کد خبر: ۵۸۷۲۵
زمان انتشار: ۱۳:۴۳     ۱۶ خرداد ۱۳۹۱
آسیب شناسی درونی صداوسیما در گفتگو با حجت الاسلام جعفری (قسمت اول):
فضای نقد صدا و سیما در چند سال اخیر تکاملی نسبی یافته است و این رسانه بطور جدی مورد نقد نخبگان فرهنگی و رسانه های ارزشی قرار گرفته است. لیکن بدلیل فضای بسته صدا و سیما و بایکوت کامل نقدها توسط آن، کمتر به ریشه های درونی و علل پیشین بروز چنین ناهنجاری هایی در سازمان پرداخته شده است... در این گفتگو ما سعی کردیم تا جای ممکن از سازمان دفاع کنیم تا آسیب های اصلی بیشتر نمایان گردد.

سرویس نقد رسانه 598/ فضای نقد صدا و سیما در چند سال اخیر تکاملی نسبی یافته است و این رسانه بطور جدی مورد نقد نخبگان فرهنگی و رسانه های ارزشی قرار گرفته است. لیکن بدلیل فضای بسته صدا و سیما و بایکوت کامل نقدها توسط آن، کمتر به ریشه های درونی و علل پیشین بروز چنین ناهنجاری هایی در سازمان پرداخته شده است. آنچه در زیر می آید، گفتگوی چالشی 598 با حجت الاسلام علی جعفری، کارشناس رسانه و فارق التحصیل دانشکده صدا و سیما می باشد که در آن به آسیب شناسی درونی خود سازمان صدا و سیما و همچنین دانشکده آن پرداخته شده است. در این گفتگو ما سعی کردیم تا جای ممکن از سازمان دفاع کنیم تا آسیب های اصلی بیشتر نمایان گردد.

جناب آقاي جعفري، ما اگر يک گام از ايراداتي که در صفحه‌ي تلويزيون مي‌بينيم عقب تر بیاییم و بخواهيم علت به وجود آمدن چنين ايرادهايي را در سازمان صدا و سيما که اين برنامه ها را توليد مي‌کند پیجویی کنیم، به چه مواردي مي‌رسيم؟ آيا مثلاً صدا و سیما مسئولين بدي دارد؟ سيستم بدي دارد؟ مطالعات ندارند؟ چه مشکلاتي هست؟

به نظرم مادر همه‌ي مشکلات صدا و سيما اين است که قانون ندارد. صدا و سيماي جمهوري اسلامي فکر کنم تنها نهادي است که بدون قانون اداره مي‌شود. در سال 68 که قانون اساسي بازنگري شد، بخش‌هايی مربوط به اصولي بود که به صدا و سيما ربط داشت. اين اصول در قانون اساسي بازنگري شد و تلقي قانون اساسي از صدا و سيما تغيير کرد. متناسب با آن تغيير، قانون صدا و سيما بايد از اول نوشته می شد.

چه تغییراتی در آن بازنگری رخ داد؟

صدا و سيما تا سال 68 زير نظر نمايندگان قوا اداره مي‌شده. يعني یک «شورای سرپرستی» از نمايندگان قوا تشکیل می شد و این شورا مدیر عاملی انتخاب می کرد که او سازمان را اداره می کرد. سال 68 نظام صدا و سيما شد «نظام رياستي»؛ یعنی در بازنگري قانون اساسي به خاطر اختلافاتي که اين نمايندگان بر سر اداره‌ي سازمان داشتند، يکي از پيشنهادات اين بود که صدا و سيما برود زير نظر رهبري. اتفاقاً خود آقا با زير نظر رهبري رفتن مخالف بودند و مي‌گفتند در اینصورت، سيئات صدا و سيما به نام رهبري نوشته مي‌شود. اين تعابير را دارند در مشي مذاکرات قانون اساسي. یک عده اشکال مي‌کنند که صدا و سيما خيلي حساس است و نمي‌شود به جاي ديگر واگذار کرد؛ آقا مي‌گويند مثلاً مگر وزارت نفت حساس نيست؟ چه طور وزارت نفت زير نظر دولت می کند؟ صدا و سيما هم مي‌تواند اين طوري باشد. در نهايت موافقت نکردند و نظام اداره‌ي صدا و سيما بالکل متحول شد و در قانون اساسي اینطور آمد که نحوه‌ي اداره صدا و سيما طبق قانوني که بعداً در مجلس نوشته مي‌شود اداره خواهد شد. يعني آن قانوني که قبلا صدا و سيما داشت، ديگر کان لم یکن تلقي مي‌شود. متاسفانه از سال 68 تا همین الآن، اين قانون نوشته نشده است.

آن قانون قبلي چه بود؟

قانون مفصلی است، یکی از مفصل ترين قانون‌هاي مصوب بعد انقلاب است که اتفاقاً قانون انقلابي خوبي است و تعیین تکليف کرده نحوه‌ي اداره صدا و سيما را.

اشکالش چه بود؟

اشکالِ کلي داشت؛ آن موقع چون بين روساي قوا اختلاف وجود داشت، نمي‌توانستند کامل کار کنند. بعدا اين نظام عوض شد و بر اساس نظام رياستي قرار شد عمل بشود. اين نظام رياستي الآن قانون ندارد و آقاي ضرغامی طبق هيچ قانوني صدا و سيما را اداره نمي‌کند.

بالاخره يک قسمت از قانون مربوط به رياست آن سازمان است.

همه چيز آن سازمان، رياست آن سازمان،‌ نحوه‌ي مديريت آن سازمان، نحوه‌ي توسعه‌ي آن سازمان. ديگر قوا دخالتي در اداره‌ي سازمان ندارد. استقلالش از سایر اداره‌ي کنندگان مملکت، خود اين مبدا همه‌ي تحولات مي‌تواند باشد.

پس الان شما به نظرتان مشکلي که صدا و سيما دارد، اين است که رئيسش را رهبري انتصاب می کند و نه کس دیگر؟

ما کاري با رئيس نداريم؛ ريئس را فقط رهبري مي‌گذارد، بقيه‌ي نحوه‌ي اداره‌ي صدا و سيما را بايد قانون مشخص کند و قانوني وجود ندارد.


بالاخره هیچ سازماني همين طوري اداره نمي‌شود و قطعاً داخل صدا و سيما يک آیین نامه هایی وضع شده.

مهمترين مشکل صدا و سيما ناظر در بيرون از صدا و سيما است. او اصلاً به هیچ جا پاسخگو نیست. به این بهانه که من به رهبری پاسخ می دهم، به هیچ جا پاسخ نمی دهد.

پس شورای نظارت...

شوراي نظارت هم قانون ندارد. هم نظارت و هم نحوه اداره صدا و سيما را قانون باید مشخص کند. شوراي نظارت هم برايش قانون وضع نشده. اصلاً قانوني وجود ندارد. فقط «اسم» شوراي نظارت در قانون اساسي است. نحوه‌ي نظارت آن، حيطه‌ي اختيارات آن، ميزان برخوردي که مي‌تواند بکند با آن تخلفي که مي‌بيند يا احیاناً تشويقی مي‌خواهد بکند و بطور کلی حيطه‌ي دخالت آن در صدا و سيما معلوم نيست و قانونی در این زمینه وجود ندارد. انگار شما بگوييد اسم مجلس شوراي اسلامي در قانون آمده! بالاخره اداره‌ي مجلس آيين نامه مي‌خواهد. اين به نظر من بزرگترين اشکال صدا و سيما است از نظر ساختاري.

بالاخره اين سازمان سي سال است دارد کار مي‌کند و طبيعتاً در داخل خودش از طريق شوراهاي خودش و اتاق فکر هايي که دارد، يک قوانين داخلي وضع کرده است.

قوانين داخلي ندارد يک رويه‌اي در داخل خودش دارد.

بله. آنها چطور؟ چه اشکالاتي دارند؟

مهمترين اشکال داخلی صدا و سيما از نظر حرفه‌اي و مديريت فرهنگي اين است که مديران گروه‌هاي برنامه ساز، یعنی گروه‌هایي که برنامه سازي را راهبري مي‌کنند، تخصص لازم را ندارند. اين‌‌ها اکثرا آدم‌هاي سياسي هستند، فقط آدم‌هاي مورد اعتمادند. اين‌‌ها توانمندي فرهنگي و مديريتي و علميِ اداره‌ي یک گروه برنامه سازی را ندارد. لذا اولاً در مواجهه با يک مشکل، برخورد حذفي و سلبي دارند. مثل برنامه‌ي هفت که الان روي آنتن است و مثلاً ده تا اشکال در آن هست. اما اینها نمي‌توانند این مشکلات را حل کنند و فقط مي‌توانند کات کنند، فقط مي‌توانند برنامه را حذف کنند.

یا اینکه تمام ذهنيت و سلیقه و بينششان از طريق کارگردان‌‌ها و تهيه کنندگان جهت دهي مي‌شود. یعنی يا برخورد ايجابي مطلق دارند يا برخورد سلبي مطلق. يا کارگردان بر اینها سوار است، يا اين‌‌ها کارگردان و تهيه کننده را کلاً حذف مي‌کنند. نمي‌توانند برنامه را راهبري کنند. زیرا توانايي و توانمندي این کار را ندارند.

ريشه این امر باز برمي گردد به آن نظام حقوقی. اگر نظام حقوقي صدا و سيما روشن شده باشد، نحوه‌ي ارزيابي عملکرد، صلاحيت‌هاي کساني که در اين سازمان پست می گیرند در حد رئيس شبکه، فرايند انتخاب يک نفر به عنوان رئيس شبکه، فرايند انتخاب يک نفر به عنوان رئيس گروه و صلاحيت هايي که او بايد دارا باشد، در آن قانون مي‌آيد. الان وقتي قانونی وجود ندارد، هر کس را که هر طور صلاح دانستند آنجا مي‌گذارند. الان هم صلاح مي‌دانند آدم‌هاي سياسي را بگذارند، نه آدم‌هاي حرفه‌اي انقلابي را. آدم‌هاي سياسي که سوابق انقلابي دارند نمي‌توانند، جواب نمي‌دهد، سی سال است جواب نداده. ديگر اين دوران تمام شده و همه مي‌دانند اين سيستم جواب نمي‌دهد.

خب اين مشکلي است که در کل نظام ما هست. اینکه هيچ کس متناسب با تخصصش سرکار نيست.

نه، در کل نظام ما اینطوری نيست. شما در وزارت علوم نمي‌توانيد يک معاون آموزشي که مثلاً فوق ديپلم فني باشد، وزير علوم بگذاريد. بايد دکتر باشد، استاديار باشد، عضو هيئت علمي دانشگاه باشد. ضوابط وزارت علوم اجازه این کار را نمي‌دهد.

در کل مي‌گويم؛ مثلاً رئيس جمهور ما رشته اش فني است.

رئيس جمهور هم ضوابط دارد؛ رئيس جمهور صلاحيتش در جای دیگری احراز می شود.

خب رشته‌ي تحصيلي اش هيچ ربطي به کارش ندارد شما بحثتان سر تخصص است ديگر.

من دارم درباره رؤسای گروه‌‌ها صحبت مي‌کنم، درباره رئيس صدا و سيما که صحبت نمي‌کنم. آیا رئيس جمهور مي‌تواند يک نفر را وزیر فناوري ارتباطات بگذارد که مثلاً دکترايش علوم سياسي باشد؟ تا حالا وزیر کشاورزي داشتیم که دکترايش ادبيات فارسي باشد؟! در اين فضاحت ديگر نداريم. کسي که صلاحيت يک کار را به صورت مطلق ندارد نمي‌تواند بيايد آن کار را بکند.

الان اگر ما خودمان را بگذاريم جاي مسئولين سازمان، در کشور ما کساني که فرهنگ سرشان مي‌شود، رسانه سرشان مي‌شود، يا مديريت بلد نيستند و يا در جهت گیری های سياسي با ما زاویه دارند. مثلاً فرض کنيد يک کسي مثل آقاي افروغ؛ آقاي افروغ يک آدم واقعا فرهنگي است، يک نخبه‌ي فرهنگي حساب مي‌شود در کشور ما، ولي از لحاظ سياسي زاویه ای پيدا مي‌کند. حالا حتي اگر بخواهیم جريانات نخبه‌ي فرهنگي مان را ریشه شناسی کنیم، ريشه شان به يک جاهايي بر مي‌گردد که حالا خودتان هم مي‌شناسيد. من به نظرم مي‌آيد در نظام ما اين ترکيب سه گانه، يعني کسانی که هم از نظر سياسي با ما همراه باشند، هم نخبه‌ي فرهنگي باشند و هم مدير باشند ما اصلاً نداريم. مثلاً فرض کنيد شهيد مطهري که ديگر یکی از تئوريسین های انقلاب ماست، خب آقاي علي مطهري تمام کتاب‌هاي ايشان را ويراست علمی کرده. لکن شما الان حاضريد يک قسمت از مديريت فرهنگي يک کشور را به دست اين آدم بدهيد؟

شما با مثال افروغ و مطهري مي‌توانيد این ادعاي بزرگ را ثابت کنيد؟

خب آدم های فرهنگی ما در سطح مدیریت های کلان مگر کلاً چند تا هستند؟ یک برآیندی که از همه آنها بگیریم، به نظر من این سه در کسی جمع نمی شود.

به خاطر اين که نظام حقوقي حاکم بر آن سازمان اين را نخواسته. اگر کسي نيست، بايد تربيت بشود. آن نظام حقوقي اگر باشد خواهد گفت که اگر کسی نیست، رئیس حق ندارد حکم بزند و همه را بايد سرپرست بزند. بايد ارزشيابي بشود، بايد نزديکترين آدم در آن جا انتخاب بشود.

شما می گویید چنين آدمي را نداريم درست است؟ آقاي ضرغامی چند سال است که مسئول صدا و سيما است؟ در اين هشت سال براي تربيت چنين آدم هايي چه کار کرده؟ در دانشکده قم چه کار کرده؟ بايد تربيت بشود ديگر، امکانات تربيتي هم که دارد، چرا اين اتفاق نيفتاده؟ اقلا ده تا مدير مي‌آوردند بالا و مي‌گفتند ما ده تا مدير شاخص داريم.

فرض کنيد شما مسئول صدا و سيما بودید؛ برای تربیت این نیروها چکار مي‌کرديد؟ یک زمانی صدا و سیما در قم يک دانشکده تاسيس کرد، طلابي را آورد و آموزش رسانه دیدند و الآن هم محصولاتی دارند. ولي هيچ دردي از سازمان دوا نشد.

ما داريم درباره‌ي «مديريت» سازمان صحبت مي‌کنيم نه درباره‌ي تربيت تهيه کنندگان. ما مي‌گوييم مدير گروه برنامه ساز بايد تخصص هايي داشته باشد، صلاحيت هايي داشته باشد. در هيچ جاي سازمان صدا و سيما براي تربيت مدیری در اين سطح اقدامي نشده. اگر شده ناموفق بوده. نشانه اش اين است که بسيار بسيار نادرند کساني که از دانشکده صدا و سيما فارغ التحصيل شدند و الان در صدا و سيما مديريت هايي از اين دست دارند.

خب مشکلش چيست دانشکده‌ي صدا و سيما يا دانشکده قم؟ اینها چکار باید می کردند؟ از یک طرف پتانسيل حوزه را آوردند و از طرف دیگر متون آموزشي رسانه و استادان قوی را تا نیرو تربیت کنند. خب دیگر چکار باید می کردند؟ شما اگر مسئول دانشکده صدا و سیما بودید چکار می کردید؟

من دانشکده صدا و سيماي قم را منحل مي‌کردم و يک دانشکده‌ي ديگر درست مي‌کردم. دانشکده‌ي صدا و سيماي قم هيچ کدام از خروجي هایش را خود صدا و سيما به خدمت نگرفته. يعني معلوم است ناکارامد است ديگر. خود صدا و سيما وقتي به اينها حکم نمي‌دهد مديرشان کند، ناکارآمد است ديگر. خود سيما برنامه‌ي درجه‌ي «ب» «الف» نه «ب» اينها همه دارند برنامه رده «ج» می سازند و نه حتی «ب». شما مي‌خواهيد بگوييد امکان آموزش علمي در ايران وجود ندارد؟ چه مي‌خواهيد بگوييد؟ امکان توسعه‌ي علمي در ايران وجود ندارد؟

من مي‌گويم صدا و سيما به نظرم ظرفيتش را بکار گرفته است.

منظور شما اين است که امکان زايش علمي و توليد آدم توانمند در حوزه‌ي هنر در جمهوري اسلامي عقيم است؟

من نمي‌گويم عقيم است، اما ساختارها عقيم اند؛ هر دوي ما قبول داريم ساختارها عقيم هستند، سؤال این است که چرا؟ اشکال کار کجاست؟

این است که شايسته سالاري وجود ندارد. خيلي روشن است، شما آدم ناشايست بياوريد، کسي که صلاحيت ندارد را بیاورید، او ممکن است برود دانشکده درست کند؛ اما آن دیگر فقط اسمش دانشکده است، واقعاً دانشکده نیست.

در دانشکده قم واقعا شايسته سالاري نيست؟ چه کسي را بياورند جاي اینها؟ ما انتزاعي نمي‌خواهيم بحث کنيم، مي‌خواهيم علمي بحث کنيم. الان فرض کنيد آقاي ضرغامی بنشيند اين جا و بگوید من مي‌خواهم دانشکده‌ي صدا و سيما را اصلاح کنم آقاي جعفري. شما مي‌گوييد نيروهاي شايسته بياور، او مي‌گويد اين هايي که گذاشتم شايسته ترين ها هستند، از اینها بهتر پیدا نکردم. مي‌گویيد متون ديني بياور. مي‌گويد من در آن جا حوزوي‌‌ها را آوردم.

پس اين بچه هايي که در جشنواره عمار اين همه توليدات هنري داشتند کجا تربيت شده بودند؟

اين‌‌ها جايي تربيت نشده بودند، خودشان خودجوش به وجود آمدند.

همين طور سرخود به وجود آمده بودند؟

جايي تربيت شدند به نظر شما؟

اين‌‌ها درس نخواندند هيچ کدام؟

درس مستندسازی نخواندند. الان مثلاً همين بچه‌هاي صفير؛ دانشجوي شريف هستند، رشته شان فنی است.

مي دانم دانشجوي شريف هستند. بالاخره يک فرايند تربيتي طي کردند تا توانستند اين همه آثار فاخر تولید کنند. چه طور چنین نیروهایی در دانشکده صدا و سیما تربیت نمی شوند؟

چرا؟ ما مي‌خواهيم چرايش را از شما بپرسيم؟ اين نقص کجاست؟ ببينيد يک قسمت از نقص، نقص مديريت است، يک قسمت نقص متون است، يک قسمت هم مربوط به محدودیت ظرفيت ما است. ممکن است آقاي ضرغامی الان برگردد بگويد با اين متون و با اين استادهايي که ما در کشور داريم، بيش از اين نمي‌شود و من دارم نهايت تلاشم را مي‌کنم. شما معتقديد اين طور نيست؟

من مي‌گويم جشنواره عمار یک مثال نقض برای این ادعاست. دانشجویی که بدون هیچ ساپورت خاصي توانسته اين قدر خودش را ارتقا دهد، طبيعي است که اگر در اين سال‌‌ها يک بستر مناسبی فراهم شده بود در صدا و سيما، خیلی بیش از این رشد مي‌کرد. چرا رشد نمي‌کرد؟ شما مي‌خواهيد بگوييد جبر عدم رشد است در ايران؟ شما می گویید آقای ضرغامی تمام ظرفيت‌ها را به کار گرفته؟ نه اين کار را نکرده. در دانشکده‌ي صدا و سيماي تهران، در طول ده سال اخير هيچ تحول یا حداقل توسعه‌اي در تاسيس گروه‌هاي مطالعاتي، گروه‌هاي علمي و جذب هيئت علمي متناسب با نيازهاي سازمان صورت نگرفته. مثلاً يکي از پر پسامدترين برنامه‌هاي صدا و سيما، برنامه‌هاي مناسبتي است. فکر مي‌کنم حداقل سي درصد آنتن صدا و سيما در طول سال به برنامه‌ي مناسبتي اختصاص دارد. مناسبت های ملي، مناسبت‌هاي مذهبي و مناسبت‌هاي ديگر. لیکن در دانشکده صدا و سيما هيچ مرجعي براي مطالعه و توليد دانش و مهارت و بررسي انتقادي درباره‌ي مناسبت‌‌ها اصلاً وجود ندارد. در دانشکده قم هم وجود ندارد.

من دارم درباره ساختار آموزشي دانشکده صحبت مي‌کنم. ساختار آموزشي دانشکده بايد براي برنامه هايي که سي درصد آنتن تلويزيون را تأمین مي‌کند پشتيباني مطالعاتي توليد کند. در ساختار علمي دانشکده، مابه ازاهايي براي رفع بسیاری از نيازهاي سازمان وجود ندارد.

مثلاً برنامه‌ي کودک يکي از مهمترين برنامه‌هاي تلويزيون است، حساس ترين برنامه‌ تلويزيون است. اما هیچ بخشی در دانشکده صدا و سیما برای مطالعه در زمینه کودک و تربیت کودک وجود ندارد.

ادامه دارد...
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها