوخي رهائي يافت، مي شود ج د. در
قرآن كريم همانطوري كه دنيا را محلّ بازي معرفي كرد، در قبالش حكمت را
معرفي كرد؛ بعد فرمود: يؤت ي الح كمه من يشآء و من يؤت الح كمه فقد اوت ي خ
يراً كثيراً (5)، درباره ج د و شوخي هم همينطور است؛ فرمود: انّه ل قوأ
فصل و ما هو ب الهزل(6)؛ قرآن حرف ج د است، شوخي در قرآن نيست.پس ما يك
شوخي داريم و يك ج د، يك بازي داريم و يك حكمت؛ اين 4 امر از همديگر مشخص
اند.
وقتي سؤال كردند كه سيره رسول گرامي (ص) چه بود، اعضاء خاندانش مي
گفتند:كان خلقه القرآن؛ يعني او روش قرآني داشت كه اگر قرآن به صورت يك
انسان در مي آمد، مي شد پيامبر و اگر پيامبر به صورت يك كتاب در بيايد، مي
شود قرآن.اگر اخلاق او قرآني است، يعني او اهل بازي نيست؛ نه بازي مي كند،
نه كسي را بازي مي دهد؛ نه شوخي مي كند، نه كسي را به شوخي مي گيرد ! معناي
شوخي اين نيست كه نمي گويد و نمي خندد؛ او خيلي اهل بسط است، بشّاش است،
اهل نشاط است؛ امّا هيچ وقت كارش را به شوخي نمي گذراند، همه كارهاي او ج د
است: نّه ل قوأ فصأ و ما هو ب الهزل.
نمونه اي از اخلاق قرآني رسول اكرم (ص)
براي
اينكه معلوم شود بين بازي و حكمت از يك سو و بين شوخي و ج د از سوي ديگر
فرق است؛ اين روش حكيمانه وجود مبارك پيامبر را بشنويم تا منبع اصلي آن را
هم درك كنيم تا معلوم بشود كه چگونه خلق حضرت قرآن بود. وجود مبارك رسول
گرامي با هر كه حرف مي زد يا هر كه با او حرف مي زد؛ تمام رخ او را نگاه مي
كرد. اگر با كسي سخن مي گفت، با تمام صورت او را مي ديد و اگر مخاطب كسي
بود، با تمام صورت او را مي ديد.
مي بينيد گاهي در اين مصاحبه ها وقتي
دوربين در كنار آدم باشد، دو نفر كه دارند گفتگو مي كنند، يكي مصاحبه مي
كند، يكي متكلّم است و ديگري مخاطب؛ اين يك مقدار حواسش پيش دوربين است، يك
مقدار به مخاطب نگاه مي كند؛ اين نيم رخ به مخاطب نگاه مي كند كه وضع
دوربينش به هم نخورد، عكسش محفوظ بماند؛ اين تمام حواسش پيش مخاطب نيست؛
اين خلق قرآني نيست !اگر ما با كسي حرف مي زنيم، كسي هم با ما حرف مي زند؛
حواس نبايد پيش دوربين باشد !
چرا وجود مبارك پيامبر اينچنين بود؟
تمام رخ مخاطب مي شد،تمام رخ متكلّم ! براي اينكه اين خليفه خداست؛ خدا اگر
بخواهد به كسي چيزي بدهد، نيم رخ نمي دهد؛ با تمام اسماء حسنا ظهور مي
كند. منتها ما ظرفيّتمان كم است، يك مقدار را مي بينيم. آن بزرگواري كه
گفت:
با صد هزار جلوه برون آمدي كه من با صد هزار ديده تماشا كنم تو را (7)
منتها ما بيش از يك ديده نداريم ! او با صد هزار جلوه برون آمد، ولي ما با
يك ديده مي بينيم !! الآن اين آفتاب؛ اگر ما هزارها آينه داشته باشيم در
برابر اين آفتاب، اينطور نيست كه اين آفتاب يك مقدار خودش را كج نشان بدهد،
يك مقدار راست نشان بدهد؛ اينطور نيست ! آفتاب با تمام رخ مي تابد در اين
آينه ها، منتها اين آينه ها خيلي كوچكند، هر آينه اي به اندازه خود،خدا را
نشان مي دهد. اينكه مي گويند: هر كس خدا را به اندازه خود مي شناسد، معنايش
اين نيست كه اينها در سير الهي مي روند بالا، هر كسي خدا را به اندازه خود
مي شناسد وگرنه او اندازه ندارد ! او چون بسيط محض است؛ يا همه يا هيچ !
اين نظير اقيانوس نيست كه ما آن شعر را بخوانيم، بگوئيم:
آب دريا را اگر نتوان كشيد هم به قدر تشنگي بايد چشيد
اينطور
نيست ! ما مي رويم به سراغ آب دريا؛ دريا مركب است، داراي اجزاست. سطحش
غير از عمقش است، ساحلش غير از سطحش است، شرقش غير از غربش است، شمالش غير
از جنوبش است؛ ما يك قدح بر مي داريم. امّا خدا، خداست !! يعني بسيط محض
است،اوّلش عين آخر است، ظاهرش عين باطن است؛ همه اين هزار و يك اسمائي كه
در جوشن كبير است عين هم است،عين ذات است. بنابراين كسي نمي تواند بالا
برود و خدا را به اندازه خودش درك بكند !
در جريان آفرينش انسان هم
همينطور است. وقتي خدا خواست انسان را خلق كند، به شيطان فرمود چرا به كسي
كه خلقت ب يدي (8)، من با دو دست خلق كردم سجده نكردي! اينكه در دعاها 10
بار مستحب است در شب هاي جمعه اين دعاي نوراني را بخوانيم: يا باس ط اليدين
ب العط يه (9)، با اينكه او منزّه از دست است؛ دست ندارد، نه يكي، نه دو
تا ! امّا اگر چيزي را بخواهد بدهد،دو دستي مي دهد، با ادب مي دهد، با بسط
مي دهد! او باس ط اليدين ب العط يه است؛ چون اينچنين است، رسول خدا كه
مظهر او بود، آن هم با تمام چهره افراد را نگاه مي كرد؛ ما هم با تمام چهره
بايد به افراد نگاه كنيم. يك گوشه حواس پيش دوربين، يك گوشه حواس پيش
مخاطب؛ اين ادب خ طاب نيست !
بنابراين حضرت كه در بين جاهليّت جلوه
كرده است: هو الّذ ي بعث ف ي الامييّن رسولاً(10)؛ بين درس نخوانده ها يك
حكيمي در آمد، در عصر جاهليّت يك كتاب عقلاني محض و يك دين عقلاني صرف در
آمد؛ در بين بازي ها و بازيگرها يك حكيم صرف در آمد، در بين شوخي و شوخي
كننده ها يك قول فصل بر آمد؛ نّه ل قوأ فصأ. و ما هو ب الهزل؛ فن اخلاق
عهده دار اين كارهاست و ما كه ن شآء الله بايد متخلّق به اخلاق اهل بيت
باشيم، بايد اينچنين باشيم.
بيانات حضرت آيت الله جوادي آملي (دام ظلّه
العالي) در جلسه درس اخلاق در ديدار با جمعي از طلاب حوزه علميه همدان،
مردم فراهان استان مركزي و دانشجويان قم؛ 20 / 10 / 1389
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) شرح نهج البلاغه / ابن أبي الحديد / 6 / 340 (2) يس / 1 و 2 (3) بقره / 129
(4) حديد / 20 (5) بقره / 269 (6) طارق / 13 و 14 (7) ديوان فروغي بسطامي
(8) ص / 75 (9) مفاتيح الجنان / اعمال شب جمعه (10) جمعه / 2
منبع: کیهان