هویت انقلاب اسلامی ایران در درجهی نخست و بیش از هر امر دیگری، پیوند یافته با شخصیت و تفکر امام خمینی(ره) است. امام خمینی در مقام رهبر خیزش انقلابی مردم ایران در دوران قبل از وقوع انقلاب و همچنین رهبر حکومت دینی برآمده از این انقلاب، تأثیری بس عمیق و انکارناپذیر بر جامعهی معاصر ایران و بلکه جامعهی جهانی نهاد. این پیوند و اتصال آن چنان است که چنانچه کسی قصد شناخت ایدئولوژی و ماهیت انقلاب اسلامی را داشته باشد، ناگزیر باید تفکر امام خمینی را مطالعه کند. با این حال، پس از رحلت ایشان، برخی «جریانهای سیاسی و معرفتی دگراندیش» برآن شدند که از تفکر امام و یا حداقل بخشهای عمدهای از آن، گذار کنند.
اما روشن است که آنها نمیتوانستند زبان به صراحت بگشایند و نیات باطنی خویش را آشکار سازند؛ چراکه مردم ایران آنچنان ارزش و منزلت والایی برای امام قائل بودند که نمیتوانستند «گذار از تفکر امام خمینی» را برتابند و از راه و خط امام خمینی، اعراض کنند. از این رو، جریانهای سیاسی و معرفتی دگراندیش، در عین حال که نقاب «دفاع از امام خمینی» را بر چهره زدند، اما تلاش کردند تا از آن بخش از ارزشها و آرمانهای امام که با اهداف و هنجارهای دگراندیشانهی آنها تصادم و تعارض دارد، گذار نمایند و جامعه را نیز در امتداد این گذار قرار دهند.
این گذار «خزنده» و «پنهان»- که میتوان آنرا «امامزدایی» خواند- مبتنی بر سازوکارهای نظری خاصی بود که در این جا به برخی از آنها میپردازیم و از آنجا که همچنان این سازوکارها در خطابهها، مناظرهها و مباحثهها به کار گرفته میشود، آنها را به نقد نیز کشیده و ابطال میکنیم.
1. تفسیر به رأی تفکر امام خمینی؛
دگراندیشان غالباً با تعظیم و تکریم از امام خمینی سخن میگویند و گاه حتی تظاهر به خط امامی بودن نیز میکنند، اما آنگاه که به پارههای مهمی از تفکر امام خمینی اشاره میشود که با سلوک سیاسی و یا معرفتی آنها متضاد است، بیدرنگ دست به «تفسیر به رأی» زده و تفسیری از تفکر امام خمینی عرضه میکنند که همخوان و همسوی با سلوک و سیرهی آنهاست، حال آن که تفکر امام خمینی چنین نیست.
در واقع، تفسیر به رأی کردن تفکر امام، به وسیلهای برای توجیه کردن «فاصلهگیریها از راه راستین امام» تبدیل شده است. به عنوان مثال، آنگاه که به سخنان صریح و متعدد امام خمینی دربارهی «الهی بودن خاستگاه مشروعیت ولایت فقیه» استناد میشود، آنها با تحریف و تقطیع سخنان امام، تفکر ایشان را به گونهای تفسیر میکنند که نتیجهی آن «زمینی بودن خاستگاه مشروعیت ولی فقیه» باشد.[1]
ناگفته پیداست که تفسیر به رأی، عملی خیانتآمیز و مذموم است و باید از راه استناد به جملات شفاف و روشن امام، پرده از سوگیریها و اغراض دگراندیشان برداشت. نکته ی تلخ و غمانگیز این است که مؤسسهی تنظیم و نشر آثار امام خمینی، در قبال این قبیل خیانت ها، سکوت می کند، اما آنجا که حقیقتی از اندیشه ی امام مطرح می شود، چون آنرا با اغراض سیاسی خود مطابق نمی یابد، سیاسی کارانه بیانیه صادر می کند.
2. تاریخمند انگاری تفکر امام خمینی؛
سازوکار دیگری که به منظور گذار از تفکر امام خمینی به کار گرفته شده، «تاریخمند انگاری تفکر امام» است؛ به این معنا که تفکر و نظرات امام برآمده از اقتضائات و شرایط خاص سیاسی و تاریخی دورههایی است که امام در آن قرار داشته است. به بیان دیگر، زمان و مکان بر تفکر امام خمینی تأثیر قطعی نهاده و این تأثیر موجب گردیده که تفکر امام خمینی، «مقیّد» و «تعمیمناپذیر» باشد. از اینرو، نمیتوان برای همیشه بر نظرات امام پای فشرد؛ چونکه شرایط و بسترها تغییر یافته و امروز، دیروز نیست.
در پاسخ به این شبهه باید گفت:
الف) آیا همهی محتوای تفکر و نظرات امام، برآمده از مقتضیات خاص زمان و مکان است و یا اینکه بخشهای فراخی از آن، برخاسته از «احکام و معارف لایتغیر اسلام» است؟! حتی در فقه نیز که به تعبیر امام خمینی میباید در آن، شرایط زمان و مکان را در نظر داشت، همهی مضامین از زمان و مکان تأثیر نمیپذیرند و به کلی، سیال و متغیر نیستند.
آیا میتوان پذیرفت که «ظلمستیزی» و «استکبارستیزی»، حکمی مقید و زمانمند باشد؟! آیا میتوان پذیرفت که «عدالتخواهی» و «محرومنوازی»، نظری برآمده از اقتضائات خاص دههی 60 است و امروز باید آنرا به فراموشی سپرد؟! آیا نظر امام مبنی بر «حاکمیت شریعت بر آزادی»، تفکری تاریخمند است؟! پرواضح است که چنین نیست. بسیاری از مضامین و درون مایههای تفکر امام، همان «احکام و تعالیم قطعی و تخلفناپذیر اسلام» است و گذر زمان نمیتواند توجیه معقولی برای گذار از آنها باشد.
ب) آیا همهی شرایط امروز در مقایسه با گذشته، تغییر یافته است و هیچ تشابهی و ثباتی در میان نیست؟! و یا اینکه این قضیه به صورت «موجبه جزئیه» صادق است؛ به این معنا که برخی از شرایط (نه همهی آنها) دگرگون شده و برخی دیگر ثابت ماندهاند؟! به عنوان مثال، آیا دولت آمریکا در دههی 60، مظهر امپریالیسم و استکبار بود و امروز نیست؟! روشن است که چنین نیست. نیات، انگیزهها و اهداف دولتمردان امروز آمریکا با گذشته هیچ تفاوتی نکرده و آنها همچنان در امتداد گذشته قرار دارند.[2]
ج) امام خمینی، «وصیتنامهی سیاسی- الهی» خویش را به تعبیر خودشان برای «آیندگان» نگاشتهاند. آیا این وصیتنامه را نیز میتوان تاریخمند دانست و از آن گذار کرد؟!
بنابراین، پندار «به موزهسپاری تفکر امام خمینی» به این بهانه که دههی شصتی و تاریخمند بوده است، پنداری ناسنجیده و نارواست.
3. قرائت پذیر انگاری تفکر امام خمینی؛
برخی از دگراندیشان معتقدند که میتوان از تفکر امام خمینی، قرائتها و برداشتهای متعددی داشت؛ به گونهای که هیچ از این قرائتها و برداشتها، برتر و بهتر از دیگری نیست، بلکه همه در عرض یکدیگر هستند. از یکسو، امام خمینی دارای شخصیت چند بعدی و تودرتو است و از سویدیگر، هر فرد که در جستوجوی فهم تفکر اوست، خود دارای پنداشتهها و مفروضات خاص است. از اینرو، نمیتوان انتظار داشت که کسی به حقیقت تفکر امام دست یابد و ایشان را آنگونه که بود، دریابد.
این سازوکار با یک معضل اساسی روبهروست و آن این است که حداکثر در مورد «متشابهات تفکر امام خمینی»- بر فرض وجود- میتوان چنین باوری داشت، اما در مورد «محکمات تفکر امام خمینی»، این سازوکار توان مقاومت ندارد. دست کم بخش عمدهای از تفکر امام خمینی، «اصول»، «مسلمات» و «بینات» تفکر ایشان را تشکیل میدهد که قابل تردید نیست و نمیتوان هر قرائت و تلقیای از آن داشت. به عنوان مثال، امام خمینی مشخصات «اسلام ناب» را به روشنی بیان و آنرا از «اسلام آمریکایی» تفکیک کرده است و یا این که آیا میتوان گفت امام خمینی قائل به «ولایت مطلقه فقیه» نبوده است؟!
4. معصوم نبودن امام خمینی؛
دگراندیشان اظهار داشتهاند که مگر امام خمینی معصوم و مصون از خطا و اشتباه بوده است که میباید تفکر او را به صورت مطلق پذیرفت؟! امام خمینی نیز همچون دیگران، فردی غیرمعصوم بوده و دلیلی در دست نیست که بپذیریم هر چه که وی گفته، صواب و صحیح است. خلاصه این که تفکر امام خمینی، نه وحی منزل است و نه قول امام معصوم. بنابراین، میتوان و بلکه میباید از تفکر او عبور کرد.
این شبهه نیز باطل است؛ زیرا روشن است که امام خمینی معصوم نبود، اما:
الف) بر طبق روایات رسیده از امام معصوم (علیهالسلام)، «اطاعت از نائب ایشان»- که ولی فقیه است-، واجب شرعی است و رد کردن حکم او به معنای رد کردن حکم امام معصوم است. بنابراین، حضرات معصومین در عین علم به این که نائبانشان- فقهای عادل- معصوم نخواهند بود، آنها را «لازم الاطاعه» معرفی کردهاند.
ب) برای رد کردن تفکر امام خمینی، استناد به معصوم نبودن ایشان کافی نیست، چراکه عدم عصمت به معنای «ناصواب بودن همهی نظرات» فرد غیرمعصوم نیست، بلکه به معنای «محتمل بودن وجود خطا» در تفکر اوست. بنابراین، باید با «دلیل و استدلال» ثابت کرد که کدام بخش یا گزاره از تفکر امام خمینی، صحیح و روا نیست؛ چراکه صرف ادعا، حقیقتی را ثابت نمیکند.
به راستی! مراقب و هوشیار باشیم که امام و تفکر امام و خط امام، به نام امام و از سوی دوستان پیشین و نیروهای گذشته ی انقلاب – که امروز در خویش تجدیدنظر کرده اند- تحریف، تخریب و حذف نشود! امام زدایی یک پروژه ی سیاسی- فرهنگی جدّی است!(*)
پینوشت:
[1]. اصلاح طلبان چنین اندیشه ای دارند.
[[2. مواضع آقای هاشمی رفسنجانی در اینباره قابل تأمل است. ایشان تصویری از امام عرضه میکند که گویا آن مرحوم در اواخر حیات خویش، به دنبال برقراری رابطه با آمریکا بوده است، حال آنکه مخالفت با آمریکا یکی از اصول ماندگار و متداوم ایشان بوده است.
*مهدی جمشیدی؛ محقق و پژوهشگر/