ایران / وحید جلیلی برادر سعید جلیلی دبیر شورای عالی امنیت ملی است؛ اینکه کدام یک زودتر مطرح شد و دیگری به واسطه نام برادر شناخته شد را نمیدانیم، همین قدر میدانیم که این دو نیز جزو «اخوان عالم سیاست و فرهنگ» هستند.وحید جلیلی وقتی سال 1370 در دانشگاه امام صادق(ع) مشغول به تحصیل شد، توانست از فضای نشریات دانشجویی به دنیای رسانه و مطبوعات راه یابد، حضور در مجله «نیستان»، سردبیری روزنامه «ابرار» و سپس سردبیری ماهنامه «سوره مهر» که پیش از آن سید مرتضی آوینی مسئولیت آن را برعهده داشت از سوابق کاری جلیلی به حساب میآید. سال 1385 زمانی که به دلایلی با مدیریت وقت حوزه هنری و سازمان تبلیغات اسلامی یعنی حسن بنیانیان و حجتالاسلام خاموشی اختلاف پیدا کرد راه خود را کج کرده و توانست با تأسیس «دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی» و انتشار نشریه «راه» اعتبار ویژهای در میان نشریات انقلابی کسب کند.
برو بیای دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی هنگام حضور برای انجام مصاحبه جالب توجه بود، چیزی شبیه ستادهای انتخاباتی و البته با فضایی صمیمی...
جلیلی با همان لباس همیشگی خاکستری خود آمد؛ ساده و واقعی؛ بسیار معتقد به اینکه دولت در زمینه فرهنگی و رسانهای ضعیف عمل کرده و البته بسیار علاقهمند است که همه تقصیرات را به گردن احمدینژاد بیندازد. هر چند معتقد است خدماتی که احمدینژاد انجام داد را هیچ کس انجام نداده و بسیاری از اقدامات دولت نهم و دهم را میستاید. در زیر مصاحبه 2 ساعته ما با این فعال رسانهای را میخوانید.
آقای جلیلی! شما قبلاً بحثی را در خصوص عدالت رسانهای مطرح کرده بودید و اعتقاد داشتید دولت عدالت رسانهای ندارد.
ابتدا بفرمایید معنای عدالت رسانهای چیست؟ چه مصادیق و شاخصههایی دارد و نقش دولت و قصور ایشان در آنجا چه بوده است؟ هرچند در مصاحبههایی که در این زمینه داشتید بیشتر مصادیق شما معطوف به خارج از دولت میشد.
با روی کار آمدن دولت نهم، بحث عدالت، مبارزه با تبعیض، مبارزه با فساد و ریشهکن کردن فقر در جامعه به گفتمان غالب تبدیل شد. فضای خوبی به وجود آمد و خوشبختانه دولت هم توانست در بعضی بخشها، این آرمان را که مطالبه اکثر مردم بود، به خوبی پیش ببرد. برای پیشبرد این آرمان در یک فضای واقعی به دو چیز نیاز بود؛ هم همت و انگیزه لازم بود و هم برنامه. بهطور مشخص در دولت نهم، سفرهای استانی مطرح میشود که یک کار نمایشی و شعاری و ویترینی نیست. یک کار واقعی بسیار عظیمی است. شما یک دولتی را که سالها به مرکزنشینی خو کرده، از پایتخت جدا کنید و تا عمق روستاها و شهرستانها ببرید تا درک جدیدی از مسائل کشور به دست بیاورد و برنامههایش را در زندگی واقعی همه مردم و نه صرفاً یکسری طبقات خاص دنبال بکند کار با ارزشی است.
اما گلایه یا انتقاد بنده این بود که چرا دولت نهم و الآن میتوانم بگویم، دولت دهم، «برنامه» جدیای در حوزه مسائل رسانهای برای برقراری عدالت، از خودشان ارائه نکردند. البته شما میگویید، نوع مثالهایی که من آوردهام، ناظر به صدا و سیما بوده. اینجوری نیست. در بحثهای متعددی که من طرح کردم، سینما و مطبوعات و رسانههای اینترنتی را هم آسیبشناسی کردم که بخش مهمی از مدیریت و ساماندهی اینها در اختیار دولت است اما تعریف عدالت رسانهای و ظلم رسانهای چیست؟
بحث این است که اگر شما میخواهید با تبعیض مبارزه بکنید، تبعیض فقط در پول بنزین نیست که یک عده از آن برخوردار میشوند و عدهای برخوردار نمیشوند. پس ما بیاییم و این یارانه را عادلانه کنیم. این یک بخش است. مسئله این است که یک بخش عظیمی از مردم ما از امکان رسانه برخوردار نیستند. نزدیک به 30 درصد مردم ایران در روستاها زندگی میکنند یعنی از هر سه ایرانی، یک نفر.
چند درصد رسانههای کشور در خدمت بازنمایی واقعیتها، مزایا، خواستهها، مشکلات و مطالبات مردم روستایی است؟ وقتی که شما به مجموع فضای رسانهای کشور نگاه میکنید اعم از رسانه ملی تا مطبوعات، تا فضای اینترنت، سینما، هنر و غیره میبینید که این بخش مهم از جمعیت ایران ناپدید هستند. برایند فضای رسانهای شما در خدمت یک اقلیت 20، 30 درصدی است، که این رسانههای برآمده از اقشار خاص و مرفه باید روز به روز آزادتر باشند. هیچ کس هم نمیگوید، آن دهاتی بیچارهای که دستش به هیچ جا نمیرسد، یک روزنامه، سایت، شبکه تلویزیونی هم ندارد، پس او باید کجا حرفش را بزند؟ این میشود تبعیض.
پس بحث اصلی در عدالت رسانهای این است که ایران به این عظمت، ایرانی که یک طرفش سیستان و بلوچستان، یک طرفش آذربایجان، یک طرفش خراسان و یک طرفش بوشهر و خوزستان است، با این عرض و طول، با این همه اقوام، نخبگان، فرهنگها، فداکاریهایی که در راه انقلاب و اسلام و دفاع مقدس انجام دادند، اینها کمرنگ میشوند و یک اقلیت خاص مجموعه فضای رسانهای کشور را به دست میگیرند.
در ایران سالی 100 تا فیلم ساخته میشود، 95 تا از این 100 تا در تهران ساخته میشود! و کاش در تهران. در مناطق میدان ولیعصر به بالا ساخته میشوند. این یعنی بیعدالتی.
ولی آیا این نگاه دولت است؟
چطور نیست؟
مجموعه عظیمی از عوامل جمع میشود تا این نگاه به وجود آید. در خصوص این چیزی که شما میفرمایید، دولت چه باید میکرد؟
همان کاری که در حوزههای دیگر کرده است. چطور آقای احمدینژاد و دولت نهم و دهم، سفرهای استانی را انجام میدهند و به عمق اقالیم مختلف کشور میروند و کمبودهای ملت را در مییابند و برایش پروژه تعریف میکنند. مثلاً اینجا سد لازم دارد. اینجا ورزشگاه نیاز دارد. اینجا مدرسه نیاز دارد. من میگویم، چرا به فکرشان نمیرسد که اینجا رسانه نیاز دارد؟ چرا در کشور دهها روزنامه منتشر میشود و قریب به اتفاق اینها باید در تهران منتشر بشود؟
دولت نشان داده بود که در بعضی از عرصهها شجاعت خوبی دارد که بعضی از کلیشهها را بشکند و مرعوب فضاسازیها نشود. در این حوزه هم میتوانست این کار را بکند. چرا اصفهان نمیتواند یک روزنامه سراسری داشته باشد؟ چرا ما نباید مجلات حرفهای در تبریز و بوشهر و کرمانشاه داشته باشیم که مخاطب ملی داشته باشد؟ واقعیت این است که بخش عمدهای از آن بر میگردد به این که دولت برنامهای برای این حوزه ندارد. دولت میتوانست این کار را بکند. کما اینکه یک سال در سینما شعارش را داد ولی پیگیری نکرد. این تازه بحث اقلیمی است. اگر پا را یک مقدار فراتر بگذاریم و عمیقتر نگاه بکنیم، آن موقع بحثهای دیگر پیش میآید. کار ارشاد الآن مجوز دادن برای راهاندازی رسانهها است. این مجوز دادنها به
غیرمنطقیترین شکل صورت میگیرد که به دولت نهم و دهم هم اختصاص ندارد. 30 سال است که همین طوری است. یعنی دولت آنجا نشسته و یک عده میآیند و صف میکشند و درخواست مجوز میدهند. سه چهار سال طول میکشد تا نوبت به زنبیل اینها برسد و به آنها مجوز بدهند. یعنی دولت خودش نگاه نمیکند که امروز چه نیازی داریم و فضای رسانهای کشور چه خلأهایی دارد. مثلاً در عرصه علم و تکنولوژی آقای احمدینژاد تلاش کرد تا اقدامات خوبی صورت بگیرد. بحمدالله داریم خیلی از نتایجش را هم میبینیم.
چرا ما راجع به فوتبال بیست تا روزنامه در این کشور داریم ولی راجع به علم یک روزنامه نداریم؟! این همه فعالیتهای علمی و تکنولوژیک و دانشگاهی و پژوهشی در کشور انجام میشود. اینها ارزش یک روزنامه را در کشور نداشته است؟چرا کسی حمایت نکرده که چنین روزنامهای شکل بگیرد. این کارهایی بود که دولت میتوانست بکند ولی اصلاً برنامهای نداشته.
ما با مسئلهای مثل جنگ نرم و تهاجم مواجه هستیم. آقایان دولتیها میگویند که ما کار سلبی را قبول نداریم و باید کار ایجابی کرد. آفرین. بارک الله. پس اگر شما نسبت به اقدامات سلبی نظر منفی دارید، که آن هم قابل نقد است، پس در حوزه ایجاب ما باید ببینیم که شما دارید کارهای خیلی جدیتری میکنید. مثلاً در حوزه تاریخ انقلاب اسلامی، چرا ما نباید صد تا مجله داشته باشیم؟ وزارت ارشاد به عنوان تدبیر کننده و مدیر بخش مهمی از فضای فرهنگی کشور، باید آسیبشناسی داشته باشد و بر اساس این آسیبشناسی، نمیگویم به دیگران مجوز ندهد ولی لااقل یک ابزار تشویقی ارائه بکند. بگوید، ما از کسانی که میخواهند در حوزه تاریخ انقلاب، مجله منتشر بکنند، یک حمایتی میکنیم. مجوزش را زودتر میدهیم. یک مجوز گرفتن چهار سال طول نکشد. خود بنده برای این که مجوز بگیرم، به ارشاد مراجعه کردم. گفتند، ما به کل مجوز دادن را ملغی کردیم. گفتند برو پی کارت. رسماً. گفتند، حتی تقاضایت را نمیگیریم که بررسی بکنیم.
دولت حتی در نشان دادن خدمات خودش مشکل دارد. به نظر من این کارهایی بوده که دولت میتوانسته است بکند. در این کشور شما جایی به نام انجمن سینمای جوان دارید. آمار داده بودند که بیش از صد هزار نفر در 30 سال گذشته در این تشکیلات، آموزش فیلمسازی دیدهاند. شما صد هزار فیلمساز تربیت کردهای. خب، اینها کو؟
مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، سالی بیست سی تا فیلم میسازد. حالا اخیراً یک کمی بهتر شده است. قبلاً که بالکل در اختیار روشنفکرها بود. حتی در دوره آقای صفار هرندی هم، هر چقدر ما فریاد زدیم، آقای صفار حاضر نشد اینها را کنار بزند. ما چهار سال نقد کردیم و ایشان عملاً محکم پشت اینها و آثار رسماً ضدانقلابیشان ایستاد و دفاع کرد. شما مثلاً میتوانستید جایی درست کنید به نام مرکز مستندسازی روستایی. اوضاع فرهنگ نیازمند یک چنین ابتکارها و جسارتهایی بود. شما میتوانستید یک تشکیلات اینجوری راه بیندازید. بگویید، باید سالی صد تا مستند از روستاهای کشور تولید بشود. ما در کشور چند تا روستا داریم؟ در کشور بیش از هفتاد هزار روستا داریم! آقای شمقدری، شما موظف هستید که سالی صد تا مستند و 10 فیلم سینمایی راجع به روستاها بسازید.
در بیست سال گذشته سینمای ایران حتی یک فیلم قابل توجه راجع به تاریخ انقلاب نساخته است. در بیست سال گذشته! در سینمایی که صددرصد دولتی است. یعنی قریب به اتفاق فیلمها با بودجه فارابی و ارشاد و با مجوز ارشاد دارند فیلم میسازند. اینها کارهایی بود که میشد کرد. آقای احمدی نژادی که در انتخابات نهم ریاست جمهوری، ملت میگفتند، بوی رجایی آمد. این رجایی، هم رده شما را 30 سال پیش ترورش کردند. ما نباید بعد از 30 سال یک فیلم راجع به او بسازیم؟!
رئیس جمهور ما را کشتهاند. ما کوچکترین واکنشی نشان ندادهایم. شما ببینید، راجع به کندی، چند تا فیلم سینمایی و مستند و سریال تلویزیونی ساخته شده است. ما شانزده هزار و دویست تا شهید ترور داریم. شانزده هزار و دویست نفر. رئیس جمهور ما را کشتند. نخستوزیر ما را کشتند. دهها نفر از نمایندگان پارلمان ما را کشتند و حتی راجع به یکی از اینها هم فیلم نساختیم! بیعدالتی رسانهای یعنی این. یعنی راجع به سوژههای به مراتب کماهمیتتر فیلم ساخته میشود. همین امسال در جشنواره فجر، فقط 10 فیلم راجع به خیانت است.
خیانت زن به شوهر و برعکس! ما مخالف نیستیم. آنها هم ساخته بشوند ولی این ضریب گرفتنها یعنی چه؟ یعنی ملتی که این همه افتخارات دارد، این همه حماسهها دارد. راجع به اینها نباید هیچی کار بشود و فقط در آن موضوعها ساخته بشود. این تشدید فضای ظالمانه و قناس رسانهای و هنری و تبعیض است. دفاع از انحصار فرهنگی است. با این سیاست بازی فضا بسته میشود. یعنی جلوی ساخته شدن خیلی کارهای خوب در کشور گرفته میشود تا یک مشت روشنفکر احساس آزادی بکنند! چون اینها عمدتاً هم دارند رانتی و عمدتاً متکی به منابع دولتی فیلم میسازند. حالا یک مقدارش دولت بهطور اخصش است و یک مقدار از شهرداری میگیرند. یک مقدار از حوزه هنری میگیرند. یک مقدار از سازمان تبلیغات میگیرند. کاری ندارم. ولی محدود است. اگر شما در فضای فرهنگی، طراحی و برنامهریزی نداشته باشید و اسم این را بگذاری آزادی و فضای باز؛ ظلم کردهای به مجموعه میلیونها انسانی که به شما رأی دادند و به شما امید بستند و خودشان را در آئینه رسانه و هنر کشور نمیبینند.
شما خودتان هم به نگاه فرهنگی معتقد هستید. مثلاً در خصوص اقتصاد هم میگویید، برای این که اقتصاد ترمیم بشود، نگاه فرهنگی نیاز است.
بله.
به نظر این چیزی که شما میفرمایید، به یک نگاه فرهنگی نیازمند است. این نگاه شکل نگرفته است، امروز رسانه تأثیرگذار صدا و سیما است ولی کاری نمیکند، سازمان تبلیغات اسلامی و خیلی از جاهای دیگر، الآن دارند چکار میکنند؛ مثلاً صدا و سیمای ما، وقتی انتخابات مجلس میشود، چهار نفر از نمایندگان را به استودیو میآورد و از همانها مصاحبه میگیرد و همانها هم رأی میآورند. من میخواهم بگویم که این نگاه فرهنگی درست نشده است. دولت هم هر کاری که بکند، فقط میتواند بخشی از آن را ترمیم بکند. پس نخبگان فرهنگی ما هم کوتاهی میکنند. نگاه از بالا به پائین به قضایا جوابگو نیست. شما خودتان منتقد این نگاه از بالا به پائین هستید.
اولاً نقدهای من به صدا و سیما که مشخص است. یعنی من یک دهم نقدی که به صدا و سیما کردهام، به دولت نکردم. این واضح است. اگر شما در اینترنت هم نگاه بکنید، معلوم است و الآن در صدا و سیما ممنوع التصویر هم هستم. تکلیف ما با صدا و سیما مشخص است. مفصلاً راجع به صدا و سیما حرف زدهایم. نقد جزیی، کلی، سیاستی، مصداقی و همه چیز کردیم. بحثی که من دارم این است. آقای احمدینژاد، شما نمیتوانی این ادعا را بکنی. چرا؟ به خاطر این که مگر کل اقتصاد دست دولت بوده؟ مگر خود شما گلایه نداشتی که بخشهای عمدهای از اقتصاد بیرون از قدرت دولت است؛ علیرغم این که فضاسازی زیادی شد کلی نهادهای متعددی داریم که چه بسا از دولت حرفشنوی ندارند که بتواند سیاستهای اقتصادیش را درست پیش ببرد اما احمدینژاد این را بهانه نکرد که کاری نکند. چون در آن حوزه انگیزه داشت، طرح داشت. به نظر من اتفاقاً آقای احمدینژاد در حوزه فرهنگ به اندازه حوزههای دیگر برنامه نداشت وگرنه میتوانست کار بکند. کسی منکر محدودیتها نیست.
این نگاهی که شما میگویید، در دولت وجود داشت ولی فهم نشد. نمونهاش هم همین مخالفتهایی است که میبینید.
مگر در حوزههای دیگر فهم شده است؟
جنس کارهای فرهنگی با اقتصادی فرق میکند.
من میخواهم بگویم که در حوزه اقتصاد هم اینجوری نبود که سنگاندازی کم باشد ولی چون ارادهاش را داشت، ایستاد. این چیزهایی که دارد مطرح میشود، نگاه فرهنگی، من اصلاً نمیخواهم وارد این بحث بشوم که آن بخش از نگاه آقای احمدینژاد یا بعضی از اطرافیانش راجع به بحثهای فرهنگی که آقا آزادی بدهیم و فضا باز باشد، اینها درست است یا غلط است؟ که سیاستهای سلبی جواب میدهد یا نمیدهد؟ این یک بحث موسع و طولانی است. من میخواهم بدانم در کار ایجاب، دولت چکار کرده است؟ ایجاب این نیست که شما بگویی من در فلانجا، فلان سیاست سلبی را برداشتم. این که هنری نیست. در حوزهای که باید برنامه میداشتی، چکار کردی؟ مثالهایش را هم خیلی مشخص زدم.
اگر شجاعت دولت نهم، پشت سر کارهای ایجابی فرهنگی میآمد خیلی اتفاقات خوب میافتاد. آن نگاه عدالتخواهانه و ضدتبعیضی که مردم به آن رأی داده بودند، به عرصه فرهنگ امتداد پیدا نکرد، نوع سیاستهای دولت، دنبال آن اکثریتی که به آن رأی دادهاند، نیست. هی میخواهد به اصطلاح آن 13 میلیون را به خودش جذب بکند. مخالف آن هم نیستم ولی میخواهم بگویم که برای این 25 میلیون، بالاخره چه برنامهای داری؟ میگوید، آنها که دارند میآیند. آنها که با ما هستند.
اگر شما نمونهای دارید، بفرمایید. شما بگویید که در دولت آقای احمدینژاد، مثلاً پنج تا فیلم راجع به عدالتخواهی که شعار دولت هم بوده ساخته شده است؟
یعنی شما یک در صد هم قائل نیستید که تغییری ایجاد شده است؟
فرهنگ یک دامنه وسیعی دارد. همین فرهنگ سادهزیستی مسئولان. فرهنگ مردمداری مگر کم چیزی است؟
الزاماً که نباید شکل اخص هنری داشته باشد. اینها برکاتی است که داشته که البته همهاش هم مربوط به آقای احمدینژاد نیست. یک جریان مردمی جدی بود که البته آقای احمدینژاد هم یک نقش خیلی جدی در آن داشته است. در این عرصه، احمدینژاد مطمئناً یک عنصر بسیار مغتنمی بوده است.
اگر این کارهای دولت کم نظیر بوده این صحبتهای شما مصداق بیعدالتی نیست؟
تأسف و دریغ ما از این است که کارهایی که میتوانسته در دولت نهم و دهم برای فرهنگ بشود -با همان افقهای عدالتخواهانهای که شعار این دولت بوده- چرا گامهای بلندتری برداشته نشده و ما به حداقلها اکتفا کردهایم.
ولی نمیتوان منکر سنگاندازیهایی شد که بخصوص از آغاز دولت دهم زیاد شد بود، بویژه در حوزه فرهنگ.
من نمیخواهم، سنگاندازیهایی را که جلوی دولت میشود، انکار کنم. کی میتواند انکار کند؟ همه دیگر میدانند که جلوی راه دولت چه موانعی تراشیده شده است. عرض من این است که نباید اینها را بهانه قرار داد که ما نقد نکنیم. مجموعه نقدهای من در حوزهای است که آقای احمدینژاد علیرغم بعضی سنگاندازیها میتوانست کار کند. من میگویم که آقای احمدینژاد در حوزه فرهنگ، برنامه نداشت. اگر میخواست در اقتصاد هم اینجور رفتار کند، این همه موفقیت در فقرزدایی و گسترش عدالت اجتماعی، به دست نمیآورد. اگر اقتصاد را هم صرفاً میخواست بگوید که مثلاً روستائیان تاج سر ما هستند و فلان ولی برنامهای نمیداشت کار درست نمیشد. حتی وارد حوزه سیاستهای سلبی هم نمیشوم ولی میگویم در حوزه ایجاب، برای بالا بردن تولید فرهنگی در کشور، برنامهای نداشت.
به نظر من در کنار هر کدام از سفرهای استانی، میتوانست کلی رمان نوشته شود. کلی داستان کوتاه دربیاید. فیلم سینمایی ساخته شود. مستندهای جذاب جهانی ساخته شود ولی نشد. این را که دیگر نمیتوانیم انکار کنیم. آن همه مناظر زیبایی که به وجود آمد. از تبعیضزدایی. از این که مردم میدیدند، در این دولت به آنها اعتنا شده است. دیگران شعار کرامت انسان و فلان را میدادند و در این دولت، عینی و عملی در خیلی از حوزهها و بخشها، شما میبینید که ملت، بخصوص محرومان و مستضعفان این را حس کردند که انقلاب اسلامی به فکر ما است. مسئولان جمهوری اسلامی به فکر ما هستند. خودشان را خادم و نوکر ما میدانند. این چه حس زیبایی در آن ملت به وجود میآورد. مگر وظیفه هنر، روایت این زیباییها نیست؟ ما این را کجا دیدیم؟ چرا این را ندیدیم؟ چرا این همه امکاناتی که دولت داشت، برای بازنمایی و روایت این همه زیباییهایی که در همان جریان آرمانخواهی دولت به وجود آمده بود، استفاده نشد؟
اگر اجازه بدهید یک مقدار هم به فضای رسانهای کشور بپردازیم، یک بداخلاقی فراگیری در فضای رسانهای ما ایجاد شده است که بالاترین مسئول نظام یعنی رهبر معظم انقلاب نسبت به این امر معترض میشوند، جدای از این، رسانهها به خاطر نوعی عوامزدگی در خصوص مسائل داخلی، در ابعاد کلانی همچون مسائل بینالمللی دچار انفعال شدهاند، مثلاً این سؤال جدی وجود دارد که رسانههای ما در موضوع بیداری انسانی چکار کردهاند؟
در مورد این که بداخلاقیهای رسانهای وجود دارد. بله. وجود دارد. این را کسی انکار نمیکند؟ ولی میخواهم بگویم، اینجور نیست که مختص به یک قشر خاص باشد. یعنی بگوییم، رسانههای شهرداری بداخلاقی میکنند یا رسانههای دولت بداخلاقی نمیکنند و صرفاً رسانههای منتقد به دولت بداخلاق هستند که البته هستند.
من کلیت رسانهها را عرض کردم.
بله. این فضا هست. اتفاقاً میخواهم بگویم، اگر میخواهیم فضای رسانهای ما پالایش بشود، یکی از بهترین کارها همان کاری است که آقای احمدینژاد در عرصه سیاست کرد و متأسفانه در عرصه فرهنگ نکرد. در عرصه سیاست چه شد؟ یک عده، دو تا تیم خاص میگفتند، مملکت تیول ما است. سیاستمدار هم فقط ما هستیم و فقط ما میتوانیم برای کشور برنامه داشته باشیم و مملکت را اداره بکنیم. آقای احمدینژاد با دولت نهم آمد و این بازی را به هم زد. گفت، نه آقا. انقلاب اسلامی کلی نیرو تربیت کرده است. انواع و اقسام روشها را هم برای نشان دادن اینها به کار گرفت. حالا بماند که بعضی از روشهایش در آزمون، خوب جواب نداد و غلط از کار در آمد. ولی ایشان این تجربه را کرد. در سپردن مسئولیتها به نیروهای حزباللهی گمنام از خودش هیچ انفعالی نشان نداد. اینها چیزهایی بود که کمک کرد تا فضای سیاسی کشور پالایش بشود. من میخواهم بگویم که در عرصه رسانهای هم شما باید همین کار را میکردی. یعنی شما نباید اجازه بدهید، چند تا بنگاه رسانهای خاص فکر بکنند که تمام افکار عمومی دست اینها است. میشد برای این برنامه داشت و در عرض هفت هشت سال، قواره قناس رسانهای کشور را کاملاً علاج کرد. وقتی آقایان ببینند که تسلط و هیمنهشان روی کنترل افکار عمومی با میدان آمدن نیروهای تازه نفس انقلابی آرمانگرا کاهش پیدا کرده، دست و پایشان را یک مقدار جمع میکنند. ولی تا موقعی که شما این فضا را به هم نزنید و برای رفع کردن این قناسی، برنامه ایجابی نداشته باشید، اوضاع همین است که است.
آقای جلیلی، خودتان هم دیدید که ایشان مدتها سکوت کردند. یعنی این فضا در رسانههای ما غالب است. بر فرض که دولت هیچ کاری هم نمیکرد، این رسانهها چون به جاهایی منتسب هستند که قدرت و ثروت دارند متناسب با منافع خود حرکت میکنند و بداخلاقی ویژگی بارزشان است.
اگر به یک چنین آسیبشناسیای معتقد هستیم که بخشی از چرخه قدرت و ثروت در رسانههای ما هم بهطور جدی حضور دارد و از این قدرت رسانهای خود برای ادامه سیطره سیاسی و اقتصادیشان استفاده میکند، باید برنامه میریختیم و عملیات میکردیم. در عرصههای موازی و متنوع و متعدد. ولی وقتی که ما میبینیم آنها سایتی درست کردهاند و علیه ما، راست و دروغ خبر ویژه منتشر میکنند یا فلان رقیب ریاست جمهوری آقای احمدینژاد رفته و 10 تا سایت درست کرده، ما هم بیاییم و 10 تا سایت مشابه آن درست کنیم. حالا او بگوید، مرگ بر احمدینژاد و ما بگوییم، مرگ بر خودت و درود بر احمدی نژاد. به نظر من این غلط است. این شیوه احمدی نژادی نیست.
اگر اجازه بدهید، یکی دو سؤال هم درباره فضای مجازی مطرح کنم. به نظر اهمیت فضای مجازی در ایران خوب درک نشده است. در حالی که برای کشورهای دیگر فرصت است، همیشه برای ما تهدید بوده. شما این را قبول دارید؟ یعنی ما همیشه به چشم تهدید به این فضا نگاه کردیم.
سال گذشته من چیزی تحت عنوان «دشمن شناسان دوست فراموش» نوشتم. این که ما بگوییم در دنیا دشمن نداریم، چیز بیمنطق و غلطی است. مطمئناً ما دشمن داریم و دشمنان عنودی هم داریم و تمام ابزارها را هم علیه ما به کار میگیرند. ولی اگر ما بگوییم، فقط دشمن داریم. فقط تهدید داریم. دوست و فرصت نداریم. این هم به همان اندازه غلط است. متأسفانه کسی این را جدی نمیگیرد. یعنی اگر یک نفر بیاید در کشور تهدیدها را انکار بکند، دشمنی غرب و امریکا و اسرائیل را انکار بکند، ما قبح آن را میفهمیم که این چقدر آدم بیمنطقی است. فکر این آدم چقدر غلط است. ولی اگر از آن طرف، فرصتها و دوستان ما را انکار بکند، به نظر ما به آن اندازه قبیح نمیآید. این یک اشکال اساسی است که در مجموعه فرهنگی کشور و در جاهای مختلف وجود دارد. از دولت بگیرید تا بقیه جاها. در بسیج این هست. در سازمان تبلیغات این هست. در نهادهای مختلف فرهنگی ما هست. که ما در فرصت شناسی و شناختن قدر دوستان انقلاب در عرصه فرهنگ و هنر و رسانه، داریم خیلی ضعیف عمل میکنیم. لااقل داریم خیلی ضعیفتر از دشمنشناسی عمل میکنیم.
به نظر من این یک خطر بزرگ است. اگر بین تهدید شناسی و فرصت شناسی توازن به وجود نیاید. در حوزههای مختلف مثل فضای مجازی که فرمودید، مطمئناً تهدیدهای جدی داریم، هر چقدر هم اینها از لحاظ سختافزاری گسترش پیدا بکنند، ممکن است این تهدید جدیتر بشود. هم تهدید امنیتی و جاسوسی و... دارد و هم تهدیدهای فرهنگی و اخلاقی. منحصر به ما هم نیست یعنی در کل دنیا، راجع به این بحث است که ممکن است خیلی وقتها، فضای مجازی، امنیت اخلاقی و امنیت ملی را به خطر بیندازد. ولی همان طوری که گفتید، آن طرف قضیه هم خیلی مهم است. فضای مجازی یک فرصت بسیار مهم است.
به ماجرای انتخابات هشتاد و هشت برگردیم. اگر یادتان باشد، ما در نشریه «راه» یک چیزی چاپ کردیم. یک پستی از وبلاگی در حومه نهبندان بود. در یک روستا، دویست تا رأی بود که از این دویست تا صد و نود و پنج تایش مال احمدینژاد بود. دو تا مال موسوی بود. یکی مال کروبی بود. یعنی آن آدم مستضعف که هیچ رسانه دیگری در اختیارش نیست، اینترنت به او رسیده و میتواند از آن برای نشان دادن رأی خودش استفاده بکند. اتفاقاً یادم هست. سه چهار سال پیش در یکی از این نمایشگاهها یک میزگردی با آقای کچوییان در این زمینه داشتیم. آیا اینترنت خطر است یا فرصت است؟ من آنجا گفتم، اتفاقاً اینترنت میتواند رسانه مستضعفین باشد. نه فقط مستضعفین اقتصادی، مستضعف به معنی کسی که ضعیف نگه داشته شده است. از لحاظ رسانهای. در همان زمان به یکسری از دوستان گفتم، در ماجرای بعد از انتخابات که یک عده به آنها توهم دست داده بود که ما بیشماریم و...، گفتم، هر کسی موبایلش را بردارد. شما پنجاه هزار تا پایگاه بسیج دارید، اگر هر پایگاه بسیج فقط دو تا فایل بلوتوثی تولید بکند و بگوید، شما به کی رأی دادید؟ یک دفعه شما میبینید، صد هزار نفر از کسانی که به احمدینژاد رأی دادهاند، با کمترین هزینه به نمایش در میآیند، اینها را در اقیانوس اینترنت نشان بدهید. پیرمرد. پیرزن. جوان. شهرستانی. تهرانی. روستایی. عشایری و... لذا اینترنت امکان خیلی وسیعی است برای این که ما از آن استفاده بکنیم و توازن فرهنگی و رسانهای را که در کشور به هم خورده است، دو مرتبه برقرار بکنیم. شاید اگر این را ایران چاپ بکند، کسانی استقبال کنند. در ده جا گفتهام و کسی اعتنایی نکرده است. من یک پیشنهاد خیلی اجرایی دارم. از احمدینژاد برمیآید که این کار را بکند. الآن ما در کارهای فرهنگی و رسانهای، در عرصه تولید محتوا، عقب افتادهایم. آن طرف روزی یک شبکه ماهوارهای و رادیویی و اینترنتی و... راه میاندازد، ما این طرف در تولید محتوا کم آوردهایم. با این که انقلاب برای ما گنجینههای ذخایر بسیار بزرگی را ایجاد کرده است. شما در این کشور فقط دویست هزار تا شهید دارید. اگر برای هر ده تای اینها یک کتاب منتشر شده بود، الآن ما باید بیست هزار عنوان کتاب میداشتیم. با این که کل کارهایی که راجع به مجموعه دفاع مقدس داریم، ده هزار عنوان نمیشود. یعنی آزادگان، رزمندگان، جانبازان و...
زیاد گفتید. 10 هزار تا هم نیست.
ما باید تولید محتوایمان را بالا ببریم. مجموعه تجربیاتی را که در این کشور داشتیم، بخصوص در این چند دهه بعد از انقلاب، باید یک جایی انباشت بشود. در توسعه اقتصادی هم این هست. میگویند، اگر انباشت سرمایه به وجود بیاید، جهش؛ بعد از انباشت ثروت اتفاق میافتد. در فرهنگ هم چنین است. نمیدانم در عرصه دولتی، سالانه چند هزار نفر بازنشسته میشوند. دولت بیاید و بگوید، آقای آبدارچی، آقای مدیرکل، آقای معلم، آقای پزشک، شما 30 سال در دولت خدمت کردی، بیست و نه سال و یازده ماهش را خدمت کردی، این یک ماه آخر باید بنشینی و خاطراتت را بنویسی. یا یک انجیاوهایی درست بشوند و خاطرات اینها را بگیرند. ضبط کنند. مطمئناً یک آبدارچی در طول 30 سال خدمت، پنج تا نکته عالی راجع به آبدارچی گری دارد که اگر سالی دویست تا آبدارچی بازنشست بشوند، هزار نکته میشود.
این یعنی جنبش نرمافزاری! از توی این علم در میآید. این خاطرات سه تا خروجی دارد. یک خروجی رسانهای. عینش جذاب است. شما در روزنامه چاپ کنید. ببین استقبال میکنند یا نمیکنند. من یک کتابی گرفتم خاطرات یک افسر نیروی انتظامی بود، 30 سال در نیروی انتظامی خدمت کرده و خاطراتش را گفته است. در کلانتری بودم، این اتفاق افتاد. در منطقه فلان بودم، این اتفاق افتاد. داستانی و جذاب. فقط خامش چاپ شود، جذاب است. ما در مجله خودمان و در بعضی حوزههای دیگر این کار را کردیم.
دوم خروجی آکادمیک، همان بحثی که گفتم. اگر شما خاطرات آبدارچیها را در کشور جمع بکنید، این میتواند در صنعت هتلینگ به کارتان بیاید. یک عده بیایند و اینها را پژوهش بکنند و با یک متد علمی از آنها آموزهها و گزارههای علمی در بیاورند.
سومی خروجی دراماتیک، یعنی هر آبدارچی مطمئناً پنج تا خاطره عالی در ذهنش هست که میتواند به سناریو تبدیل بشود. یک فیلم سینمایی از روی آن ساخته بشود. رئیسهای مختلف را دیده، مرئوسهای مختلف را دیده، روابط سازمانی را دیده. شما با یک تدبیر اینجوری در طول یک سال میتوانید صدها هزار ساعت، تولید محتوا بکنید. با خروجیهای متنوعی که عرض کردم. امریکاییها روزی به نام نشنال دی فور لیسنینگ (روز ملی شنیدن) دارند. در بعضی از ایالتهای امریکا پیاده میشود. در این روز چه اتفاقی میافتد؟ آدمها به سراغ یک آدمی که از آنها بزرگتر است، میروند. 10 سال یا 50 سال از آنها بزرگتر است. مینشینند و یک ساعت با او حرف میزنند و فایل صوتیاش را روی اینترنت میگذارند. پیاده هم نمیکنند. شما میبینید که سالانه یک حجم عظیمی از محتوا تولید میشود. میخواهم بگویم در عرصه مجازی که فرمودید، به نظر من برای استحصال معادن و ذخایر فرهنگی و معنویای که در این کشور وجود دارد، ابزار اینترنت خیلی میتواند به کار بیاید.