نشريه خط به همت خانه طلاب جوان و با سردبيري حجت الاسلام همازاده منتشر مي شود. اين روزها پنجمين شماره اين نشريه در دسترس مخاطبان قرار گرفته است و مطالبي با موضوعات فقه حکومتی، جایگاه استاد اخلاق در تربیت معنوی، بازخوانی تفکر انجمن حجتیه، حوزه و رسانه ملی، عینیت گرایی، نقشه جامع علمی حوزه را در خود جاي داده است. متن زير يكي از مطالب اين نشريه درباره شهدایی است كه این انجمن مدعی است از اعضای آن بوده اند:
انجمن حجتیّه در سال های اولیه ی انقلاب برای اثبات همگامیش با نظام جمهوری اسلامی، به دلایل گوناگونی تمسّک می جست. یکی از این دلایل که همچنان نیز مورد استفاده ی نیروهای انجمن قرار می گیرد، ذکر نام افرادی است که در خدمت انقلاب و جمهوری اسلامی بوده و سپس به درجه ی شهادت نائل گشته اند.
به عنوان مثال انجمن در مهر ماه 1360 اقدام به انتشار ویژهنامهای به مناسبت هفته جنگ کرد که به "مرزبانان" موسوم بود. مقاله راهیان شهادت، مطلب صفحه ی 36این نشریه بود که در انتهای آن نام شهیدان عضو انجمن حجتیه نظیر حبیبالله روستایی، محمدجعفر کاشف، محسن عباسی، حمیدرضا مانی، ابراهیم داودآبادی، یونس امامینسب، محسن پالیزبان، ابراهیم پالیزبان، ایزدی، محمدباقر پشمینه آذر، علی پاینده، سعید جعفری، سعید دلنواز، مراد حسنوند، عبدالرضا زیدپور، مرتضی مهدیانی، فرهاد کشازرع، عابدین عباسی، غلامرضا اویسی، مصطفی ابراهیمی مجد، عبدالحمید غرویان و امیرعباس ابن الرضا در آن ذکر شده بود.
بنای آن را نداریم تا بگوییم هیچ یک از این افراد در زمان شهادت عضو انجمن حجتیّه نبوده اند، امّا توجّه به چند نکته در این باره ضروری است. اوّل آن که بر فرض که همه ی افراد مذکور سابقه ی عضویّت در این گروه را داشته باشند، امّا حقیقت آن است که تعدادی از اعضای انجمن (به خصوص رده های میانی و پایین این گروه) از مبانی اصلی تفکّر سران این گروه یا آگاهی کامل نداشتند و یا از عضویّت در آن به عنوان فریب ساواک استفاده می نمودند.
در ثانی بسیاری از دیگر افراد این گروه با اوجگیری نهضت امام و روشن شدن زاویه ی تفکر انجمن با رهبر انقلاب، به تدریج از این گروه جدا شده و به صف مبارزین پیوستند که با پیروزی انقلاب اسلامی، این جدایی ها به اوج خود رسید تا آنجا که گروهی از افرادی که سابقه ی عضویت در انجمن داشته و حال مخالف تفکر شیخ محمود حلبی و یارانش شده بودند، گروهی به نام "عباد صالح" را در برابر انجمن تشکیل دادند. امّا متأسفانه انجمن بدون توجّه به این مسائل از سابقه ی عضویّت افراد در راستای انقلابی نشان دادن خود، سوء استفاده می نمود.
به عنوان نمونه حضرت آیت الله مهدوی کنی درباره ی نفر اوّل این لیست یعنی شهید حبیب الله روستایی می گوید:« من هیچ وقت در جلسات آن ها [انجمن حجتیّه] شرکت نکردم و ارتباط مستقیم هم با رؤسای آن ها نداشتم، ولی چنان که گفتم چند نفر از این ها به مسجد ما می آمدند که یکی از آن ها مرحوم شهید روستایی است که به جبهه رفت و شهید شد. او از مقلّدین امام بود و می گفت ما در عین حال که احترام برای آقای حلبی قائل هستیم، ولی حالا به ایشان می گوییم راهی که امام انتخاب کرده راهی است که اساس بهائیت را از بین می برد و این راه بهتر از آن راهی است که شما انتخاب کرده اید. وی می گفت ما ساعاتی زحمت می کشیم تا یک نفر بهایی را مسلمان کنیم یا یک نفر مسلمان را که بهایی ها به دام انداخته اند از دست آن ها نجات بدهیم. اینها معمولا این طور کار می کردند و خیلی هم زحمت می کشیدند. واقعا این بچّه ها شب و روزها زحمت می کشیدند، دنبال جلسات بهایی ها بودند تا فردی را که بهائیان می خواستند به دین خود درآورند، مانع شوند. شهید روستایی – رحمت الله علیه – اهل کن بود این ها به خاطر علاقه به امام و در عین حال روی عواطفی که با آقای حلبی داشتند برای ایشان احترام قائل بودند، امّا دیگر راه ایشان را نمی پسندیدند. از این رو خط امام را انتخاب کردند و تا آخر ایستادند و شهید شدند.»(1)
امّا با این وجود شیخ محمود حلبی برای رفع شبهات ایجاد شده در جامعه نسبت به خودش در زمان جنگ مصاحبه ای انجام داد و در بخشی از آن گفت:« ما در این جنگ، نزدیک به هفتاد شهید از افراد انجمن، از شهید و مفقود و مجروح داریم. دست رفته از بین، پا رفته از بین، گلوله به بدن رسیده و از کار افتاده، شهید شده، خدا رحمت کند مرحوم روستایی را، خدا رحمت کند مرحوم ابراهیمی را و امثال این ها، این ها همه افراد انجمن بودند، این ها تشویق شدند به مبارزه و به میدان رفتند ومن این ها را شهید واقعی می دانم. چرا؟ زیرا که این ها روی یک نیت و هدف پاکی، به پیروی از فرمان یک روحانی که آمده است و پیشوا است رفتند، چون الاعمال بالنیّات روی این نیّت مقدس رفتند این ها را من شهید می دانم، عقیده من این است و به افراد انجمن مکرّر گفته ام و هیچ مخالف با این جنگ نبوده ام ابداً، بلکه موافق هم بوده ام.»(2)
هر چند که در این مقاله بر آن نیستیم تا تفکرّات انجمن و رهبرش را نسبت به جنگ و جهاد مورد نقد و بررسی قرار دهیم، امّا ناچاریم همین سخن شیخ محمود حلبی(که به قول خودش در سال 56 گفته است) را یادآوری نماییم که :« اول شما يك افسر، يك پيشوا و رهبر معصوم جنگی پيدا كنيد، يك رهبری كه بتواند اداره اجتماع كند روی نقطه عصمت نه عدالت، عدالت كافی نيست. پريشب گفتم، اوّل او را پيدا بكنيد، او را اقامه به كار كنيد، مطرح داشته باشيد، نقشه صحيح طبق نظر اين رهبر معصوم داشته باش، آنوقت برو جانت را بده.» (3)
یکی از افرادی که از سال1358 شایعه ی انجمنی بودنش در سطح جامعه پخش شد، شهید دکتر عبدالحمید (وحید) دیالمه بود. این شایعه چنان علیه این شهید مظلوم گسترش یافت که متأسفانه همچنان نیز برخی از انقلابیون برآن معتقدند. و انجمن حجتیّه نیز همچنان شهید دیالمه را به خود منسوب می کند. امّا علّت و منشأ پخش این شایعه به زمان تبلیغات اولین دوره ی ریاست جمهوری باز می گردد. آنجا که خطر بنی صدر برای دیالمه و دوستانش محرز شده بود، لذا تمام تلاش خود را انجام می دادند تا بتوانند پیش از برگزاری انتخابات چهره ی حقیقی بنی صدر را به خواص و عوام بشناسانند. اما متأسفانه نه تنها به هشدار آن ها توجهی نمی شد، بلکه متهم به تندروی و اختلاف افکنی می شدند.
ولی شهید دیالمه که حقگویی را بر عافیت طلبی ترجیح می داد، تصمیم گرفت تا در جلسات و سخنرانی های خود رسماً به افشاگری علیه بنی صدر اقدام کند. دکتر سعید جلیلی اولین افشاگری علنی وحید را علیه بنی صدر، اینگونه به یاد می آورد: « دو ماه به انتخابات رياست جمهوری مانده بود. شبی در پايان سخنرانی شهيد ديالمه در دانشكده ی علوم، يك نفر پرسيد نظر شما در مورد انتخابات رياست جمهوری چيست؟ شهيد ديالمه گفت: " نامزدها هنوز كامل نشدهاند؛ اما امشب در مورد يكی از آن ها صحبت میكنم. انتخاب آقای ابوالحسن بنی صدر به رياست جمهوری برای كشور فاجعه در پی خواهد داشت." خيلی غير منتظره بود. مجلس شلوغ شد. بعد كه كمی آرام شد جمله ی دومش را گفت: " دليلش را میگويم و بعد حاضرم بنشينم با كسانی كه مخالف اين نگاه هستند بحث كنيم. آقای بنیصدر به اصل ولايت فقيه اعتقاد ندارند." جلسه دوباره شلوغ شد. اين جلسه كليد مخالفت با بنی صدر زده شد و در جلسات بعد ادامه پيدا كرد.» (4)
شهيد ديالمه
با نزدیک تر شدن زمان برگزاری انتخابات، فعالیت های دیالمه و دوستانش نیز علیه بنی صدر بیشتر می شد. و با سفر تبلیغاتی بنی صدر به مشهد، این فعالیت ها به اوج خود رسید. با توجه به قدرتی که وحید در مناظره داشت، شاید تأثیر گذارترین اقدام برای روشن شدن حقیقت، می توانست برپایی یک مناظره بین وحید و بنی صدر باشد. لذا دوستان وحید، بنی صدر را به این مناظره دعوت می کنند. بنی صدر نیز در سخنرانییش در حرم پس از اشاره به گروه های تندرویی که در دانشگاه بوجود آمده و چماق برداشته و مانع از خدمت می شوند، قول می دهد تا در تهران با آن ها صحبت کند. هاشم یارحمیدی ادامه ی ماجرا را اینطور بیان می کند: « وقتی بنیصدر آمد مشهد، دوستان دنبالش رفتند و درخواست مناظره كردند. اما او طفره رفت. بعد شهيد ديالمه رفقا را جمع كرد حدود30 نفر سوار قطار شديم و رفتيم تهران دفتر روزنامه انقلاب اسلامی[که به بنی صدر تعلّق داشت]. نشستيم و تماس های زيادی گرفتيم. رفقا خيلی هم شعار میدادند. آن ها هم میگفتند بنیصدر شهرستان است.
بالاخره عدهای از سپاه آمدند و فرماندهشان گفت از بالا به ما دستور دادند كه اگر ظرف ده دقيقه اينجا را ترك نكنيد، همهتان را مثل گوسفند به رگبار ببنديم. بالاخره مجبور شديم آنجا را ترك كنيم. رفتيم قم، ديداری با علما داشتيم. آنجا هم وحيد صحبتی توی مسجد اعظم قم كرد. باز شلوغ شد و يك عده طرفدار بنی صدر آمدند. بعد هم چند نفر از دوستان را گرفتند.... بعد از تحصن جلوی روزنامه ی انقلاب اسلامی، روزنامه ی انقلاب اسلامی نوشت، جمعی منصوب به انجمن حجتيه اين كار را كردهاند.(5) بعد انجمن حجتيه اطلاعيهای داد و اين خبر را تكذيب كرد. »(6و7)
البته هفته نامه ی مجاهد که ارگان سازمان مجاهدین خلق(منافقین) بود، برای اولین بار به متحصّنین نسبت انجمنی بودن داد و این شایعه را به چاپ رسانید.(8) و امّا این موضوع مستمسکی برای نیروهای ضدّ انقلاب شد تا چنین تهمتی را نسبت به دیالمه گسترش و ادامه دهند. این موج چنان ادامه یافت که کمتر از یک ماه بعد که شهید دیالمه خود را نامزد انتخابات مجلس نموده بود، یکی از سئوالات دائمی که از او هنگام تبلیغات می شد، سابقه ی عضویّتش در انجمن حجتیّه بود. امّا حتّی بعد از نمایندگی او در اوّلین دوره ی مجلس شورای اسلامی، و حتّی تا هنگام شهادتش این شایعه همچنان در مورد او وجود داشت.
این شایعه تا آنجا ادامه یافت که این شهید مظلوم در آخرین سخنرانی خود، باز هم ناچار می شود به چنین سئوالی پاسخ داده و بگوید:« من این را یک توضیحی می دهم به شرط این که تو را به خدا متعهد شوید این را هرکسی پرسید، شما جواب بدهید. چون من دیگر واقعاً از جواب دادنش خسته شدم. تا به حال در دنیا سابقه داشته که کسی برای نبود چیزی دلیل بیاورد؟ همیشه برای بود چیزی دلیل می آورند. شما می خواهید بگویید مثلاً حسن آقا عضو ساواک منحله بوده. آیا برای بودنش باید دلیل بیاورید یا برای نبودنش؟ یعنی می شود برای نبودن چیزی دلیل آورد؟ همیشه سند و مدرک در زمانی مطرح است که بودن چیزی باشد. به اعتقاد من مسئله ی انجمن حجتیه امروز یک بازی سیاسی در موردش شده است. اولاً من عضو انجمن حجتیه نبودم، عضو انجمن حجتیه هم نیستم. مطمئن باشید که اگر من طرز تفکر انجمن حجتیه را پذیرفته بودم و در بینشان بودم، از احدالنّاسی وحشت نداشتم که بگویم این اعتقادم است و رویش می ایستادم و استدلال می کردم.
یک نمونه ی ساده به شما بگویم. جو جامعه امروز می گوید بند ج چیز خوبی است. همه می گویند ما خواستار بند ج هستیم. بنده می گویم با آن مخالفم رویش هم ایستادم. استدلال فقهی هم دارم. این را هم از خودم نمی گویم از فقها گرفتم و رویش هم بحث می کنم.... وقتی در مورد بنی صدر می گویم این طرز تفکر، طرز تفکر فاسدی است، روی آن می ایستم. الآن می گویم طرز تفکر آقای[میرحسین] موسوی را فاسد می دانم و می ایستم. [حبیب الله]پیمان را طرز تفکرش را فاسد می دانم و می ایستم. جنبش مسلمانان مبارز را فاسد می دانم و می ایستم. چیزهایی که به آن ها اعتقاد دارم را می گویم که اعتقاد دارم. می گویم خطبه ی نهج البلاغه در مورد زن درست است و می ایستم. اما در عمل باید بیایم بگویم نخیر! اتفاقاً شما خانم ها گل سرسبد هم هستید و هیچ اشکالی هم نداره و شما اصلاً سه برابر عقل دارید به جای نیم برابر!؟ ولی نمی گویم.
پس یقیناً بدانید که اگر چنین چیزی باشد خیلی مرد و مردانه می ایستم و می گویم [انجمنی] هستم و از آن دفاع می کنم و هیچ ناراحت نیستم که بگویم هستم. به اضافه ی این که شما می دانید که امروز همه ی کسانی که می خواهند زیرآبی بروند، می گویند "بله، ما بودیم اما آمدیم بیرون". مگر من مریض بودم، خب می گفتم بله من هم بودم منتها آمدم بیرون و موضوع ختم می شد. یا می گویند یک گروه از آن ها خیلی خوبند، آن ها که آمدند و رهبری امام را پذیرفتند. ما هم می گفتیم بله، ماهم جزو آن گروهی هستیم که رهبری امام را پذیرفتیم و تمام می شد. لزومی نداشت که من روی این مسئله بایستم و بگویم[انجمنی] نیستم و نبودم. اما این معرکه به این زودی ها حل نمی شود....»(9)
آری، این معرکه هیچگاه حل نشد، چرا که دکتر عبدالحمید دیالمه تنها سه روز پس از این سخنرانی در فاجعه ی انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی، به شهادت رسید و انجمن حجتیّه نیز شهادت او را تسلیّت گفت تا مهر تأییدی باشد بر همه ی شایعات. خواهر شهید دیالمه در این باره می گوید:« به یاد دارم بعد از شهادت ایشان، انجمن اطلاعیه ای به عنوان تقدیر و تسلیت داد. این اطلاعیه به گونه ای تنظیم شده بود که گویا شهید از اعضای انجمن حجتیه بوده است. ما و برخی دوستان شهید عکس العمل نشان داده و ناراحتی خود را به یکی از دست اندرکاران انجمن اعلام کردیم که اگر شهید دیالمه عضو شما بود و حالا به عنوان یک جوان گرانقدر تسلیت گفتید، چطور آن موقع که اینها از مشهد آمدند و در روزنامه انقلاب اسلامی متحصن شدند، اطلاعیه دادید که این ها از ما نیستند!؟ حالا که شهید شده به نفعتان است که ایشان را به خودتان منتسب کنید!؟ اینقدر آدم فرصت طلب! ما در آن زمان خیلی برآشفته شدیم.» (10)
پینوشتها:
1 - خاطرات آیت الله مهدوی کنی، تدوین دکتر غلامرضا خواجه سروی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم زمستان1387، ص199
2 - متن کامل این مصاحبه در یکی از وبلاگ های انجمن حجتیه موجود است.
3 - علاوه بر آن که نوار این سخنرانی در سال 62 در جامعه پخش شد، متن کامل آن در کتاب درشناخت حزب قاعدین موجود است.
4 - مصاحبه با دکتر سعید جلیلی، دبیر شورای عالی امنيت ملی در دولت نهم و دهم، از دوستان شهيد
5 - روزنامه ی انقلاب اسلامی، 2/11/58
6 - روزنامه ی انقلاب اسلامی ، 16/11/58 تکذیبیّه از ناحیّه ی محمدحسین عصار(مدیرعامل انجمن) صادر شد نه شاخه ی دانشجویی آن.
7 - مصاحبه با هاشم یار حمیدی، از بستگان، دوستان و همراهان شهید
8 - هفته نامه مجاهد، 9/11/58
9 - سخنرانی به مناسبت شهادت دکتر مصطفی چمران،4/4/1360،کانون فرهنگی نشر اسلام(متن پیاده شده از نوار)
10 - مصاحبه با خواهر شهید