حاج بصير ميگفت،«در «عمليات والفجر8 » ما حدود 20 كيلومتر در عمق شهر «فاو» عراق پيشروي كرده بوديم و آخرين خاكريزي كه وجود داشت يك طرف آن ما بوديم و پشت آن عراقيها بودند. صدايي شنيدم. ديدم كه يكي از پشت خاكريز مرا به نام صدا ميكند. بچهها مرا صدا كردند و گفتند حاجي بچههاي خودي آن طرف خاكريز هستند و تو را صدا ميكنند. كمي فكر كردم و بعد از چند دقيقه متوجه شدم كه چون عراقيها مرا ميشناسند مرا به نام صدا ميكنند تا من خودم را به آنها نشان دهم تا مورد هدف قرار دهند در نتيجه اعتنايي به اين كار ستون پنجم دشمن نكرديم و فريب دشمن را نخورديم.