دقیقاً
به این دلیل بوده و هست که کلیّت اردوگاه غرب مستکبر مدرن و دنبالههای
غرب زدهی مدرنیست آنها از فردایِ پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، به صورت
پیگیرانه و مستمر و منسجم و برنامه ریزی شده و با عزمی جدّی در مسیر مقابله
با انقلاب اسلامی ایران و جریان بیداری اسلامی و به منظور نابودی انقلاب و
براندازی نظامِ اسلامی-انقلابی ولایت فقیه در ایران گام برداشته و کوشیده و
امروز نیز در این مسیر فعالند و حرکت می کنند.
نظام جهانیِ سلطه
استکباری دشمنی ذاتی با انقلاب اسلامی و تفکر اسلامی و نظام ولایت فقیه
برآمده از این انقلاب دارد، زیرا دریافته است که تداوم حضور و بسط نفوذ و
گسترشِ دامنه ظهور اندیشه و عمل نظام ولایت فقیه مرگِ نظام ولایت نفس اماره
مدرن [که در هیأت عالم غرب مدرن ظاهر گردیده و بسط یافته است] را رقم
خواهد زد. دقیقاً به همین دلیل است که نظام جهانی سلطه از ابتدای پیروزی
انقلاب، انبوه توطئههای مختلف را علیه انقلاب و نظام اسلامی به کار برده
است.
از میان توطئهها و طرحهای متعدد و متنوعی که نظام استکبار
مدرن علیه انقلاب اسلامی و نظام ولایت فقیه و به منظور براندازیِ نظام
اسلامی در پیش گرفته و اجرا کرده است، کودتایِ رنگی فتنه سبز را میتوان
پیچیده ترین و خطرناک ترین آنها دانست. در حقیقت، کودتایِ رنگی فتنه سبز را
می توان حلقهی نهایی مجموعهای از طرحهای پیچیده و دقیقاً برنامه ریزی
شدهی امپریالیسمِ نئولیبرال علیه نظام اسلامی دانست.
در رابطه با کودتای فتنه سبز و به منظور شناخت بهتر آن باید به سه پرسش اصلی پاسخ داد:
1- هدف کودتایِ فتنه سبز چه بود؟2- نیروها و عوامل و عناصر اصلیِ سازنده و پیش برندهی آن چه بودند؟3- مکانیسمهای اصلی اجرایی مورد توجه کودتاگران چه بود؟هدف کودتای سبز چه بود؟باید
توجه داشت که آنچه در روزها و هفتههایِ پس از انتخابات خرداد سال 1388 در
ایران رخ داد، یک کودتای رنگی بود که هدف آن، براندازی نظام اسلامی و یا
اگر براندازی در کوتاه مدت مقدور نبود، تضعیف جایگاه ولایت فقیه و رهبری
انقلاب به منظور بسترسازی جهت استحالهی نظام اسلامی به یک نظام سکولاریستی
نئولیبرالیِ جهان سومی در میان مدّت بود. در واقع، دشمنانِ انقلاب و ملت
ایران دریافته اند که ولایت فقیه، جان و جوهر و روحِ انقلاب و نظام اسلامی و
ضامنِ هویت دینی و رادیکالیسمِ انقلابی و منشأ و منبع قدرت و مشروعیت و
جاذبه فراگیر و گستردهی مردمی آن است و از اینرو دقیقاً این کانون اصلیِ
هویت بخش و اصیل را هدف حملات خود قرار داده اند.
مدیران و برنامه
ریزانِ کاستِ پنهان حاکمانِ نظام جهانی سلطه استکباری می دانند که تا نظام
ولایت فقیه در ایران حاکم است، حرکتِ دینی و عدالت طلبانه و انقلابی ملت
ایران در مسیر سالم و بالنده و رشدیابنده خود تداوم و بسط می یابد و امکان
بروز هیچ انحراف یا توقّفی در روند حرکت انقلاب و نظام وجود ندارد. مدیران و
برنامه-ریزان و طراحانِ سیاستگزاری های امپریالیستی به خوبی می دانند که
ولی فقیه عادل در جایگاه رهبر انقلاب، پاسدار خلوص و اصالت و هویت دینی و
عدالت طلبانهی انقلاب و نیز پاسدار هویت اصیل ملت ایران به عنوان شیعیان
محبِّ اهل بیت (ع) و تضمین کنندهی عزت مردمی و سرافرازی آنان و مدافع وحدت
ملی و حفظ تمامیت ارضی و فراتر از آن حافظ موجودیت ایرانیان به عنوان یک
قوم مسلمانِ شیعهی ولایتمدارِ عزیزِ عدالت طلبِ آزاده در جهان امروز می
باشد. دولتمردان سیاستمدارانِ وابسته به کاستِ ماسونی-یهودیِ حاکمان پنهان
جهانی می-دانند که برای در هم شکستن اقتدار و استقلال و عزت و هویت دینی و
انقلابی ملت ایران و دربندکشیدن و تحت سلطه درآوردنِ آن و تبدیل ایرانِ
عزّت مندِ مقتدر انقلابیِ منادی آزادی و عدالت خواهی امروز به یک کشور تحت
سلطهی در بند و اسیر و وابسته [نظیر بسیاری از کشورهای کنونی جهان از
کرهی جنوبی و اردن گرفته تا بسیاری از همسایگان ما] و به روی کار آوردنِ
یک رژیم نئولیبرالیِ دست نشاندهی جهان سومی در اینجا، راهی جز مقابله با
ولایت فقیه و رهبری پر صلابت و اصیل انقلاب نداشته و ندارند، از این رواست
که حمله به رهبری انقلاب و کوشش در جهت تضعیف آن را به استراتژی اصلی خود
بدل کرده اند و در کودتایِ رنگی فتنه سبز نیز به دنبال پیشبرد آن بوده اند.
چرا
آنچه غربی ها و لیبرال ها ومجموعه نیروهای ضد انقلاب داخلی و خارجی، "جنبش
سبز" می نامند، "کودتایِ رنگی می دانیم؟ پاسخ را باید در تعریف مفهوم
"کودتا" جستجو کرد. کودتا در قلمرو دانش سیاسی عبارت است از مجمموعهی
تحرکاتِ سیاسی-نظامیِ یک جناح از یک نظامِ حکومتی علیه جناح دیگر آن که
غالباً با استفاده از نیروی مسلّح و ارتشِ رسمی آن کشور و حکومت صورت می
گیرد.
در ماجرای فتنهی سبز، طیفِ گستردهی نئولیبرال ها که برای
بیش از دو دهه به عنوان یک جناحِ سیاسی- فرهنگی در کلیت نظام جمهوری اسلامی
حضور داشتند، به منظور پیشبرد اغراضِ قدرت طلبانهی خود با بهره-گیری از
مدل "انقلاب های رنگی" دست به یک کودتایِ سیاسی- فرهنگی زدند که وجه تمایز
اصلی آن از کودتاهایِ کلاسیک [نظیر کودتایِ ارتش شیلی به رهبریِ "ژنرال
پینوشه" به عنوان نمایندهی جناح سرمایه داریِ لیبرال مدافع منافع آمریکا
در حکومت شیلی، علیه "آلنده" نخست وزیر به عنوان نمایندهی انقلابیونِ
سوسیالیستِ مخالفِ کارتل ها و تراست هایِ استعمارگرِ آمریکایی در حکومت
شیلی] در عدم استفادهی کودتاگران از نیروی مسلّح رسمی کشور (البته به دلیل
فقدان زمینه و امکانات و ناتوانی در استفاده و نه به دلیل عدم تمایل، زیرا
همین کودتا گران به راحتی از توانِ افراد و گروه¬های مسلّح تروریستِ
شناخته شده و ناشناخته در مسیر اغراض خود بهره بردند) بود. کودتاگران
کوشیدند خلأ ناشی از فقدان توانایی در بهره گیری از بازوی مسلّح رسمی در
کودتا را با پررنگ و برجسته کردن شدید اهرمِ فشارِ سیاسی و مطبوعاتی از یک
سو و فعال کردن و به میدان آوردنِ بخشِ محدودی از لایه ی فوقانی طبقه متوسط
مدرن ایران تحت عنوان "مردم" و به منظور ایجاد فضایِ پرفشار روانیِ مبتنی
بر توهم "حضور مردمی"! پُر نمایند و بر این اساس کودتایِ برنامه ریزی شدهی
خود را "جنبش مردمی" جلوه دهند.
دلیل این که این کودتایِ سیاسی-
فرهنگیِ فتنه گران سبز را "کودتایِ رنگی" می نامیم، دقیقاً ریشه در همین
ماهیت توهم آلود و دروغین آن دارد که به علّت ناتوانی در به کارگیریِ اهرمِ
نظامیِ رسمی و به منظور پنهان کردنِ ماهیتِ کودتایی خود کوشید تا وجهه ی
"جنبش مردمی" [بیشتر باید آن را تحرکات محدودِ بخشِ ناچیزی از طبقه سرمایه
داریِ سکولار و قشر کم شماری از لایهی بسیار مرفه طبقه متوسط مدرن ایران
به حساب آورد و نه یک جنبش مردمی در معنایِ اصیل و فراگیر آن] به خود بدهد و
در مسیر تحقق همین هدف کوشید تا از برخی مؤلفه ها و تاکتیک های "انقلاب
رنگی" [نظیر اجرای نمایش های خیابانی، اجرای پروژهی کودتا در زمان
انتخابات، بهره گیری گسترده از حمایت هایِ هماهنگِ رسانه هایِ پرشمار
امپریالیستی، استفاده از نمادهای رنگی، پنهان شدن پشتِ شعارهای لیبرالی ای
نظیر "عدم خشونت" در عین به کارگیری خشونت علیه نیروهای مدافع نظام با
حداکثر توان، طرح شعار بی اساس وقوع تقلب در انتخابات] استفاده نماید.
بر
این اساس و بدینسان پروژهی یک کودتایِ سیاسی- فرهنگی رقم خورد که به توجه
به اقتضائات و شرایط سیاسی- اجتماعی ایران سال 1388، نه به صورتِ یک
کودتایِ کلاسیک، که در هیأت یک کودتایِ الهام گرفته و اقتباس شده از
انقلاب-های رنگی و در ذیلِ مدلِ آن انقلاب ها طراحی و اجرا شد و می توان آن
را کودتایِ رنگی نامید.
انقلاب رنگی چیست؟ و کودتایِ رنگی موضوع
بحث ما چه تفاوتی با آن دارد؟ آنچه که در ادبیات سیاسیِ چند دههی اخیر،
"انقلاب رنگی" نامیده می شود، در ماهیت خود، تحولی سیاسی است که یک کشورِ
متنفذِ خارجی [نوعاً یک قطب قدرتِ استکباری و غالباً امپریالیسم
نئولیبرالیست ایالات متحده آمریکا] با بهره گیری از ابزارهای گسترده و
فرایندهای پیچیدهی تبلیغاتی و نیز فعال کردنِ شکاف ها و گسل هایِ اجتماعی-
اقتصادیِ مختلف درونیِ کشور هدف و یا بهره گیری از شکاف هایِ فعلیت یافته
در آن کشور و در متنِ یک "جنگ نرم" و نحوی تهاجم فرهنگی و یا ایدئولوژیک،
به منظور پیشبرد اغراض سیاسیِ استکباری خود ایجاد می کند. قطب های قدرت-های
استکباری از طراحی و پیشبردِ انقلاب های رنگی چه هدفی را دنبال می کنند؟
در
پاسخ باید گفت، انقلاب رنگی نحوی بدیل لیبرالیستی [به تعبیر دقیق تر
نئولیبرالی] یا به عبارتی متناظر معکوسِ نئولیبرالیِ انقلاب های ضد
امپریالیستیِ محرومان و مستضعفان است که با طرّاحی و هدایت و حمایتِ دولت
های امپریالیستی انجام می شود و هدفی نهایی آن، بسط دامنه و ابعاد نفوذِ
کاستِ حکومتگرانِ پنهان جهانی (کاست حاکمانِ یهودی- ماسونی) است به کشورها و
جوامعی که کمتر تحت سلطه این کاست هستند (نظیر رژیم های گرجستان و اوکراین
قبل از انقلاب های رنگیِ آمریکایی ها) و یا رژیم هایِ سیاسیِ حاکم در
کشورهاشان به نحوی از محدودهی نفوذ و دست نشاندگی این کاست خارج هستند.
در
حقیقت، "انقلاب رنگی"، یکی از مدل هایِ اصلیِ حاکم کردن و بسط و ترویج
"نئولیبرالیسم وابسته" در کشورهایی است که به هر علّت، فعلاً رژیم های
حکومتیِ آنها تحت سلطه ی مطلق آمریکا قرار ندارد. انقلاب رنگی را می توان
صورت مبارزاتیِ [مدل مبارزاتی] ارائه شده از طرف نظام جهانیِ سرمایه داری
نئولیبرال [ضد انقلابِ ماسونی – یهودی حاکم بر نظام سلطه جهانی] در روزگار
غلبهی آرمان گریزی و ایدئولوژی ستیزی و سیطرهی سوفسطایی گری و نسبی
انگاری و شکاکیّت مداریِ پسامدرن در عرصه های مختلف معرفت شناختی و اخلاقی و
بیش از پیش غریزی- حیوانی شدنِ مدلِ مطلوبِ زندگی بشرِ غربی و غرب زدهی
معاصر و انحلال کاملِ کاستِ روشنفکریِ مدرن در تکنوکراتیسم دانست؛ مبارزه
ای که هدف آن تضعیف و در صورتِ امکان براندازیِ حکومت ها و دولت های آرمان
گرا و یا پیرو ایدئولوژِی هایِ مخالف لیبرالیسم به منظور جایگزینی این
حکومت ها با نوعی رژیم نئولیبرالِ جهان سومی وابسته به آمریکا است. استفاده
از مدلِ انقلاب رنگی در مواردی و در خصوص برخی کشورها جانشینِ استفاده از
تجاوز آشکار نظامی توسط آمریکا و دیگر دول امپریالیستی به منظور پیشبرد
اغراض استعماری و توسعه طلبانه شان گردیده است.
اما چرا طراحان و
برنامه ریزانِ کاست حاکمانِ پنهان جهانی و عوامل و مدیران و مجریان داخلی
آن در ایرانِ سال 1388 به جایِ مدلِ انقلاب رنگی از "کودتایِ رنگی"
(کودتای سبز یا به تعبیر دقیق و روشنگرانه ی آن: فتنه سبز) استفاده کردند؟
به
دو دلیل: اول این که بخش مهم و متنفّذی از نمایندگانِ سیاسیِ نئولیبرالیسم
ایرانی [توجه شود که نئولیبرال-های ایرانی در دو دهه ی اخیر نمایندگان و
سخنگویان آشکار و پنهان و مدافعانِ اصلی منافع و اغراضِ استعماری استکبار
مدرن به ویژه رژیم امپریالیستی ایالات متحدهی آمریکا و مجریان اصلیِ سیاست
هایِ فرهنگی و اقتصادیِ مطلوب نظامِ سلطه ی استکبار مدرن، در سطوح و حوزه
های مختلف بوده اند] از درجات مختلف حضور و نفوذ در نظام سیاسی و عرصه های
اقتصادی و فرهنگی کشور برخوردار بوده و تا حدود بسیار زیادی به عنوانِ یک
جناح حکومتی مطرح بوده و عمل می کرده اند و دوم این که، این جناحِ
نئولیبرالیست به لحاظ نفوذ و بسیج مردمی قابلیت آوردنِ حتی 20% مردم به
صحنه را نیز نداشته و ندارد، از این رو بهره گیری از مدل کودتا برای پیشبرد
اغراض آن، عملی و ممکن و استفاده از مدلِ انقلاب رنگی برای آنها ممکن
نبوده است. زیرا از پیش شرط های اصلی تحقق انقلاب رنگی وجود یک موقعیت
انقلابیِ حداقل نسبی [یعنی همزمانی شرایط عینی و ذهنی و روانیِ انقلاب به
طور همزمان و همسو] در کشورِ هدف است تا عواملِ داخلیِ نظام جهانی سلطه ی
سرمایه داری نئولیبرال با بهره گیری از وجود آن موقعیت انقلابیِ حداقل
نسبی و مدیریت و اداره ی آن در جهت خواست های خود و سوار شدن بر موجِ
انقلابی ایجاد شده بتوانند اهداف خود را پیش ببرند. اما در ایرانِ سال
1388 هرگز چنین وضعیتی وجود نداشت، از این رو بود که سیاستگزاران نظام
جهانی سلطه استکباری در خرداد 1388 به سمتِ مدل کودتای رنگی میل کردند که
به جایِ تکیه بر یک جنبشِ مردمی واقعی بر توهم و تصویری وهم آلود و دروغین
از یک حرکت مردمی متکی بود.
در حقیقت، فتنه سبز به علت بهره مندی از
حضور و نفوذ یک جناح نئولیبرالیست در حاکمیت سیاسی و نیز به این علت که
فاقد یک تکیه گاه اجتماعی فعال (یک جنبش مردمی واقعی) بود، بیشتر یک
کودتایِ رنگی بود که از برخی مؤلفه هایِ ساختاری و بعضی تاکتیک هایِ اصلیِ
انقلاب های رنگی بهره می گرفت. همین خصلت پررنگ کودتایی و شراکت طیفی از
فعالان یک جناح سیاسیِ حکومتی در ماجراهایِ پس از انتخابات سال 1388، فضایِ
پرغبار و شبهه برانگیزی را به وجود آورد که موجب تشدید ماهیت و صبغه ی
فتنه گون آن گردید.
فتنه سبز، کودتایِ رنگیِ نئولیبرالیست های داخلی
با حمایت و هدایت و طرّاحی و برنامه ریزیِ سیاستگزاران و سیاستمداران و
گردانندگان دولت های استکباریِ سرمایه داری به منظور براندازی نظام ولایت
فقیه و جایگزینی آن با یک رژیم سکولاریستِ نئولیبرالیستِ وابسته به آمریکا
در کوتاه مدت؛ و یا اگر نشد، حداقل تضعیف موقعیت و جایگاه اصل ولایت فقیه و
رهبری انقلاب در کلیتِ اتمسفر سیاسیِ کشور به منظور تغییر ساختار قدرت
سیاسی در مسیر بسترسازی و فراهم کردنِ شرایط در جهت روی کارآوردنِ یک چنان
رژیمی در میان مدّت بود. فتنه ای که به لطف الهی و با تکیه بر تدبیر و
مدیریت فوق هوشمندانه ی رهبر فرزانه ی انقلاب اسلامی و حمایت و حضور گسترده
و مثال زدنی مردم در صحنه ابتر ماند و ناکام شد و به زباله دانی تاریخ
سپرده شد.
نیروها و عوامل و عناصر اصلیِ سازنده و پیش برنده ی کودتایِ فتنه سبز چه بودند؟کودتایِ
رنگیِ فتنه سبز در فاز طراحی و مدیریت و اجرا توسط شبکهی پیچیده و
هماهنگی از اشخاص، نهادها، نیروها و اقشار پیش برده شد که اگر چه نیّت و
انگیزهی آنها از شرکت در توطئهی کودتا، یکسان نبود، اما همگی اهداف واحدی
را که در پیش نام بردیم دنبال میکردند.
در
خصوص کودتایِ نئولیبرالیِ فتنه سبز از مناظر و سطوح و وجوه مختلف می توان
صحبت کرد و زمینه های مختلف فرهنگی و اقتصادی و سیاسی و اطلاعاتیِ بروز و
ظهور آن را مورد بحث قرار داد. در این مقال قصد ما صرفاً افکندن نگاهی گذرا
به برخی وجوه این کودتایِ نئولیبرالی بود، کودتایی که ملت ایران با حضور حماسی خود در 9 دی 1388
آن را به طور کامل و برای همیشه ناکام گذارد و به زباله دانی تاریخ سپرد.
بی تردید مرگِ فتنه سبز به معنای پایان گرفتنِ شیطنت ها و توطئه ها و دشمنی
ها و فتنه سازی هایِ استکبار جهانی علیه نظام اسلامی نمی باشد، بنابراین
باید کوشید و ضمن بررسی وجوه مختلف کودتایِ رنگی نئولیبرالی و درس گرفتن و
عبرت آموزی از آن، بر مراتب دشمن شناسیِ خود افزود و هوشیاری و بینش و
بصیرت و توانِ خود را در مسیر پیشبرد اهداف بلند و متعالی انقلاب و نظام
اسلامی ارتقاء بخشید.