کد خبر: ۶۱۰۷
زمان انتشار: ۱۷:۱۶     ۰۲ آبان ۱۳۸۹
رنگ و بوی وبلاگ قطعه26 حسین قدیانی این روزها همزمان با سفر رهبر انقلاب به قم به سفر ایشان معطوف شده است.

متن این نوشته به شرح زیر است:

این روزها خیابان های مرکز تئوریک جمهوری اسلامی، صحنه دل دادگی هاست و هنوز چند روز مانده تا سفر آقا به قم تمام شود، می بینی که بسیجی های خیابان چهار مردان با حضور در گلزار شهدای علی بن جعفر، شهدا را واسطه گرفته اند پیش خدا که دیر تمام شود این سفر. یا لااقل در چشم ایشان، آنقدرها که رسم روزگار است؛ زود و در یک چشم به هم زدن، تمام نشود این سفر.

 برخی از دانشجویان دانشگاه پیام نور قم هم ابتکار جالبی کرده اند و با تخمین میزان حضور مردم قم در خیابان ۱۹ دی و نیز دیگر خیابان های همجوار به این نتیجه رسیده اند که روز استقبال، آن جمکرانی ترین روز هفته، آن سه شنبه خوب خدا، می شود ادعا کرد که تقریباً هر آن کس که در قم بوده، آمده بود تا آفتابی شدن ماه در شهر روح الله را از نزدیک ببیند. یعنی آنقدر تفاوتی وجود نداشت میان جمعیت شهر قم و تعداد ستاره هایی که آمده بودند برای خوش آمدگویی به ماه و بصیرت مردم قم را یکی هم از این شعار می توان شناخت که سخت به دلها نشست؛

«صل علی محمد، نائب مهدی آمد.» دیگر کاری که این دانشجویان کرده بودند، برآوردشان بود از دیدار طلاب و علمای فیضیه و دیگر مراکز آموزشی و مدارس دینی قم با رهبر انقلاب و با احتساب آن جمعیت انبوه که داخل حرم با آن همه صحن بزرگ و باشکوه، کفاف شان را نمی داد، نیز با مقایسه این رقم با تعداد طلاب شهر قم، نتیجه گرفته بودند که در دیدار روحانیون با رهبر نیز، اغراق نیست اگر ادعا کنیم همه روحانیون و همه طلاب آمده بودند.

 خوبی ها عمدتاً اول بار در تاریخ انقلاب ما از شهر قم جوشیده و در همین فتنه ۸۸ دیدیم که مرجعی از همین حوزه به نیابت از دیگر مراجع چه بلند ندا سر داد که: «خامنه ای کوثر است، دشمن او ابتر است». حالیا این شعار به همان اندازه که شور دارد، سرشار از شعور است؛ چه باقی ماند از نسل فتنه؟ کجا را گرفتند و به کدام هدفشان رسیدند؟ چه توانستند بکنند خفاشانی که به جای نور ماه، معتکف جهالت شدند و دخیل بستند به آمریکا و اسرائیل؟ این ابتر بودن دشمنان ما و دشمنان ماه، این روزها یکی هم در خیابان های پاریس هویداست. جوشش کوثر در قم کجا و ابتر ماندن آزادی و مردانگی در خیابان های مهد دموکراسی کجا؟ در طول ۸ ماه جنگ تحلیلی، همه آن ۸ ماه چه آسیب وارد آمد بر خیابان های تهران که در عرض یک ساعت، به خیابان های پاریس صدمه وارد نکرد؟ اندازه همه آن چند سطل زباله ای که در تهران و در طول آن ۸ ماه لطمه دید، فرانسه دارد ساعت به ساعت و چند برابر آن مساحت می بیند و البته حقش است. خوب یادم هست؛ در روز عاشورا دعای آن مادر شهید را، دعای مادر شهید علیرضا شهبازی را که؛ «این آتش، الهی بیافتد به جان خودشان».

 بکش آقای سارکوزی، حقت است. ما فرزندان انقلاب اسلامی، نه با جنگ سخت و نه با جنگ نرم، نه با جنگ بعثی ها و نه با جنگ بعضی ها، دست نمی کشیم از دامن ولایت فقیه. ما آنقدر بزرگیم که برای دشمن، کوچکترین اتفاقات ما هم مهم است. ما زود به زود بدل به تیتر یک رسانه های غرب می شویم. بگذریم که در مورد ما عمدتاً یک کلاغ، ۴۰ کلاغ می کنند. به هر حال ما برای دشمن مهم هستیم، فرانسه اما راستش آنقدر خوب و بد بودن اوضاعش اهمیتی ندارد برای ما که ذوق زده شویم و تیتر یک کنیم که سارکوزی هفته بعد سقوط می کند. هفته بعد نه، هفته بعدش! چهارشنبه سوری نه، سیزده به در! روز عاشورا نه، روز قدس! بگیر بخواب بابا سارکوزی، خیلی گوسفندی! از بعد بهمن ۵۷ الان هر هفته دشمن، ما را تیتر یک حلقوم خود می کند که چی؟ که جمهوری اسلامی هفته بعد سقوط می کند! به الاغ تراوا شاید بشود خندید اما از الاغ تراوا هر آن کس که براندازی بخواهد، نشان داده در سیاست مثل گاو تحلیل می کند مسائل را.

همچنان که یک بار آقای هاشمی به خوبی گفت در نمازجمعه تهران در سال های ماضی که؛ «این غربی ها مثل گاو تحلیل می کنند» و همین طور است غالباً. بزرگی و یا شاید هم استادی، خوب مرا به یاد آورد از اولین سالگرد حادثه ۱۸ تیر که جمع شده بودند تک و توک عده ای به قصد آشوب که البته نه آنقدر بودند که بگیرد یخ شان و من خوب یادم آمد آن روز را با این تذکر استاد که خود در میدان انقلاب بودم؛ اولین سالگرد حادثه ۱۸ تیر، اگر خواننده ای هم به یاد دارد و در صحنه بوده آن روز را می تواند گواهی دهد که از آن روزها بود؛ از آن روزها که مثلاً قرار بر تجمع مخالفین نظام بود اما چشم که می گشودی، می دیدی دور و ورت همه خودی اند! از بسیجیان موتورسوار گرفته تا دانشجویان آگاه و بصیر و ایضا تک و توک بچه های زحمتکش نیروی انتظامی و شاید هم کمی تا قسمتی دوستان امنیتی و چه و چه! یعنی که یعنی و من چه زیاد به یاد دارم از این روزها! از روزهای بی مصرف ماندن باتوم، بر فرق آشوبگران که دستور از امثال همین همسر چشم چران کارلا برونی می گیرند! فتنه ۱۸ تیر به کدامین ماجرا ختم شد؟ آیا جز این است که خداوند اراده کرده بود از حادثه تلخ ۱۸ تیر، حماسه شیرین ۲۳ تیر خلق شود؟ فتنه ۸۸ به کدامین روز ختم شد؟ آیا نه به روزی غیر از ۹ دی؟ ۲۲ بهمن؟ و همین سه شنبه اخیر در شهر خون و قیام؟ جایی نوشته بودم؛ ۹ دی، ۲۲ بهمن خامنه ای است و در این روز نسخه اصلی انقلاب اسلامی بر نسخه کاریکاتوری انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و چون این هر ۲ در ظاهر و لااقل در اسم، انقلاب اسلامی بودند، بهتر آن است که قبول کنیم از همت و باکری، بسیجیان واقعی تری هم هستند و آن بسیجیان نسل ۹ دی اند.

ما در مکتب شهادت، شاگردان همت و باکری هستیم و گرچه خاک جبهه ایشان، خاک مقدس طلائیه و هور توتیای چشمان مان است، لیکن چه بسیار پیشی می گیرد شاگرد از استاد و اینجاست که استاد که همت که باکری که برادران دستواره که آن طلبه شهید روستای کوتنای مازندران که جملگی بسیجیان خمینی، افتخار می کنند به بسیجیان خامنه ای که الحق کار این نسل سخت تر و پیچیده تر است که طرف حساب شان، نه بعثی ها، که بعضی ها هستند؛ بعضی ها که خط خود را به جای خط امام از نیکلا سارکوزی گوسفند می گیرند!

این البته ادعای من نیست. مقتدای خوبان، خامنه ای عزیز دارد این ادعا را که اگر باز موقعیتی پیش بیاید، نسل امروز از نسل سال ۶۰ چیزی کمتر ندارد و چه بسا با بهره از تجارب ارزنده شهیدان و دست یازیدن به وصیت نامه ایشان، جلوتر هم باشد از ستاره های شهید و مگر این موقعیت در فتنه ۸۸ در حوادث قبل و بعد از آن، در حادثه ۱۸ تیر و در فتنه های پیچیده بعدی به وجود نیامد و به وجود نخواهد آمد؟ الان را اگر جنگ نرم بگیری و در جنگ نرم اگر بخش مهمی از زمین جنگ را در فضای سایبر بدانی، می شود با افتخار گفت این را که ما، ما یعنی نسل ۹ دی، جامه تحقق پوشاندیم به این شعار که؛ ما اهل گوگل نیستیم؛ «خامنه ای. دات. آی. آر» تنها بماند.

همین الان که آقا به قم رفته اند؛ چه بسیار موبایل و چه بسیار پیامک که دارد کار ۱۰۰ تا روزنامه و خبرگزاری را می کند و بی هیچ پاداشی و بی هیچ چشمداشتی. یکی پیامک می دهد؛ «از شدت حضور و پیش بینی جای کم، فقط بسیجیانی می توانند به دیدار آقا بروند که کارت بسیج داشته باشند.» آن دیگری پیامک می دهد؛ «طوری نیست، ما هم می آییم و بیرون می نشینیم. با این حرف ها خامنه ای را تنها رها نمی کنیم. اصلاً ما سیاهی لشکر سپاه ماه» و در آخر پیامک خود، فقط یک کلام می نویسد؛ «بغض». آن دیگری خبر می دهد با همین پیامک که؛ «آقا رفته گلزار شهدا. همین چند دقیقه پیش. اخبار تکمیلی متعاقباً ارسال می شود». آن یکی پیامک می دهد؛ «عده ای دیگر از مراجع و علمای قم در محل اقامت آقا به دیدار ایشان رفته اند.» آن دیگری جمله های کلیدی آقا در دیدار با طلاب را می گذارد در وبلاگی که برای خود درست کرده. یکی دیگر و با دستی خالی به جنگ زغال فروشی های سایت هایی نظیر بالاترین و جرس می رود و چقدر هم خوب و زیرکانه از پس جواب همه شان برمی آید. آن دیگری در کرسی کلاس درس دانشگاه نشسته به تبیین سخنان مهم رهبری درباره نسبت حکومت و حوزه .

طلبه ای هم وبلاگی زده در همین رابطه ها و به همین دلایل و همه هم بی هیچ امر و نهی ای از سوی ارگانی و بی هیچ حمایتی از جانب نهادی. یعنی که خودجوش. خودجوش، یک چیزی در مایه های هنرآفرینی در روزهای منتهی به بهمن ۵۷ و روزهای بعد از آن و صد البته مهمتر و معنی دارتر از آن مایه ها. با بهره از همان تجربه ها و انقلابی ماندن و انقلابی عمل کردن، سالها بعد از بهمن ۵۷ و بسیجی ماندن و بسیجی بودن، سالها بعد از دفاع مقدس و عمل به وصیت نامه شهدا تا آخرین قطره خون. درس خواندن حتی در خط مقدم نبرد و جنگیدن با دشمن حتی در لحظه کنکور و چه جالب که می بینی به لحاظ آماری و در بین اقشار جامعه، بیشترین شهدا را اول طلاب تقدیم اسلام کرده اند و بعد دانشجویان. فقط به عنوان نمونه؛ در روستای کوتنای قائم شهر، حوزه علمیه ای هست به نام امام جعفر صادق(ع) که ۵۳ شهید تقدیم اسلام کرده.

فیضیه را من نمی دانم و لابد همین طور است که دوستی، برایم در این جنگ نرم، پیامک می دهد و کد می آورد از فلان خبرگزاری غربی، گمانم؛ رویترز که؛ «سفر آیت الله خامنه ای به قم نشان داد رهبر ایران این قدرت را دارد که متحد کند جناح های سیاسی را» و آن دیگر خبرگزاری غربی که ؛ «فکر نمی کردیم فتنه اختلاف افکنی میان ولایت و مرجعیت، به دیدار صمیمانه مراجع با رهبرانقلاب ایران بیانجامد» و از این جور اعترافها و البته غلط کردم ها! حالا یک غلطی بود ما کردیم! حالا یک غلطی سارکوزی کرد! اوباما حالا یک غلطی کرد! اسرائیل حالا یک غلطی کرد!…. آری؛ ما بسیجیان خامنه ای، دشمن را به نیابت از پدران و برادران شهیدمان به غلط کردن می اندازیم. تا ما را مقتدایی چون خامنه ای است، «آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند»، تاریخ مصرف ندارد.

ما هم مثل همت و باکری، دشمن اگر هم جایی از روی ناچاری زبان به تعریف و مدح ما باز می کند، معترف است به ایستادگی ما و نه خوشحال از پشیمانی ما. بعد از عملیات الی بیت المقدس چه بسیار که از این دست اعترافات دشمن را دیدیم و الان هم قصه همان است. صدر اسلام هم ماجرا همین بود. معاویه با همه خباثتش گاه زبان به تعریف از ایستادگی و بزرگی ابوتراب می گشود و الحق که نور ماه، گاهی چشم خفاشان را هم می نوازد. ستاره ها در خیابان ۱۹دی، عشق می کنند با نور ماه و خفاشان در فضای سایبر گاهی لجن پراکنی می کنند به وجدان خود و گاه، آنها هم زبان به اعتراف باز می کنند و نمی توانند نادیده بگیرند و نبینند سمفونی ماه و ستاره ها را. متذکر شوم به نکته ای در این آخرای مجال. خوب است دستگاه قضایی ما که در راس آن دانشمندی فاضل و فقیهی مبرز تکیه زده، شیرینی این سمفونی را با محاکمه سران فتنه دو صد چندان کند در کام ملت.

قطعاً اینکه دشمنان از خارجی گرفته تا داخلی و از سران کفر تا سران نفاق به غلط کردن افتاده اند، دلیلی بر عدم محاکمه شان نمی شود. این میکروبهای سیاسی دست به کار زشتی زدند که هزینه اش را باید بدهند. مردم خواهان محاکمه سران فتنه اند. خربزه ای این میکروبها خوردند که باید پای لرزش بنشینند. این وسط نکته هاست: یکی اینکه؛ اگر مثلاً فتنه گران ۱۸ تیر را دستگاه قضایی، آنطور که باید و شاید تادیب می کرد، شاید کثیری از ایشان اصولا به خود گستاخی تکرار آن فتنه در حجمی بزرگتر در سال ۸۸ را نمی دادند. گمانم نکته مهمی است. اگر امروز آنها که باید به تیغ عدالت سپرده شوند، به سلامت از گردنه عبور کنند، ای بسا در دل آلوده خود نقشه فتنه دیگری بریزند و با این توجیه؛ هزینه ای که برای ما ندارد! قوه قضائیه که با ما کاری ندارد! دیگر نکته اینکه؛ بهتر و عاقلانه تر است، قبل از آنکه خشم مقدس مردم فوران کند، این میکروبهای سیاسی، از مجاری عادی و قانونی، آمپول عدالت وارد تن بیمار شان شود این هم به صلاح سران فتنه است و هم به صلاح دستگاه های ذیربط. نکته ای هم هست در آخر کار؛ اگر خروجی محاکمه میکروبهای سیاسی، طبق قانون قضا، چیزی از جنس حکم محارب فی الارض باشد، باید عدالت را اجرا کرد و این از خدا بی خبرها را به سزای اعمال شان رساند. من برخلاف نصیحت عده ای، به آنان که وظیفه دارند در این امور عرض می کنم: سران فتنه را به سزای اعمالشان برسانید. نترسید؛ آب از آب تکان نمی خورد.

تمام کنم این وجیزه را. طولانی شد. مادر شهیدان صادق و رسول محمدی در جمکرانی ترین روز هفته در خیابان ۱۹ دی هر چه این طرف و آن طرف کرد، هر چه روی پنجه پا ایستاد، خمیده تر از آن بود قدش، که چشمش به جمال آقا روشن شود. آنقدر غصه داشت که نگو. همه اش می گفت: حیف شد؛ یک آن هم نشد ببینم این فرزند زهرا را و بعد، رفت گلزار شهدای علی بن جعفر، تا نجوا کند با فرزندان شهیدش. اگر بدانی این داغ را که ندیده آقا را، به چه اشکی گره زده بود، آرام نمی نشینی. کاش آن دسته از خواصی که به راحتی کنار ماه ما ستاره ها می نشینند و از نزدیک، آقا را می بینند، بدانند در این مملکت، چه بسیار پدر و مادر شهید، چه بسیار رزمنده جانباز که همه عمر آرزویشان بود که یک بار ولی فقیه خود را از نزدیک زیارت کنند و عمرشان به سر رسید و نرسیدند به این آرزو و هنوز چه بسیار که آرزو دارند برای یک بار که شده از نزدیک امام و مقتدای خود را ببینند. حرفم این است: کمترین شکرانه برخی از این حضرات خواص که بی هیچ برتری خاصی و بی هیچ لیاقت ویژه ای و عمدتاً به رسم روزگار، همنشینی می کنند به راحتی با حضرت آموزگار، این است که بصیرت داشته باشند و لااقل نشکنند دل ماه ما ستاره ها را. خواسته زیادی نیست اینکه؛ کاری کنید آقا از شما راضی باشد و این رضایت اگر حاصل شد، از عمق وجود رهبر باشد، نه از سر مصلحت. حجت بر شما تمام است؛ آمار اشک مادر شهیدان محمدی را به شما دادم.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها