زماني كه به سوابق مردان مبارز تاريخ كه در جبهه حق شمشير زده اند مينگريم چند نكته به شدت توجه انسان را جلب ميكند كه پرداختن به همه آنها زماني بس طولاني و كتيبه اي بس طويل مي طلبد كه از توان اين وجيزه خارج است اما شايد اين روز هاپرداختن به يكي از اين نكات در مورد يكي از اين شخصيت هاي مبارز خالي از لطف نباشد.
نكته قابل توجهي كه پردازش به آن شايد آئينه عبرت آيندگان وحتي امروزي ها باشد ، علل سقوط خواص جبهه حق بعد از رسيدن به پيروزي و شكوفا شدن آرمان هاي مبارزاتي آنهاست. در طول تاريخ چه عصر گذشته و چه دوران معاصر مبارزاني را ميبينيم كه حال آنها بسيار شبيه به هم است شخصيتهاي استواري كه سنگلاخهاي سخت دوران مبارزات را پا برهنه طي كردند و زماني كه به قله هاي آرماني خود رسيدند به راحتي با ايستادن بر سست سنگهاي دنيا از بالاي قله هاي آرماني خود به دوراني سقوط كردند كه شايد در بسياري از موارد تنها فرقش با دوران قبل از پيروزي در حركت آرمانيشان ، فقط اين بود كه اينبار آنها در دركات باطل قرار گرفته اند و اينبار رهبري جبهه نفاق را خود اين مبارزان عهده دار شده اند.
يكي از شخصيتهايي كه به اعتقاد بسياري از آگاهان در امتحانات بعد از پيروزي از بالاي قله هاي آرمانيش به پائين سقوط كرد شخصيت مبارزي است كه رنج سالها زندان و مبارزه و تعقيب و گريز را به دوش كشيد تا پيروزي انقلاب را به چشم خود ببيند آري نام آشناي تمام مردم ايران كه نه بلكه تمام مردم جهان
اكبر هاشمي رفسنجاني
حال سوال اين است: چه شد كه ايشان سقوط كرد ؟
براي اين سوال پاسخهاي متعددي ميتوان به رشته تحرير در آورد كه به اندازه توان وآگاهي به آن ميپردازم.
دليل اول : روح تحميلگري
به شهادت خود جناب آقاي هاشمي ايشان در بسياري از موارد در مقابل تصميمات كلان نظام ايستادگي ميكردند و حتي باز به گفته خود ايشان زماني كه امام تصميمي براي بعضي از امور ميگرفتند اين اكبر هاشمي رفسنجاني بود كه كه گاه با جو سازي و گاه با اشك و گريه و گاه با لسان تلويحي تهديد امام را مجبور ميكردند تا از راي خود برگردد به عنوان نمونه ميتوان به دستور حضرت امام مبني بر انهدام ناوهاي جنگي امريكا در خليج فارس اشاره كرد كه در آن زمان با فشار آقاي هاشمي امام قضيه را به خود ايشان و مسئولين واگذار ميكنند و اگر آنروز مطابق امر امام همانگونه كه ناو شوروي را زدند ناو امريكا را هم زده بودند امروز ديگر آبهاي نيلگون خليج فارس از لوث وجود نيروهاي امريكايي پاك بود . نمونه ديگري كه هيچگاه از ياد رزمندگان و مبارزان 8 سال دفاع مقدس نخواهد رفت تحميل پذيرش قطعنامه اي بود كه امام از آن به جام زهر ياد فرمودند پذيرش قطعنامه 598 به گفته خود آقاي هاشمي پروژه اي بود كه با اصرار و تحميل ايشان توسط حضرت امام پذيرفته شد تحميلي كه ثمره آن دل پرخون امام راحل و اشكهايي كه از ديده رزمندگان به گونه ها جاري شد بود .سومين نمونه تحميل گري از سوي اقاي هاشمي طرح قائم مقامي مرحوم آقاي منتظري بود كه امام بارها فرمودند ايشان را براي قائم مقامي معرفي نكنيد اما با پا فشاري و اصرار آقاي هاشمي موضوع قائم مقامي ايشان در مجلس خبرگان رهبري مطرح گرديد ومتاسفانه بر خلاف نظر ولي امر زمان امام راحل توسط اعضاي خبرگان رهبري به تصويب رسيد و نمونه هاي بسيار زيادي كه در اين مجال فرصت پرداختن به آنها نيست.
حال شخصيتي با اين روحيه تحميلگر تا زماني در جبهه حق باقي خواهد كه توان تحميل را داشته باشد و آنجا كه ولي زمان تشخيص بدهد كه تحمل تحميل او ديگر به صلاح حكومت اسلامي نيست و مطابق تشخيص خود جلوي تحميل او بايستد شخص تحميلگر به راحتي از جبهه حق خارج ميگردد .
دليل دوم :عواطف خوانوادگي شديد
يكي از دلايلي كه آقاي هاشمي نتوانست در مركز جبهه حق دو شادوش ولي خود حركت كند تاثير پذيري شديدي بود كه ايشان از فرزندان خود داشتند .
فرزندان ايشان بنا به دلايل متعدد ميل و رغبتي به حكومت اسلامي نداشتند كه شايد عمده ترين دليل آن جریانات پیش آمده حول محور مسائل مرحوم لاهوتی بود و اين امر باعث شد كه خانواده آقاي هاشمي كينه انقلاب را به دل بگيرند در اين ميان شخصيت فوق العاده احساسي آقاي هاشمي نتوانست در مقابل مكر فرزندان خود دوام بياورد و بالاخره اين شدت علقه به خانواده كار را به جايي رساند كه ايشان در توجيه هاي فوق العاده كودكانه حضور فرزندان خود در اغتشاشات را منكر شده و صرفا دليل حضور آنها را گرسنگي و خريد ساندويچ اعلام كند .
البته در تاريخ نمونه هايي از غلبه فرزندان بر پداران مشاهده ميشود كه نمونه بارز آن زبير است كه امير المومنين در مورد او فرمود زبير از ما اهل بيت بود تا آنجا كه ولد شوم او عبد الله بزرگ شد .
دليل سوم :اعتقاد به نظام سرمايه داري
آقاي هاشمي از طرفداران سر سخت نظام سرمايه داري است و البته اين بدان دليل است كه بستر پرورش ايشان بستري مرفه و خانواده اي سرمايه دار بوده است و همين روحه بعدها در قالب هاي مديريتي بروز كرد غافل از اينكه در حاكميت ديني نظام سرمايه سالاري حتي اگر چند صباحي قدرت را در دست بگيرد بالاخره به زمين خواهد خورد و تمام سرمايه سالاران را نيز با خود به زمين خواهد زد .ايشان با تشويق نيروهاي انقلابي به سمت نظام سرمايه داري در خطبه هاي نماز جمعه قصد ساختن حاشيه اي امن براي خود و اطرافيان سرمايه سالار خود را داشتند ولي از آنجا كه كساني به شدت منتقد اين نظام سرمايه داري بودند و همچنين مضرات اين نظام را ديدند به سينه ايشان دست رد زدند و اقبال عمومي از سران اين نظام سرمايه سالار برگشت .
سران سرمايه داري كه موقعيت خود را در عموم جامعه از دست رفته ميديدند و از طرفي هيچ راه بقايي براي خود نميافتند روبه مخالفت با اصول و فرافكني و در نتيجه برون رفت از مدار حق آوردند كه در راس آن جناب آقاي هاشمي در آخرين مرحله خود با حمايت از سران و جريان فتنه دست خود را براي همه رو نمود.
دليل چهارم : عدم اعتقاد به حاكميت مردم
جناب آقاي هاشمي به شهادت تاريخ 30 ساله هيچ گونه اعتقادي به حاكميت مردم ندارد و برعكس امام راحل كه مردم را ولي نعمت خطاب ميفرمودند خود را ولي بر مردم و مردم را رعاياي در خدمت سرمايه سالاري ميدانند و شاهد اين مدعا عدم اعتنا به راي 25 مليون نفري مردم در انتخابات دهم رياست جمهوريست زماني كه مردم براي 4 سال حاكم بر امور كشور را تعيين نمودند ايشان با القاء تلويحي و گاه صريح تقلب علي رغم علم به عدم آن قصد ناديده انگاري اصول جمهوري را داشتند اصولي كه يك ركن مردم سالاري ديني است و زماني كه فرد باشعار مردم سالاري وارد ميدان شود و بعد از مدتي عدم صداقت او براي مردم روشن گردد به راحتي او را كنار گذاشته و شخصيت قدرت طلب او تبديل به محور جبهه باطل ميشود و اينجا يكي ديگر از پرد گاه هاي سقوط براي او ميگردد در وادي ناگفته بسيار است كه متاسفانه بنا به دلايلي از ذكر آنها معذوريم .
دليل پنجم : روح خود سري و خود محوري
يكي از روحيات به بروز رسيده جناب آقاي هاشمي روح خود سري و خود محوري ايشان است كه امروز ديگر بر احدي پوشيده نيست ايشان در جمع اعضاي خبرگان رهبري روح خود سري را سمي مهلك براي نظام دانستند و البته حرف حرف درستي است اما بايد ببينيم در طول اين 30 سال خود سري از ناحيه چه كساني بيشترين ضربه را به انقلاب وارد نموده است خود سري يك نيروي جزء گرچه مهلك است اما مهلك تر از آن روح خود سري در صاحبان قدرت و نفوذ است كه گاه چالشهاي عظيمي چون فتنه 88 را به وجود مي آورد .
يك فرمانده خود سر توان آن را دارد كه اصل و ريشه حركتهاي الهي را به مخاطره بيندازد به تاريخ مراجعه كنيد و ببينيد ريشه انحرافات سري در خودسري صاحب قدرتان دارد. اگر همه از مقام ولايت تبعيت ميكردند بسياري از مشكلات در بستر حكومت اسلامي به وجود نمي آمد فرمانده ولايت مدار آن فرمانده ايست كه چون مالك اشتر در جنگ صفين زماني كه به فرموده خود جناب مالك شمشيرش تا گردن معاويه فقط ده ضربه فاصله داشت چون امر اميرش بر بازگشت بود راه برگشت به خيمه را پيش گرفت و اگر آن روز مالك خود سرانه آن ده ضربه را ميزد ياران فريب خورده امير المومنين(ع) با شمشيرهايشان علي(ع) را قطعه قطعه ميكردند .
كاش ايشان فرياد هاي چند ماهه رهبر معظم مبني بر القاي تقلب در انتخابات را ناديده نميگرفتند و با خودسري و خود محوري طرح تقلب را مطرح نمينمودند تا لا اقل روحيه خود سري ايشان تا اين حد بر همه مشخص نميشد .
تحليل شخصيت ايشان زماني بس طولاني ميطلبد كه از حوصله خارج است ولي آيندگان قطعا ايشان را بيش از امروز به نقد خواهند كشيد و آن روز
تاريخ در مورد ايشان نظر خواهد داد.