فارس، این روزها دارالمجاهدین همدان شمیم شهادت میدهد و عطر طراوت...
این روزها همدان، تابوت عزیزانش را در آغوش کشیده و غبار مقدمشان را توتیای چشمانش کرده....
همدان، دلش را سنگفرش راه فرزندانش کرده! تنها نیامده، فانوسهای اعتقادش را با خود به همراه دارد تا پر کند آن را از نور پرفروغ شهدا برای ادامه راهش...
زمین زخمخورده و صبور، امروز آسمانی شد با حضور شهیدانش و همدان تلاوتگر آیههای عشق شد از سوره رشادت و دلباختگی... آغوشش را گسترد و دستان نوازشگرش را بر پهنای آسمانیهایش کشید تا جغرافیای ابدیت!
گویند "دلتنگی، نام کوچک عاشق است در شناسنامه دل"....
آری، سالهاست شناسنامه دل سراسر عشق همدان، پر شده بود از "دلتنگی" نبود دلبندانش...
امروز چند تن از شهدایش بعد از سالها دوری از کاشانه، بر آغوش مادر خزیدند و حکایت دلدادگی خود را بر او خواندند.
همدان منتظر، آرام در گوش شهدایش خواند که:
"یک جرعه چشاندی به من از عشقت و مستم
یک جرعه دیگر بچشان مست ترم کن"
فرزندان شهیدش در پاسخ برایش خواندند از حدیث خوبان، از فداکاریهای همرزمان، از گذشتن از خود برای ماندن ارزشها، از بودنها و نبودنها و با سکوت سراسر احساس خود فریاد زدند ادامه راه عزتمندشان را در بلندای تاریخ...
مام وطن نیز در گوششان لالایی جاودانگی سر داد و خواند برایشان که:
"رواق منظر چشم من آشیانه توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست"
و من به چشمم دیدم که همدان در فصل عاشقیاش باز هم ثبت عشق کرد و باز خود شنیدم که به شهدایش گفت:
"دست نورانی تو ریخت به هم ظلمت را
کام این شهر از اندیشه تو شیرین است"
و آنها در پاسخش گفتند:
"لب تشنه ام آبم بدهید از غزل عشق
یک جرعه غزل سهم من از هر دو جهان بس"...
آری، شهدا رهتوشه قرباند که با قصد قربت در جبهههای جنگ حضور یافتند و من و تو را خطاب قرار دادند که "نشان اهل خدا عاشقی است، با خود دار..."
سراسر وجود همدان نیز این سرود را سر داد تا آن که فرزندانش بر دامان پرمهرش آرمیدند تا همیشه تاریخ...
راهشان پررهرو و نامشان جاودانه