حجت الاسلام علی محمدی/ سالهاست که چند و چون نظام تعلیم و تربیت حوزههای علمیه، موضوع تأمّل بسیاری از اندیشمندان و فرهیختگان انقلابی و نواندیش حوزه های علمیه گردیده است. در این سالها، اقدامات ارزشمند بسیاری صورت گرفته و البته مقاومت و مخالفت عده دیگری را به علت استیحاش از آینده و تبعات این اقدامات برانگیخته است. از این رو «جامع نگری»، «تبیین اهداف» و «قدرت ترسیم سازوکارها» از ویژگی های حیاتی هر طرحِ تحول در حوزه های علمیه به شمار میرود. در این مقاله، نویسنده تلاش می کند متناسب با بضاعت بسیار اندک خود و فارغ از اشکالات نظام تعلیم و تربیت کنونی حوزههای علمیه، به تبیین زوایای طرحی اثباتی با موضوع «نظام بایسته تعلیم و تربیت حوزههای علمیه» بپردازد.
1. لازمه تحلیل صحیحِ نظام بایسته تعلیم و تربیت حوزه های علمیه، شناخت جایگاه و رسالت این نهاد قویم و فخیم است. حوزه های علمیه، نه یک نهاد معمولی که نهادی تاریخی است و در سابقه هزار و اندی ساله خود، همواره بار دفاع از اندیشه شیعی و رسالت هدایت و سرپرستی مؤمنین را در سیر و سلوک به حریمِ ملکوت و محضرِ حق بر دوش کشیده است. از این رو، می توان رسالت اساسی حوزه های علمیه را «پاسداری از فرهنگ شیعه در مقابل هجمه های فکری دشمنان و رهبری تکامل جامعه شیعی در فراز و فرودهای تاریخی بر اساس آموزه های وحیانی» دانست. بی تردید طراحی نظام تعلیم و تربیت بایسته، بدون توجه به این نقش بی بدیل و ویژگی منحصر به فرد حوزه های علمیه، امری خطا و ناصواب خواهد بود.
2. نظام تعلیم و تربیت، نمی تواند تنها ساختار درونی حوزههای علمیه باشد. در کنار این ساختار، حداقل وجود دو نظام «پژوهشی» و «تبلیغی» نیز ضروری مینماید؛ زیرا در یک تحلیل ساده از فعالیت های حوزه های علمیه، سه فعالیت «تولید معارف دینی کارآمد»، «پرورش نیروی انسانی کارآمد» و «جریان دادن معارف دینی در جامعه» اجتناب ناپذیر است که عمدتاً سازماندهی این سه فعالیت، به ترتیب در قالب «نظام پژوهشی»، «نظام تعلیم و تربیت» و «نظام تبلیغی» صورت می پذیرد. بنابراین در طراحی نظام تعلیم و تربیت می بایست هماهنگی این ساختار با دو ساختار دیگر کاملاً لحاظ گردد؛ به خصوص اینکه به نظر میرسد در میان سه ساختار فوق، «نظام پژوهشی» از اولویت بیشتری برخوردار است که می طلبد توجه به هماهنگی نظام تعلیم و تربیت با این ساختار، مضاعف گردد.
3. برای ارائه نظام تعلیم و تربیت، لازم است در ابتدا تبیین روشنی از مکانیزم تعلیم و تربیت صورت گیرد. در بسیاری از طرح ها، به جای نظام تعلیم وتربیت، از واژه «نظام آموزش» استفاده میشود؛ ولی سؤال اصلی در این خصوص این است که چنین نظامی که می خواهد «پرورش و رشد منابع انسانی» را تأمین کند، چه فرآیندی را باید دارا باشد؟
تردیدی نیست که «انتقال اطلاعات» به منظور «رشد ذهنی محصّل»، یکی از اقدامات لازم و ضروری در این راستاست؛ ولی آیا این اقدام به تنهایی کفاف پرورش یافتن محصل را می دهد و یا حتی می تواند متغیر اصلی در رشد یافتن منابع انسانی باشد؟
به نظر می رسد هیچ گاه صِرف افزایش اطلاعات نمیتواند منجر به رشد فرد گردد؛ بلکه آنچه موجب رشد و پرورش میگردد، «عمل و اقدام» است؛ یعنی نمیتوان گفت که پرورش، چیزی نیست جز فراگیری و آموختن! حتی در خصوص علوم مقدسی مثل علم توحید و علم فقه نیز قضیه از این قرار است. اگر کسی مسلط ترین فرد به استدلال های اثبات توحید هم باشد، ولی برخلاف اطلاعاتش تصمیم بگیرد و اقدام کند، بی تردید رشدی در او حاصل نخواهد شد. بنابراین باید توجه کرد که پرورش، تنها و تنها در گرو «بهینه تصمیم گیری و موضع گیری» فرد است که صد البته یکی از زمینه های مهم آن، داشتن اطلاعات صحیح است.
حال که ثقل فرآیند پرورش از «آموزش» به «بهینه تصمیم گیری و موضع گیری» منتقل شد، باید توجه داشت که هر فرد، حداقل در سه حوزه «روحی»، «ذهنی» و «عینی» دارای تصمیم گیری و موضع گیری است که لازم است در امر تعلیم و تربیت، همگی آنها مورد توجه قرار گیرند. اگر کسی مرتب به امور متعدد گرایش یابد و نظام حساسیت ها و تمایلاتش دگرگون گردد، مطمئناً نمی تواند در هیچ زمینه ای پرورش یابد. مسلماً چنین شخصی حتی در برابر سختی های آموزش نیز دوام نخواهد آورد و از تحمل رنج تعلم عاجز خواهد بود.
لذا اولین حوزه تصمیم گیری و اراده هر شخص را میتوان «حوزه حساسیت ها و تمایلات» قلمداد کرد. «تفکر و سنجش» نیز از دیگر حوزه های عملکرد افراد است. این بدان معناست که «آموختن و علم اندوزی»، یک فعل، و مبتنی بر اراده و خواست متعلم است. اینکه شخص به دنبال چه علمی رود و در گزینش اطلاعات و نحوه چینش مقدمات و استنتاج نتیجه از چه روش و منطقی پیروی کند، بی تردید متوقف بر خواست و تصمیم اوست.
پس از دو حوزه تمایلات(روح) و اطلاعات(ذهن)، حوزه رفتار جوارحی(عینی) را می توان حوزه سوم عملکرد و موضعگیری افراد به حساب آورد. بر این اساس، باید دقت کرد که نظام تعلیم و تربیت، صرفاً یک نظام آموزشی با هدف انتقال معلومات استاد به شاگرد نیست؛ بلکه نظامی است که تلاش میکند همزمان و با حفظ اولویت، پرورش روحی، رشد ذهنی و ارتقاء عملکرد عینی را مدّ نظر قرار دهد و از این رهگذر، «ولایت و سرپرستی همه جانبه دانش پژوه» را متکفّل گردد.
4. مطلب دیگر اینکه بررسی نظام تعلیم و تربیت حوزه های علمیه را میتوان از سه منظر «محتوای تعلیم و تربیت»، «روش تعلیم و تربیت» و «نظام مدیریتی تعلیم و تربیت» پیگرفت. در بحث محتوای آموزشی، بایسته های علومی که موضوعات فعالیت های حوزه های علمیه را تشکیل میدهند، ترسیم می شوند و در بحث روش آموزش، کیفیت و مراحل دوره های آموزشی مورد دقت قرار می گیرد و در نهایت، در بحث نظام مدیریتی، به چگونگی تنظیم اقدامات لازم برای تحقق یک نظام آموزشی پرداخته میشود. البته در این مقاله به علت ضیق مجال، صرفاً به بررسی فهرست وار محتوای تعلیم و تربیت و شیوه تعلیم و تربیت اکتفا می شود و بررسی نظام مدیریتی تعلیم و تربیت به فرصتی دیگر موکول میگردد.
ــ در بررسی محتوا، ابتدا باید موضوعات و مواد اصلی دروس را مشخص نمود که با توجه به آنچه که در ابتدای مقاله در خصوص رسالت حوزه های علمیه گفته شد و همچنین با توجه به اینکه سرپرستی و ولایت جامعه چیزی جز شکل دهی «نظام حساسیت ها و تمایلات»، «نظام عقاید و اطلاعات» و «نظام رفتار و عملکردِ جامعه» بر محور «تعبد به مشیت خدای متعال» نیست، می توان نتیجه گرفت که موضوعات اصلی فعالیت فرهنگی و علمی حوزههای علمیه، سه حوزه اخلاق(معارف ارزشی)، کلام و فلسفه(معارف توصیفی) و فقه و اصول(معارف تکلیفی) می باشد که در این میان، علم اخلاق، متکفل پرورش روحی جامعه، علم کلام، متکفل رشد ذهنی جامعه و علم فقه، متکفل ارتقاء رفتار جامعه خواهد بود.
بعد از تعیین مواد اصلی دروس، مهم ترین مطلبی که باید مورد توجه قرار گیرد، تناسب محتوای ارائه شده به طلاب با رسالتی که باید در آینده جامعه به دوش بکشند، می باشد. این تناسب، شاخصه اصلی ارزیابی کم و کیف محتوای نظام تعلیم و تربیت است. بر این اساس، آنچه که به عنوان محتوا به طلاب منتقل میشود، باید حتماً متناسب با شرایط کنونی جامعه باشد که با در نظر گرفتن پیروزی معجزه وار انقلاب اسلامی و موقعیت استثنایی حال حاضر شیعه در درون و بیرون کشور، باید «تناسب و یا عدم تناسب با نیازهای حکومت اسلامی» را اصلی ترین معیار نقض و ابرام محتواها قلمداد کرد.
در همین راستا، «اخلاق، کلام و فقه» می بایست از سطح «فردی» به «اجتماعی»، از سطح «یکسان نگر و بسیط بینی» به «اولویت بندی کثرات»، از سطح «کلی گویی و یا مسئله گویی» به «ارائه نظام فکری و برنامه دهی» و بالأخره از سطح «انتزاع نگری» به «مجموعه نگری» ارتقا یابند. البته کلید این تحولات، تفطن مسئولان نظام تعلیم و تربیت حوزههای علمیه به این نکته است که موضوعِ رسالت حوزه های علمیه در بعد از انقلاب اسلامی به نسبت قبل از آن، نه یک تفاوت جزیی که شاهد یک «تغییر مقیاس» بوده و در آن، موضوع رسالت حوزه از «آحاد شیعیان» به «جامعه شیعی» ارتقاء یافته است.
به تعبیر دیگر، در قبل از انقلاب اسلامی موضوع مبتلابه حوزه های علمیه «اسلامیت تصمیم گیری های روحی، ذهنی و عینی آحاد مؤمنین» بوده است؛ در حالی که موضوع مورد ابتلای آن در بعد از انقلاب «اسلامیت تصمیم گیری های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی حکومت» و «تنطیم عادلانه اختیارات اقشار مختلف جامعه» است. این موضوع جدید اقتضا میکند که حوزه های علمیه خود را از تئوری «فردسازیِ مستقل از جامعهسازی» رها کرده، باور کند که در وضعیت موجود، حتی «فردسازی» نیز در گرو «اسلامی سازی جامعه» است.
ــ در بررسی «روش تعلیم و تربیت»، چند نکته باید مورد لحاظ قرار گیرد:
اول توجه به رسالت خطیر حوزه های علمیه در پاسخگویی به نیازمندی های نظام اسلامی؛
دوم، توجه همزمان به پرورش روحی، ذهنی و رفتاری طلاب؛ این نکته موجب می شود که در طراحی و برنامه ریزی علمی و تربیتی دچار «ذهن محوری» نشویم و با «جامع نگری» نسبت به توانمندی ها و استعداد افراد، رشد همه جانبه آنها را پی بگیریم.
سوم اینکه باید آرزوی جامع الاطراف بودن یک طلبه در همه علوم را به علت ناممکن بودن آن به فراموشی سپرد و به دنبال جامع الاطراف کردن «نظام دانش آموختگان حوزه های علمیه» بود. به تعبیر دیگر، هر چند امکان اینکه یک طلبه بتواند تمام نیازمندی های جامعه را پاسخ دهد وجود ندارد؛ ولی با یک روش مناسب و تربیت تخصصی طلاب در حوزههای مختلف، میتوان به خوبی تمام گستره نیازمندی های جامعه را در سه سطح «سیاست، فرهنگ و اقتصاد» و در سه فعل «پژوهش، آموزش و تبلیغ» پوشش داد. البته باید توجه کرد که پاشنه آشیل تخصصی کردن نظام تعلیم و تربیت در حوزه های علمیه، «کیفیت ارتباط رشته های مختلف» است که خود، فصل مفصلی می طلبد و حوصلهای افزون بر این!
در هر صورت به نظر میرسد که فارغ از رشته های تخصصی، میتوان روش تعلیم و تربیت را در سه مرحله تعریف نمود.
مرحله اول، مرحله «هویت بخشی» و «اصلاح جهت گیری ها» است. خروجی این مرحله باید طلبه ای باشد که علاوه بر دغدغه سیر و سلوک و جلب رضوان الهی، خود را سربازی در خدمت اهداف و آرمانهای انقلاب اسلامی که همانا زمینه سازی برای تحقق وعده الهی فرج است، بداند. به تعبیر دیگر، در این مرحله طلبه باید از سطح «عرفان فردی» عبور داده شده، وارد در «عرفان اجتماعی- حماسی»(عرفان عاشورایی) گردد. همچنین در این مرحله، طلبه لازم است که با کلیات معارف دینی آشنا گردد و جایگاه علوم مخلتف حوزوی را به نسبت رسالت اصلی حوزه، آموزش ببیند و تا حدودی با مسائل و سیر تطور آنها آشنا گردد. این مطالب در پرورش روحی و پدید آمدن جسارت نوآوری در او نقش مهمی میتواند ایفا نماید.
مرحله دوم، مرحله «توانمندسازی ذهنی» است. در این مرحله طلبه به صورت تخصصی با رشته مربوطه خود آشنا می گردد و بر زوایای علمی آن اشراف مییابد. نکته مهم در این مرحله، ضرورت تسلّط طلبه بر «منطق و روش مواجهه» با مسائل مربوط به رشته خود است. به عنوان مثال، کسی که در رشته فلسفه تحصیل میکند، در این مرحله علاوه بر تسلط بر مبانی فلسفی موجود و اشراف بر شقوق مختلف آنها، لازم است که به این توانایی مجهز گردد که بتواند در مواجهه با هر متنی، مطالب آن را تجزیه منطقی کرده، مبانی مطوی و پیشفرض های پنهان آن را استخراج نماید. همچنین کسی که در رشته تبلیغ تحصیل می کند نیز علاوه بر فراگیری مطالب مربوط با تبلیغ، ضروری است که قدرت تجزیه محتوا و شیوههای تبلیغ و استخراج مبانی مختلف آنها از قبیل انسان شناسی و جامعه شناسی و غیره را کسب نماید. بنابراین در این مرحله به جای «فهم مسائل»، بر «روش کشف مبانی» و به جای «تقویت حافظه»، بر «ارتقاء هوشمندی طلبه» تاکید می شود.
مرحله سوم، مرحله «ارتقاء عملکرد» طلاب است. در این مرحله به طلبه کمک میشود تا بتواند پرورش روحی و توانمندی ذهنی خویش را به منصه ظهور درآورد و در عمل به کار گیرد. به عنوان مثال، به محصّل رشته فلسفه کمک می شود تا در راستای هویت دینی و انقلابی خویش و با استمداد از روشهای منطقی فرا گرفته، به تحقیق در مسائل و مبانی فلسفی موجود بپردازد و در صورت نقص آنها در حل معضلات کنونیِ جامعه اسلامی، با نقد و یا نقض آنها، به طرح مسائل و مبانی جدید بپردازد. همچنین به یک مبلغ کمک می شود تا با تجزیه و تحلیل محتواها و شیوههای مختلف تبلیغی، کارآمدترین آنها را «گزینش» کرده، «مهارت لازم» برای جریان آنها را در عمل تبلیغیِ خود را کسب نماید. بدیهی است که در این مرحله، ساختار ارتباط طلبه و استاد - برخلاف مرحله اول که «استاد محور» بود و همچنین برخلاف مرحله دوم که «مباحثه محور» بود - کاملاً ساختاری «طلبه محور» خواهد داشت.
پي نوشت ها:
1. بی تردید قوام تمامی ابعاد «نظام تعلیم و تربیت»، اعم از «تعیین اهداف»، «محتوای آموزشی»، «شیوه آموزش» و «مدیریت آموزش» و ... ، منوط به وجود «نظام پژوهشی کارآمد و خلاق» است؛ هر چند که بدون وجود «نظام تعلیم و تربیت منسجم» نیز، «نظام پژوهشی بایسته» شکل نخواهد گرفت.
2. آنچه که میبایست در «نظام مدیریتی» مدّ نظر قرار گیرد، عبارتست از «تنظیم افعال بیرونی»(برنامه ریزی)، «انسجام افعال و اختیارات درونی»(ساماندهی) و در نهایت «تنظیم فعالیتهای عملیاتی»