سید مقدام حیدری - ... وبالأخره خورشید انقلاب از آسمان شهر ما قم، طلوع کرد؛ خورشیدی که در هر شهری طلوع کند، مردم شهر، سراسر هالهاش میشوند و پرتوشان سراسر عالم را خواهد گرفت. چه زیباست نور خورشید ما و هالهاش که تنها چشم ولایتمداران باصفا را روشن میکند. و شرمندهایم برای دشمنان و منافقان و حسودان خورشید، که چشمشان از دیدن این همه نور، کور خواهد شد. ولی به درک...
اندیشمندان دنیا که سالهاست برای فهمیدن معنای ولایت فقیه فسفر میسوزانند و هنوز چیزی از آن سر در نیاوردند، باید کمی شاگردی جوانها و نوجوانهای ما را بکنند، بلکه چیزی فهمیدند. سهشنبه سراسر قم کارگاه عملی درس ولایتمداری شده بود. کودک و نوجوان و جوان و میانسال و پیرمان، از زن و مرد و خلاصه همه دیروز استاد شده بودند. جهان ضرر میکند اگر شاگردی نکند.
شاید متخصصان فرنگی مدیریت زمان خیلی خوششان نیاید، ولی ما خوشمان میآید سی کیلومتری قم ساعتها بایستیم تا فاصلهی بیشتری پشت سر ماشین آقا بدویم. و لذت میبریم اگر چند ساعتی قبل از شروع سخنرانی آقا در محل به انتظار بنشینیم و پشت سر هم برای آقا شعار بدهیم؛ همین جور الکی. ما وقتمان را برای آقا تلف میکنیم. ما حاضریم چهار ساعت به صف بایستیم که ده، پانزده ثانیه در کنار آقا باشیم و دستش را ببوسیم، همین. اگر یقین هم داشته باشیم که نوبت به ما نمیرسد باز میایستیم. همین که هست، ما احساس روسفیدی میکنیم از سیاهی لشکر آقا شدن.
قابل توجه روانشناسان عالم که برای نرمال بودن شخصیت آدم شاخصهای خاصی قائل هستند، ما دوست داریم جانمان را فدای رهبرمان کنیم، اصلا هم تعارف نداریم. خدا نکند جوانی در آن شلوغی و ازدحام جمعیت در استقبال رهبر، بیهوا پایش زیر ماشین آقا برود و بشکند، ولی اگر شد فدای سر آقا. ما آن جوان را هم به اندازهی یک جانباز تحویل میگیریم. چون در راه کور کردن چشم دشمن پایش شکسته است. دست و پای همهی ما فدای قدوم مبارک آقا. گرد و خاک میدان آستانه و خاک کفش عاشقان آقا نوش جان لباس و شلوار و همهی جانمان. این لباسهای خاکی و چروک شدهی لای جمعیت بیشتر به دلمان میچسبد. اگر لازم باشد همین شلوارها را هم مد میکنیم. ما برای دیدن آقا به خودمان هم رحم نمیکنیم و همدیگر را له میکنیم، دشمن جای خود را دارد...
شهدا آسوده باشند که فرهنگ سربند پوشیدن یادمان نرفته است. در حال تمرین و آمادهباشیم و سربند ولایت میپوشیم تا روزی فرصتی دست دهد و مثل آنها سربند شهادت بپوشیم.
چشم دشمنان کور که هر چه میخواهند از محبوبیت آقایمان بکاهند، نمیشود. چشمشان کور که نمیتوانند ما را چنان به گناه وادارند که سرمایهی عشق به امام و مرجعمان کم شود. چشم منافقان قم کور که این روزها نباید در شهر آفتابی شوند، وگر نه از دیدن این همه عکس و بنر آقا دق میکنند. تقصیر ما نیست. بالأخره باید شهر را برای قدوم رهبر زیبا کرد و چه کنیم که هیچ کس زیباتر از تصویر دلربای آقا چیزی پیدا نکرد تا با آن در و دیوار شهر را آرایش کند. چشمشان کور که مجبورند در شهری زندگی کنند که مردمش این چنین برای امامشان دست و پا میشکنند...
بگذار آمریکا و اسرائیل میلیارد میلیارد خرج کنند و رزمایش بگیرند و قدرت نظامیشان را به رخ بکشند. طفلکیها بیشتر از این کاری از دستشان بر نمیآید. ولی آقای ما گاهی دستور رزمایش نظامی میدهد و گاهی تصمیم میگیرد رزمایشی مخصوص به خود بگیرد؛ یعنی سوار ماشین شود و بیاید وسط مردم. بقیهی رزمایش هم به عهدهی ما مردم غیر نظامی و دوره ندیده. بیچاره گوش و دهن و دندان و چک و چانهی آمریکاییها و اسرائیلیها و منافقان همه جای عالم از سیلی محکمی که از این رزمایش میخورند؛ سیلی و مشتی که به این زودیها دردش کم نمیشود و بهبود نمییابد.