«سرمایه داری» و «کمونیسم» دو روی یک سکه بودند که فقط امام خمینی(ره) کارکردهای پیچیده آن را می دانست. همیشه تاکید داشت «اسلام نه با سرمایه داری موافق است، نه با کمونیسم. اسلام، راه و رسم دیگری غیر از این ها دارد.» اینکه امام چگونه به ادراکی دقیق از «فحشای سرمایه داری» رسیده بود و می توانست مدلل و مستند درباره مخاطرات و آینده «توحش غرب» هشدار دهد، هنوز برای بسیاری یک راز سر به مهر است. دفاع از «سرمایه داری» (مظهر ایدئولوژی لیبرال دموکراسی) به هر نحو، انگی و ننگی است که نباید به «دامن» هیچ کسی از جمله مسئولان بچسبد. شدت گرفتن مبارزه با «اسلام حاکمیت سرمایه» و سرمایه داران بر «مظلومین و پابرهنه ها» در جهان، از احیاگری های بی نظیر امام است و می گفت «مبارزه با رفاه طلبی سازگار نیست» و بحث «دنیاخواهی» و «آخرت جویی» دو مقوله ای است که هرگز با هم جمع نمی شوند:
«روحانیت متعهد» به خون «سرمایه داران زالوصفت» تشنه است و هرگز با آنان سر آشتی نداشته و نخواهد داشت... باید سعی شود تا از راه رسیده ها و دین به دنیافروشان، چهره کفرزدایی و فقرستیزی روشن انقلاب ما را خدشه دار نکنند و لکه ننگ دفاع از «مرفهین از خدا بی خبر» را بر دامن مسئولان نچسبانند... آن ها که تصور می کنند «مبارزه» در راه استقلال و آزادی مستضعفین و محرومان جهان با «سرمایه داری» و «رفاه طلبی» منافات ندارد، با الفبای مبارزه بیگانه اند. آن هایی هم که تصور می کنند «سرمایه داران» و «مرفهان بی درد» با پند و اندرز متنبه می شوند و به «مبارزان راه آزادی» پیوسته و یا به آنان کمک می کنند، آب در هاون می کوبند. بحث «مبارزه» و «رفاه» و «سرمایه»، بحث قیام و راحت طلبی، بحث دنیاخواهی و آخرت جویی، دو مقوله ای است که هرگز با هم جمع نمی شود.
هیچ کس مانند او سرمایه داری را محکوم نکرد، چون در سراسر زندگی پرمخاطره اش طعم فقر را چشید. شک نداشت «تنها آن هایی تا آخر خط با ما هستند که طعم فقر و محرومیت و استضعاف را چشیده باشند.» ستیز او با «رفاه طلبی» و «اشرافیت» در هر شکلش، به آنجا رسید که قاطعانه گفت اگر کشته شویم «بهتر از آن است که در زیر پرچم سرخ شرق و سیاه غرب، زندگی اشرافی مرفه داشته باشیم.» حکومت اسلامی را به شدت از هرگونه امتیاز دادن به ثروتمندان منع کرد و از نقطه عزیمت مبانی فقه شیعه اثنی عشری حکم داد «صاحبان مال و منال هیچ امتیاز و برتری ای از این جهت بر فقرا ندارند و ابداً اولویتی بر آن ها تعلق نخواهد گرفت.» امام برای ولایت فقیه، حتی اختیار مصادره اموال مشروع سرمایه داران را قائل بود:
اسلام با «مستمندان» بیشتر آشنایی دارد تا آن اشخاصی که [ثروتمند] هستند... اگر فرض بکنیم که یک کسی اموالی هم دارد که خیر، اموالش هم مشروع است، لکن آن اموال طوری است که حاکم شرع، فقیه، ولی امر تشخیص داد که این به این قدر که هست، نباید این قدر باشد؛ برای مصالح مسلمین او می تواند قبض کند و تصاحب کند...«مالکیت» را در عین حال که شارع مقدس، محترم شمرده است، لکن ولی امر می تواند همین مالکیت محدودی که ببیند خلاف صلاح مسلمین و اسلام است، همین «مالکیت مشروع» را «محدودش» کند به یک حد معینی و با حکم فقیه از او «مصادره» بشود.
امام خمینی موسس فلسفی و سیاسی نظام جمهوری اسلامی است. خودش آماده فدا شدن بود و در رساترین فریاد شهادتش نوشت «اگر خمینی یکه و تنها هم بماند، به راه خود که راه مبارزه با کفر و ظلم و شرک و بت پرستی است، ادامه می دهد» و «در کنار بسیجیان جهان اسلام، این پابرهنه های مغضوب دیکتاتورها، خواب راحت را از دیدگان جهان خواران» سلب می کند. با واقع بینی و صداقت منحصر به فردش تذکر می داد که نباید «انتظار معجزه» داشت، زیرا در هنگام حکومت «مصلح کل» نیز عالم یک روزه اصلاح نمی شود، اما باید به قدر مقدور راه را برای ظهور امامت مطلق حق امام زمان (عج) گشود:
ما با خواست خدا دست تجاوز و ستم همه ستمگران را در کشورهای اسلامی می شکنیم و با صدور انقلاب مان که در حقیقت «صدور اسلام راستین» و بیان احکام محمدی (ص) است، به سیطره و سلطه و ظلم جهان خواران خاتمه می دهیم، و به یاری خدا راه را برای «ظهور» منجی مصلح و کل و «امامت مطلق حق امام زمان» - ارواحنا فداه- هموار می کنیم.
علوم انسانی؛ دغدغه ناتمام
امام خمینی از «حصر اقتصادی» و «دخالت نظامی» نمی ترسید، اما از 2 پدیده «دانشگاه استعماری» و «وابستگی فرهنگی» نگرانی عمیق داشت:
عزیزان من! ما از حصر اقتصادی نمی ترسیم. ما از دخالت نظامی نمی ترسیم. آن چیزی که ما را می ترساند «وابستگی فرهنگی» است. ما از «دانشگاه استعماری» می ترسیم. ما از دانشگاهی می ترسیم که جوانان ما را آن طور تربیت کنند که «خدمت غرب» بکنند. ما از دانشگاهی می ترسیم که آن طور جوان های ما را تربیت کنند که خدمت به «کمونیسم» بکنند.
روشن اندیشی امام چنان بود که می دانست از یک سو، ایران به زودی از شّر «تربیت یافتگان غرب و شرق» در مقام «برپادارندگان سلطه ابرقدرت ها» خلاص نمی گردد؛ از سوی دیگر شک نداشت که این سرسپرده ها، علی رغم همه ورشکستگی های خود، با «هیچ منطقی» خلع سلاح نمی شوند. با گذشت 33 سال از پیروزی انقلاب اسلامی، ارتش سری روشنفکران همچنان در ایران حضور دارند و پیش بینی های امام درباره شان صادق و قدرت دشمن شناسی او، استوار و پراستحکام است. بنابراین، بیماری «ارتجاع روشنفکری»، همچنان عارضه پابرجایی است که قربانی می گیرد.